گفتگوي آژانس ايران خبر با عليرضا داوودي
۱۳۸۸/۴/۱۸
« 8 ژوئيه
2009 - با عليرضا داودي فعال دانشجويي دانشگاه اصفهان که اخيرا از زندان آزاد شده
است پيرامون وضعيت خود و ساير دانشجويان بازداشت شده سال گذشته اين دانشگاه به
گفتگو نشستيم که عيناً در پي مي آيد :
وضعيت دانشجويان اصفهان در يک سال اخير را چگونه ارزيابي مي کنيد؟
وضعيت يک سال اخير دانشجويان ريشه در سال گذشته دارد، و بيشتر تحت تاثير سال قبلش
بود چون سال قبلش واقعا يک سال پرفروغ بود شور و هيجان سياسي خاصي در دانشگاه در
جريان بود سه تجمع موفق از 13 آبان تا 13 آذر برگذار شد، 13 آذر آخرين تجمع بود،
اعتصاب غذاي 8 روزه که با حمايت 1000 نفره همراه شد، يک صحنه ي جالب و بديع که از
نزديک درب شمالي که سلف غذاي پسران وجود دارد تا سه راه زبان دانشگاه اصفهان حدود
400 غذا در حمايت از اعتصاب کنندگان چيده شده بود، 8 روز اعتصاب غذا بود که بعد
منجر به برگزاري مراسم 8 مارس روز جهاني زن در 21 اسفند اگر اشتباه نکنم بعد از عيد
هم در سال 86 نشريات به طور مرتب بيرون مي آمد ولي متاسفانه سال جديد را با يک
رودست شروع کريم، وقتي در شهريور ماه پس انتخاب واحد براي کلاس ها به دانشگاه
آمديم، به کميته ي انضباطي احضار شديم و در آنجا با احکام انضباطي مبني بر 2 ترم
محروميت از تحصيل مواجه شديم، من، مازيار معصومي، ارسلان صادقي، مژده سمايي و چند
نفر از دوستان ديگر که آنها توبيخ کتبي شده بودند، چون بيشتر گردانندگان ي تجمع ها
و برگزار کنندگان و هماهنگ کننده ها همين 5 نفر بودند در دانشگاه، دانشگاه وارد يک
فاز دفاعي شد و پس از اين ضربه به نوعي به انزوا رفت، همه ي نشريات توقيف شد و 5
نشريه از طيف ما بسته شد، اميد فردا، اشتراک، دريچه و امسال اين ها از نشريات ما
بسته شد، اواخر مهر بود که يکسري دستگيري داشتيم ، ارسلان صادقي، مازيار معصومي،
ندا اسدي و حبيبه علائي را دستگير کردند که خانم ها پس از 6 روز آزاد شدند و آقايان
پس از 18 روز آزاد شدند پس از اين اتفاق چون قرار بازداشت من هم صادر شده بود مجبور
شدم مدتي نباشم، روز 18 آذر به دانشگاه برگشتم و از آذر ماه در دانشگاه بوديم که 24
بهمن يکدفعه و بدون هيچ بهانه اي درب خانه ما را بازداشت کردند چون در آن زمان فکر
مي کردند آن مکان خانه ي تيمي است و براي تجمع ،آنجا تصميم گيري مي شود ولي يک
مهماني دوستانه بود که من هم نبودم و به اين حساب که من هم آنجا هستم اين قرار را
صادر کرده بودند و وقتي من ديدم قرار ديگر سنديتي نداشت يعني قصد بازداشت مرا
نداشتند ولي 24 بهمن يک دفعه درب منزل سه ماشين با لباس شخصي آمدند و من را دستگير
کردند از خانه ي پدري و بردند 2 ماه دستگرد بودم تا 22 فروردين. اين مدت از 10
اسفند، ارسلان صادقي و حسين سرشومي دستگير شدند که تا 28 اسفند بودند، 29 بهمن،
بهمن خدادادي از بچه هاي شاهين شهر و دانشگاه اشرفي دستگير شد که 28 اسفند آزاد شد
و حسين سرشومي يک بازداشت ديگر هم داشت که در شهريور گذشته بود.
آنجا فشار جسمي و روحي هر دو نوعش بود هم فشار جسمي وارد مي کردند و هم فشار روحي و
اين فشار تا آنجايي که من خبر دارم روي همه ي بچه ها بود و روي من يک سري حساب هاي
ديگر و به خاطر اين که فکر مي کردند نفر اول در دانشگاه هستم فشار هاي جسمي بيشتر
بود و مجبورمان مي کردند يک سري مطالب را بنويسيم، چيزهايي که حتي روحمان هم از آن
خبر نداشت و اصلا هيچ اطلاعي هم در موردش نداشتيم، مجبورمان مي کردند بنويسيم،
اعتراف کنيم و امضا کنيم و انسان هم به هر حال از پوست و گوشت و استخوان است و
مقاومت نامحدود در توانمان نبود و چيزهايي که بعضي اوقات مجبورمان مي کردند، مي
نوشتيم به حساب اينکه نزد قاضي و در دادگاه اظهار مي کنيم که اين اعترافات تحت فشار
گرفته شده است و چون خود آنها مي گفتند بنويسيم و ما اطلاعي نداشتيم.
متاسفانه اواخر اسفند بود که باز پرس پرونده ي ما که قاضي شعبه باشد به بازداشتگاه
اطلاعات دستگرد، محل زندان ما آمد و بازپرسي را شروع کرد و ما از شکنجه ها گفتيم و
گفتيم اينها تحت فشار روحي و جسمي بوده و از بعضي از آنها اصلا روحمان هم خبر
نداشته تلقيني بوده نوشتيم و آنها گفته اند ما نوشته ايم، بعد از آن قرار بازداشت
مرا تمديد کردند اما بچه ها آزاد شدند ظاهرا پذيرفتند و مي دانستند که اين دور
باطلي است، من نپذيرفتم و پايين رفتم به نوعي خبر دار شدم تا زماني که بگويم زير
فشار روحي و جسمي است بازداشت تمديد مي شود و فرقي نمي کند و پذيرفتم و حتي مجبور
شدم شکنجه هاي خود را انکار کنم و گفتم شکنجه اي نشدم نزد بازپرس و اعترافات درست
هست و کسي مجبورمان نکرده و اصلا شکنجه اي هم در کار نبوده و فضا گل و بلبل بوده
است. يک توهين کوچک بوده و شايد هم مثلا تهديد به شکنجه کرده اند اما شکنجه اي در
کار نبوده است و اينطور مجبور شديم قضيه را جمع کنيم با اينکه نزد بازپرس ما فکر مي
کرديم استقبال نسبي وجود داشته باشد که متاسفانه نداشت، گويا يک شعبه از وزارت
اطلاعات در دادگستري بود، يعني حرف هاي ما به عنوان متهم هيچ سنديتي نداشت وکيل هم
که اجازه نمي دادند داشته باشيم در مدت بازداشتمان بعد هم با قرار وثيقه ي 100
مليوني من را آزاد کردند که دادگاهمان تشکيل شود و اصولا قرار وثيقه هم يک قرار
وثيقه ي بازدارنده است که ما دست به فعاليتي نزنيم، کاري نکنيم و ميخواهند در يک
حالت اغما و بين زمين و آسمان ما را يک مدت نگه دارند تا کاملا بايکوت شويم و از
فضاي سياسي دانشگاه ها محو شويم، حرکتي نداشته باشيم.
چون نشان داده است احظار به دادگاه ها، مثلا بچه هاي آزادي خواه و برابري طلب تهران
بعد از يک سال يا بيشتر يه دادگاه احظار شده اند، که دادگاهشان به نتيجه ي قطعي
نرسيده و دوباره 6 ماه بعد تشکيل شده است و وقتي که پرونده وارد دادگاه انقلاب مي
شود يک دور باطل را شروع مي کنند که واقعا فرسايشي و خسته کننده است، به طوري که نه
مي تواني تحصيل کني نه مي تواني کار کني زيرا شرايط کار هم در جامعه مهيا نيست، تحت
فشار شديد قرار مي دهند که يا مجبور به ترک کشور شوي يا دست به کاري غير عادي بزني
و مقاوت در اين شرايط بسيار شخت است.
آخرين وضعيت تحصيلي و حقوقي خود را بفرماييد.
من 101 واحد پاس کردم و ورودي سال 82 هستم و امسال سال ششم بنده هست طبق آيين نامه
هاي وزارت علوم البته يک ترم فرجه دارم زيرا يک ترم بنده بدون اعتکا به سنوات بوده
است يک ترم فورجه دارم و چون 34 واحد مانده است در يک ترم تمام نمي شود اما طبق
آيين نامه هاي وزارت علوم چون بالاي 100 واحد پاس کرده ام، معدلم بالاي 14 است و
مشروطي نداشتم بايد دانشگاه دو ترم فرجه ي شبانه به من بدهند تا درسم تمام شود اما
منوط به تصميم وزارت اطلاعات است شايد وزارت اطلاعات تصميم بگيرد که من اخراج شوم،
وضعيت تحصيلم در حال حاضر ابهام آميز است و خيلي مشخص نيست. از نظر حقوقي هم در
دادگاه اتهام مطرح شده اقدام عليه امنيت ملي است از طريق ارتباط با گروه هاي خارج
از کشور.
در مورد دوران بازداشت و حقوقي که در دوران بازداشت از شما نقض شد در آن مورد اگر
صحبتي داريد بفرماييد.
در 18 روز اول که اصلا اجازه ي ملاقات با خانواده را نداشتيم بعد هفته اي يک بار
پنج شنبه ها اجازه ي ملاقات مي دادند، تلفن ها که طبق قاعده ي خودشان هفته اي يک
بار مي توانستيم با خانواده ها تماس بگيريم حتي آن را هم بعضي اوقات اجازه نمي
دادند در 18 روز اول حتي تماس تلفني هم با خانواده نداشتيم چه برسد به ملاقات و
فشار هاي جسمي هم وجود داشت و فشار روحي هم بخشي از آن بود. بازداشت اطلاعات بوديم
که هواخوري هفته اي دوبار بود که بيشتر هفته اي يک بار مرا خبر مي کردند و بعد از 5
دقيقه مرا به بازجويي مي بردند يعني از هوا خوري هم نمي گذاشتند به طور کامل
استفاده کنم، فشار روحي هم اين بود که شما را با دقيقا با يک آدمي در سلول مي
گذاشتند که مشخص بود دارد همکاري مي کند و يکجوري با اعصاب شما بازي مي کرد که
مجبور به واکنش شوي و توهين کني غير از فشار هاي جسمي که خودشان مي آوردند از لحاظ
روحي هم به اين شکل تحت فشار قرار مي دادند. حق طبيعي ما بود که وکيل داشته باشيم
اين امکان را که نداشتيم از روز اول که البته طبيعي هم بود، ما در جمهوري اسلامي
نديديم به يک زنداني سياسي از روز اول حق داشتن وکيل را بدهند. روز اول ملاقات يا
از هفته ي اول اجازه ي ملاقات داشتن حق طبيعي ما بود که باز هم نقض شد که اين هم
نسبتا طبيعي بود و سابقه اش را داشتيم که نقض کامل حقوق بشر است و ما هر جرمي
داشتيم در شرايط عادلانه بايد رسيدگي مي شد که متاسفانه هم فشار روحي، هم فشار جسمي
و هم نقض اين مقررات نشان مي دهد که کاملا حقوق ما در دوران بازداشت ضايع شد و اين
هم طبيعت مبارزه است، ما مي پذيريم ولي حرفمان را هم بايد بزنيم.
فعالان حقوق بشردر ايران