توصيه رفيقانه (در جواب به تقاضاى رفيقانه مصطفى صابر) رحمان حسين زاده تقاضاى رفيقانه مصطفى صابر را دريافت کردم. قطعا براى تقاضاى رفيقانه مصطفى و هر رفيق ديگرى نهايت احترام و توجه را دارم و در زندگى سياسيم نقطه عزيمت من هميشه پيداکردن راه ممکن و اصولى براى تفاهم و احترام متقابل و ايجاد وحدت در فکر و عمل مشترک است. در جواب به تقاضاى رفيقانه مصطفى صابر من نيز چند توصيه رفيقانه دارم و اميدوارم مورد توجه رفيق مصطفى و گيرندگان اين نامه قرار گيرد. ١- خوشبختانه رفيق مصطفى با برخى تذکرات من در برخورد به گفته هاى على جوادى و آذر ماجدى موافق است. توصيه ام به رفيق مصطفى بويژه در شرايط امروز و در چنين مواردى اينست در همان جلسه و يا در اولين فرصت ممکن به اين نوع گفته ها و برخوردها عکس العمل نشان دهد. از کسى مثل مصطفى که اتفاقا اينروزها از سر دلسوزى به حال حزب به هر گفته و نوشته اى حساس است. (صرفنظر از اينکه بعضى نظرات و راه حلهاى وى را کارساز نميدانم) من نمى پذيرم که در آن جلسه متوجه نادرستى گفته هاى على جوادى و آذر ماجدى نشده باشد و منتظر مانده باشد، تا يکى مثل من چيزى بگويد. انتظار اين بود مصطفى و رفقاى ديگر هم عکس العمل نشان دهند. همين الان جوابيه آذر ماجدى و على جوادى را در برخورد به نامه اعتراضى خودم دريافت کردم، نه تنها تذکر و انتقاداتى را در حد تذکرات مصطفى هم قبول ندارند، بلکه بحث را به سطح ديگرى منتقل کرده اند. مشتاقم نظر مصطفى را در برخورد به نوشته اخير آنها به نام "از منظر دو شيطان بدانم". شخصا به نوشته آنها جواب مناسب را خواهم داد. ٢- فکر ميکنم مصطفى در مطالعه نامه اعتراضى من توجه کافى نکرده است. چون اگر توجه کافى وجود داشت، متوجه ميشد که تاکيد کرده ام، من و اسد گلچينى از اظهارات رسمى آذر ماجدى در جلسه رسمى هيئت دبيران شکايت داريم، نه از بحثهاى محفلى. ما در جلسه هيئت دبيران ادعاهايى را شنيديم و به آن شکايت داريم و خواستار رسيدگى هستيم. آيا اينکار ما از نظر مصطفى ايراد دارد؟ ٣- اينکه نسبت به اتهامات در محافل نميتوان شکايت کرد و معترض بود و رسيدگى کرد، که در نوشته مصطفى آمده، به نظرم درست نيست. بويژه آنجا که بحث بر سر اظهار نظر اعضاى رهبرى در محافل باشد. تجربه تاکنونى جريان ما اين بوده، در موارد معينى که اعضاى رهبرى اين نوع اظهارنظرها را داشته اند و مخصوصا شاکيانى به حزب مراجعه کرده اند، رسيدگى شده است. برخورد سياسى و يا تشکيلاتى شده است. (خود مصطفى قاعدتا بياد دارد، همه شکايتها از عمر ايلخانى نه استناد به گفته هاى او در جلسات رسمى بلکه راجع به گفته ها و ادعاهاى او درمحافل بود، که بر اساس آنها رسيدگى و توبيخ شد). ٤- مصطفى تقاضا ميکند، بيمورد اختلافات را تعميق نکنيم. من هم اهل اختلاف تراشيهاى الکى و بى پايه نيستم. در کشمکشهاى سياسى و تند پيچهاى درون حزب کمونيست ايران و حزب کمونيست کارگرى ميتوانم ادعا کنم که ابژکتيو بودن و حس تناسب خود را به آزمايش گذاشته ام. اما در دوره بعد از منصور حکمت، دوره از دست رفتن آن تکيه گاهى که زبان همه ما را مى فهميد، و ما را به هم نزديک ميکرد. هر کس تعبيرها و درکهاى خود را بيان ميکند، بويژه در دوره اخير در برخورد به استراتژى قدرت گيرى حزب و موضوع حزب و حزبيت و سبک و سنت و منش حزبى و تشکيلاتى، سياستها و روشهايى باب شده که بيگانگى آنها را با دستاوردهاى تاکنونى جريان ما تا اين حد تصور نميکردم. اختلافات من بخشا در مباحث ٢ سال گذشته مطرح شده است. به عنوان نمونه سمينار ماه آوريل من در زمينه استراتژى و کسب قدرت و سازماندهى انقلاب و نقشه براى آن نگرش من را نشان ميدهد، که متاسفانه با سکوت خود مصطفى که اهل بحث و تبادل نظر سالم هم هست مواجه شده است. در زمينه هاى ديگرى هم لازمست اين اختلافات بيان شود، که به سهم خود براى طرح سالم و اصولى آنها تلاش ميکنم. و اتفاقا نظر و توجه همه رفقاى رهبرى و کادرها و شخص مصطفى را هم بسيار ضرورى ميدانم. به اين منظور از پنج ماه قبل قرار پيشنهاد کرده ام که "بولتن مباحثات سياسى" علنى و رو به بيرون داشته باشيم، که هنوز تصويب نشده است. به نظرم با شفافيت بايد اختلافاتمان را بگوييم و در عين حال بتوانيم حزب را و پراتيک حزب و پکپارچگى آن را حفظ کنيم. ٥- در جمله آخر نامه مصطفى به درست به "احترام به همديگر" اشاره شده است. با سربلندى اعلام ميکنم در طول زندگى سياسى ام ، در جدالها و کشمکشها و در طول دو ساله اخير مباحثات سياسى به اين موضوع پاى بند بوده ام و اتفاقا طرح دو مورد شکايت از جانب من خطاب به هيئت دبيران براى جلوگيرى از رواج اتهام و بى حرمتى نسبت به مخالفان سياسى است. در دوره بروز اختلافات سياسى به عنوان اعضاى رهبرى چهار چشمى بايد مانع اتهام و بى احترامى به همديگر باشيم. هر نوع اعمال و کردار را با اختلاف سياسى توجيه کردن نبايد باب شود. موفق باشيد ٢٨-٦-٢٠٠٤ در حاشيه نامه اعتراضى رفيق رحمان تقاضاى رفيقانه از مصطفى صابر من با برخى تذکرات رفيق رحمان موافقم. فکر ميکنيم قياسى که رفيق على جوادى کرد، درست نبود. حتى با تذکرات او به آذر هم سمپاتى دارم «ميرزا بنويس» و اينطور کلمات در اين فضا زيان بار است و عليه موضع آذر در مورد شکايات عمل ميکند. اينکه احترام همديگر را بايد داشت و قدر همديگر را هم بدانيم نيز کاملا درست است. ولى دو نکته نامه رحمان هست که مايلم رفيقانه نکاتى را بگويم. ١) مساله شکايات. به نظرم شکايت بر مبناى عملکرد يا اظهارات رسمى هر رفيق حزبى معنى دارد و بايد پيگيرى شود. ولى اينکه کسى در محفلى چه گفته است نمى تواند موضوع شکايت باشد. خصوصا وقتى رفيقى آنرا تکذيب ميکند. زندگى حزبى من به مجرد آنکه وارد محفل ميشوم، تمام ميشود. هنوز سياسى است ولى ديگر حزبى و تشکيلاتى نيست. ميدانم محفل و محفل بازى خيلى بد است و به حال حزب مضر است. ولى اتفاقا براى آنکه جلوى آن گرفته شود حزب محفل و دالانهاى غير رسمى را به رسميت نمى شناسد. حال اگر دادگاه بگذاريم و کسى بيايد شهادت بدهد که فلانى در فلان محفل اينرا گفت، تصورش را بکنيد حزب به کجا کشيده ميشود. مهمتر اگر دنبال آدمها کنيم که در محافلشان چه گفته اند اصل اساسى تشکيلاتى حزب ما را يک حزب علنى، دواطلبانه و رسمى و سياسى است زير سوال ميبرد. نمونه خوب در مورد فرهاد بشارت و جفعر رسا در کنگره دوم است. نادر معتقد بود که اين ها براى خودشان محفلى درست کرده اند ولى عليه آن شکايت نکرد. تا آنجا که در جلسات رسمى بروز داده بودند با آنها برخورد تشکيلاتى کرده بود. اما از محفليسم فرهاد بشارت به جايى شکايت نکرد. بحثى را در کنگره باز کرد و حرفهايش را زد و گذاشت تا آنها هم حرفهايشان را بزنند تا کنگره تصميم سياسى بگيرد. راى هم نگرفت. نکته جالب اين بود که فرهاد بشارت باز براى کميته مرکزى راى آورد. هيچ دادگاهى نمى توانست آن مساله را حل و فصل کند و عملا هم ديديم در دنياى واقع مساله فرهاد بشارت چطور و در يک پروسه سياسى حل و فصل شد. به نظرم تنها ميشود بر مبناى اظهارات و عملکرد رسمى افراد از آنها شکايت کرد. بهمين دليل به نظر من چه اظهارات رفيق محمد آسنگران و چه شکايت رفيق اسعد کوشا تا آنجا که به اظهارات و عملکردهاى رسمى و علنى افراد مورد شکايت متکى نيست، براى حزب هيچ مبناى اساسنامه اى و تشکيلاتى و حقوقى ندارد. خصوصا که افراد مورد شکايت رسما اين اتهامات را تکذيب کرده اند. بحث بالا و پايين نيست. اين پرنسيب اساسى يک حزب سياسى است که شامل ساده ترين عضو تا ليدر آن ميشود. درست برعکس به نظرم بايد رفقايى که اظهارات غير رسمى يک رفيق را مبناى شکايت قرار ميدهند بايد تذکر بگيرند. ٢) رحمان در نامه اش از اختلافات ما در تعبير از کمونيسم کارگرى ياد ميکند. کوروش هم بر اختلافات سبک کارى، روشى، تشکيلاتى و غيره تاکيد ميگذارد. ظاهرا ما در همه چيز و همه وجوهات فعاليت سياسى و حزبى با هم اختلاف داريم. به نظر من اين تعابير درست نيست، و اگر رفقا اينطور فکر ميکنند بايد بسرعت اين اختلافات در همه وجوه را فرموله و روشن کرد و بهمه و از جمله به من اعلام کرد. جالب اين است که در همين جلسه قبلى دفتر سياسى همه ما مدعى بوديم که به قطعنامه هاى کنگره ٤ وفادار هستيم. (و من اين ادعا را ميپذيرم.) سوال من اين است که چطور در فاصله کنگره چهار که همه کمونيسم کارگرى بوديم تا حالا اينهمه تمايزات بين ما پيدا شد؟ حتى در پلنوم ٢٠ هم فکر کنم با اتفاق آراء بالايى اسنادى را تصويب کرديم. من حقيقتا احساس ميکنم اينهمه باز کردن شکاف ها پايه هاى واقعى ندارد. مى بخشيد که اينقدر صريح ميگويم اما بايد بگويم، انگار رحمان تصميم اش را از پيش گرفته و هيچ اميد ندارد و يا نيازى هم احساس نمى کند که کسى مثل مصطفى را نيز حالى اين اختلافاتى که چنين تا آخرين مراحل هم رسيده (آنهم در چنين فاصله اى کوتاه) بکند.اگر قياس على جايى نداشت. اگر داشتن احترام همديگر خيلى ضرورى است. اگر برخى ملاحظات رحمان را بايد منهم به آن توجه ميکردم، متقابلا از رحمان هم ميخواهم به نکات من توجه کند. زنده باشيد، مصطفى ٢٦ جون ٢٠٠٤ |