مازيار معصومي: جرم عليرضا داوودي انسان بودن است
زمستان امسال یغماگرتر از همیشه دست به تاراج شاخ وبرگسبزمان زده، گویا گرمای آتش سال گذشته را که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بر پا کرده از یاد برده است.
دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دانشگاه اصفهان با تجمات پرشور صنفی- سیاسی خود در ۱۳ آبان، ۲۳ آبان،۱۳ آذر، اعتصاب غذای ۸ روزه ی دیماه و برگذاری مراسم سرخ روز جهانی زن در سرمای سوزان اسفند سال گذشته آتشی به پا کرد که هُرمش چنان لرزه ای بر اندام استبداد وتحجر انداخته که پس از گذشت یک سال، دست از سرکوبِ با قدرتِ هرچه تمامتر برنداشته و محروم از تحصیل کردن آنان را چاره ی کار خود ندانسته و عزم خود را بر نابودی آزادیخواهی و برابری طلبی جزم کرده اند؛ اما زهی تصور باطل زهی خیال محال.
حملات عریان یابوی استبداد بر دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب دانشگاه اصفهان چندی است افسار گسیخته. تابستان امسال حسین سرشومی را از خانه ربودند وبه زندان مرکزی اصفهان (دستگرد) منتقل کردند.در ۲۱ مهر ماه مازیار معصومی،ارسلان صادقی، ندا اسدی و حبیبه علائی را نیز روانه ی دانشگاه دستگرد (!!!) نمودند واین بارنوبت علیرضا داودی بود که در۲۴ بهمن توسط "لباس شخصی ها" از خانه اش دزدیده شود و به مکان نامعلومی منتقل گردد.
قلبم اگر در سینه بماند، قلم از نوشتن درنماند و باریدن اشک اگر بگذارد می خواهم بگویم:
علیرضا داودی، مدیر مسئول نشریه ی توقیف شده ی راه خاکی، سردبیر نشریه ی امید فردا، نماینده وسخنگوی اعتراضات دانشجویی دانشگاه اصفهان، فعال کارگری وفعال حقوق زن، چهره ای است بارز در میان فعالین دانشجوئی سراسر کشور.
علیرضا داودی، تداوم تپش قلب هائی است که دست هایشان از کار مزدی پینه بسته و مشت گره کرده ی نسلی است که با قدرت هرچه تمامتر بر پیکره ی این لاشه ی متعفنِ مردار خوار روانه شده.
علیرضا داودی، حقیقتی است زنده وشمشیری است برنده که در شرایط قرون وسطائی پیرامونش سر به عصیان برآورده و ندای برابری سر داده و اینک در دادگاه های تفتیش عقاید با استدلال های مریخی سر بریده شده.
علیرضا داودی، انسانی واقعی است که برای بهبود زندگی توده ی در بند کوشیده و یک دم دست از مبارزه بر نداشته وکارهایش بهترین جواب در برابر ضرورت تاریخ پیش رویش بوده برای رهایی و برابری این خلق بی چرا زنده.
علیرضا داودی،در بند کسانی است که در بند عقده های قدرت پرستی و مال اندوزی خویش اند، کسانی که برای محالفانشان نسخه مرگ می پیچند و حقیقت را قربانی زر و زور و تزویر می کنند وزالو صفت بقای خود را در خون خواری می دانند.
علیرضا داودی! رفیق بزرگوار! استوار باش و بدان که در چهار دیواری زندان تنها نیستی و در هر نفس با تو هستیم و تا رهائی نهائی تنهایت نخواهیم گذاشت.
و شما عالیجنابان اقتدارگرا و شکنجه گر! زندانی کنید و شکنجه کنید ارسلان ها، حسین ها و علیرضا ها را و بیفکنید دستان ویکتور خارا ها را، اما با پژواک صدای گیتارشان که ترانه ی رهائی می خواند چه می کنید؟ گویا نمی دانید زمین همچنان می گردد حتی اگر گالیله از صحبت خود باز گردد.
عالیجنابان اقتدارگرا و شکنجه گر! بدانید که از خواب توبه کنیم و با بیداری و هوشیاری پیمان بندیم و در برابر ظلم آسمانی مآبتان از فریاد آزادیخواهی و برابری طلبی لبریز شویم و دیر نباشد که پرچم سرخ برابری را بر ویرانه ی کاخ های شما برافرازیم