رفيق مهرنوش عزيز متاسفم که توضيح و تصحيح پيشنهادى من به نظرت خود زنى آمده است. من ميخواستم زودتر پاسخ يادداشت تو را بدهم اما از آنجا که با آزاد شدن زندانيان مساله منتفى شد گذاشتم سر فرصت و بعد از رسيدگى به کارهاى عاجل تر. در هر حال با وجود منتفى شدن مساله لازم ميبينم چند نکته در پاسخ نامه ات بنويسم. ١- من نفهميدم بالاخره تو با تصحيحات داده شده موافقى و يا نه. در مقدمه با ملاحظات من موافقى و در ادامه به هزار جور مختلف از زير قضيه در ميروى. هدف نه خود زنى است و نه اعتراف گرفتن. بالاخره در يک فراخوان از حزب زنان و نيروى زنان و مقاومت زنانه صحبت کردن درست هست و يا نيست؟ اگر اين نوع عبارات حتى باعث "استنباط" فمينيستى هم نميشود پس ديگر اشکالش چيست؟ ميگويى مردم چنين استنباطى نکرده اند. خوب که چه؟ از کى تا بحال ما درستى و غلطى موضعمان را از عکس العمل مردم نتيجه گرفته ايم؟ مگر همين دوهفته قبل مردم اعتراضى به قطعنامه محسن حکيمى کرده بودند که ما نقدش کرديم؟ اگر محسن حکيمى در جواب ما بگويد که حتى يک نفر از کارگران چنين انتقاداتى به قطعنامه او نکرده خود تو چه ميگويى؟ قانع ميشوى و موضع حزب را "ايراد گيرى" و "تحقير شعور مردم" ميخوانى؟ اين سبک کار اجتماعى نيست، اشتباهى است. اين رهبرى مردم نيست، دنباله روى از مردم است. و کاملا نقطه مقابل سنت و سبک کار حزب ماست. ٢- من نه به تو مارک فمينيستى زدم و نه به کمپينت. گفتم چند جمله ايراد دارد. اگر قبول دارى اين را به نوعى که خودزنى هم نباشد به مردم بگو و نوشته ات را هم تصحيح کن. آيا از اين شفاف تر و روشن تر ميشود بقول خودت در ضمن عمل اشتباهات را ديد و تصحيح کرد؟ اگر يک چنين پيشنهادى با اين نوع عکس العمل تو در اين يادداشت مواجه ميشود مساله دقيقا از "کلاف سر درگم تنشهاى شخصى" ناشى ميشود. من بخاطر تنش با کسى يا رفع تشنج در حزب نامه تو را تصحيح نکردم. عبارات معينى را غلط ميدانستم و تصحيح کردم. اين را هم باعث تقويت کمپين و شخص تو ميدانم و نه تصعيف آن. به نظرم اگر تو هم فارغ از تنشهاى شخصى مساله را ميديدى، مساله بسادگى قابل حل بود و اين همه وقت و انرژى هم بابت بحث در مورد کمپينى که باتمام رسيده لازم نبود. ٣- گفته اى صبر نميکنى کمپين را جلو ميبرى و بشيوه اجتماعى خودت را تصحيح ميکنى! مقصود از شيوه اجتماعى چيست؟ اشتباهات را معمولا افرادى که ذهن نقاد دارند و اتفاقا از جامعه و شعور عامه پيروى نميکنند ميفهمند و تذکر ميدهند. "شيوه هاى اجتماعى تصحيح" که خدا ميداند يعنى چه جواب چنين انتقاداتى نيست. عبارت دهان پرکنى براى در رفتن از زير انتقاد است. نکات ديگرى هم هست که چون ديگر کمپين منتفى شده لزومى نميبينم به آنها بپردازم. در خاتمه استنباط من از اين نامه نگاريهاى درونى تو حول کمپين اينست که دارى از اين مساله براى حل و قصل تنشهاى شخصى ات در سازمان آزادى زن استفاده ميکنى. اميدوارم در اين ميان حقيقت قربانى کشمکشهاى داخلى نشود. حميد تقوائى ١٢ مه ٠٤ رونوشت: هيات دبيران امير عزيز ملاحضاتت را خواندم، ملاحضاتى درست و صحيح که سپاسگزام و حتما در نوشته هاى بعدى آن را رعايت ميکنم. اما به دو دليل در مراسم "خودزنى" خودم شرکت نميکنم: ١- کمپينى که من راه انداختم، با وجود فرمولبنديهايى که ميتوانست بهتر باشد، استنباط زنانه و فمينيستى نميدهد. من با اين ارزيابى به شدت مخالفم. کاراکتر اين کمپين فمينيستى نيست. اين يک کمپين اجتماعى است. بيرون حزب، اين برداشت را نکرده، اين مشغله بيرون ما نيست. اين مشغله از درون به من و حتى به خود تو تحميل ميشود. من زير بار اين که با چند جمله، يک حرکت اجتماعى، فمينيستى استنباط ميشود نميروم. حرکات اجتماعى همانگونه که حتى در باره شعارهاى مردم هم خودت گفته ايى از تاثير، از عملکرد، خواسته ها و مقبوليتى که به نفع کمونيسم کارگرى بوجود مى آورد، در مجموع خود، قضاوت ميشود. تفاوت ما با چپ سنتى در برخورد به هر جريان اعتراضى اين روش برخورد است. اين ايرادگيريها، بعضا حتى تحقير شعور مردم است. مردم براى قضاوت من، عملکرد و کمپينى که راه انداختم، ذره بين نميگذارند، از عبارات نوشته ايى، مرا قضاوت اشتباه کنند. نگاه ميکنند که ببينند هدف اين حرکت چيست، چه اقداماتى را دنبال ميکند، چقدر در تعقيب اهدافى که گفته ثابت قدم و موفق است. بنى بشرى پيدا نميشود که به من به خاطر فلان عبارت، مارک فمينيستى بزند. مردم شناختشان را از تلاشهاى چندين و چند ساله من ملاک قرار ميدهند، در پروسه قضاوت ميکنند. مرا هم مثل يک رهبر عملى که مبتکر يک حرکت اجتماعى هست قضاوت ميکنند. همانظور که خود ما دفاعمان را از اين يا آن حرکت اعتراضى منوط به تراز کردن لب به لب آن با فرمولبنديهاى خود نميکنيم. به نظر من به درجه ايى که اوضاع انقلابى ميشود، شايد حتى فرصت نکنيم فکر کنيم، نوشته کمتر مورد استفاده قرار ميگيرد، آژيتاسيون شفاهى باب ميشود، ميکروفون و دوربين جلو دهان ما گذاشته ميشود که فورى حرف بزنيم. از روى غريزه و آموزشهايى که ديديم در قيام عمل ميکنيم. نمى توانيم منتظر بکار بردن فرمولبنديهاى خيلى دقيق باشيم، در مجموع حرکتى که ميکنيم بايد از مسير جدا نشويم. ممکن است زيگزاگ بزنيم، ممکن است خطا کنيم. فورى بايد در حال حرکت تصيح کنيم. ولى نه به اين شيوه! اين نوشته را من در اختيار کاظم، شهلا، مينا، آذر، اسد و رفقاى ديگر قبل از انتشار قرار دادم. معلوم است که نه فقط من، که خيليها مسئله شان در نگاه اول اين عبارات نبوده است، اسم کمپين را و وجناتش را ديدند، نامه هاى زنان سقز را ديدند به وجد آمدند. اين يک کمپين عاجل بود، من فرصت صبر کردن نداشتم. کمک خواستم و اين کمکى بود که به من شد. من پيه اين را از اين به بعد هم به تنم ميمالم که شايد نتوانم خيلى شسته و رفته حرف بزنم، ولى همين جا اعلام ميکنم که منتظر نمى نشينم. صبر نمى کنم. حرکت را جلو ميبرم، در مسير پيشروى، آن هم به شيوه اجتماعى خودم را تصحيح ميکنم. تيز بودنى که از آن ابتکار، حرکت و تلاش بيرون نيايد براى من يکى ارزشى ندارد. کارگر سقزى را ٣ روزه آزاد ميکنند، فرض کنيم که ما صبر ميکرديم و متن کمپينى که من ميخواستم راه بيندازم چند دورى دست به دست ميچرخيد، دست آخر وقتى به خودم ميرسيد، يک متن شسته و رفته تميز بود که بايد بايگانى ميکرديم تا دور بعدى! و رفيق امير اين اتفاق افتاد. ٤٨ ساعت اين نوشته بى جواب ماند. گويا تعجيلى نيست. اين همه تعجيل در نقد فورى من، در برگزارى جلسه هيئت دبيران و نامه پراکنى، چرا پس وقتى من چندين بار ايميل زدم، کسى دست مرا نگرفت؟ آيا بايد صبر ميکردم؟ تازه از کجا معلوم که نوشته اولى که خوب بود، دومى خطايى نداشت؟ امير عزيز! حزب ما تعجيلش کم است. آدمهايى مثل من يا بايد با احتساب اينکه عباراتشان نود درصدى و اينکه ممکن است مو لاى درزش برود، راه بيفتند و کارى بکنند، يا اينکه دست زير چانه بگذارند و منتظر باشند. من هر چه فکر ميکنم آن ديگرى را ترجيح ميدهم. خودم را هم مدام تصيح ميکنم. عباراتى که شما گفتيد تصيح فرمولبنديهاى من است. اما همانطور که گفتم، من از کل اين حرکت دفاع ميکنم، در خود اين نوشته بارها از مدافعين حقوق زن، حرمت و شان کارگر، آزادى و حقوق شهروندى صحبت شده است. اين کمپين استنباط زنانه و فمينيستى نميدهد. من در نوشته ايى که همين امروز براى راه انداختن کاروان فرانکفورت نوشته ام، اين تصيح را تا جايى که عقلم ميرسيد، انجام دادم. ٢- من با سنت اعلاميه دادن و اعتراف کردن مخالفم. به اينکه اعلام کنم که اين کمپين هنوز راه نيفتاده استنباط فمينيستى ميداد و اينکه اعلام کنم که من مدافع آزادى و رهايى زن هستم، آن هم بعد از سالها تلاش و مبارزه، مخالفم. استنباطى که از بيرون داده نشده را چرا من بايد در دهان مردم بگذارم. من اين پيشنهاد را به کسى نميکنم. انصاف بدهيد که اگر چنين روشى باب شود، تنها در عرض اين دوسال پس از مرگ نادر، بايد يک مجموعه آثار قطور از تصيح و توضيحات مکرر در باره اشتباهاتمان زير بغلمان بود. به نظر من و با وجوديکه نگرانيها و دلسوزى شما را براى رفع تشنج ميفهمم، پيشنهاد چنين نوشته ايى از جانب ليدر حزب به عضو کميته مرکزى درست نيست. هر چقدر فکر کردم راستش احساس خوبى به من در باره نوشتن چنين اطلاعيه ايى دست نداد. بيشتر به يک اعترافنامه شبيه است. اعترافنامه ايى که بيش از رفع انحراف فمينيستى از اين کمپين در بيرون ما، مورد مصرف درونى دارد. من حاضرم که هر رفيقى استدلالات خود را براى استنباط فمينيستى از اين کمپين علنى منتشر کند، تا من هم پاسخ سياسى خود را بدهم. در اين بحث علنى حاضرم حتى ملاحظات و تصيحات وى را نيز وارد کنم، اما در باره روش برخورد اجتماعا لازم کمونيسم کارگرى به کمپينهاى سياسى و اجتماعى، بحث خودم را دارم. من يقه کسى را که به صرف استنباط فمينيستى از اين کمپين، حاضر نشده است زير آن امضا بگذارد، ميگيرم. اجتماعى و سياسى آن را نقد ميکنم. ولو اينکه کاملا به او در تصيح اين عبارات حق بدهم. اين جدالى سياسى است، نه درونى و متاثر از هزار و يک کلاف سردرگم تنشهاى شخصى! ٣- به من در جريان اين برخوردها از سوى آذر ماجدى تحقير و توهين شده است. بکار بردن اين جمله که لحن و صداى فلان جمله من "اروتيک" يا به بيان سر راستتر "عشوه گرى" است، زننده و هتک حرمت آشکار است. من رسما تقاضاى عذرخواهى کتبى آذر ماجدى از خودم را و ارسال اين نامه را به هيئت دبيران و گيرندگان نامه اش دارم. اين لفظى نيست که با چسباندن کلمه رهايى و آزادى زن، بتوان آن را تلطيف و يا ناديده گرفت. من يک عضو شريف و با حرمت کميته مرکزى حزب کمونيست کارگرى هستم. جلو چشم بالاترين ارگان رهبرى اين حزب به من توهين شده است. من خواستار تجديد نظر و اعاده حرمت خودم هستم. ٤- من جمع بندى از اين کمپين را، هدف اعلام آن را، مطالباتى را که داشتيم، اقداماتى که کرديم، نامه هاى مسرت بخشى که دريافت کرديم، با ملحوظ کردن ملاحظه درست شما در عباراتى که بايد به کار برده شود براى آزادى زن اين هفته نوشته و قصد انتشار آن را دارم. من ميخواهم يک پوشش خبرى به تلاشى که من کردم، امضاهايى که جمع شده در آزادى زن بدهم. حق خودم ميدانم که آن را منتشر کنم. قبل از انتشار آن نيز، به خود شما و به رفيق آذر ميفرستم، تمام ملاحظات شما را نيز ملحوظ ميکنم، حتى بعضا تشکر ميکنم که عبارتهاى ياد شده در اطلاعيه فوق، توسط يکى از حاميان اين کمپين يعنى خود شما تصيح و در اختيار ما قرار گرفته است. اما مصرم که اين جمع بندى حتما در آزادى زن انتشار يابد. هر گونه دليلى به جز وارد کردن تصيحاتى در جهت انتشار جمع بندى فوق، بايکوت کردن و عدم حق اسم بردن از کمپين گل رز، ممنوعيت انتشار مطلب و کمپين را، غير قابل پذيرش ميدانم. مصرم که دلايل جلوگيرى از اسم بردن و پوشش خبرى دادن به اقدامات کمپين به مردم گفته شود. من هم توضيحات خودم را، باز هم با ارسال قبلى آن به شما، علنا منتشر ميکنم. موفق و پيروز باشيد. مرسى متن نوشته حميد به مهرنوش: توضيح و تصحيح در متن نامه سرگشاده کمپين گل رز عباراتى وجود داشت که عليرغم ميل و نيت من استنباطى فمينيستى و زنانه از کمپين بدست ميداد. اين عبارات صرفا ناشى از عدم دقت در تهيه متن اوليه بود. لازم به تاکيد نيست که در سازمان آزادى زن و کلا آرمان و اهدافى که من به آن معتقدم نه مساله زن مساله اى صرفا زنانه است ونه امر رهائى و آزادى او. بمنظور اينکه در کمپين گل رز نيز اين نکته به روشنى و شفافيت رعايت شده باشد من متن اوليه را تصحيح کرده ام. خواهشم از همه دريافت کنندگان متن اول اينست که نوشته ضميمه را مبنا قرار بدهند. با تشکر مهرنوش موسوى کمپين گل رز براى آزادى فعالين کارگرى در اول ماه مه شهر سقز! نامه سرگشاده به شخصيتها، سازمانها، کانونها و نهادهاى مدافع حقوق زن! دوستان عزيز! گل رز، نام محله ايى در شهر برلين آلمان است که در سال ١٩٤٣ شاهد برگزارى اعتراض و مقاومت زنان براى آزادى بيش از ٢٠٠٠ نفر از دستگيرشدگان توسط حکومت فاشيستى هيتلر بود. حدود ١٠٠ نفر از زنان ساکن محله گل رز برلين، در مقابل ساختمان اردوگاه اسراى خود در ٢٧ فوريه اين سال تجمع کرده و با صداى بلند، عليرغم خفقان، عليرغم برپايى کوره هاى آدم سوزى آشويتش، آزادى زندانيان دربند و عزيزانشان را متحدانه خواستار شدند. با اعتراض و مقاومت اين زنان، در عرض يک هفته، تعداد تحصن کنندگان به ١٠٠٠ نفر رسيد. اين اعتراض باعث نجات جان و آزادى بيش از ٢٠٠٠ نفر از زندانيان دربند در اردوگاههاى مرگ هيتلر شد! در تاريخ مبارزه براى آزادى اسراى دربند، "مبارزه زنان محله گل رز برلين" نيز ثبت شده است. ما ميخواهيم مبارزه خود را براى آزادى دستگير شدگان فعال کارگرى در اول مه سقز، به مبارزه زنان "محله گل رز برلين" وصل کنيم! کمپين گل رز نام اين تلاشها از سوى همه فعالين و دست اندرکاران حقوق زن براى نجات و آزادى اسراى دربند کارگرى در سقز است. بدين وسيله اعلام ميکنيم نظامى که در آن کارگر، حتى حق برگزارى آزادانه مراسم روز جهانى اش را ندارد، بلکه به خود حق ميدهند کارگران را دستگير، ضرب و شتم و هتک حرمت کنند، نظامى انسانى نيست و در نزد جهان متمدن محکوم و با خشم و اعتراض مردم مواجه است. در اين نظام به طريق اولى نميتوان هيچ گونه اثرى از حقوق مدنى و شهروندى، حقوق زن و کودک يافت. معيار و محک اصلى هر جامعه براى ارزيابى حقوق شهروندى اش، حقوق، شان و حرمت کارگر است. در نظام وارونه حاکم بر ايران شريفترين و عدالتخواهترين کارگران، به جرم دفاع از حق و حقوق انسانى خود دستگير و روانه زندان مى شوند، در حاليکه قاتلان دختران و زنان را به "خاطر خدا" و حکومتش در روزى زمين، جايزه "ناموسى" ميدهند، نظامى که در آن خشونت به کارگر و زن وجه مشخصه و معرفه اش در سراسر جهان است. بوسيله اين کمپين ما صداى اعتراض خود را به دستگيرى فعالين و رهبران کارگرى شهر سقز، محمود صالحى، جلال حسينى، برهان ديوانگرد، هادى تنومند، محمد عبدى پور، اسماعيل خودکام و محسن حکيمى بلند ميکنيم و به جنبش وسيعى که هم اکنون براى آزادى اين فعالين حق طلب آغاز شده است، نيروى گرما بخش و شورانگيز فعالين امر رهائى زن را نيز ضميمه ميکنيم. اين کارگران را صرفا به خاطر شرکت در يک راهپيمايى مسالمت آميز در بزرگداشت روز جهانى کارگر در شهر سقز دستگير کرده اند. ماموران انتظامى در مقابل چشمان فرزندان محمود صالحى و همسرش، بطور دسته جمعى بر سر وى ريختند، عينکش را شکستند و لبش را پاره کردند. پسر ١٤ ساله وى را که به دفاع از پدرش برخاسته بود، مورد ضرب و شتم قرار دادند. وى در مقابل اين اعمال وحشيانه فقط با فرياد "زنده باد اول مه" عکس العمل نشان داده است.نجيبه صالح زاده، همسر محمود صالحى در بخشى از نامه سرگشاده خود براى آزادى همسر و ياران وى، خطاب به آنا بيوندى، نماينده کنفدراسيون بين المللى اتحاديه هاى آزاد کارگرى مينويسد: "در همان روز اول ماه مه وقتى به خانه برگشتم، ديدم مامورين امنيتى حريم خانه ام را شکسته و زندگى خصوصى ام را بهم ريخته اند. از مامورين خواستم که مجوز قانونى تفتيش خانه ام را نشان دهند. آنها با مسخره و تحقير کردن گفتند که مجوز از دادستان دارند. يکى از مامورين بنام علاء کرمى را ميشناختم. خطاب به او عليه ورود به خانه، نقض حريم زندگى خصوصى و بهم ريختن وسائلم اعتراض کردم. آنها کتکم زدند. من زير کتک و همسرم در زندان، در چنين حالتى به اين فکر ميکردم که ما تنها نيستيم و همين به من شجاعت ميداد." کمپين گل رز هدف خود را آزادى اسراى دربند کارگرى در اول مه سقز قرار ميدهد. به همين خاطر اعلام ميکنيم که :١- ما خواهان محکوميت نظام اسلامى در دستگيرى و اذيت و آزار فعالين کارگرى در اول مه سقز هستيم. همه سازمانها، کانونها، احزاب و شخصيتهاى مدافع حقوق زنان و سازمانهاى بين المللى را فرا ميخوانيم که اين خشونت آشکار را محکوم کنند. خواستار آزادى فورى کارگران دربند شوند. ٢- ما ضرب و شتم نجيبه صالح زاده و کودکان وى، ضرب و شتم و هتک حرمت همه خانواده هاى اسراى دربند کارگرى را شديدا محکوم ميکنيم. اين رفتار نقض حقوق اوليه انسانى و مغاير با تمامى مفاد کنوانسيونهاى موجود ناظر بر حقوق زنان و کودکان است. ما خواهان محکوميت گسترده کليه سازمانهاى بين المللى زنان به خاطر ضرب و شتم بستگان اين زندانيان دربند ميباشيم. کليه کسانى که در اين تعرض به حقوق انسانى شريک بوده اند، فورى بايد به مردم معرفى و در مراجع بين المللى محاکمه شوند. ٣- ما از همه نهادها، شخصيتها و کانونهاى مترقى و انساندوست ميخواهيم که تا هر آنجا که مقدور است، به ديدار خانواده هاى دستگير شده رفته، با آنها اعلام همبستگى کنند و به نشانه پيوستگى قلبهاى ما در کمپين گل رز، به همسران و کودکان همه دستگير شدگان گل رز هديه کنيد! با برپايى مراسمهاى همبستگى در شهرها، محلات و... مختلف، اين جنبش را تقويت کنيد. ٣- به نام خود و سازمانها و کانونهايتان به مجامع بين المللى دفاع از زندانيان سياسى، اتحاديه و شخصيتهاى کارگرى از داخل و خارج کشور نامه سرگشاده اعتراضى بنويسيد. از آنها بخواهيد که با اعمال فشار سياسى موجب آزادى دستگير شدگان اخير شوند! ٤- به خانواده هاى کارگران دربند کمک و هميارى مالى کنيد. ٥- در سايتها، وبلاگها و رسانه هايى که در اختيار داريد، خبر دستگيرى آنها، کمپين گل رز و اهداف و اقداماتش و نامه هاى حمايتى را درج کنيد. ٦- طومارهاى اعتراضى جمع کنيد. ٧- در خارج کشور، جمعى به ديدار رهبران اتحاديه هاى کارگرى، شخصيتهاى زنان مدافع حقوق انسانى، سازمانها و احزاب مدافع حقوق زنان رفته حمايت آنها را جلب کنيد. ما در اطلاعيه هاى بعدى، اخبار مربوط به اين جنبش را و اهم اقدامات خود را به اطلاع شما ميرسانيم. |