رفقا

امير توکلى نامه اى در رابطه با تصميم من در مورد سردبيرى نشريه سازمان آزادى زن نوشته است. فکر کردم که مفيد است علاوه بر رفقاى جمع مسئولين ساز، نامه او و پاسخ خودم را براى هيات دبيران هم بفرستم. اين رفقا در جريان تمام مباحث اخير و از جمله اين تصميم قرار گرفته اند. خواندن اين دو نامه هم به گرفتن تصويرى روشن تر و کامل تر کمک ميکند. باين ترتيب از رفيق اصغر کريمى خواهش ميکنم که اين نامه ها را در اختيار هيات دبيران قرار دهد.

با تشکر

آذر ماجدى

١٤ مه ٢٠٠٤

امير عزيز

احساس مسئوليت و نگرانى ات براى سازمان آزادى زن و اهداف و پيشروى آنرا قدر ميگذارم و در آن شريک هستم. در اين نامه تلاش ميکنم توضيح دهم که چرا تصميم من در مورد سردبير نشريه آزادى زن بر خلاف آنچه تو ميگويى درست و اصولى بود و بهيچوجه عجولانه نبوده است.لازم است در اينجا اعلام کنم که بنظر من نيز نشريه آزادى زن نشريه خوبى بوده است و بارها اين مساله را در سطح علنى نيز اعلام کرده ام. بارها در برنامه هاى تلويزيونى سازمان آزادى زن از نشريه تعريف کرده ام و در هر مناسبت ديگرى، چه در سخنرانى و چه در مصاحبه هايم درباره سازمان آزادى زن اين نکته را ابراز کرده ام. ولى بنظر من بويژه پس از راه افتادن برنامه هاى تلويزيونى نشريه بايد سياست ديگرى را دنبال کند که قصد دارم اين مساله را در جلسه مسئولين مطرح کنم و به بحث بگذارم.

قطعا ما بايد درباره اختلافات سياسى و سبک کاريمان بحث کنيم. اقناع مهمترين و مناسب ترين ابزار فعاليت سياسى و تشکيلاتى ماست. من در اين مساله کاملا با تو هم نظر هستم. منتهى اختلافات سبک کارى و بعضا سياسى که ميان سردبير نشريه و رئيس سازمان آزادى زن وجود داشت و نزديک به يکسال است که ادامه دارد و روز بروز هم عميق تر شده است بنظر من ديگر قابل حل شدن نبود. من بارها تلاش کردم که از طريق بحث و تبادل نظر مساله را حل کنم ولى يا نتيجه نگرفتم و يا تاثير آن کوتاه مدت بود. هر بار بحث ما کمى عميق ميشد، من با اين تهديد روبرو ميشدم که کار باين شکل قابل ادامه نيست، چندين بار طى بحث تلفنى گوشى تلفن زمين خورده است و کلا تنش آنچنان بالا گرفته بود که ادامه کار متصور نبود. اين روش باعث شده بود که راه ديالوگ و تبادل نظر رفيقانه ميان سردبير و رئيس سازمان بسته شود. مصاحبه در مورد فحشاء که يکى از بحث هاى مهم درون سازمان آزادى زن شد و موجب يک تنش مهم گرديد مثال بسيار گويايى است. من در آن مورد هم کوشيدم اقناع کنم، گوشى تلفن زمين خورد، در جلسه بحث کرديم و اکثريت قريب باتقاق مسئولين با بحث من موافق بودند، اينقدر مساله روشن بود که جاى مخالفت راستش نبود، بحث بر سر فحشاى کودک بود، باز من هيچگاه از مهرنوش نشنيدم که آيا قبول کرده است که اين برخلاف اصول سازمان آزادى زن هست يا خير.

در مورد همين گمپين گل رز نيز به شهادت رفقا مينا احدى، پروين کابلى و مريم کوشا، من در آن يادداشت ارو فارسى معروف (که از قضا بخاطر اورفارسى بودن آن نيز مورد نقد قرار گرفته ام) به مهرنوش نوشتم که مهرنوش جان من با اين کمپين مخالفم، فردا نظراتم را برايت مينويسم. ولى لطفا اين کمپين را در نشريه منعکس نکن. مهرنوش که سطور بسيارى را در رابطه با فوائد اقناع و اهميت آن نوشته است (و اتفاقا در نقل قول از اين يادداشت کوتاه اوروفارسى همين عبارت فردا نظراتم را برايت ميفرستم را حذف کرده است) آيا نميتوانست يک روز صبر کند؟ يا اگر من تعجيل را درک نکرده ام، او که به آن واقف است نميتوانست بمن يک زنگ بزند، همانطور که امضاى بسيارى رفقا را نيز تلفنى گرفته است؟

تلاش من براى نظارت بر نشريه و آنهم منظورم مقالات اصلى اى بود که موضع گيرى سياسى يا سازمانى داشت با مقاومت و درگيرى روبرو بود. دو نمونه را فقط مياورم براى اينکه روشن کنم چرا اين نظارت لازم بود. بحث فحشاى کودک که به آنجا رسيد يک نمونه خوبى بود که اگر من بر نشريه نظارت مستقيم داشتم ميتوانست از اين واقعه جلوگيرى کند و ديگرى نوشته اى از مهرنوش بود که من مانع چاپ آن شدم و مهرنوش در روزنه بچاپ رساند، فراخوان به علنى شدن فعالين چپ و کمونيست جنبش آزادى زن. که اگر اين بعنوان سياست رسمى سازمان مطرح ميشد، و فعالين آنرا ميپذيرفتند خطرات زيادى متوجه جنبش ما ميکرد و يک ماجراجويى محض بود. خوشحالم که حميد تقوايى در يک بحث پالتاکى خطرات چنين تعبيراتى از بحثش را توضيح داد. مثال ها بيشتر است، نه اين نوشته حوصله ذکر همه آنها را دارد، هم آنچنان زياد است که من همه را بخاطر نمياورم و هم نميخواهم ذکر مصيبت کنم.امير عزيز بر خلاف نظر تو کمپين گل رز باعث اين تصميم من نشد. اين کار فردى خود مهرنوش بود. من به آن نقد سياسى داشتم و اغلب رفقاى مسئولين هم با خط اصلى تقد من سهيم بودند. من نقدم را نوشتم و در مورد آن بحث کردم. اقدامات بعدى مهرنوش بود که به من نشان داد که واقعا ديگر امکانى براى همکارى در اين شکل و سطح باقى نمانده است. بقول معروف و عاميانه «مرگ يکبار شيون يکبار!» مهرنوش مرا به سانسور و سرکوب متهم کرده است و خواهان «افشاى» «سرکوبگرى» من شده است. من شخصا با انتشار نوشته ام هيچ مشکلى ندارم. منتهى نوشته مهرنوش در پاسخ به نقد من اگر منتشر ميشد، همانگونه که حميد تقوايى و برخى ديگر از رفقا هم نوشته بودند، زيانش به حزب و جنبش و سازمان آزادى زن ميرسيد.

در مورد انتشار اين کمپين در نشريه سازمان آزادى زن نيز خوب است اشاره اى کنم. گفته ميشود که ما بحث هاى فمينيستى را در نشريه منتشر ميکنيم يا بايد منتشر کنيم. پاسخ به اين بحث هم آرى است هم نه. ممکن است بحث هاى فمينيستى فعالين جنبش دفاع از حقوق زن را چاپ کنيم و آن هم بسته به موضعشان دارد ولى بحث هاى فمينيستى مسئولين سازمان، بخصوص سردبير نشريه را چاپ نخواهيم کرد. چون آنوقت بمعناى موضع سازمان برداشت ميشود. و اگر بحث فمينيستى فعالين ديگر را نيز چاپ کنيم معمولا همراه با نقد آن خواهد بود. بحثى که از طرف سردبير نشريه در نشريه بچاپ برسد بعنوان موضع رسمى سازمان برداشت ميشود و آنوقت مساله بسيار حساس و ظريف است. اگر يک فعال جنبش دفاع از حقوق زن اين کمپين را اعلام کرده بود و اين بيانيه را نوشته بود، ما ممکن بود چاپش ميکرديم و نقد خودمان را نيز بر آن مينوشتيم. آيا در مورد اين کمپين هم قرار بود اين کار را بکنيم؟ يعنى بيانيه را چاپ کنيم و بعد نقد من يا رفقاى ديگر جمع مسئولين را در کنار آن چاپ کنيم؟ تازه مهرنوش حاضر نشد وارد يک بحث سياسى به روش سالم و اصولى در اين مورد بشود. به نقد من هنوز يک پاسخ سر راست و سياسى نداده است. فقط اصرار کرده است که حقش است آنرا چاپ کند، عدم انتشار آنرا سانسور و سرکوب ناميده است و خواسته است مردم را به قضاوت بکشد، و بجاى پاسخ سياسى به نقد من به روانکاوى من پرداخته و نيت و هدف مرا از اين نقد مور تحليل قرار داده که علاقه اى ندارم در اينجا وارد آن بشوم.

فعاليت صميمانه و رفيقانه اصل اوليه فعاليت ماست. ولى اين بايد دو طرفه باشد. در فضايى اين چنين دائم متشنج و در فضاى تهمت و اتهام نميتوان کار کرد. من به اتهاماتى که مهرنوش بمن زده بود چند وقت پيش طى نامه اى پاسخ دادم. مخالفت با کمپين جايزه نوبل هم حالا به اين اتهامات بصورت رسمى اضافه شده است. فقط يک چيز ميگويم نامه سرگشاده من به کميته صلح نوبل پيش از نامه براى جمع آورى طومار نوشته شد و در دو سه روزنامه بين المللى هم تکه هايى از آن بچاپ رسيد. حضورم در اسلو و در مدياى بين المللى هم در دنبال آن بود. اين دروغ را من بارها از طرق مختلف شنيده بودم و حالا رسما ميخوانم.

امير عزيز قلبا از اينکه به اين نقطه رسيديم متاسفم. بسيار تلاش کردم که از اين واقعه اجتناب کنم. متاسفم که ادامه کار ديگر از نظر من به زيان سازمان آزادى زن، مناسبات درونى آن و سياستهاى آن بود. اميدوارم که در جلسه مسئولين در آخر مه شرکت کنى و اگر لازم ديدى حضورى در تمام اين موارد صحبت کنيم.

به: آذر ماجدى و مسئولين سازمان آزادى زن

از: امير توکلى دستيار نشريه آزادى زن

موضوع: سر دبيرى مهرنوش موسوى

آذر عزيز نامه ات را در مورد برکنارى مهرنوش خواندم. بدينوسيله خواستم ابراز تاسف خودم را از تصميمى که گرفته اى، ابراز کنم. بعنوان کسى که بيش از يکسال استکه در انتشار نشريه آزادى زن سهيم هستم و بعنوان کسى که از نزديک با مهرنوش کار کرده ام، جدا از اين تصميم متاسفم. قبل از هر چيز براى خود سازمان آزادى زن اين تصميم را درست و اصولى نميدانم و بموازات آن برخورد به مهرنوش را عجولانه و مناسب نميدانم.

بنظر من نشريه آزادى زن، سازمان آزادى زن را در جامعه مطرح کرد. اين کار مهم بدون پشتکارى، وقف کامل زندگى و اختصاص دادن همه انرژى مهرنوش قابل تحقق نبود. اختلافات سياسى، اختلافات سليقه اى، اختلاف بر سر هر چيزى با بحث و تبادل نظر و با ايجاد ظرفهاى مناسب ابراز نظر قابل برطرف کردن است. ما فعالين يک جنبش و يک هدف هستيم. اصل و اساس فعاليت مشترک ما پيشروى بطرف اين هدف است و همه ما مشغول همين کار هستيم، البته با درک و تشخيص خودمان. طبعا اختلاف بوجود ميآيد چون در حل انجام دادن فعاليت عظيمى هستيم که خلاف جريان است و سنتهايش در همه زمينه ها جديد و نو هستند لذا بايد آموخت و با همکارى و تقويت صفوفمان اجراى اهدافمان را تسريع کنيم.

به کمپين گل رز ميپردازم که جايگاه مهمى در برکنارى مهرنوش داشت.

نشريه کمپين گل رز را من صفحه بندى کردم و از اهداف، مطالب و مندرجات آن مطلع هستم. اين کار جالبى بود از اين نظر که:

براى اولين بار در تاريخ جمهورى اسلامى شاهد اين بوديم که زنان کارگران زندانى، به جلو ميآيند در سطحى اجتماعى ظاهر ميشوند و نامه اعتراضى مينويسند. با انتشار عکس و نامه هايشان در سايتهاى مختلف خواهان آزادى کارگران زندانى ميشوند و به خشونت اوباشان اسلامى بدون ترس اعتراض ميکنند.

کمپين گل رز جوابى به اين اعتراض و نوعى اعلام پشتيبانى از کارگران زندانى و حمايت از خانواده هايشان بود.

اين کمپينى زنانه نبود. هدف اين کمپين آزادى کارگران در بند بود و ما جايگاه سازمانها و در اين مورد مشخص کمپيها را بر حسب اهدافشان مى سنجيم و نه بر حسب جنسيت اعضايشان. موردى شايد بى ربط را مثال ميزنم. کانون نويسندگان با تاخير اطلاعيه اى صادر کرده و خواهان آزادى يکى از دستگير شدگان سقز که عضو اين کانون بوده است شده و در مورد کارگران زندانى لال شده است و چيزى نگفته است. ولى کمپين گل رز براى آزادى فقط يک زن کارگر از بين کارگران زندانى ديگر تشکيل نشده است. اين کمپين براى آزادى کارگران در بند بود. از نظر من کاملا درست، پيشرو و اصولى بود و فعاليتهاى آزادى کارگران سقز را تقويت کرد. اين را در انعکاسش ميتوان ديد. اينکه در متن اعلام کمپين اشکالاتى وجود دارد، که داشت دليلى براى نديدن اين هدف مهم نيست.

در مورد درج مقالات در نشريه آزادى زن: سياستى که ما همواره داشته ايم اين بوده که مسئوليت مقالات با نويسنده مقاله است. سردبير و يا مسئول سازمان آزادى زن تنها مانع از درج مقالاتى ميشود که بنوعى با اهداف سازمان مغايرت دارد. کمپين گل رز و درج گزارش اين کمپين در نشريه آزادى زن مغاير با اهداف نشريه نبود و چون مسئول کمپين و سردبير مهرنوش بود ميشد با بحث کردن حول انتقاد تو مساله روشن شود. ما در موارد بسيارى مطالب و مندرجات وبلاگها و افرادى را در نشريه درج کرده ايم که نزديکى خاصى به لحاظ فکرى با آنها نداريم ولى در مورد مطلب مشخصى به آگاهگرى ما عليه مردسالارى و يا مذهب و يا زن ستيزى کمک ميکند و ما اين مطالب را با درج منبع آن چاپ کرديم.

در مورد بحث علنى کردن و سانسور که مهرنوش مطرح کرده است من مخالف اين صحبت او هستم و فکر ميکنم خود مهرنوش هم بخاطر ناراحتى از عدم چاپ مطالب کمپين در آزادى زن اين را نوشته است.

من فکر ميکنم فضا بين خودمان بايد بيش از پيش سياسى باشد تا تشکيلاتى. با تشکيل جلسات منظم با رابطه تنگاتنگ با سردبير نشريه آزادى زن اين ابزار مهم را بايد در سطحى بسيار وسيع به جنگ نابرابرى موجود در جامعه برد.

بنظر من بهتر بود مهرنوش تا جلسه مسئولين آزادى زن که حدودا ٢ هفته ديگر است به کار خودش ادامه ميداد و در آن جلسه زمانى را به حل اين اختلافات اختصاص ميداديد و براى آينده نشريه و سردبيرش تصميم ميگرفتيد.

با آرزوى موفقيت براى همه

امير توکلى

١٣ مه