سازمان آزادى زن بى تقصير است! اما مساله و معضل واقعى چيست؟ رفقاى کميته مرکزى و دفتر سياسى حزب با سلامهاى گرم. يادداشت رفيق فاتح شيخ الاسلامى من را بر آن داشت که نظر خودم را در باره مباحث مطرح شده توسط ايشان با شما در ميان بگذارم. من با ذکر چند ملاحظه جدى وارد اين بحث ميشوم. در ابتدا بايد بگويم که متاسفانه وارد شدن در چنين بحثى کار چندان خوشايندى نيست. به اين علت که آنچه را که رفيق فاتح شيخ و برخى رفقاى ديگر به معضل و مشغله تشکيلات در سطح رهبرى حزب تبديل کرده اند، جايى در پيشروى حزب ما ندارد. گامى به پيش نيست. برعکس، فقط دو گام به عقب است. جو سازى است. حزب را از مسائل اصلى اش دور ميکند و تا همينجا هم متاسفانه موفق شده است که چنين تاثير مخربى در فضاى حزب داشته باشد. متاسفانه رفيق فاتح بجاى اينکه در مقابل چنين جو سازيهايى قرار گيرد در کنارش ايستاده است. آن را توجيه و تئوريزه کرده است. ناخواسته در کمپين "جنگ سردى" که در اين شرايط در حواشى حزب بر عليه رهبرى سياسى و اجرايى حزب و سازمان آزادى زن براه افتاده است، دميده است. من ناچارا و از روى اجبار به اين بحث ميپردازم چرا که بخشى از وظيفه رهبرى حزب در هر شرايطى علاوه بر اتخاذ سياستهاى اصولى و پيشبرد آن، تشخيص اين هم است که کدام مسائل واقعى و کدام مسائل غير واقعى و تحميلى و تلاشى براى دور شدن از مسائل واقعى پيشاروى ما هستند. تغيير سر دبير سازمان آزادى زن من قصد وارد شدن و پرداختن به جزييات شرايط و مسائلى که منتج به تغيير سردبير سازمان آزادى زن شد، را ندارم. هدفم نقد نقطه نظرات فاتح شيخ الاسلامى و سيستم نظرى ايشان در بررسى چنين اقدامى و نشان دادن نتايج سياسى آن در شرايط حاضر است. رئيس سازمان آزادى زن تصميم به تغيير سردبير نشريه آزادى زن گرفته است. درست يا غلط نميخواهم وارد اين سطح از بحث شوم. بسادگى، تصميم به تغيير سردبير نشريه سازمان آزادى زن در حوزه اختيارات رئيس سازمان است. خود رئيس سازمان، سردبير را در شرايطى به کار دعوت کرد و در شرايط ديگرى که پيشروى کار دچار اختلال شده بود به اين همکارى پايان داده است. آيا اين اقدامى غير اصولى است؟ آيا چنين اقدامى در سنت حزبى ما جايى ندارد؟ آيا اقدامى غير مترقبه است؟ آيا تاکنون در جنبش ما سابقه نداشته است؟ پاسخ به تمام اين سئوالات منفى است. ميتوان با تصميم رئيس سازمان آزادى زن مخالف بود اما نميتوان جدى بود و مدعى شد که اين تصميم غير اصولى است. استفاده نابجا از اختيارات و ابزار تشکيلاتى است. و يا اقدامى "استالينى" و "سرکوبگرانه" است، آنطور که متاسفانه بعضا گفته شده است. رفقا سردبير نشريه بخشى از تيم ليدرشيپ رئيس يک سازمان است و اگر بنا به دلايل سياسى و سبک کارى، رئيس سازمان همکارى با سردبير را ديگر ممکن و مفيد نداند، ميتواند تغيير لازم را براى پيشبرد کار سازمان بوجود آورد. مسلما در قبال چنين اقدامى پاسخگو هم بايد باشد. اما آيا چنين اقدامى از اين جنس تاکنون در جنبش ما صورت نگرفته است؟ چنين ادعايى کاملا نادرست است. راه دور نرويم سردبير همبستگى هفتگى نشريه فدراسيون هم بر اساس تصميم دبير فدراسيون تغيير کرد. اما نه تغيير سردبير بلکه استدلالات رفيق فاتح در اين رابطه تازگى دارد و عجيب است. چرا؟ يکى از مبانى استدلال و انتقاد رفيق فاتح اين است: سردبير آزادى زن شخصيتى اجتماعى است و نتيجه ميگيرد که تغيير يک سردبير که داراى موقعيت اجتماعى است صرفا بر مبناى "اختيارات" و "ضوابط" سازمانى و ادارى نميتواند صورت گيرد. براى رد اين تز تشکيلاتى چندين مثال ميشود زد. تصور کنيد که همه رهبرى و کادرهاى اين حزب شخصيتهاى اجتماعى بودند و يا اصلا فى الحال هستند. آيا باز هم ميشود ادعا کرد که چنين تغيير و تحولى در سازمانى مانند سازمان آزادى زن نميتواند برمبناى حقوق و اختيارات مسئول سازمان صورت گيرد؟ مگر خود رئيس سازمان آزادى زن شخصيت ناشناخته اى است؟ آيا ما بايد بپذيريم که به علت اجتماعى بودن هر شخصيتى ديگر اصول سازمانى و اساسنامه سازمانى و حزبى و غيره کارآيى و کاربرد خود را در ارتباط با فرد مذبور از دست ميدهند؟ آيا مثلا اگر ليدر حزب خواست يکى از اعضاى کابينه خود را به دليلى تغيير دهد بايد ابتدا وزن اجتماعى آن فرد را اندازه گيرى کند و سپس ببيند که اين وزن اجتماعى به او امکان کاربرد اصول اساسنامه اى بمثابه ليدر را ميدهد يا نه؟ آيا شخصيت اجتماعى شدن مجوزى است براى فرار و پرهيز از اصول مندرج در اساسنامه حزب و سازمان؟ اگر تئورى تشکيلاتى فاتح را بپذيريم ديگر فردى را بخاطر موقعيت اجتماعيش نميشود از يک مقام تشکيلاتى تغيير داد. اين جوهر استدلال رفيق فاتح است. يک پايه ديگر استدلال رفيق فاتح اين است که اين تغيير "بدون رضايت خود" سردبير صورت گرفته است؟! بايد پرسيد: آيا عجيب است؟ مگر نه اينکه ٩٩٪ چنين تصميماتى بدون رضايت فرد مورد نظر صورت ميگيرند؟ پس نکته چيست؟ آيا اين تصميمات به علت سخت بودن آن دقيقا نشان دهنده نقش مهم رهبرى و مسئول سازمان نيستند؟ آيا ما فقط زمانى ميتوانيم و مجازيم تغييرى در آرايش و ترکيب يک سازمان ايجاد کنيم که خود فرد موافق اين تغيير باشد؟ اين ديگر چه تئورى تشکيلاتى است؟ از کجا آمده است؟ همه ما نمونه سياست منصور حکمت در قبال پيشنهاد تغيير فرهاد بشارت را به ياد داريم. انتقاد ديگر رفيق فاتح به تصميم نشست سازمان آزادى زن برميگردد. نميشود از يک طرف گفت ايکاش جمع مسئولين سازمان آزادى زن تصميم ميگرفت و از طرف ديگر گفت که چرا شوراى مرکزى سازمان چنين تصميمى گرفته است و تصميم آذر ماجدى را تاييد کرده است؟ خيلى ساده شوراى مرکزى اين سازمان تصميم رفيق آذر ماجدى را به اتفاق آراء تاييد کرده است. اين تغيير را براى پيشرفت کار سازمان آزادى زن اقدامى ضرورى دانسته است. اين تصميم را حق مشروع آذر ماجدى و اقدام به آن را اصولى تشخيص داده است. از زمان انجام اين تصميم هم دفاع کرده است. بعلاوه شوراى مرکزى سازمان آزادى زن جواب آن بحثى را هم که به قول رفيق فاتح ميگويند: <<چرا تا نشست اين نهاد صبر نکردى>> را هم داده است. قاطعتر در اين رابطه موضع گيرى کرده است. به قطعنامه سازمان آزادى زن رجوع کنيد. اگر کسى واقعا نگران "دمکراسى" و تصميم جمعى است، چرا دوست ندارند به اين تصميم شوراى مرکزى نگاه کند؟ مسئله چيست؟ سازمان آزادى زن بى تقصير است!مسلما هر کس ميتواند نظر خود را پيرامون تغيير سردبير سازمان آزادى زن داشته باشد. ميتواند موافق يا مخالف اين تصميم باشد. اما اگر زمانى کمپين "جنگ سردى" بر عليه سازمان آزادى زن و رهبرى حزب راه مى افتد، مساله به سطح ديگرى انتقال يافته است. نيروى محرکه ديگرى دارد. دلائل ويژه خود را دارد. هدف ديگرى را دنبال ميکند. در اين شرايط انتظار اوليه اين است که افراد با تمام وجود از حزبيت و حرمت حزب و رهبرى حزب دفاع کنند. اين طبيعى ترين انتظار است. راستش تاکنون تغيير هيچ سردبيرى در جنبش و سازمانهايى که ما در آن نقش داشته ايم چنين عکس العملى را ايجاد نکرده است. اينکه اين اقدام با چنين کمپينى مواجه ميشود، طومار عليه سازمان آزادى زن جمع آورى ميشود، مساله ديگرى است. اين يک انتقاد ساده نيست. اعتراضى عليه موجوديت سازمان آزادى زن است. دارد تيشه به ريشه آن ميزند. آيا اين رفقا از خودشان پرسيده اند که چگونه است در عرض دو روز طومارى با امضاى ٥٣ نفر از "چهارگوشه ايران" جمع آورى ميشود و به آدرسهاى پستى حزبى ارسال ميشود؟ چه کسى در راس اين کمپين است؟ اين امضاها چگونه و توسط چه کسانى و يا چه کسى جمع آورى شده است؟ آيا رفيق فاتح جوابى دارد؟ چگونه است که چند ايميل يکسان که حتى در تک تک حروف خود يکسان هستند به يکباره به آدرسهاى پستى ارسال ميشوند؟ بنظر من اين اقدامات تازه و ضد حزب و ضد مصالح عمومى حزب هستند. اگر کسانى اقدام سازمان آزادى زن در تغيير سردبير نشريه را با برخى اقدامات رژيم اسلامى مقايسه ميکنند، اولين انتظار آن است که رفقاى حزبى و بخصوص رفقاى رهبرى حزب متحد در مقابل آن بايستند. اما نه، متاسفانه رفيق فاتح و رفقاى ديگرى بجاى مقابله با آن بعضا بطور غير مستقيم و بدون هيچگونه انتقادى به آن، از کنارش ميگذرند. در قبالش سکوت ميکنند. به همين دليل ريشه و علت مساله را بايد در جاى ديگرى جستجو کرد. در اينجا فقط ميتوان گفت که سازمان آزادى زن بى تقصير است. خلاصه کنم آنچه که باعث شده رفيق فاتح چنين يک طرفه به قاضى برود، چنين تئوريهاى تشکيلاتى براى مخالفت با اين اقدام بتراشد، صرفا مساله خود تغيير سردبير سازمان آزادى زن نيست. اتفاقا پرداختن به تغيير سردبير سازمان آزادى زن تلاشى براى تغيير صورت مساله مباحث حاد درون حزبى است. بنظر من اقدامى براى گل آلود کردن اختلافات سياسى در حزب بشمار مى آيد. معضل چيست؟ به چه بايد پرداخت؟ معضل مسائل درونى سازمان آزادى زن نيست. سازمان آزادى زن اکنون سردبير نشريه خود را دارد. تلويزيون خود را دارد. نشريه انگليسى خود را دارد، دارد کارش را ميکند. هر ناظر منصفى که به قضيه نگاه کند خواهد گفت که دعوا بر سر سازمان آزادى زن نيست. اين مساله مثل روز روشن است. رفقاى عزيز: از نقطه نظر من معضل سياسى است. واقعى است. اين معضل ريشه در تمايزاتى دارد که پس از پلنوم ١٦ کميته مرکزى و بعضا قبل از آن در رهبرى حزب شکل گرفت و تاکنون در رهبرى حزب وجود داشته است. اين مسائل زمانى بطور حاد و زمانى بطور تخفيف يافته در رهبرى حزب وجود داشته است. نقطه نظراتى که شرکت در دولت "حجاريانى" را مجاز ميشمرد، خواهان تشکيل مجلس موسسان بود، انقلاب را "مقوله" ميدانست، انقلاب را مرحله بندى و دو مرحله اى ميکرد و غيره. اين نقطه نظرات بنظر من در زمانهايى عقب نشينى کرد و در مواقعى ديگر که موقعيت را مناسب ديده است، تهاجم کرده است. بطور مثال بطور تاکتيکى قطعنامه چشم انداز حزب و انقلاب را پذيرفت ولى واقعا سياست و نقطه نظرات و دنيايى از استنتاجات ناشى از آن را دنبال نميکند و نميخواهد که ديگران هم دنبال کنند. در واقع با برجسته کردن اين مسائل دارد ترمزى در مقابل پيشروى اين نظرات در حزب قرار ميدهد. اگر نقطه نظرى بحث "حزب و انقلاب" را سنگرى براى پرهيز از تصرف قدرت سياسى قلمداد ميکند طبيعى است که جوهر قطعنامه چشم انداز انقلاب کنگره را قبول نداشته باشد. راستش حق هم دارد قبول نداشته باشد. اما ديگر مجاز نيست حزب را معطل مباحث حاشيه اى و فرعى از جمله تغيير سردبير آزادى زن نمايد. رفقا ما زندگى سياسى مان را از سر راه بدست نياورده ايم. اين حزب منصور حکمت است. حزب کمونيست کارگرى است. کسى مجاز نيست با اين حزب چنين رفتارى بکند. پيشنهاد من اين است که اين رفقا هم به سراغ اصل مطلب بروند. از عمده کردن مسائل حاشيه اى و گل آلود کردن آب خوددارى کنند. پلاتفرم خودشان را تدوين کنند. با پلاتفرم سياسى روشن آلترناتيو خودشان را در مقابل تشکيلات قرار دهند. اين راه بهتر و متمدنانه ترى است. در خاتمه بايد بگويم: اگر رفقايى به ادامه چنين سياستى اصرار کنند، بايد گفت معناى تلاششان متاسفانه فقط به معناى تير به پاى حزب زدن است. پافشارى براى تبديل چنين مسائلى به مشغله رهبرى حزب در اين شرايط حاد و حساس سياسى جامعه قابل بخشش نيست. ضربه به حزب است. مسئوليت چنين ضربه اى به حزب تماما به عهده رفقايى است که آگاهانه يا ناآگاهانه اين شرايط را موجب ميشوند. على جوادى ٣ جون ٢٠٠٤ |