رفيق حميد عزيز لطفا در اختيار رفقاى کميته مرکزى قرار بدهيد. رهبرى حزب! اعضاى کميته مرکزى! آيا خطر را متوجه هستيم؟ يک مشکل بزرگ، حزب را در خود فرو برده است و هر از چند گاهى بخود مشغول ميکند. هر مدت يکبار يک مساله و يک موضوع ميتواند بالاى حزب را بهم بريزد و باز هم اختلافات و روابط همان مسير سابق را طى کنند. هر بحثى ميتواند روابط را هم بهم بريزد و آنچنان فضايى درست کند که حتى انتخابات رئيس دفتر سياسى هم به روال "انتخابات" هاى دوره قبل برگشت. و آنچه دارد قربانى ميشود مصالح حزب و منفعت حزب است. اين خيلى واضح و آشکار است. اين وضعيت راستش نه بخاطر انحرافات عجيب و غريب در بحثها بلکه اساسا بخاطر قبول نداشتن ها و همديگر را قبول نکردن هاست. رهبران اين حزب تا زمانى که قبول نکنند که بايد با نظرات مختلف، وحدت همه جانبه و مبارزه حزب را نگاه دارند، نميتوانيم قدم جلو بگذاريم و هر بار نيرويى بزرگ آنرا متوقف ميکند. و اين آن مشکل بزرگ است. کليد مساله هم به نظر من در دست اين رهبرى و کميته مرکزيش است. اعضا اين دفتر سياسى و کميته مرکزى باز هم در برابر وضعيت دشوارى در حزب قرار گرفته اند. نبايد و نميتوان ساکت بود، هر بار اين کابوس به بخشى از زندگى و کارما تبديل ميشود، چرا بايد اين اجازه را داد. من کماکان عقيده دارم و فکر ميکنم که حزب و خود رهبرى بايد قبول کند(که نميکند) که حميد تقوايى و کورش مدرسى ميتوانند حزب را بسازند، به نظر من تنها دو نفرى هستند که در حال حاضر در ميان ما ميتوانند به حزب افق بدهند، ميتوانند حزب را رهبرى کنند و وحدت و اختلافاتشان را نگاه دارند و هم به همان اندازه ميتواند حزب را بخود مشغول کنند و يا آنرا بهم بريزند.(ببخشيد و قصد توهين ندارم) اين را اگر خودشان در درجه اول و بعد بالاى حزب براى مدت يک يا دو سال قبول کنند وضعيت تغيير خواهد کرد. و در عين حال مدت زمانى براى طرح همه اختلافات و نظرات مختلف هم هست همزمان که حزب و موقعيت رهبريش جاى محکم خود را خواهد داشت، رفقا هم رهبرى و هم حزب از چشم اعضا و کادر ها و خودمان هم کوچک شده است. کوچک کردن اين دو رفيق و هر کارى و تلاشى هم براى حذف آنها حزب را در سراشيبى سقوط قرار خواهد داد، مساله راى و قرار و تصويب کردن آنها نيست، وضعيت واقعى اين دو رفيق است که در مجموع با هيچ رفيق ديگرى در اين رهبرى قابل مقايسه نيست تصميم آنها ميتواند حزب را متحد نگاه دارد. بنظر من مشکل اينجاست که رفقا حميد و کورش، هر کدام، مشاوران مهمترى از همديگر را براى خود برسميت شناخته اند و بويژه اين براى ليدر حزب مهلک است.(حال هر کدام از اين رفقا در اين دوره باشند) رفقا آيا اجازه ميدهيد که حزب در همين چند ماه آينده انتخابات ليدرش با نصف به اضافه يک باشد و انتخاب دفتر سياسى اش همانطور که اين بار آخر بود با نصف به اضافه يک باشد؟ آيا رسيدن به چنين وضعيتى همه ما را تکان نميدهد؟ آيا ديگر نامه مشترک ديگرى در کار خواهد بود و اصولا ميتواند کار ساز باشد يا ؟ داشتن اختلافات و وحدت در عمل را بايد بالاخره دو طرف اصلى بحث ها و اختلاف نظرها نشان بدهند. اين وظيفه کل کميته مرکزى و دفتر سياسى و هيات دبيران و .. هست ولى اگر خانه از پاى بست ويران باشد نميتوان به جايى رسيد. و تا زمانى که آنها بسراغ رفقاى نزديک خودشان ميروند و راه و چاره و مشاورت و .. را آنجا مى يابند وضعيت بهمين صورت باقى خواهد ماند در واقع نميتواند اين را هم حفظ کرد و همانطور که ميبينيم بسرعت بد تر ميشود. تذکر موقعيت اين دو رفيق در حزب خيلى وقتها به شخصيتهاى ديگر حزب بر ميخورد، ناراحتشان ميکند، انگار انحراف بزرگى است انگار رهبر تراشى ميکنيم، انگار متوجه اين حزب بزرگ و وحدت آن و حفظ آن و قدرتمند کردن آن و به پيروزى رساندنش در همه نبردها نيستيم. رفقا غير از چنين فضايى، بالاى اين حزب که هر از چند گاهى از درد شديد به خود ميپيچد در وضعيت بدترى قرار خواهد گرفت. مصلحت و بى تفاوتى و حتى محفلسيم را بايد کنار گذاشت و به فکر حزب بود. رفقا متوجه اوضاع نيستيم! وضعيت حزب در بيرون از ما و علل العموم در ايران حتى زمانى هم که چيزى براى جامعه نداريم،منحصر بفرد است، بسيار قوى است و زمينه اى براى جلب و تاثير گذارى کماکان فراهم است. اما رفقا مخالفان سرسخت ما در ميان رفقاى خودمان در ايران مشغول فعاليت هستند حتى انسجام ما در درون ضعيف است و در مواردى رقباى فکسنى داريم که موى دماغ ميتوانند بشوند. در ايران و در کردستانو در خارج اينطور است و بنظر ميرسد زياد متوجه هم نيستيم. در خارج کشور ضعيف تر شده ايم چون بخشى از اين اختلافات را کل اين تشکيلات با آن درگير است و تاثير گذاشته است.اکنون ديگر در وضعيتى قرار گرفته ايم که عضو يکساله، از ايران آمده، در وسط اين دعوا و کشمکش هاست و خطاب به رهبران اين حزب قلمفرسايى ميشود، رفقا خيلى وضعيت هشدار دهنده است. در حالى که درون حزب و بالاى حزب بعد از همه توافقات و نامه مشترک و اقدامات خوب باز به عقب برگشته است، روابط بشدت سرد و به جرات بايد گفت که هيچ کس به فکر همه حزب نيست. و ميتوان گفت هر کس در قالبى جديد در پى پروژه هاى خود است. هر کس به ديگرى هشدار ميدهد و نصيحت ميکند اما خود حزب و همه حزب را نميبيند، و به اين دليل است که با هر بحث و هر مشکلى بالاى حزب به هم ميريزد. آيا سرنوشت اين حزب به اين صورت رقم خواهد خورد؟ آيا اين رهبرى توانايى مقابله با اين وضعيت خطرناک را دارد؟ آيامسابقه ها و لگد مال کردن همديگر و قبول نداشتن ها و برسميت نشناختن ها ادامه خواهد يافت؟ آيا کارهاى عظيمى که رهبران اين حزب، تک تک آنها (با هر کمبود و انتقادى) مشغول به آن هستند را برسميت ميشناسيم؟ آيا فاکتور جامعه و موقعيت منحصر به فرد کمونيسم کارگرى و حزبش بر همه چيز مقدس ميشود؟ آيا چهارپايه ها را حاضريم زير پاى همديگر در نياوريم؟(فعلا زير پاى همديگر گذاشتنش بماند) آيا مسابقه براى نفر اول و دوم و سوم و ... تمام خواهد شد، آياهر کدام از رهبرى حزب قبل از نگه داشتن دل بغل دستيش، و هم فکرش، و هم نظرش، ميتواند جرات کند و همه حزب را ببيند، آيا در برابر هر اتفاق بدى که به وحدت حزب لطمه ميزند، مستقل از اينکه چه کسى آنرا انجام داده است حساس هستيم ؟ آيا هر بحث مهم و کار مهم و فعاليت تکان دهنده اى را با همان حرارات سابق ميپذيريم؟ يادش بخير نادر در يک جلسه اى که در مورد بالاى حزب و در ميان همين رهبران حزب حرف ميزد ميگفت "من غير از خودم در اين بالاى حزب کمونيسم کارگرى نميبينم" و "اگر قرار است حزب بهم بريزد شما آنرا بهم ميريزيد" و "شما حتى مقالات همديگر را هم نمى خوانيد" و... . رفقا بياد داريد؟ چرا ما با سر و به سرعت به اين پيش بينى هاى نادر نزديک ميشويم؟ چه کسانى، چه ارگانى،کدام دو نفر؟ کدام اشخاص، کدام جمع و کدام کميته مرکزى، در راس اين وضعيت ها و در راس اين فروپاشى قرار خواهند گرفت؟ وضعيت کنونى در درون ما بشدت مايوس کننده است و باز هم سرها در درون فرو رفته است. رفقا وضعيت بشدت هشدار دهنده است.کادر حزب و رفيق جوانى که چند سال است در حزب است، بعد از سمينار اخير حميد تقوايى و بحثهاى کوروش و حميد، در حالى که بشدت ترسيده بود ميگفت که: "وضعيت رو به کجا ميرود؟ من ميخواهم بروم منصور حکمت را باز هم بخوانم ببينم چه کسى درست ميگويد". به نظر شما امثال اين رفيق به کجا خواهد رسيد؟ رفقا وضعيت کنونى در ارگانها و کميته هاى حزب اصلا خوب نيست و ما پراکنده تر شده ايم، از لحاظ مختلف از هم بيشتر دور شده ايم، هر کس در کميته و ارگان خود يک دستى! کارش را چسبيده است و حتما روابطش را هم ميچسبد و به ديگران کارى ندارد و ميتواند هر ارگان ، ابزارى براى پيشبرد نقشه اى باشد و ارگانى براى پيشبرد آنچه خود تعيين ميکند و دوست دارد. تمرکزى هم ديگر در بالاى حزب مدتهاست که وجود ندارد، ارتباط انترنتى هم بشدت ما را از هم بيگانه کرده است. آيا راهى براى اين وضعيت وجود دارد؟ رهبران حزب، اعضاى کميته مرکزى، اعضا دفتر سياسى تک تک ما مسئوليم حزب در خطر است! شما چه فکر ميکنيد؟ اسد گلچينى ٣١ ماى ٠٤ |