از مهرنوش موسوى به: حميد تقوايى، کورش مدرسى، اصغر کريمى به: هيئت دبيران و دفتر سياسى موضوع: نحوه ارزيابى از ١٨ تير خواندن مقاله رفيق شهلا دانشفر، در باره اينکه هر روز ١٨ تير است، مرا نگران کرد. واقعيت اين است که هر روز ١٨ تير نيست. ١٨ تير حتى همسنگ و هم ظرفيت با خودش در سالهاى گذشته هم نيست. هم ترازو با مبارزه معلمان و پرستاران هم نيست. ١٨ تير واقعه و روز مهمى در زورآزمايى جنبشى است که چوب دستيهايش را به کنارى گذاشته و قرار بود امثال در هيبت مستقل به ميدان بيايد. سردار طلايى دارد عربده ميکشد و ميگويد که ١٦ آذر را نشان ما ندهيد، ١٨ تير ميخواستند نظام را چالش کنند و نکردند. همانطور که "هر روز روز کارگر" نيست. هر روز هم ١٨ تير نيست. ١٨ تير ميزان الحراره سنجش تناسب قوا و درجه پيشرفت جنبش ما بوده، از تير ٧٦ به اين طرف، مدام جنبش به جلو آمده است، چه در ظرفيت شعارها و مطالباتش، چه در ظرفيت طول مدت اين اعتراض مهم. اين اولين سالى است که ١٨ تير، علنا و آشکارا با سکوت گسترده مردم، تظاهراتهايى با بنيه ضعيف و پراکنده روبرو بود. در شهرهاى مهمى، که مرکز و نبض ١٨ تير در طى بيش از ٤ سال بود، کلا با سکوت مردم مواجه بوديم، کردستانى که کمپين مقابله با انتخابات مجلس هفتم را به طرز خوبى پيش برد، خاموش بود. به نظر من حتى نميتوان تماما توپ را ولو به صورت ناخواسته به زمين خود مردم انداخت و از اينکه مردم سازمان نيافته هستند، به عنوان يکى از دلايل عدم برگزارى ١٨ تير، در آن ظرفيتى که انتظارش ميرفت سخن گفت. چرا که با همين درجه سازمان يافتگى، حتى شايد بدتر از آن، سال گذشته و سال ماقبل آن مردم به ميدان آمدند. اين درحالى است که به اعتقاد من در کل سال ٨٣ جنبش در ظرفيتهاى مختلفى، دست به تشکل يابى خود زده است. نفوذ و اقتدار حزب فزونى يافته و جنبش ما کلا به نسبت قبل، تحزب يافته تر شده است. ( به نظر من دليل بحث سازمانيابى و ابراز وجود اجتماعى رهبران هم انعکاسى از اين ضرورت بود) ١٨ تير، نه جنبش ناسيوناليستهاى پرو غرب بود، که اکنون ضعف و کمبودهايش را با حرکات آنها توضيح بدهيم، نه دوم خرداد، به آن گونه که سردار طلايى سعى در قالب کردن آن دارد، ١٨ تير و تغيير و تحولات ناشى از آن بويژه در طى ٢ سال اخير، معيار سنجش چپ جامعه ايران و به طريق اولى، کمونيسم کارگرى بود. ما نه قبلا غلو کرده بوديم که چنين ميگفتيم، نه اکنون که مترصد بررسى آن هستيم. اين فاکتورى است که همه ما بدون استثنا در بررسى اوضاع سياسى و به چپ چرخيدن جامعه ايران مداوما به آن استناد ميکرديم. و حق هم داشتيم. ما خود را مسئول عملکرد مردم معرفى ميکرديم و هنوز هم بايد بکنيم. ما فقط مسئول و نماينده افتخاراتشان نيستيم، بلکه به اعتقاد من، سهم مهمى نيز در محدود شدن دامنه اعتراضات و مبارزه شان به عهده داريم. در طى ٢ سال اخير اين اولين بار است که در يک مقياس اجتماعى و سياسى، جنبش ما، قطب چپ جامعه ايران، علت عدم عکس العمل گسترده خود را در صحنه سياست ايران، بررسى دلايل آن و چاره جويى براى برون رفت از آن را از ما طلب ميکند.به اعتقاد من، چپ جامعه در جدال ١٨ تير رهبرى نشد. من اساس مشکل ١٨ تير امسال را و کليد آن را خلاء اعمال رهبرى سيستماتيک و پيوسته بر جنبش ميدانم. ( منظورم از رهبرى فرد نيست، تازگيها بايد يک دايره المعارف ضميمه هر بحثى کرد که من نام آن را " آن چه منظور من نيست" گذاشته ام) خود جنبش، اين واقعيت، سستى و عدم اعمال رهبرى کمونيسم کارگرى را حتى يکماه قبل از ١٨ تير دريافت. صحنه مقابله با دستگيريهاى دانشجويان خالى ماند. دانشجويان و جوانان و چپ جامعه، بدون حضور ما دست خالى و تنها عليه دستگيريها شمشير زد، ما نبوديم. صحنه مقابله با منکرات و نيروهاى ١١٠ روى مسئله حجاب خالى ماند. هنوز هم خالى است. ميليتاريسم، فقط روز ١٨ تير نبود، يک ماه قبل، در شيراز و در خود تهران دستگيريهاى شبانه شدت گرفت. خارج کشور مال ١٨ تير، حزب و آزادى و برابرى نبود. از اين جهت خيلى خصلت نماى اين وضعيت بود. مطبوعات ما حتى در ظرفيت سال گذشته هم ظاهر نشد، تلويزيون که قرار بود "ستاد رهبرى انقلاب و مبارزه مردم" باشد، در چنين ظرفيتى بکار گرفته نشد. اساسا امکان اعمال رهبرى در اين کاليبر را نداشت. همان شبى که مدير تلويزيون ما، مجبور شده بود لااقل در تلويزيون شهرام همايون کنار دست صدقى بنشيند تا لايف با مردم حرف بزند، که مدام حرفهايش را قيچى ميکرد، تلويزيون خودمان همان موقع برنامه تکرارى و مصاحبه هاى خسته کننده پخش ميکرد، فيلم سينمايى نشان ميداد. کنسرت موزيک پخش ميشد. ما حتى مثل سال گذشته هم عمل نکرديم که با احترام و اعتبار، نه کنار دست مجرى اين برنامه، بلکه به نام و اعتبار خودمان با مردم طرف شويم، جواب سئوالاتشان را بدهيم. آژيتاسيون کنيم. در همين برنامه، تلاش کردند بطور روشنى شعار "آزادى و برابرى" را حذف کنند. کمپين گذاشته بودند که به جاى اين شعار "زندانى سياسى آزاد بايد گردد" شعار ١٨ تير امسال شود. يک هفته پس از ١٨ تير، ما هنوز هيچ فيلمى از تلويزيون حتى از آکسيونهاى خارجمان پخش نکرديم، در حاليکه از هلند تا آلمان، هنوز دارند فيلم تظاهرات سلطنت طلبها را نشان ميدهند، به جاى رفقاى ما که در سال گذشته بلندگوها را گرفتند، شهرام همايون را نشان ميدهند که در خيابانهاى لس آنجلس با بلندگو شعار ميدهد. اينها همه در حالى است که امسال هزينه بيشترى براى تلويزيون پرداخت ميکنيم تا ٣ هفته کرايه پارسال آن.ما به عنوان نوک اين کوه يخ، به عنوان رهبر اين اعتراض در اين کاليبر، ظاهر نشديم. منظورم هم از ما، همه ماست. ما ١٨ تير را نساختيم. ما براى اولين بار پس از فقدان منصور حکمت، در يک مقياس اجتماعى و سياسى مهم، جنبش خودمان را رهبرى نکرديم. عليرغم اينکه اين جنبش خواهان رهبرى بود، در صحنه بود. عليرغم اينکه براى تراز نبودن نظرات سياسى هم به آلياژ "چپ" و فرمولاسيونهاى يکديگر، يقه پاره ميکنيم، ( که در يک حزب سياسى نه در اين شکل و شيوه، بلکه به طريق اصولى، خيلى جاها بايد هم بکنيم) اما حواسمان نيست که اتفاق مهمتر ديگرى در شرف وقوع است. ما داريم از پايه اجتماعى خود همين چپ در جامعه فاصله ميگيريم. ما با مشغوليتهايى که ايجاد کرده ايم از آنها فاصله ميگيريم و آنها هم از نقشى که بايد ايفا کنند، فاصله ميگيرند. ١٨ تير امثال زنگ خطر مهمى در مقابل حزب کمونيست کارگرى ايران است. صورت حسابى است که جنبش ما در مقابل بلايى که داريم به سر کل مان مى آوريم جلو همگى ما گذاشت. خود حتى همين ١٨ تير نشان داد که درجه نفوذ و قدرت ما تا چه حد گسترده است. متاثر کننده است. ولى جنبش نشان داد که وقتى حزب سرحال و مصمم است، ايران را روى سرش ميگذارد، و عکس آن هم صادق است. حميد تقوايى به درستى تاکيد ميکرد که رابطه ما با جنبش به نحوى شده که حرف از دهانمان در نيامده، تبديل به پراتيک جنبش ميشود. عکس آن هم صادق است. جنبش ما قدرت تشخيص دارد. از بيرون حزب ميتواند تشخيص دهد که حزب، مبارزه مردم را با آن ظرفيتى که شايسته آن است، بدون رهبر به حال خودش رها و مشغول کارهايى است که حتما براى خودش "مهمتر" است. ما داريم از جامعه فاصله ميگيريم. از پايه اجتماعى خودمان فاصله ميگيريم. من عميقا به اين جمله منصور حکمت باور دارم که : "کمونيسم هر چقدر از پايه اجتماعى خودش دورتر بشود، جا براى نقدهايى که ابزار تغيير نيستند باز ميشود." در باره ١٨ تير، دامنه تاثيراتى که ميتواند روى جنبش ما و حزب بگذارد، راه برون رفت و نقشه عمل براى جبران اين خسارت وارده، مقابله با جرى تر شدن راست، شناخت روحيات مردم و .... احتياج مبسوطى به تحليلهاى رفيقانه، راهگشا و افق دار سياسى و اجتماعى داريم. از رفقاى رهبرى حزب تقاضا دارم با آرنجهاى دست، از لابلاى هيجانات موجود براى دامن زدن به نفاق و تشتت در صفوف رهبرى حزب، جايى براى بررسى اين بحث باز کنند. من مطمئنم که بررسى معقول و غير احساسى و منطقى اين واقعه اجتماعى و سياسى مهم، ميتواند به ما کمک کند. به بسيارى از ما، نقش مهم اجتماعى و سياسى و تاثيرى که داريم را يادآور و رهنمون شود. ما بايد به جنبش خودمان پاسخ و راه حل نشان بدهيم. در خلوت ارائه يک تحليل روشن، جنبش براى پاسخگويى به اين وضعيت، دست برده، راه حلها و پاسخهاى چپ سنتى و راست جامعه ايران را مبناى برخورد قرار ميدهد. ميتواند پاسخها متفاوت باشد. ولى فاجعه بار خواهد بود اگر حتى صورت مسئله ايى هم نداشته باشيم، فاجعه بار خواهد بود اگر از کنار آن بگذريم. يا براى دادن پاسخ سطحى، صورت مسئله را کم اهميت جلوه بدهيم. بايد جلو تعرض و دهن کجى نظام به جنبش را ولو با اين خسارت موجود گرفت. جلو اين خسارت را با يک نقد و تحليل روشن ميشود گرفت. |