نامه دبير شماره ٢ ٢٩ سپتامبر ٢٠٠٣ پيچ پلنوم ١٨ رفقا انتخابات پلنوم ١٨ اتفاق مهمى در حزب کمونيست کارگرى ايران بود که بايد به آن پرداخت. تصور من، و حتم دارم بسيارى از شما، اين بود نامه دبير بايد به مهمترين مسائلى که در دنياى بيرون به آن مشغول هستيم بپردازد؛ وسيله اى باشد براى همگرائى و هماهنگى در عاليترين ارگان حزب در نبرد عظيمى که با آن روبرو هستيم. اما پرداختن به آن نبرد به جمع کردن نتايج پلنوم ١٨ مربوط شده. خود همين واقعيت اهميت اتفاقى که در پلنوم افتاد را نشان ميدهد. پلنوم ١٨ حزب را وارد تند پيچى کرده که خارج شدن فورى از آن حياتى است. مثل هميشه اينکه چگونه از اين پيچ خارج ميشويم بستگى به خود ما دارد. به اعتقاد من ما بايد براى دو مسئله جواب داشته باشيم. اول قبول کنيم چه اتفاقى افتاده، تبيينى پايه اى از آنچه روى داده بدست بدهيم و دوم، بر اين اساس، راه عبور از پيچى که در مقابل ما قرار گرفته است را پيدا کنيم. نامه دبير شماره ٢ را ناچاريم به اين مسئله اختصاص دهيم. ١ - در پلنوم چه اتفاقى افتاد؟فهميدن يا توافق بر سر اينکه در پلنوم ١٨ چه اتفاقى افتاد نقش تعيين کننده اى در يافتن راه فائق آمدن بر وضعيت کنونى را دارد. گذشته از جوانب ديگر مسئله، که بعدا به آنها خواهم پرداخت، يک جنبه که موقعيت را پيچيده تر، يا شايد بگويم ظريف تر، کرده اين است که دو عضو دفتر سياسى (مينا و شهلا) جاى خود را به دو عضو ديگر (مظفر و اعظم) داده اند. اين جابجائى موقعيت را پيچيده کرده است چون هر بحثى در مورد انتخابات پلنوم ميتواند اين استنباط را بدهد که بحث در مورد صلاحيت اين چهار رفيق و مقايسه آنها با هم است. به اعتقاد من يکى از نتايج زيان بار سياستى که نتيجه انتخابات پلنوم را رقم زد درست همين است. حرمت، احترام و شايستگى چهار نفر از اعضاى کميته مرکزى حزب را مورد سوال قرار داد. نفس مقايسه بين کانديداها مسئله نيست؛ متنى که در آن مقايسه صورت ميگيرد مشکل ساز است. همه ما در انتخابات ها کانديدها را با هم مقايسه ميکنيم و بالاخره به کسانى بر اساس اين مقايسه راى ميدهيم و طبعا به کسانى راى نميدهيم. مسئله نفس مقايسه نيست در هر انتخاباتى مقايسه پايه تصميم گيرى است. براى هيچکدام از ما هم انتخاب شدن يا نشدن، موضوع مقايسه و تصميم گيرى قرار گرفتن تجربه اى تازه نيست. و انتخاب نشدن يا کم راى آوردن هم هميشه براى همه ما غير دلچسب است. ميخواهم بگويم نفس مقايسه کردن و انتخاب کردن و درنتيجه جابجائى در دفتر سياسى مسئله اى نيست که بتواند چنين فضائى را بوجود آورد. در انتخابات هاى قبلى دفتر سياسى هم گاه به گاه جاى رفقاى مختلف با هم عوض ميشد بدون اينکه فضا و نتايجى شبيه آنچه که امروز شاهد آن هستيم را ببار بياورد. مسئله همانطور که گفتم متنى است که اين جابجائى در آن صورت ميگيرد. و اين متن و اين منبا است که مورد سوال و قضاوت قرار دارد. ما در اين پلنوم با يک پيشينه و يک نتيجه رو برو هستيم. نه ميتوان پيشينه را از نتيجه جدا کرد و نه نتيجه را به دلخواه تکه تکه کرد و راجع به هرکدام جداگانه قضاوت نمود. همه ما وقتى وارد پلنوم شديم يک واقعيت را ميدانستيم واقعيت اين بود که گروه بندى يا اگر بلوک بندى وجود داشت. اين مربوط يا در نتيجه بحث هاى اخير در مورد شورا و حزب نبود، قبل از آن هم وجود داشت. اگر يادتان باشد مصطفى بسيار قبل از اين بحث ها براى فائق آمدن بر شکاف ها تز "هماهنگى ميان حميد و کورش" را داشت. من در اينجا وارد مضمون و ريشه هاى اين شکاف نميشوم. آنچه که ميتوان ديد وجود يک شکاف، يک بلوک بندى در بالاى حزب است که در يکسال گذشته در باره آن حرف زده ايم. در پلنوم ١٦ در مورد ضرورت وحدت حرف زديم، پلنوم ١٧ را با ميعاد وحدت تمام کرديم و پلنوم ١٨ را با بحث در مورد وحدت شروع کرديم. اما نتيجه پلنوم ١٨ تلاش براى يکسره کردن اين اختلاف با اتکا به راى بود. هرکس ابژکتيو به اين پلنوم نگاه کند ضرب اول از شما نميپرسد که چگونه راى داديد؟ دليل اينکه اينگونه راى داديد چه بود؟ آيا با هم از قبل هماهنگى کرديد يا نه؟ چون در تفسير نتيجه تاثيرى ندارد. اگر صد در صد بلوکى راى داده ميشد، اگر از قبل هم هماهنگى ميشد و تصميم جمعى گرفته ميشد نتيجه همين ميشد: يک بلوک تعادل فضا و تعادل راى در دس را بهم زد. اين فاکت است. اين آن رشته اى است که، بازهم مستقل از ميل هرکس، کل نتيجه انتخابات را يک بسته يا يک ((package ميکند. راى نياوردن تعدادى از رفقا با کم راى آوردن رفقاى ديگر بر متن سه پلنوم بحث در مورد وحدت بالاى حزب معنى خاصى دارد. معنيش تلاش يک بلوک براى حذف يا تضعيف بلوک مقابل است. درست مثل اين است که بعد از آرام گرفتن يک نزاع و در حالى همه ميکوشند فضا را آرام کنند مشتى به طرف مقابل بزنيد. از دستتنان هم در رفته باشد مهم نيست اين مشت بر متن آن دعوا معنى دارد. ميدانم توضيح صميمانه و واقعى نحوه رسيدن به جائى که ايستاده ايم مهم است چون اگر توضيح دقيقى از اين مسئله نداشته باشيد نميتوانيد موقعيت کنونى را تغيير بدهيد و نميتوانيد حتى راه مکالمه اى با طرف مقابلتان پيدا کنيد اما پيش شرط همه چيز فهم معنى نتيجه انتخابات در دنياى واقعى است. کاملا به هر رفيقى از هر طرفى حق ميدهم که نسبت به قضاوت نادرست و غير منصفانه از انگيزه ها و سياستى که پيش ميبرده حساس باشد اما بحث من اين است که بايد خود را در کفش طرف مقابل قرار داد و خود را از چشم طرف مقابل ديد. گفتم نتيجه پلنوم را جز با تلاش يک بلوک براى کنار زدن بلوک مقابل نميتوان تفسير کرد. ممکن است گفته شود که چه ايرادى دارد آدم به هم نطر سياسيش راى بدهد؟ مگر نه اينکه راى گيرى براى آنست که فرد بتواند به فرد يا جناح يا بلوک هم نظر خود راى بدهد؟ مگر قرار است در انتخابات به مخالف نطرمان راى بدهيم؟ مگر نه اينکه در اختلاف عميق هرکس به همنطرش راى ميدهد و هرچه ادعا کنيم که اختلاف عميقتر است بيشتر بايد متقاعد شد که بايد جناحى راى داد؟ و ... ٢ - تعميم پذيرى رکن تشثخيص سياست کمونيستى بحث من اين نيست که اصولا راى دادن سياسى غلط است. بالاخره همانطور که در آخر هر بحث راى ميگيريم براى تعيين آدم هاى مناسب براى پيشبرد آن سياست هم راى ميگيريم. ميشود فراکسيون داشت و خواستار دفتر سياسى فراکسيونى شد. خود ما اين کار را در حزب قبلى کرده ايم. اما يک موضوع بايد روشن باشد. دست بردن به راى براى تعيين حقيقت نيست. هيچوقت حقيقت را با راى نشان نميدهند. راى گيرى اساسا ابزار تعيين حقيقت نيست. تفاوت يک حزب سياسى با يک جمع ايدئولوژيک و يا محفلى درست در همين است. براى يک حزب سياسى راى گيرى کاملا بخشى از پروسه سياسى تعيين مبناى پيشرفت و يا حرکت حزب است. حتما هر حزب سياسى بر متن درک مشترک از حقايقى شکل گرفته است اما راستش حتى در آنجا هم آن حقيقت بيش از آنکه يک حقيقت فکرى باشد يک حقيقت جنبشى يا يک منفعت جنبشى است. اما بهر صورت در اکثريت قريب به اتفاق موارد براى يک حزب سياسى راى عملا يک تصميم سياسى است براى تعيين مبناى حرکت حزب. اگر چنين است آنوقت راى ما يک تصميم سياسى است. حتى هنگامى که راى مخفى است بازهم راى که ميدهيم يک تصميم گيرى سياسى است. تصميم ميگيريم که در شرايط داده بر متن همه فاکتورهائى که در يک تصميم سياسى تاثير دارند چه گونه بايد راى داد. چه ترکيب يا چه تصميمى حزب را در مسيرى که در پيش دارد جلو ميبرد. مطلقا قصد ندارم وجود حقيقت پايه اى تر در تصميماتمان را انکار کنم. بحثم اين است که از يک طرف نفس بودن ما در يک جنبش و مهمتر از آن در يک حزب دامنه تاثير اين "حقيقت جوئى" را محدود ميکند. درنتيجه همه ما، مثل همه احزاب سياسى اجتماعى و واقعى، در هنگام راى دادن بسيارى از فاکتورهاى ديگر را وارد ميکنيم که باعث ميشود ليستى که به آن راى ميدهيم با ليست افلاطونى بهترين ها تفاوت داشته باشد. اگر چنين است آن وقت حتى مخفى ترين راى هم يک تصميم سياسى است، يک قضاوت سياسى پشت آن است و بايد در همين متن قابل تعميم باشد. سياست راه حل فردى ندارد. اين بنظر من يک پايه اساسى سياست کمونيستى و مارکسيستى است. سياستى که قابل تعميم نباشد نميتواند کمونيستى باشد. اگر راى دادن من يک اقدام محفلى يا ايدئولوژيک نيست آنوقت اگر همگان سياست من را در پيش گيرند حزب يا جامعه يا محيطى که راى گيرى در آن انجام ميشود بهتر، در جهت درستتر و با راندمان بالاتر کار خواهد کرد. اگر بخواهيم اين اصل تعميم پذيرى را در مورد پلنوم ١٨ بکار گيريم و همه تشکيلات در همه انتخابات ها مطابق اين روش و معيار تصميم بگيرند کسى هست فکر کند سنگ روى سنگ در اين حزب بند خواهد ماند؟ واقعيت اين است که خطرى که همين امروز حزب را تهديد ميکند درست همين تعميم دادن شيوه پلنوم ١٨ به کل حزب است. حزب به رهبريش به عنوان الگو نگاه ميکند. کارى که رهبريش انجام ميدهد برايش بنا به تعريف قابل تعميم است و اصولا معنى رهبرى همين است که بشود رفتار سياسيش را تعميم داد و مبنا قرار داد. تصور نميکنم يک نفر در حزب باشد که صميمانه فکر کند که تعقيب سياست و شيوه پلنوم ١٨ ما را به جائى ميرساند. فراتر از اين بايد مانع از تحقق اين امر شويم. سياستى که انتخابات پلنوم ١٨را رقم زد نتنها غير قابل تعميم به حزب است بلکه سم است. بايد مانع از آن شد. اگر سياستى براى حزب مضرر يا مخرب است و داريم از شيوه ممانعت از گسترش آن حرف ميزنيم، نبايد انرا غير حزبى و غير سياسى خواند؟ اگر سياستى قابل تعميم نباشد غير سياسى است. ميتواند محفلى باشد، ميتواند ايدئولوژيک يا فرقه اى باشد اما قطعا سياسى نيست. اصلا بحثم قضاوت در مورد افراد نيست. حساب فرد را بايد از سياست جدا نگاه داشت. چرا اين سياست قابل تعميم نيست؟ ٣ - بلوک سياسى يا غير سياسى بلوک بندى در يک حزب اگر هم مطلوب نباشد به کرات پيش مى آيد. واقعيت بيرونى و سوالاتى که دنياى بيرون ما در مقابل ما قرار ميدهد جواب هاى مختلفى از ما ميگيرد. علاوه بر اين هر جمع يا فردى از ما تاريخى دارد دوستان دورتر و نزديک تر خود را دارد دورى و نزديکى هاى محفلى و شخصى و شبکه اى محفلى وجود دارند و هيچ چيز از اين طبيعى تر نيست. تنها يک عده آدم مريخى ميتوانند همه مثل هم باشند و دورى و نزديکى هايشان بدون تاريخ و طبع باشد. پيچيدگى وقتى پيش مى آيد که قرار است بين بلوک يا شبکه محفلى و سياسى تمايز قائل شويم و اجازه ندهيم اولى بجاى دومى عمل کند. ميدانم در يک حزب سياسى، آنهم در يک حزب سياسى جدى با تاريخ پيچيده و رنگينى شبيه ما کمتر ميتوان جمعى را پيدا کرد که نزديکى و دورى آنها رنگى از سياست نداشته باشد. هر بلوک بندى مشتق چندمش حتما سياسى است. اما نکته درست همين جاست. بلوک بندى سياسى بلوک بندى است که صورت مسئله آن، بدون مشتق، سياسى باشد. اين يعنى پرچم اعلام شده سياسى که ميشود با آن موافق يا مخالف بود ميشود و بر طبق آن به بلوکى پيوست يا از آن جدا شد. به بلوک يا جمع محفلى نميشود پيوست يا لاقل بشيوه سياسى و سرراست رفت در آن ثبت نام کرد. "خودى و "غير خودى" در آن معنى دارد. آدمها بر اساس فاکتورهائى که مشتق چندمشان سياسى است درون و بيرون آن مى افتند. بلوک بندى سياسى اما نام خاص خود را دارد. فراکسيون. در پلنوم گفتم که به اعتقاد من بلوک بندى موجود در حزب کمونيست کارگرى به اين معنا سياسى نيست. به اين اعتبار که فراکسيونى نيست. تصور نميکنم که اختلافات داخلى حزب آنقدر عميق است که دو خط يا دو بلوک را تشکيل ميدهند و کسى هم قدم جلو نگذاشته و پلاتفرمى براى جناحى را اعلام کند اگر چنين است آنوقت راى دادن و جبهه بندى عميق بر اساس پلاتفرمهاى اعلام نشده خطا است، غير سياسى و محفلى يا فرقه اى است. اگر روزى ما چند فراکسيون شويم و تفاوت هاى ما آنقدر عميق شود که بلوکهاى پايدارى را شکل دهيم آنوقت يک بلوک ممکن است بخواهد يا نخواهد با بلوک يا فراکسيون مقابل در يک ارگان قرار بگيرد. رفتار باز، رو و سياسى کانون و فراکسيون کمونيسم کارگرى را حزب کمونيست ايران الگوى برجسته اصوليت کمونيستى است. اما کل قضيه اين است که ما در حزب کمونيست کارگرى ايران مطلقا با چنين شرايطى روبرو نيستيم. در نتيجه وقتى سياستى روى بلوک بندى موجود سوار ميشود قابل تعميم نيست. اگر در يک حزب سياسى تعميمش بدهيد همه چيز از هم ميپاشد چون ستون يا لنگر روشن سياسى وجود ندارد. اتفاقى که در پلنوم افتاد درست همين کار را کرد. جارى شدن يک سياست يا جهت گيرى غير سياسى و بلوکى بر انتخابات پلنوم حزب را در موقعيت ضعيفترى قرار داد. بحث اصلا بر سر صلاحيت رفقائى که از دفتر سياسى رفته اند يا به آن پيوسته اند نيست. بحث، همانطور که در اول اين نوشته اشاره کردم، بر سر دليلى است که عملا از اين رفتن ها و آمدن ها بدست ميدهيم. همانقدر احساس حذف غير سياسى و احساس تحقير و بى احترامى رفقائى که راى نياوردند واقعى است که همين احساس در رفقائى که راى آوردند و گويا شايسته اين پست نبوده اند. راستش هم رفقائى که بيرون رفتند را کوچک کرديم و هم رفقائى که تازه پيوستند. هيچکدام درخور اين نبودند. حزب کوچک شد. رهبرى آن کوتوله تر شد. حزب را درست در شرايطى که بيش از هميشه به اتحاد و فعاليت رو بيرون احتياج داشت به خود مشغول تر کرد. همين براى غير سياسى خواندن آن کافى است. در بيرون ما دنيا دارد بسرعت تغيير ميکند احتمال بازگشت به دوره خرداد تا تير گذشته وجود دارد، نظم نوين آمريکا دارد کاملا بهم ميريزد، عراق دارد کاملا به عمق استيصال و تباهى فرو ميرود و سرنوشت حزب کمونيست کارگرى عراق و به اين معنى اعتبار کمونيست کارگرى در ميان است، ميخواهيم بزرگترين پروژه اپوزيسيون يعنى تلويزيون را اجرا کنيم در تدراک بزرگترين کنگره اپوزيسيون (کنگره ٤) هستيم، اما همه اينها دارند به مشغله هاى جانبى ما تبديل ميشوند. ما مشغول کار مهمتر جمع کردن عرواقب انتخابات پلنوم هستيم. اين اصلا علامت خوبى نيست. جسمى که به سيگنال هاى دنياى بيرون عکس العمل زيادى نشان ندهد در موقعيت بدى است. ٤ - چه بايد کرد؟ چگونه بايد پيچ پلنوم ١٨ را رد کرد؟ تحليل مان از پلنوم هرچه که باشد بايد به اين سوال جواب داد که چگونه بايد از اين پلنوم رد شد؟ از پيچ پلنوم ١٨ را چگونه بايد عبور کرد؟ آيا اصلا ميشود اين کار را کرد؟ چطور بر چه مبنائى؟ جواب من به اين سوال مثبت است. ما ميتوانيم و بايد از اين مرحله عبور کنيم. درسها را بياموزيم، بى اعتمادى ها و پل هاى شکسته را بازسازى کنيم، اتحادمان را عميقتر کنيم و انقلابى که در راه است را دريابيم. مبانى اين تحرک نه ميتواند تهييج خودمان باشد و نه انتقاد و انتقاد از خودهاى مشهور و نه هيچ رياکارى ديگرى. بايد بطور ابژکتيو گفت چرا و چگونه بايد جلو رفت. ١ - رهبرى حزب کمونيست کارگرى، عليرغم همه اختلافات، هنوز بر مبناى يک اتحاد عميق نظرى و سياسى استوار است. منفعت جنبشش را ميشناسد و براى آن به حرکت در مى آيد. تجربه فاصله خرداد تا تير ١٣٨٢ همين را نشان داد. دنياى بيرون محمل نزديکى ما بهم است و بايد هميطور بماند. اتفاقا يکى از شاخص هاى غير سياسى بودن نتيجه پلنوم ١٨ همين برگرداندن سرها به داخل حزب بود. با قصد تغيير دنياى بيرون، با انقلابى که همه ما نسيمش را احساس ميکنيم، با نقشى که حزب در دنياى بيرون خود دارد و با دنياى بهترى که دارد با آن تداعى ميشود بايد واقعا متخصص خراب کردن باشيم تا بتوانيم در اين شرايط بخودمان مشغول باشيم. من در نامه دبير شماره گفتم گل مينجاست بايد همينجا رقصيد واقعيت را گفتم. تصويرى که از کادرهاى اين حزب و پتانسيل و کاليبر آنها دادم ذره اى اغراق در آن نبود. اگر خودمان، حزب مان و جنبش مان را باور داريم آنوقت "واقعه پلنوم ١٨" با همه غير سياسى و محفلى بودنش بايد حاشيه اى بر تاريخ و عملکرد و دلمشغولى ما باشد. راستش خيلى از مشغوليات ما را بايد از همين سر دوباره مرور کرد. ٢ - اتحاد حول کار و هدف مشترک شکل ميگيرد. دنيائى کار مشترک داريم که ميتوانيم و بايد به آن جواب دهيم. صرف نظر از کليات، کسى هست که نداند يا شک داشته باشد که با همين قيافه و دانسته هاى امروزمان اگر هرروز در اطاق نشمين مردم باشيم اگر زنده بامردم حرف بزنيم در عرض چند ماه و فقط چند ماه حزب کجا ميرود؟ در کار تدارک کنگره اى هستيم که ميتواند زنده رو به ايران پخش شود و نقش و وزنه حزب را بجائى برساند که در تاريخ سياسى ايران بيسابقه است. داريم سازمان مان را در ايران و در خارج درست ميکنيم، داريم حضور رهبران کمونيست در ميان مردم را گسترش ميدهيم، ميخواهيم محلات را کنترل کنيم، کارگران نفت را به حرکت در آوريم و هزار کار بزرگ ديگر ميکنيم که يکى از آنها از عهده ده تا حزب معمولى ساخته نيست. داريم انقلابى را سازمان ميدهيم. و ليست بزرگترى از کارهائى هست که بايد بکنيم اما نميکنيم. اينها در هيچ قاموسى در رديف مشغله اى که با آن رورو شده ايم نيست. ميشود نشست و به خود مشغول بود، ميشود دنيا را از سوراخ کليد انتخابات پلنوم ١٨ نگاه کرد و ميشود سر راست رفت سراغ اين کارها. ٣ - براى سياسى کردن مکانيسم هاى تشکيلات بايد بلوک بندى هاى غير سياسى را شکست. تعلق به چنين بلوک هائى با امر متحد کردن حزب متناقض است. کسى که بخواهد حزب را متحد کند بايد اين بلوک ها را بهم بزند. نميتوان در قالب يک بلوک از پيچ بلنوم ١٨ عبور کرد. هر پز اتحاد طلبانه مادام که متکى به بيرون آمدن از پرچين بلوک غير سياسى نباشد شکننده است. کار ساز نيست. کار من و جمع هيات دبيران با تعلق بلوکى متناقض است. ما براى سازمان دادن امور حزب احتياج داريم که اين بلوک ها نباشند و خنثى شوند. يک اولويت مهم هيات دبيران اين است که اين بلوک ها را بهم بريزد. کسى که نميتواند در اين صف قرار بگيرد و نميتواند در يک تيم مشترک بدون درز با بقيه اعضاى هيات دبيران کار کند، با کمال احترام جايش در اين هيات نيست. ما بايد در جلاسات هيات دبيران و دفتر سياسى هر بحث و نقدى که داريم را با صراحت تمام بيان کنيم، وقتى روى صندلى هيات دبيران رو به تشکيلات کار ميکنيم و برنامه ميريزيم و سازمان ميدهم نه حق داريم اپوزيسيون هم باشيم و نه از هم فاصله بگيريم و نه با کسى بلوکى برخورد کنيم. اين يک تصميم سياسى است که اعضاى هيات دبيران بايد بپذيرند کسى که بهر دليل نميتواند در چنين تيمى قرار بگيرد صميمانه نبايد مسئوليتى در هيات دبيران بپذيرد. ٤ - کل پروسه يکسال گذشته تنشهاى زيادى را بوجود آورد و اعتماد هاى زياد را بهم ريخت. انتخابات پلنوم ١٨ رفت که اين را رسميت ببخشد و نهادينه کند. بايد اين اعتمادها را از نو ساخت بايد تلاش کرد که اين روابط را از نو بسازيم. احترام هاى کم شده و اتوريته هاى لطمه ديده باز سازى شوند. به اعتقاد من اگر ما بر اين اساس کار کنيم ميتوانيم هم لطمات پلنوم ١٨، و بنظر من کل يکسال گذشته، را در پرسپکتيو بگذاريم و متناسب با آنها برخوار کنيم و هم کارمان را بکنيم و حزب را متحد نگاه داريم. يک دنيا کار داريم. به پيچ پلنوم ١٨ اصلا احتياج نداشتيم امروز هم ميتوانيم و بايد آنرا پشت سر بگذاريم. قدرت و درايتش را بايد داشته باشيم. کورش مدرسى ٣٠ سپتامبر ٢٠٠٣ |