رفيق آذر عزيز با سلام! نامه ات را خواندم و در رد ملاحظاتت اين نکات به نظرم ميرسد:١- اول اينکه من "اين کمپين را زنانه" نکرده ام. کمپين حزب سر جاى خودش ميباشد. من يک کمپين معين با ابتکار خودم راه انداخته ام و ميخواهم طيف مخاطب ديگرى را با توجه به شخصيت و اعتبار زيادى که من و رفقاى ديگر در ميان فعالين جنبش آزادى زن در ايران و در خارج کشور داريم، جلب و جذب اين جنبشى که حزب راه انداخته است، با کلام و راه ديگرى بکنم. من دارم مخاطب ديگرى را جلب و جذب ميکنم. دارم نيرو در يک مقياس اجتماعى به "اين کمپين" اضافه ميکنم. من معتقدم بايد زنان و سازمانها و نهادهاى فعال اين جنبش را مستقيم مورد مخاطب قرار داد. اين کارى است که در باره کمپينهاى کارگرى يا نکرده ايم، يا کم کرده ايم و با تلاش و ابتکار اين بار من، دارد به تلاشهايمان افزوده ميشود. من ميخواهم در ليست امضا اتحاديه هاى کارگرى، دهها امضا سازمان و احزاب زنان را هم اضافه کنم، من ميخواهم تلاش کنم نيروى جنبش برابرى طلبانه را هم پشت سر کارگران بياورم. جنبشى که بعضا عادتش داده اند فقط به مسائل مربوط به "زنان" بپردازد. همانگونه که کارگران را ميخواهند عادت بدهند که به مسائل ستم بر زن کارى نداشته باشند. در يک کلام، من به پيام حزب لبيک گفته، دارم در جنبشى که خودم در آن اعتبار دارم، نيروى اجتماعى به کمپين و فراخوان حزب افزوده ميکنم. تجربه همين چند ساعتى که از پخش ويژه نامه گل رز ميگذرد، نشان ميدهد که اين مخاطب با اين کمپين سرش را برگرداند و ديد که صدايش ميزنند. اينکه ما براى مسائل مختلف مثل چپهاى سنتى و يا "پرو روسها" جنبش راه نمى اندازيم، راستش مقايسه اى است که يک "ايراد گيرى" بيش نيست. ميخواهد توى سر يک ابتکار و تلاش جالب بزند. من براى اثبات حقانيتم در راه انداختن اين کمپين به جاى رجوع به اينکه از چه کسى و چه سنتى دور بشوم، به واقعيت رجوع ميکنم. واقعيت به من ميگويد که اگر حتى ٥٠ نفر زن در ايران صداى ما را بشنوند، کاروانى راه بيندازند، گل رز دستشان بگيرند و به سقز رفته درخانه عايشه را بزنند و با مريم اعلام همبستگى کنند، اين حزب برنده اين جنبش است. من ميدانم که اگر امضا ٥٠ سازمان زنان، شخصيت و کانون را در خارج کشور پاى خواستهايى که در اين کمپين فرموله کرده ايم بيايد، کارى که از قضا بر خلاف ادعاى تو، هيچ فمينيست و پرو روسى هيچ وقت نميکند، برنده اين جريان حزب کمونيست کارگرى است. من ميدانم و عميقا به اين معتقدم که اگر ١٠٠ زن، که از قضا ظرف امروز و فردا داريم راهش مى اندازيم، يک کاروانى بشوند و با گل رز به دست به سمت پارلمان آلمان رفته و خواهان آزادى کارگران و محکوميت هتک حرمت خانواده هاى کارگرى شوند، برنده اين جريان کارگران و حزبشان است. اين کمپينى براى عدم ترانسپورت زباله هاى اتمى نيست. اين کمپين کشاندن زنان ايران و خارج به دفاع از کارگران است. کارى که نه آنها ميکنند و نه کسى به سمتشان ميرود که بکنند. به نظر من اين نقصان است که در ليست امضا کمپين ما در کنار اتحاديه هاى کارگرى دهها سازمان و حزب زنان نباشد. کسانى به من براى اين کمپين پول ميدهند، امضا ميدهند، ابراز همبستگى ميکنند که الزاما ممکن است با آن ديگرى نکنند. همين امروز از کانادا و آلمان ٥٠٠ يورو براى کمک به مريم و عايشه و زنانى که همسرانشان زندانى هستند جمع و به ما خبر دادند که ما هم تحويل رفيق رحمان يا اصغر يا هر کسى که مسئول است ميدهيم. چرا بايد براى "منزه" بودن خود، از گرفتن حمايت آنها صرف نظر کنم. بترسم که مبادا فمينيستى بزنم. مگر مطالباتى که مطرح کردم راست بود؟ فمينيستى بود؟ پرو روس بود؟ تازه مگر اتحاديه چه برترى به سازمانهاى زنان دارد؟ کجاى اين اقدام "زنانه مردانه کردن است؟ از قضا به نظر من کمپين گل رز به خال زد. من هم روانشناسى افکار عمومى غرب را ملحوظ کردم، هم جنبش و فعال تشنه ابتکار و سنت غربى در ايران را! اين را من نميگويم. نامه هايى که همين امروز آمده ميگويد. من مطمئنم اگر فلان زن کادر حزب کمونيست ايران و يا راه کارگر را جلو انداخته بودند و مشابه اين کمپين را که من راه انداختم، راه انداخته بود، در جمع بنديمان ميگفتيم : " ديديد عقب مانديم، حيف شد؟!" که از قضا داشت زمينه هايش هم آماده ميشد. اينهايى که در صدد حذف ما هستند، بيکار ننشستند. چرا وقتى رفيق خودمان اين کار را انجام ميدهد، دست رد به سينه اش ميزنيم و در جيب کسان ديگر ميريزيم. اين ايرادگيرى است. نگرشى غير اجتماعى است. کافى است به جنبش گسترده مردم ايران براى نجات افسانه نوروزى مراجعه کنى، ميبينى که چقدر گسترده، با چه طيفى از مخاطب متنوع، با يک خواست معين رژيم را فلج کرد. من با اين سنت برخورد به شدت مخالفم که يک جمله ايى را با ذره بين از يک مطلبى در بياوريم و روى آن يک بحث سوار کنيم. به مقاومت زنان در خيابان رز برلين دنيا ميگويد "مقاومت زنانه" از کى تا به حال گفتن کلمه "زنانه" باعث زنانه مردانه شدن شده است؟ انقلاب آتى ايران را منصور حکمت "زنانه" خواند! ١٨ تير سال گذشته را از ليدر تا قلم بدستان حزب همه "زنانه" خواندند. همه اينها قصدشان زنانه مردانه کردن بود؟ يا اينکه اگر بخواهيم نيروى زنان را ضميمه اين جنبشى که راه افتاده بکنيم، شد آپارتايد جنسى؟ من با اين کمپينى که راه انداختم همين امروز و هم فردا يقه تک تک کسانى که نام فعال حقوق زن و بشر روى خود گذاشته اند را ميگيرم. زير فشارشان ميگذارم که از کارگر حمايت کنند. من مطمئنم کمپين هاى بعدى کارگرى، از خود ايران، چند فعال زن که به دست ما نگاه کردند، جلوتر خواهند آمد. حساسيت به خرج خواهند داد. من به اين عميقا اعتقاد دارم که بر خلاف نگرش تو، جنبش برابرى طلبى از قضا براى تکاندن سموم فمينيستى بايد بيايد و کنار کارگر بايستد. ٢- به من و کمپينى که راه انداختم، بيرون حزب يک نوع ديگر برخورد کرد. ذره بين دست نگرفت، دنبال مقايسه هيتلر و قدر قدرتى جمهورى اسلامى بيفتد. بيرون حزب مرحبا گفت. خوشحال شد، از ٤٠٠٠ هزار نفرى که با تلاش من و امير توکلى و رفيق لادن و کمک خالد حاج محمدى تا سحر شب يکشنبه اين ويژه نامه را دريافت کردند، دهها ايميل به ما سرازير شد که نشانه نشاط و شوق و اميد مردم بود. از تهران نامه نوشته که بگوييد چه کنيم. از شهر .... نوشته ما يک ان جى اوى زنان هستيم، آدرس خانه مريم را بده برويم سقز. يک وبلاگ نويس در وبلاگ خود نوشته، آفرين به گل رز بدستانى که براى آزادى کارگران مقاومت ميکنند! از ميان اين مردم احدى اين استنباط را نکرد که اين مقايسه باعث توهم قدر قدرت بودن حکومت ميشود. نفس خود اين کمپين جالب و زيبا، قدرت جنبش ما و اعتماد به نفس ما را در مخاطب قرار دادن جنبشهاى مختلف اجتماعى ميرساند. مردم ميگويند، دست به کارگران بزنند، حزب همه مردم را، جامعه را، روى سرشان ميريزد. اين خرده گيريهاى غير اجتماعى متاسفانه کم و بيش رايج شده اخير در ميان خود ماست که به جاى ارزيابى مثبت از نتيجه کارمان، تشويق و دلگرمى دادن به کسانى که خلاقيت را به خرج ميدهند، فورا متوسل به زير ذره بين بردن کلمات و زدن توى سر آنها ميشويم. جواب "اروتيک" بودن جمله ايى را که نيز به آن استناد کرده ايى نميدهم. به نظر من اينگونه مته به خشخاش گذاشتنها در شان مناسبات رهبرى ما نيست. به جاى مشغول شدن به اين امر، بايد به تقويت اين تلاشها پرداخت. اين برخوردها چشمه اين تلاشها را خشک ميکند! در آخر:من اين نامه را ٣ روز پيش براى شما و رفقاى جمع مرکزى سازمان آزادى زن فرستادم. هيچ عکس العمل و جوابى در عرض ٢ روز نشنيدم. بعد از ٢ روز که قبل از انتشار ويژه نامه بازهم ايميل زده و خواهشا خواستار اين شدم که امضا کنيد، تنها دو خط ايرو فارسى نوشته بودى که مخالف هستى و تذکر داده بودى که در نشريه آزادى زن اين کمپين را نگذارم. باز هم در نامه اخير اين تذکر داده شده است. تذکرى که قبلا در جريان کمپين شيرين عبادى هم شنيده بودم با وجودى که بعدها همه به اين افتخار کرديم که با همين يک گوشه کارى که ما عليه نوبل کرديم، ولو کوچک، سازمان آزادى زن فرسنگها به جلو رفت. تذکر دادن در باره اينکه اين مطلب نبايد در آزادى زن بيايد را نيز برخوردى از بالا و بوروکراتيک ارزيابى ميکنم. من " صفحه بند" هفته نامه آزادى زن نيستم. من به اصطلاح "سردبير" اين هفته نامه هستم و مسئول اين سازمان به جاى تذکر اين امر در اولين نامه ايرو فارسى خود، مبنى بر عدم امضاى کمپين فوق و حق عدم درج آن، بايد سنت و روش ديگرى را براى "اقناع" سردبير قبل از هر چيز به کار ببندد. تازه سازمان آزادى زن، يک سازمان غير حزبى است. در هيچ يک از بيانيه هاى ما، گفته نشده است که نبايد افرادش کمپين گل رز راه بيندازند و نشريه اين سازمان را براى تلاشهاى اين چنينى خود مورد استفاده قرار ندهند. در سازمان ما، حتى "فعال فمينيست" هم بايد بتواند حق حرف زدن در نشريه اش را داشته باشد، چه رسد به سردبير و عضو کميته مرکزى حزب کمونيست کارگرى ايران. فقط يک لحظه تصور کنيد که اين دستور تشکيلاتى را به سردبير، در آزادى زن به چاپ برسانيد، مردم کشور خفقان زده و حق حرف زدن ممنوع ايران، به شما چه ميگويند؟ ثانيا چرا در وسط بحثى که "يک همسنگر" شما قانع نشده، روشى را به کار ميبريد که قبل از آنکه متوجه قانع کردن خود وى باشد، از خطاى احتمالى وى جلوگيرى کند، از موقعيت و اعتبار وى محافظت کند، متوجه اعمال اتوريته رئيس يک سازمان به سردبير آن و تعريف مکانهاى تشکيلاتى است؟ شما اصلا از من پرسيدى که آيا من ميخواهم اين کمپين را در نشريه بياورم؟ تازه مگر غير اين است که قرار وضع کرده اى که همه مطالب را قبل از صفحه بندى نگاه کنى، هنوز مطالب فرستاده نشده، چه جور خود را محق ميبينى تذکر بدهى؟ آن هم بعد از ٢ روز که متن اين نامه در نزدت بود، کوچکترين حرفى زده نشد، به اصرار من، دو خط ايرو فارسى نوشتى که امضا نميکنى و در آزادى زن اين کمپين را نزن! در ثانى اين آزادى زن است که از قبل اين نوع ابتکارات و تلاشهاى من و امثال من منفعت ميکند و نه بر عکس.من با يک دسته از بهترين رفقاى بالاى حزب مشورت کردم. با اسد، که ملاحظاتش بسيار کمکم کرد. با خالد حاج محمدى و ..... با رفيق رحمان که خودش تماس گرفته و از انتشار ويژه نامه ابراز خوشحالى کرد. مرا جدا دلگرم کرد. قبلا متن را فرستادم همه رفقا بخوانند و امضا و پيشنهاد کنند. که بسيارى کمک کرده و متن نهايى که درج شده حاصل هميارى آنها بوده است. آيا کار سختى بود تلفن بزنى؟ اديت کنى؟ تا کى بايد من صبر ميکردم؟ تا وقتى کارگران آزاد شوند؟ تو حتى وقتى نامه را همزمان به هيئت دبيران حزب ارسال ميکنى، اينقدر ارزش قائل نيستى که همزمان پيشنهاد کنى که در جلسه ايى که قرار است بدون حضور من، انتقاداتت را مطرح کنى، خود رفيق مهرنوش هم حضور داشته باشد. به نظر من تلاش و ابتکار من و همه رفقايى که به نوعى به اين کمپين کمک و زير آن امضا گذاشتند، قابل تقدير است. هر ايرادى هم در کار هست بايد دلسوزانه يادآورى و مورد اصلاح قرار گيرد. واقعيت اين است که کسى که کارى ميکند، حتما ضريب خطا هم دارد. من ادعا نميکنم که کليه فرمولبنديهاى اطلاعيه خيلى شسته و رفته است. حتما ميشد بهتر گفت. در فرصت کمى که بود، با عقل و درايت من و ديگران، اين بهترين ورژن بود. کل کمپين به نظرم يک ابتکار خوب و جالب است. من حتما پى آن را ميگيرم. عدم انتشار آن در آزادى زن، ضرر را متوجه خود اين سازمان ميکند. آن را حاشيه ايى ميکند. من اين نامه را به اعضا کميته مرکزى حزب که آن را امضا کردند، رفقاى جمع مرکزى آزادى زن، و هيئت دبيران هم ارسال و رونوشت ميکنم. با تشکر مهرنوش موسوى در رابطه با کمپين گل رز مهرنوش عزيز در يادداشتى ديروز برايت نوشتم که با اين کمپين مخالفم و ملاحظاتى دارم که برايت خواهم نوشت. در اينجا ميخواهم که خلاصه اين ملاحظات را يادآور شوم. من به دو علت با اين کمپين مخالفم:١- اصلى ترين علت مخالفت من زنانه کردن اين کمپين است. ما هيچگاه چنين سنتى را نداشته ايم که بر مبناى جنسيت کمپين و يا سازمانى را بسازيم. ما در دفاع از حقوق زنان کمپين و سازمان درست کرده ايم. هميشه دقت داريم که نه حتى از سازمان زنان يا مبارزه زنان بدون ذکر صفت حرف نزنيم، بلکه از سازمان آزادى زن، کمپين دفاع از حقوق زن، مبارزه براى آزادى زن و جنبش براى آزادى زن صحبت کرده ايم. اين کمپين يک کمپين زنانه تعريف شده است. ِدر ابتدا نوشته شده است: «برگزارى يک اعتراض و مقاومت زنانه» و در انتها هدف کمپين اعلام شده است: «نيروى گرما بخش و شورانگيز زنان را نيز ضميمه ميکنيم.» اين يک سنت فمينيستى است و جريانات چپ سنتى از جمله خط روسى همواره چنين کار کرده اند، زنان براى صلح، زنان عليه سلاح هاى هسته اى، زنان عليه قحطى و ..... اين روش بنظر من اشتباه است و نبايد در جريان ما پا بگيرد. علاوه بر اينکه فمينيستى است و با خط ما خوانايى ندارد، بخصوص در جو آپارتايد جنسى ايران حتى اهيمت آن صد چندان ميشود که هيچ مبارزه و کمپينى را زنانه - مردانه نکنيم.٢- اين مبازه معين عليه نظام هيتلر، فاشيسم، آشويتز و کوره هاى آدمسوزى است. دستگيرى اين فعالين کارگرى در سقز هيچ سنخيتى با اين جنبش ندارد. در تلاش براى جلب مردم و شوراندن آنها و بزرگ کردن کمپين خود، ما دو کار خطا ميکنيم. ١- جنايات هيتلر و مبارزه در مقابل آنرا کوچک ميکنيم و ٢- جمهورى اسلامى را در وضعيت کنونيش قدر قدرت جلوه ميدهيم. هر دوى اينها از نظر سياسى خطاست.چند نکته کوچکتر: ١- اين عده را رهبران کارگرى خواندن بنظر من اشتباه است. نميدانم چرا بايد خودمان مدال رهبرى کارگرى را بر سينه حکيمى يا حتى محمود صالحى بزنيم.٢- «نيروى گرما بخش و شورانگيز زنان را نيز ضميمه ميکنيم.» من خيلى به اين جمله فکر کردم. ايراد اصلى آنرا در بالا ذکر کردم ولى کلا از صدا و معانى اى که چنين عبارتى ميتواند در اذهان ايجاد کند، نگران شدم. راستش جمله وقتى معناى سياسى آن بيربط ميشود، آنگاه حالت اروتيک ميتواند پيدا کند. اينرا ميگويم براى اينکه نشان دهم تا چه حد راستش براى من چنين عباراتى بيگانه است. ما تا کنون اين چنين خود را نمايندگان زنان نديده ايم و نخوانده ايم. ما خود را سخنگو و نماينده يک جنبش معين ديده ايم و معرفى کرده ايم. هيچوقت در چنين موقعيتى قرار نگرفته ايم که زنان را ضميمه کارى، يا کمپينى کنيم. و بنظرم نبايد وارد چنين سنت هايى بشويم.در آخر. بنا به ملاحظات بالا، اين کمپين با سياست هاى سازمان آزادى زن خوانايى ندارد و لطفا آنرا در نشريه آزادى زن منعکس نکن. با آرزوى موفقيت آذر ماجدى ١٠ مه ٢٠٠٤- مهرنوش جان، قرار شد که اين مساله را در هيات دبيران بحث کنيم در نتيجه من اين نوشته را در اختيار هيات دبيران قرار داده ام. کمپين گل رز براى آزادى فعالين کارگرى در اول ماه مه شهر سقز! نامه سرگشاده به شخصيتها، سازمانها، کانونها و نهادهاى مدافع حقوق زن! دوستان عزيز! گل رز، نام محله ايى در شهر برلين آلمان است که در سال ١٩٤٣ شاهد برگزارى يک اعتراض و مقاومت زنانه براى آزادى بيش از ٢٠٠٠ نفر از دستگيرشدگان توسط حکومت فاشيستى هيتلر بود. حدود ١٠٠ نفر از زنان ساکن محله گل رز برلين، در مقابل ساختمان اردوگاه اسراى خود در ٢٧ فوريه اين سال تجمع کرده و با صداى بلند، عليرغم خفقان، عليرغم برپايى کوره هاى آدم سوزى آشويتش، آزادى زندانيان دربند و عزيزانشان را متحدانه خواستار شدند. با اعتراض و مقاومت اين زنان، در عرض يک هفته، تعداد تحصن کنندگان به ١٠٠٠ نفر رسيد. اين اعتراض باعث نجات جان و آزادى بيش از ٢٠٠٠ نفر از زندانيان دربند در اردوگاههاى مرگ هيتلر شد! در تاريخ مبارزه براى آزادى اسراى دربند، "مبارزه زنان محله گل رز برلين" نيز ثبت شده است. ما ميخواهيم مبارزه خود را براى آزادى دستگير شدگان فعال کارگرى در اول مه سقز، به مبارزه زنان "محله گل رز برلين" وصل کنيم! کمپين گل رز نام اين تلاشها از سوى همه فعالين و دست اندرکاران حقوق زن براى نجات و آزادى اسراى دربند کارگرى در سقز است. بدين وسيله اعلام ميکنيم نظامى که در آن کارگر، حتى حق برگزارى آزادانه مراسم روز جهانى اش را ندارد، بلکه به خود حق ميدهند کارگران را دستگير، ضرب و شتم و هتک حرمت کنند، نظامى انسانى نيست و در نزد جهان متمدن محکوم و با خشم و اعتراض مردم مواجه است. در اين نظام به طريق اولى نميتوان هيچ گونه اثرى از حقوق مدنى و شهروندى، حقوق زن و کودک يافت. معيار و محک اصلى هر جامعه براى ارزيابى حقوق شهروندى اش، حقوق، شان و حرمت کارگر است. در نظام وارونه حاکم بر ايران شريفترين و عدالتخواهترين کارگران، به جرم دفاع از حق و حقوق انسانى خود دستگير و روانه زندان مى شوند، در حاليکه قاتلان دختران و زنان را به "خاطر خدا" و حکومتش در روزى زمين، جايزه "ناموسى" ميدهند، نظامى که در آن خشونت به کارگر و زن وجه مشخصه و معرفه اش در سراسر جهان است.بوسيله اين کمپين ما صداى اعتراض خود را به دستگيرى فعالين و رهبران کارگرى شهر سقز، محمود صالحى، جلال حسينى، برهان ديوانگرد، هادى تنومند، محمد عبدى پور، اسماعيل خودکام و محسن حکيمى بلند ميکنيم و به جنبش وسيعى که هم اکنون براى آزادى اين فعالين حق طلب آغاز شده است، نيروى گرما بخش و شورانگيز زنان را نيز ضميمه ميکنيم. اين کارگران را صرفا به خاطر شرکت در يک راهپيمايى مسالمت آميز در بزرگداشت روز جهانى کارگر در شهر سقز دستگير کرده اند. ماموران انتظامى در مقابل چشمان فرزندان محمود صالحى و همسرش، بطور دسته جمعى بر سر وى ريختند، عينکش را شکستند و لبش را پاره کردند. پسر ١٤ ساله وى را که به دفاع از پدرش برخاسته بود، مورد ضرب و شتم قرار دادند. وى در مقابل اين اعمال وحشيانه فقط با فرياد "زنده باد اول مه" عکس العمل نشان داده است.نجيبه صالح زاده، همسر محمود صالحى در بخشى از نامه سرگشاده خود براى آزادى همسر و ياران وى، خطاب به آنا بيوندى، نماينده کنفدراسيون بين المللى اتحاديه هاى آزاد کارگرى مينويسد: "در همان روز اول ماه مه وقتى به خانه برگشتم، ديدم مامورين امنيتى حريم خانه ام را شکسته و زندگى خصوصى ام را بهم ريخته اند. از مامورين خواستم که مجوز قانونى تفتيش خانه ام را نشان دهند. آنها با مسخره و تحقير کردن گفتند که مجوز از دادستان دارند. يکى از مامورين بنام علاء کرمى را ميشناختم. خطاب به او عليه ورود به خانه، نقض حريم زندگى خصوصى و بهم ريختن وسائلم اعتراض کردم. آنها کتکم زدند. من زير کتک و همسرم در زندان، در چنين حالتى به اين فکر ميکردم که ما تنها نيستيم و همين به من شجاعت ميداد." کمپين گل رز هدف خود را آزادى اسراى دربند کارگرى در اول مه سقز قرار ميدهد. به همين خاطر اعلام ميکنيم که :١- ما خواهان محکوميت نظام اسلامى در دستگيرى و اذيت و آزار فعالين کارگرى در اول مه سقز هستيم. همه سازمانها، کانونها، احزاب و شخصيتهاى زنان و سازمانهاى بين المللى را فرا ميخوانيم که اين خشونت آشکار را محکوم کنند. خواستار آزادى فورى کارگران دربند شوند. ٢- ما ضرب و شتم نجيبه صالح زاده و کودکان وى، ضرب و شتم و هتک حرمت همه خانواده هاى اسراى دربند کارگرى را شديدا محکوم ميکنيم. اين رفتار نقض حقوق اوليه انسانى و مغاير با تمامى مفاد کنوانسيونهاى موجود ناظر بر حقوق زنان و کودکان است. ما خواهان محکوميت گسترده کليه سازمانهاى بين المللى زنان به خاطر ضرب و شتم بستگان اين زندانيان دربند ميباشيم. کليه کسانى که در اين تعرض به حقوق انسانى شريک بوده اند، فورى بايد به مردم معرفى و در مراجع بين المللى محاکمه شوند. ٣- ما از همه نهادها، شخصيتها و کانونهاى مترقى و انساندوست ميخواهيم که تا هر آنجا که مقدور است، به ديدار خانواده هاى دستگير شده رفته، با آنها اعلام همبستگى کنند و به نشانه پيوستگى قلبهاى ما در کمپين گل رز، به همسران و کودکان همه دستگير شدگان گل رز هديه کنيد! با برپايى مراسمهاى همبستگى در شهرها، محلات و... مختلف، اين جنبش را تقويت کنيد. ٣- به نام خود و سازمانها و کانونهايتان به مجامع بين المللى دفاع از زندانيان سياسى، اتحاديه و شخصيتهاى کارگرى از داخل و خارج کشور نامه سرگشاده اعتراضى بنويسيد. از آنها بخواهيد که با اعمال فشار سياسى موجب آزادى دستگير شدگان اخير شوند! ٤- به خانواده هاى کارگران دربند کمک و هميارى مالى کنيد. ٥- در سايتها، وبلاگها و رسانه هايى که در اختيار داريد، خبر دستگيرى آنها، کمپين گل رز و اهداف و اقداماتش و نامه هاى حمايتى را درج کنيد. ٦- طومارهاى اعتراضى جمع کنيد. ٧- در خارج کشور، جمعى به ديدار رهبران اتحاديه هاى کارگرى، شخصيتهاى زنان مدافع حقوق انسانى، سازمانها و احزاب زنان رفته حمايت آنها را جلب کنيد. ما در اطلاعيه هاى بعدى، اخبار مربوط به اين جنبش را و اهم اقدامات خود را به اطلاع شما ميرسانيم. مهرنوش موسوى- سردبير هفته نامه آزادى زن، عضو شوراى مرکزى زنان مبارز آلمان، متشکل از دهها نهاد و کانون زنان و حمايت از حقوق انسانى! شهلا خباز زاده، فعال و حامى حقوق زن سهيلا کيانى، فعال و حامى حقوق زن |