کلمه "قدرت" تنها وجه اشتراک! حمه سور رفيق مصطفى به سرنوشت خيلى ها گرفتار شد که دير موضع ميگيرند، اينگونه افراد براى جبران مافات، گوى سبقت را از ديگران مى ربايند. مصطفى نيز نشان داد که اين ديرکرد را بسرعت، از دادن پيشنهاد قطع مباحثات به دفتر سياسى، تا دور زدن ناگهانى پلنوم بيست و يکم کميته مرکزى و سرانجام پيشنهاد برگزارى سريع کنگره پنجم و دادن مباحث به کليه اعضاء حزب، در بيست و چهار ساعت طى کرد. فوق العاده بود، نه بود؟نوشته رفيق مصطفى تحت عنوان "نادر و زمين بازى رفقا"، نکات متعددى دارد که من در اينجا فقط به دو يا سه نکته آن مى پردازم، اما قبل از آن توضيح نکاتى را ضرورى ميدانم. راستش اين شيوه از مبارزه نظرى که مانع از اين مى شود که دنياى خارج از ما و اصولا هر ناظر خارجى اى اگر خواست بتواند از واقعيت اختلافاتى که اکنون در حزب کمونيست کارگرى ايران جريان دارد، سر در بيارود، محصول شيوه و سبک کار و نگرش حميد تقوايى و ديگر رفقاى هم محفل او به مبارزه نظرى و سياسى درون حزبى است، چه امروز درون حزب کمونيست کارگرى و چه فردا درون محفل خودشان. اين رفقا بجاى ميدان دادن به تقابل روشن و علنى تزها و نظرات مختلف در درون حزب، صرفنظر از اينکه کسى در گذشته چى گفته و چى نگفته، يا باز کردن بحثهاى گذشته، اگر کسى فکر ميکند ضرورى است، به شيوه اى مستقل و مستدل بدون گرد و خاک برپاکردن، مراجعه دادن به سابقه بحثها از طريق در اختيار قرار دادن اسناد مباحثات درونى دفتر سياسى به کادرها که ظاهرا اکنون کفايت حال آنان را نميکند و خواهان آنند به اعضاء حزب نيز داده شود، همراه آن جعل و تهمت و راه انداختن هياهو و جنجال و از اينطريق هتک حرمت رهبرى حزب و نتيجتا کل حزب و کمونيسم کارگرى را، در پيش گرفتند. اگر بجاى اين کار، بولتن مباحثات علنى که ما پيشنهاد کرديم، منتشر ميشد، هم حزب کارش را ميکرد، و هم رفيق حميد و کورش و همه رفقاى کميته مرکزى و کادرها مجال پيدا ميکردند که علنا نظرات خود را در مورد ادعاهايى که عليه هم داشتيم، غلط يا درست، بيان کنند. آنوقت هم حرمت آدمها سرجاى خود ميماند و هم جامعه و هم هر ناظر خارجى اى که ميخواست بداند اختلاف در حزب کمونيست کارگرى ايران واقعا بر سر چيست، چرا مثلا به دو نظر يا فراکسيون تقسيم شده اند و غيره، سر در مياورد. ظاهرا در سنت "انقلاب فرهنگى" و عسل تعميد حزب، هنوز "انقلاب فرهنگى" بقدر کافى تعميق نشده است، شعار پيش بسوى کنگره پنجم را ميدهند تا ٦ ماه ديگر شخصيت شکنى رهبران و کادرهاى حزب ادامه پيدا کند و حزب را بسمت فروپاشى کامل ببرند تا مگر به هدف خود، سلطه "انقلاب فرهنگى" بر حزب برسند و بزعم حميد تقوايى، حزب را غسل تعميد داده باشند. رفقا من از شما مى پرسم انصافا اکنون با اين آشفته بازارى که با پخش اسناد و نوشته هايى که نتيجه آن چيزى جز شخصيت شکنى رهبرى حزب و کادرها و نهايتا فروپاشى حزب نداشته و در ادامه خود نيز نخواهد داشت، ميتوان براى جامعه و مردم بيرون ما توضيح داد که دقيقا اختلافات درون حزب کمونيست کارگرى بر سر چيست؟ آيا اين همان سبک کار چپ مريخى نيست، همان سنت چپ مائوئيستى نيست که ميخواهد خود را به حزب کمونيست کارگرى ايران تحميل کند؟ سنت و سبک کار چپ حاشيه اى، چپ فرقه اى که ميتواند يک تا چند سال از عمر خود را شب و روز با جدال فرقه اى درون خود سر کند، بى آنکه نيازى به توضيح آن براى دنياى بيرون از خودش را داشته باشد. چرا که جامعه و دنياى بيرون مساله او نيست. اين سنت ميتواند سالها با تصفيه ايدئولوژيک و يک بنى کردن خود، خود را دلخوش نگهدارد و بازهم در بالاى نشريه اش با تيتر درشت بنويسد، "جهانى براى فتح"!رفقا، من و رفقاى ديگر مجبوريم به تک نگاريهاى اين محفل نيز جواب دهيم، براى اينکه تصويرى که حميد و رفقاى مصطفى و خود مصطفى از حزب و از اختلافات درونى حزب ميدهند، روايت واقعى از اختلافات درون حزب کمونيست کارگرى ايران نيست. رفيق اصغر کريمى در سمينار خودش از من سوال کرد که چرا به مضمون نامه هاى او نقد روشهاى استالينى گذاشته ام و نوشته ام، اين متد و سبک کار که کسى را وادار کنند از چيزى که به آن عقيده ندارد دفاع کند، نوعى تواب کردن است و سر از توابيت در مياورد. من نظر خودم را در مورد نامه هاى رفيق اصغر نوشتم، چون ميدانم اگر فراد نامه هاى رفيق اصغر به رفقا اسعد کوشا و رفيق مهرنوش موسوى علنى شوند که ميشوند، اين نقد ده برابر بيشتر به نامه رفيق اصغر خواهد شد که البته در قالب اتهام زدن به کمونيسم کارگرى و اينکه اين هم همان استالينيسم و کمونيسم شوروى و کشورهاى اروپاى شرقى و چين و غيره است. من جواب داده ام، بخاطر اينکه اگر بقول منصور حکمت ٣٠ سال ديگر هم کسى در مورد کمونيسم کارگرى و حزب کمونيست کارگرى ايران در اين دوره معين به قضاوت نشست، بداند که کسانى ديگرى نيز در اين حزب وجود داشته اند که جور ديگرى فکر ميکرده اند. آيا اين درک عميقى ميخواهد که رفيق اصغر يا رفيق ديگرى آن را متوجه شود؟ اما در مورد نوشته رفيق مصطفى: ١- پلاتفرم مارفيق مصطفى ميگويد، انتخابى که ما جلو پلنوم بيست و يکم کميته مرکزى حزب گذاشته ايم، ""گروکشى" است! رفيق عزيز کجاى اين گروکشى است؟ اين يک انتخاب سياسى است که ما جلو پلنوم بيست و يکم کميته مرکزى و از اينطريق کل حزب گذشته ايم. ما ميگوئيم حاضر نيستيم در ادامه پروژه شخصيت شکنى رفقاى رهبرى و نهايتا فروپاشى حزب و بى اعتبار کردن کمونيسم کارگرى و نهايتا منصور حکمت شرکت کنيم. ما ميگوئيم نگرشى، افق و آرمانى از نظر ما مائوئيستى، که اکنون صراحتا در قالب "انقلاب فرهنگى" و دادن غسل تعميد به حزب خود را بيان کرده است، در ادامه جدال دو ساله اش با کمونيسم کارگرى ميخواهد و فکر ميکند فرصت را بدست آورده است که خود را به رهبرى حزب کمونيست کارگرى تحميل کند. از نظر ما با مسلط شدن اين گرايش در رهبرى حزب، کمونيسم کارگرى و دست آوردهاى چند ساله آن دفن ميشوند، ما اين را اجازه نخواهيم داد. لذا جلوى پلنوم آينده يک انتخاب سياسى گذاشته ايم آنهم راى اکثريت پلنوم به پلاتفرم حزب سياسى ماست. اگر اکثريت رفقاى کميته مرکزى به پلاتفرم ما راى ندهند ما راه خود را جدا خواهيم کرد، براى شما هم آروزى موفقيت خواهيم کرد. اين يک انتخاب سياسى است، کجاى آن "شرط" و يا ""گروکشى" است؟ ما ميخواهيم پلاتفرم حزب سياسى ما در اين پلنوم با اکثريت آراء کميته مرکزى به تصويب برسد که با آن جو را آرام کنيم، فضا را آرام کنيم و در فضاى آرام سياسى، علنى و شفاف اختلاف نظرتان را هر طور هر کس ميخواهد اجازه داشته باشد بيان کند و جامعه و مردم نيز بدانند که اختلافات بر سر چى هست يا نيست، آنوقت تدارک کنگره را نيز هر وقت لازم شد، مى بينيم. گفته ايم اگر اين اتفاق نيفتد ما راه خود را جدا مى کنيم، دست شما را هم به اميد موفقيت برايتان مى فشاريم. کجاى اين "گروکشى" است؟ اين يک انتخاب سياسى است براى ماندن ما در حزب، براى جلوگيرى از فروپاشى حزب، براى منطبق کردن حزب به ضوابط و مقرراتى که حزب در آن جهت کار کند، و راستش پلاتفرمى هم هست براى نجات دادن شما هم از اين وضعيت. انصافا تا حال از اين فضا چيزى جز فروپاشى نصيب حزب شده است که با ادامه آن نشود؟ آيا جز اينست که نزد شما منافع فرقه اى، بر موجوديت حزب پيشى گرفته است؟ ٢- خيره شدن به قدرت اجازه بدهيد در مورد حزب و قدرت سياسى داست زندگى ماست، توضيح کوتاهى بدهم. رفيق مصطفى طرح اين نکته از زبان کورش و رحمان يا هر رفيق ديگرى به معنى اين نيست که گويا رفيق مصطفى نميتواند رابطه حزب و قدرت سياسى را درک کند، خيلى از رفقاى ديگر ما از تجربه کومه له و کردستان نيامده اند. چرا آنها در اين مورد مشکلى ندارند؟ بحث اين است که اتلاق اينکه، اينها انقلاب را نميخواهند، قدرت را در ائتلاف با راست مى بينند به ما به آدمهايى که انقلاب و حزب و قدرت داستان زندگيشان بوده است، زيادى سبک است! بجاى آن بهتر است شما رفيق حميد و مصطفى، درک خودتان را از حزب و قدرت سياسى، جدا از اينکه منصور حکمت چى گفته و چى نگفته است روى کاغذ بياوريد. رفيق مصطفى اگر من ادعا کنم که شما داريد گرد و خاک بر پا ميکنيد، تا با آن تجربه کمونيسم کومه له در کردستان را ارتجاعى بخوانيد، آيا ادعاى ناموجهى کرده ام؟ اما در مورد نکته ديگر، خيره شدن به قدرت. من فعلا از جمله مبهم و غير مارکسيستى و بالاخره دار مصطفى، که مى نويسد: "بالاخره قدرت سياسى مهمترين ابزار تغيير در جوامع طبقاتى کنونى است" ميگذرم و آن را به حساب کم توجهى مصطفى ميگذارم، چون بحث مفصل در اين مورد در اين نوشته نمى گنجد. اگر مصطفى بحث خود را در يک نوشته در مورد درک خودش از بحث حزب و قدرت سياسى بدون وصل کردن آن به اين يا آن مورد ديگر مطرح ميکرد منهم سر راست به آن جواب ميدادم. رفيق مصطفى متاسفانه اينکار را نکرده است. رفيق مصطفى در اين مورد رضا مقدم را مثال مياورد که قبل از اينکه نقطه قوتش باشد، به نقطه ضعفى براى رفيق مصطفى تبدلى ميشود. رفيق مصطفى مى نويسد: "حزبى که تصرف قدرت امرش نباشد، حزب سياسى نيست( اين را از من فعلا داشته باشيد که همه احزاب بورژوايى طالب قدرتند، حتى حزب چهار نفره ملت ايران، اگر از آنها سوال کنى ميگويند، معلوم است طالب قدرت سياسى اند. اما در مورد کمونيستها چى؟)، مصطفى ميگويد: "اما اگر اين را هم يک جانبه کنيم و امر قدرت گيرى به امر کمونيسم تبديل شود، تاکيد از من است، آنوقت همان اشکالى را پيدا ميکند که تعبير رضا مقدمى از بحث "انتقال طبقاتى نشد"، داشت". رفيق مصطفى مى نويسد: "رضا مقدم صاف و ساده از بحث حزب و کمونيسم کارگرى، کارگرى کارگرى را فهميده بود". رفيق مصطفى با اين استدلال دارد ميگويد اشکال از نادر بود که يک "جانبه انتقال طبقاتى کارگر را امر بحث بقول مصطفى حزب و کمونيسم کارگرى کرد"، در نتيجه تعبير رضا مقدمى از بحث "انتقال طبقاتى نشد"، پيدا شد! رفيق مصطفى، مشکل رضا مقدم معرفتى نبود، درک کارگر کارگرى از کمونيسم کارگرى نبود، پروژه مستعفيون، پروژه اى بود براى انحلال حزب کمونيست کارگرى ايران، عليه کمونيسم و مشخصا عليه منصور حکمت. چرا داريد حرکت ضد حزبى و ضد کمونيستى آن دوره آنان را تحت نام کارگرى فهميدن بقول خودت حزب و کمونيسم کارگرى توجيه ميکنيد؟ رفيق مصطفى معتقد است که مشکل رضا مقدم در آن دوره معرفتى بود، درکش از بقول او از بحث حزب و کمونيسم کارگرى، کارگرى کارگرى بود! اگر اين بود، رفيق مصطفى فراخوان آنان را براى انحلال حزب و عليه کمونيسم و شخص منصور حکمت در آن دوره چگونه توضيح ميدهيد، در شرايطى که حزب از هر دوره ديگرى بيشتر در ميان مردم از جمله کارگران داشت نفوذ پيدا ميکرد؟ رفيق مصطفى، برخلاف نظر شما، بحث منصور حکمت در اين مورد "زياد يک جانبه کردن "انتقال" بحث حزب و کمونيسم کارگرى به ميان کارگران نبود"، بحث منصور حکمت بر سر اين بود که اگر نتوانستيم کمونيسم را به نيروى اجتماعى قدرتمندى تبديل کنيم که به ميدان دارى احزاب بورژوائى در عرصه سياست خاتمه دهد، کارى نکرده ايم، آنوقت ميگويند آدمهاى خوبى بودند از فلان تاريخ تا فلان تاريخ حرفهاى خوبى ميزدند. بقول منصور حکمت در اين مورد فقط وجه اشتراک با مستعفيون در کلمه "انتقال" بود، مابقى بحثى بود متفاوت از ديدگاهى کاملا متفاوت. اينها را من نقل به معنى آورده ام، اين نوشته، تحت عنوان خداحافظ رفيق در سايت منصور حکمت هست ميتوانيد به آن مراجعه کنيد. رضا مقدم و بقيه مستعفيون مشکلشان اساسا با بحث حزب و قدرت سياسى نادر و از اينطريق کمونيسم رو به قدرت بود. ميگفتند: "معلوم نيست با اين بحثها ما را بکجا ميبرند"، در کنگره دوم حزب گفتند اين بحث فقط شورا را کم دارد، رفتند بيرون گفتند، کو طبقه؟ گفتند بلشکويها حق نداشتند قدرت را بگيرند شما هم حق نداريد"، اين بلانکيسم است و غيره. با اين استدلال رفيق مصطفى، ظاهرا بايد منتظر عقبگرد در خيلى از مباحث و جدلهاى گذشته کمونيسم کارگرى نيز بود. رفيق مصطفى نيز الحق در جدال با ما بر سر بحث حزب و قدرت سياسى، همانطور که رضا مقدم و مستعفيون در جدل با منصور حکمت وجه اشتراکشان تنها کلمه "انتقال" بود، تنها وجه اشتراک مصطفى هم با ما در اين بحث، کلمه "قدرت" است، مابقى بحثى است متفاوت از ديدگاهى متفاوت. رفيق مصطفى، بحث حزب و قدرت سياسى، بيان يک سنت بلشويکى در مورد رابطه قدرت سياسى و حزب و طبقه است. بحث ايجاد يک حزب معتبر سياسى است، زمانى گفتن اينها کفر نبود؟ متاسفانه اکنون در حزب کمونيست کارگرى ايران گفتن اينها دارد کفر ميشود! اگر از کمونيسم، قدرت شدن، يعنى تبديل شدن آن به يک حزب معتبر سياسى و از اينطريق تبديل شدن به يک نيروى اجتماعى قدرتمند را بگيرى، تنها جمع کاهنان سرخ پوش معبد تاريخ از آن باقى ميماند، نه کمونيسم مارکس و منصور حکمت. اگر امر قدرت گيرى را از کمونيسم بگيرى و يا بقول شما امر قدرت نبايد يک جانبه به امر کمونيسم تبديل شود، داريد خيلى صريح تز بقدرت نرسيدن کمونيسم و اينکه قدرت گرفتن کمونيسم نبايد استراتژى ما باشد را پيش ميکشيد. آيا اين مشابه همان گفته حميد تقوايى نيست که حزب و قدرت سياسى را نبايد به استراتژى حزب کمونيست ايران تبديل کرد، اين کار براى حزب مضر است؟! آيا شما هم پوشيده و در قالب توجيه معرفتى بودن درک رضا مقدم و مستعفيون از بحث "حزب و کمونيسم کارگرى"، همين را بيان نميکنيد؟ آيا مشکل شما در بحث حزب و قدرت سياسى، در بحث کمونيسم کارگرى، معرفتى است، يا بحثى متفاوت با ديدگاهى متفاوت است؟ بحث خيره شدن به قدرت سياسى، رفيق مصطفى به معنى نگاه کردن به تابلوى جدال قدرت در گالرى هنر نيست، بحث چشم دوختن ما بقدرت سياسى است بعنوان يک سنت بلشويکى رابطه حزب و قدرت سياسى، شما با اين سنت اشکال داريد، چرا بحث خودتان را نميکنيد؟ نمى توان با آوردن جملاتى عاريه اى از رضا مقدم مقابله شما را با بحث حزب و قدرت سياسى جدى گرفت. نوشته ايد، "کسى که بقدر خيره ميشود، البته بخودى خود پديده مثبتى است، متوجه نيست که همه بحث نادر بر سر قدرت گيرى کمونيسم، قدرت گيرى حزب کمونيستى با افق و برنامه عمل کمونيستى است، تاکيد ها از متن است ..". بحث نادر حتى به تفسير شما هم، يک بحث نظرى و صرفا برنامه اى و براى تبليغ و ترويج و غيره نبوده و نيست، بحث پراتيک کردن کمونيسم در ايران بود و هست، بحث چگونه کمونيسم در ايران پيروز ميشود و بقدرت ميرسد بود و هست و بلاخره بحث دريچه اى ايجاد شده بود، اينکه فرصتى در ايران براى بقدرت رساندن کمونيسم پيش آمده و بايد اين فرصت را قاپيد بود، هدفى که ما عيمقا به آن وفادار مانده ايم. کسانى که به قدرت خيره شده اند، سر اين با شما و حميد تقوايى مشکل دارند. سر اينکه حزب، افق و برنامه عمل کمونيستى دارد و بايد سريعا به يک جريان قدرتمند اجتماعى در جامعه ايران تبديل شود که عرصه سياست را از احزاب و جريانات بورژوايى بگيرد است که با سنگ اندازيهاى مداوم و نگرشى مشابه مستعفيون، کو شورايتان، بدون شورا چطورى حزبتان توده اى ميشود، چطورى قدرت ميگيريد، آخر حزب و انقلابى را گفته اند، آخر شما قصد گنجاندن سوسياليسم را در زمان پيروزى انقلاب نداريد، و اکنون با "انقلاب فرهنگى" و غسل تعميد حزب را ماهها عقب برده است. مشکل ما با نگرشى است که با پيش بسوى کنگره و بخود مشغول کردن حزب بخود در شرايط متحول کنونى ايران و منطقه، ميخواهد حزب را بکلى از هم بپاشاند. قدرت را نبايد به امر کمونيسم تبديل کرد، رفيق عزيز کار ما نيست، کمونيسم بدون قدرت، يعنى همان کمونيسم در حاشيه و توسرى خور که بخشا حزب و قدرت و سياسى منصور حکمت در تقابل با اينها بعنوان کفر بيان شد. اين کار شماست، مشکل کسانى که بقدرت خيره شده اند، نيست، مشکل کسانى که حزب و قدرت سياسى داستان زندگيشان بوده است نيست. اگر فکر ميکنيد مشکل معرفتى داريد، خودتان حلش کنيد. در خاتمه گفته ايد که گويا طرح ما سناريوى سياه است. رفيق مصطفى اگر سناريوى سياهى باشد، فراخوان و حرکت شتابان خود شما بسوى کنگره پنجم است. اتفاقا پروژه ما براى نجات شما و نيفتادن شما در اين گرداب سناريوى سياه است، که مطمئنم فردا خيلى زود متوجه ميشويد که چه اشتباه فاحشى را مرتکب شده ايد! ١١ اوت ٢٠٠٤ |