انقلاب و استراتژى تصرف قدرت

در پاسخ به نوشته رفيق رحمان

رفقا

يکى از آخرين مطالبى که در دوره بحث شوراها نوشته و در دفتر سياسى پخش شد مطلبى بود از رفيق رحمان با عنوان "محور اصلى اختلاف چيست". مطلب حاضر پاسخ به اين نوشته است. نوشته رفيق رحمان همانطور که خودش متذکر شده به مساله استراتژى حزب براى تصرف قدرت و مبحث "حزب و قدرت سياسى" ميپردازد، اختلاف اصلى را اينجا ميبيند و سعى ميکند نشان بدهد که من تلقى اشتباهى از اين مبحث و کلا نظراتى که نادر کتبا و شفاها پس از کنگره دوم در اين رابطه مطرح کرده است دارم. ازينرو من خود را از چند لحاظ ملزم ميبينم که به اين نوشته جواب بدهم. اول به اين دليل که به اعتقاد منهم، همانطور که در نوشته هاى قبلى هم گفتم، اختلاف بر سر استراتژى حزب و تلقى از بحث حزب و قدرت سياسى است. و رفيق رحمان با انگشت گذاشتن به اين مساله بحث را به کانال درستى انداخته است(خيلى هم متين و مستدل بحث کرده است). حالا ميشود فارغ از قطعنامه و فضائى که حول آن بوجود آمد مستقلا به بحث حزب و قدرت سياسى پرداخت. ثانيا نوشته رحمان انتقادات اساسى و پايه اى را به نظرات من وارد ميکند که نميتواند بى پاسخ بماند. گرچه در سمينار حزب و انقلاب من اثباتا و به تفصيل نظراتم را در همين چارچوب استراتژى بقدرت رسيدن حزب طرح خواهم کرد وهمه رفقا امکان خواهند داشت به اين نظرات برخورد کنند اما روشن است که سمينار جاى پاسخگوئى به اين نوشته مشخص رفيق رحمان نيست و لازم بود قبل از برگزارى سمينار پاسخ اين نوشته کتبا بدست رفقا رسيده باشد. و بالاخره دليل آخر اينکه لازمست نظرات اثباتى که در اين نوشته طرح شده مورد نقد قرار بگيرد. به عقيده من اين نظرات، بخصوص در دوره حاضر که انقلاب ايران در چشم انداز قرار گرفته، ميتواند به نتايج زيانبارى منجر شود.

در آخر منهم مثل رفيق رحمان آرزو ميکنم اين بحث به "شفاف کردن محور اختلاف به اميد اقناع و نتيجتا وحدتى محکمتر" کمک کند.

رجوع به نادررفيق رحمان در ابتداى نوشته اش ميگويد براى جستجوى حقيقت و براى اينکه بفهمد عليرغم مواضع اوليه اش بحث حزب و قدرت سياسى بر سر چيست به نوشته ها و گفته هاى نادر مراجعه کرده است و به نتايجى رسيده که در نوشته خود مطرح کرده. اين نتايج البته همه با همان مواضع اوليه رحمان خوانايى دارند و جز اين هم انتظارى نميرفت. هيچ آدم سياسى اى ( و به نظر من حتى هيچ محققى در علوم طبيعى) بدون موضع از پيشى به سراغ کتاب و اسناد و تئوريهاى گفته و نوشته شده نميرود. ميرود که موضع خودش را مستدل کند و نه اينکه موضع پيدا کند. رفيق رحمان دقيقا همين کار را کرده است و من و هر کس ديگر هم همين کار را ميکنيم. من به توصيه رحمان به اسناد مورد اشاره او رجوع کردم و البته به تاييد موضع خودم رسيدم و نه مواضع او. نظرات و بحثهاى نادر منسجم و روشن است و نميشود ازين نظرات حرکت کرد و به نتايج مختلفى رسيد، اما مهم اينست که چطور به اين نتيجه گيرى ميرسيم، با اتکا به چند نقل قول و يا با حرکت از کل ديدگاه و نطريات و متدى که مبناى اين نقل قولهاست. با جنگ نقل قول نميشود کسى را قانع کرد و يا موضع کسى را عوض کرد. نظر و تئورى سياسى بايد در دل هر شرايط مشخص راه عملى براى پيشروى به جلو را نشان بدهد، و باين منظور بايد به انسانها، به طبقه و اقشارى که بخاطر موقعيت عينيشان اين پيشروى را ميخواهند و ميطلبند و لذا نيروى فعاله آن هستند در يک مقياس اجتماعى افق بدهد و همدلى و همنظرى و وحدت اراده ايجاد کند. تئورى براى منصور حکمت اين بود و اصولا اگر امروز ميتوانيم از خط و حزب و جنبش منصور حکمت صحبت کنيم به اين خاطر است که او از ابتداى فعاليتش (همانطور که خودش در بحث حزب و جامعه اشاره ميکند از همان محفل مطالعاتى قبل از سهند در انگليس) همين برخورد را با تئورى داشت، و در هر دوره تئورى را براى جواب دادن به ضروريات آنروز مبارزه( از انقلاب ٥٧ تا حزب کمونيست و تا کمونيسم کارگرى و تا بحث حزب و جامعه و حزب و قدرت سياسى و ...) بدست گرفت و بکار برد و يک نسلى از کمونيستهاى انقلابى را قانع کرد و با خود بجلو کشيد. روش ما هم بايد همين باشد. اگر بحث هاى امروز ما در رهبرى حزب راه عمل و پيشروى را در شرايط مشخص امروز به کارگران و زنان و جوانان تشنه افق و نطريات راديکال نشان بدهد نظرات ما عين حقيقت و مارکسيسم و حکمتيسم خواهد بود. آنوقت ديگر نه نقل قولهاى انتخابى از اين و آن گوشه بحثهاى نادر، بلکه کل برخورد و متد و جوهر و بينش تئوريک-سياسى او ما را تاييد خواهد کرد، و در نتيجه همه نقل قولها و نص صريح هر جمله و نوشته او نيز به کمک ما خواهد آمد. من پائين تر در مورد انسجام و بهم پيوستگى نظرات نادر در دوره هاى مختلف، با وجود تمام زيروروکنندگيشان، توضيح خواهم داد و اميدوارم بتوانم نشان بدهم که چرا قدرت نادر و در نتيجه حزب ما در همين انسجام و بهم پيوستگى نظرى از روز تولد سياسى نادر و جريان ما تا بامروز است. اما اين توضيح مقدماتى را در اينجا لازم ديدم تا مکان نقل قول و اتکا به آنها را در يک پلميک سياسى روشن کرده باشم.

مشغله خود ساخته "تقابل شورا و حزب"

رفيق رحمان بحث خود را با اين نقل قول از نوشته "حزب، مردم و شوراها" من شروع ميکند. در اينجا جمله اول را خط تاکيد کشيده ام تا بيشتر روشن شود بحث من در اين پاراگراف بر سر چيست

"من اين تقابل بين حزب و شورا را نمى فهمم. ما هميشه (مدتها قبل از بحث حزب و تصرف قدرت سياسى در کنگره دوم) معتقد بوده ايم که حزب قدرت را ميگيرد و تصرف قدرت و حفظ قدرت و ساختمان سوسياليسم کار حزب است و نه شورا و يا توده هاى طبقه و يا هر نوع تزى که بخواهد مرکز قدرت طبقه کارگر را در جائى بجز حزب قرار دهد (اين نظرات را اتحاد مبارزان کمونيست اولين بار در نقد خط پنجيها و آنارکوسنديکاليستها مطرح کرد و دوره ديگر در سمينار شمال قبل از تشکيل حزب کمونيست ايران بر جايگاه و اهميت حزب (در نقد تز پيوند) تاکيد شد و بالاخره در مباحث شوروى و اين بار مشخصا در مقابل نقد تروتسکيستى که علت شکست انقلاب اکتبر را نبود شوراها ميدانست اهميت تعيين کننده حزب و سياستهاى حزب مطرح شد). در تمام اين مدت هم حزب پرچم شوراها را در دست داشته و مبلغ شوراها بوده است و هيچگاه هم مشکلى نداشته ايم. چرا اينبار مسئله داريم؟ "

رحمان پارگراف بالا را ذکر ميکند و بعد در نقد آن مينويسد

"بنا به اين روايت مبحث "حزب و قدرت سياسى" ارائه شده در کنگره دوم توسط منصور حکمت ادامه خطى مباحثى است که از دوره اتحاد مبارزان کمونيست تا آن مقطع طرح شده است. من با اين روايت اختلاف جدى دارم." منهم با اين روايت اختلاف جدى دارم! اين روايت خود رحمان است و نه من. من نوشته ام "اين تقابل بين حزب و شورا را نمى فهمم." و سعى کرده ام نشان بدهم که هيچگاه در سيستم فکرى ما تقابلى ميان حزب و شورا وجود نداشته و رفيق رحمان نتيجه گرفته من ميگويم "مبحث حزب و قدرت سياسى" ادامه خطى مباحث ا م ک است! اين يک اشتباه لپى نيست. اين اشتباه فقط ميتواند ناشى از ديدگاهى باشد که بحث حزب و قدرت سياسى را مقابله حزب با شوراها برسر تصرف قدرت سياسى فهميده است. و اين دقيقا آن روايتى است که در نوشته من نقد شده است. اگر رفيق رحمان در نقل قول فوق از اين نوشته چند جمله بالاتر را هم ذکر ميکرد معلوم ميشد که "اين تقابل" مورد اشاره من دقيقا به همين روايت رجوع ميکند:

"رفقاى مخالف قرار معتقدند که يکى ازنتايج مبحث حزب و تصرف قدرت سياسى در کنگره دوم اينست که حزب بايد "راسا ملزومات گرفتن قدرت را فراهم کند- رحمان" . معتقدند با دادن قرار جداگانه مردم خواهند گفت "دارند بحثهاى حزب و قدرت سياسى را يواش يواش پس ميگيرند-ايرج" معتقدند "راه توده اى کردن حزب شورا نيست خود حزب است- مجيد" و انتقاداتى ازينقبيل. من اين تقابل بين حزب و شورا را نميفهمم. ......"

پس روشن است که منظور من از تقابل بين حزب و شورا چه نوع نظراتى است. اين نوع نطرات بعقيده من هيچ ربطى به مبحث حزب و قدرت منصور حکمت ندارد. من بارها بر اين تاکيد کرده ام و اجازه بدهيد باز هم تاکيد کنم که اهميت بحث حزب و قدرت سياسى بر سر اين نيست که حزب قدرت را ميگيرد نه شوراها! اين از همان ابتدا، براى منصور حکمت دوران سهند هم، روشن بود. اين جزئى از بينش و متدولوژى منصور حکمت بود و ميشود گفت اعتقاد غريزى او بود که حزب هر لحظه که بتواند بايد قدرت را بگيرد و منتظر هيچ پيش شرط سياسى و اقتصادى اى ننشيند. منصور حکمت براى فهميدن اين نکته احتياجى به تئورى و مبحث حزب و قدرت سياسى و غيره نداشت. اين جزئى از بينش و متدولوژى وى و يکى از مشخصات خط فکرى او و جنبش و حزب او از روز اول فعاليت سياسى اش تا لحظه آخر بود. تنها کسى که تا قبل از مبحث حزب و قدرت سياسى اينطور فکر ميکرده که تصرف قدرت امر شوراهاست، طبقه بايد خودش قدرت را بگيرد و غيره طبعا اهميت بحث حزب و قدرت سياسى را هم در نقد اين درک از رابطه شوراها و قدرت سياسى ميبيند و کسى مثل من را هم که تقابل بين حزب و شوراها را نميفهمد به اين متهم ميکند که مبحث حزب و قدرت سياسى را نفهميده است. من پائين تر خواهم گفت اهميت مبحث حزب و قدرت سياسى در چيست اما اجازه بدهيد پيش از آن به شيوه اى که رفيق رحمان منصور حکمت را به دورانهاى مختلف تقسيمبندى ميکند بپردازم. اين در بحثهاى گذشته هم مطرح شد و اگر به يک خط فکرى در ميان ما تبديل شود هم بحال منصور حکمت و هم حزب بسيار مضر و مهلک خواهد بود.

قدرت زير و رو کننده بحثهاى نادر در چيست؟

فکر کنم روشن باشد که اين نظر که مبحث حزب و قدرت سياسى ادامه خطى بحثهاى گذشته است ربطى به نوشته من و پاراگراف مورد استناد رفيق رحمان ندارد. اما براى رد اين نظر رحمان چنان به ماهيت "تحول بخش و بسيار متفاوت" اين مبحث با گذشته تاکيد ميکند که انسان فکر ميکند نادر بحث حزب و قدرت سياسى را براى نقد گذشته خودش مطرح کرده است! رحمان مينويسد

"منصور حکمت در شروع مبحث حزب و قدرت سياسى به قول خودش با تزهاى "کفرآلود" به جنگ آن گذشته و باورهاى تا آنزمان موجود خودمان در مورد چگونگى تصرف قدرت سياسى ميرود و اشاره دارد در خصوص کمونيسم و قدرت سياسى تئوريهاى جاافتاده و تاکنونى جواب نيست و سئوالاتى چون "قدرت حزب يا قدرت طبقه" را پيش ميکشد و ..." ( تاکيدها از من است)آيا واقعا اينطورست؟ آيا نادر به جنگ نظرات تا آنزمان خودمان رفته؟ قاعدتا رحمان بايد در مورد بحثهاى کمونيسم کارگرى و نقد سبک کار و ديگر مباحثى که نادر در پلنومها و کنگره ها مطرح کرده (و رحمان ميگويد اگر جديد و زيرو روکننده نبود اصلا مطرح نميشد) همين نظر جنگ با گذشته خودمان را داشته باشد. آنوقت آيا ما با نادرى که هر چند سال يکبار گذشته خودش را زيرورو کرده طرف نخواهيم بود؟ آنوقت آيا به تز منصور حکمت کهنه و جديد در نمى غلطيم - که در بحث شوراها افتاديم- و منصور حکمت را به ١٥ سال قبل و ١٠ سال قبل و ماقبل و مابعد بحث "حزب و قدرت سياسى" و غيره تقسيمبندى نميکنيم؟ و منصور حکمتى که با مواضع امروز ما خوانائى نداشته باشد کهنه و دمده شده اعلام نميکنيم و کنار نميگذاريم؟ به نظر من نظرات و تئوريهاى نادر و هر نظريه پرداز مارکسيستى را بايد در متن شرايط مشخص آن دوره اى که اين نطرات مطرح و تئوريزه شده فهميد و بررسى کرد. تئورى مارکسيستى مجموعه اى از حقايق مستقل از زمان و کمان که گويا ميشود هر بخش آنرا در هر مقطعى مطرح کرد و آموخت نيست. بلکه پاسخ به سئوالات و مسائل واقعى مبارزه در هر دوره مشخص است. بقول مارکس سئوال ها وقتى طرح ميشوند که حلشان ممکن شده باشد. در مقطع تشکيل سهند تزهايى که نادر ٤ سال بعد در مورد حزبيت در سمينار شمال( چند ماه قبل از کنگره موسس حزب کمونيست) مطرح کرد اصولا نميتوانست مطرح شود. چون مساله عملى که در آن دروه خود را مطرح کرده بود يعنى تدارک و تشکيل عملى حزب در سالهاى ٥٧-٥٨ اصولا معنا و موضوعيت نداشت. مسايل مربوط و محورى در دوره تشکيل سهند مسايلى بود که انقلاب پيشاروى ما گذاشته بود و براى منصور حکمت و مارکسيسم انقلابى بدرست در محور اين مسايل تسويه حساب با مارکسيسمهاى بورژوايى و خرده بورژوايى اى قرار داشت که بستر اصلى جنبش چپ در ايران و حتى جهان را در آن موقع ميساختند. اين تسويه حساب در يک سطح پايه اى ترى که به مساله نگاه کنيم يک ضرورت اجتماعى و طبقاتى بود. طبقه کارگر نميتوانست به حزب خود و در نتيجه بقدرت سياسى برسد بى آنکه تئورى و سياست انقلابيش پوپوليسم و ديگر شاخه هاى غيرکارگرى مارکسيسم را از ميدان بدر کرده باشد. منصور حکمت اين ضرورت را شناخت و با مارکسيسم انقلابى به آن پاسخ گفت. مساله اين نيست که بحثهاى کمونيسم کارگرى جايى وجود داشت و نادر دير به آنها پى برد. اين نفهميدن رابطه تئورى و پراتيک اجتماعى طبقه است. تاريخا و اجتماعا کمونيسم کارگرى اصولا نميتوانست براى سهند و منصور حکمت مطرح شود. مساله اجتماعا طرح نشده بود که جوابش به ذهن نادر و يا هر کس ديگرى برسد. مثال روشن تر مقايسه تزهاى نادر در سمينار شمال در مورد حزب و حزبيت با نظرات او در همين مورد بعد از بحث حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه است. در سمينار شمال تاکيد بر حزب بعنوان مظهر استقلال همه جانبه طبقه کارگر بود و با اين تز تئورى پيوند نقد و کوبيده شد. تاکيد نادر در بحث حزب و قدرت سياسى بر حزب بعنوان حزب مدعى و آماده و توانا براى تصرف قدرت سياسى است. و بر اين تاکيد ميکند که حزبى که در ذهنيتش و در عملش براى قدرت سياسى خيز بر ندارد اصولا حزب سياسى نيست. ديگر صحبتى از مظهر استقلال همه جانبه طبقه کارگر در کار نيست. چرا؟ نادر در آن مقطع اشتباه کرده بود؟ حزب کمونيست ايران و حتى بعد حزب کمونيسم کارگرى را با نطرات اشتباه ساخت ( و در نتيجه گروه فشار درست کرد) و بعد در کنگره دوم ناگهان حقيقت بر او آشکار شد و به جنگ نظرات غلط گذشته رفت؟ واضح است که با اين شيوه نميشود سير تحولات نظرى منصور حکمت و جريان ما را توضيح داد. اشکال اساسى اين شيوه اينست که تئورى را به يک حقيقت عام فارغ از زمان و مکان تبديل ميکند و در نتيجه تداوم و انسجام و يکپارچگى نظرات منصور حکمت از آغاز تا امروز را نميبيند. بدون مارکسيسم انقلابى هم از نظر تحليلى و هم عملى حزب کمونيست ايران نميتوانست وجود خارجى داشته باشد و بدون حزب کمونيست ايران هم کمونيسم کارگرى وجود نميداشت. منظور من فقط تداوم تاريخى و زمانى اين دوره ها نيست. بلکه تحليلا و نظرا و از لحاظ تئوريک اين دوره ها بهم وابسته اند و يک سيستم فکرى سياسى واحدى را ميسازند. تحول بخشى و زير رو کنندگى نظرات نادر را بايد در نقد جهان بيرونى ديد و نه در نقد و نفى گذشته خود. اين نظرات مسلما در هر دوره عميق تر و جامع تر شده اند اما نفى کننده يکديگر نبوده اند نه کمونيسم کارگرى نافى مارکسيسم انقلابى است و نه بحثهاى کنگره دوم نافى کمونيسم کارگرى.

اجازه بدهيد براى حسن ختام اين قسمت بحث بنا به توصيه رفيق رحمان به سراغ نوشته هاى نادر برويم و با نقل قولى از او اين مبحث را تمام کنيم.

نادر در ابتداى مقاله "حزب و جامعه از گروه فشار تا حزب سياسى" سير تحولات فکرى جريان ما ( در واقع تئوريهاى خودش) و مکان بحث حزب و جامعه و حزب و قدرت سياسى را درپارگراف نسبتا بلندى بررسى ميکند و بعد از ليست کردن مباحث اساسى اى که از "بلافاصله قبل از انقلاب ٥٧ براى محفل ما در خارج کشور" تا آخرين مباحث کمونيسم کارگرى مطرح بوده ( اين ليست طولانيست به رفقا توصيه ميکنم خودشان به نوشته مراجعه کنند) چنين نتيجه ميگيرد" در هر دوره اى تمرکز بر اين مباحث خاص باعث قوى تر شدن ما شد. در هر دوره اى اين سوالات محورى و پاسخهائى که طلب ميکرد ما را به مرحله بالاتر و پراتيک سياسى فوى ترى ميبرد- به اين علت که سئوالات درست و عينى بود و توجه ما به آنها اگر نه کافى، لااقل از نظر جهت گيرى درست بود. امروز، در ادامه آن مباحثات و در ادامه سير تکوين حزب کمونيست کارگرى ايران که محصول تک تک آن مباحثات و خود.روشنگرى هاست که بر شمردم. سئوالات جديدى به مرکز توجه ما رانده ميشود که بايد به همان ترتيب، مانند قبل و با همان انرژى و جديت از ما پاسخ بگيرند و اين پاسخها بر پراتيک سياسى ما ناظر بشوند. مباحث "حزب و جامعه" و "حزب و قدرت سياسى" از نظر من مباحثى هستند که ميکوشند موانع تبديل شدن حزب کمونيست کارگرى به يک حزب تمام عيار سياسى را بشناسانند و از سر راه بردارند." آيا به نظر رفيق رحمان نادر دارد نظرات گذشته خودمان را رد ميکند؟ و يا وقتى در ابتداى سخنرانى حزب و قدرت سياسى ميگويد " ميخواهم با چند نکته شروع کنم که بيشتر مثل يک سئوالات کفر آلودى است از خودمان. به اين معنى کفرآلود که ظاهرا تئورى هاى تا کنونى جوابى ميدهد که اين مساله را زير سئوال ميبرد. من فکر ميکنم اينطور نيست. نظر دقيقترى به تئورى کمونيسم و قدرت سياسى نشان ميدهد که ابهامى در اين مورد نيست ..." آيا ميخواهد آنطور که رحمان ميگويد با "تزها کفر آلود به جنگ گذشته و باورهاى تا آنزمان موجود خودمان در مورد تصرف قدرت سياسى" برود؟! از نقل قولها بگذريم و به مواضعى که چنين برداشتهائى را ايجاب ميکند بپردازيم.

حژب و قدرت سياسى و حزب و جامعه

من در نوشته قبلى ام گفته بودم که بحث حزب و قدرت سياسى اساسا در مقابل بورژوازى و کمونيسم غير کارگرى موضوعيت پيدا ميکند (نکته اى که به نظر من نقل قول بالا از نادر هم آنرا تائيد ميکند). رحمان با تعجب ميپرسد اگر اينطور است پس چرا بحث را روى سايت گذاشته ايم و آيا کارگران و مردم به آن گوش بدهند و يا نه؟ گويا قرارست بحث در مقابل بورژوازى را در يک نامه خصوصى برايش بفرستيم! همه کمونيسم کارگرى در نقد کمونيسم بورژوائى و خرده بورژوائى است آيا هيچکس به اين نتيجه رسيد که "تفاوتهاى ما" را بايد فقط بورژواها بخوانند؟! اين نوع ايرادات را کنار بگذاريم و ببينيم واقعا بحث بر سر چيست.

اجازه بدهيد از بحث يک مليون شروع کنيم. بسيارى از رفقاى مخالف نطرات من در بحث شوراها بارها اين نظر "کفر آلود" نادر را که با يک مليون قدرت را ميگيريم را نقل کردند و به اين نتِِيجه رسيدند که تاکيد بر شوراها عقبگرد از بحث حزب و قدرت سياسى است. رحمان هم در نوشته اش با تعجب ميپرسد که چرا "در رابطه با مردم و انقلاب بحث ما اين نيست و نبايد باشد که يک مليون کافى است". من ميپرسم مردم بايد چه نتيجه اى از اين بحث بگيرند؟ اين تز چه تصوير و افق و رهنمودى به کارگران و رهبران عملى جنبش کارگرى و انقلابى ميدهد؟ اينکه بيشتر از يک مليون لازم نيست؟ اينکه توان و اشتهاى عضو گيرى و سازماندهى بيش از يک مليون را نداريم؟ هر چه کمتر باشد بهتر؟ فراخوان يک مليون و ٥٪ و ٣٪ رو بمردم پوچ و بى معنى است. معلوم نيست منصور حکمت ماکسيماليست که در هيچ عرصه اى به کم رضايت نميدهد چرا نوبت به تصرف قدرت سياسى که رسيده مينيماليست شده. هر بار نادر از اين اعداد صحبت کرده، از جمله در همين نقل قولى که رحمان آورده، بحثش را با رابطه احزاب بورژوائى با قدرت، اينکه "هر ٥ نفر ناسيوناليست که جمع شدند ميخواهند فورا قدرت را بگيرند" شروع کرده است. اين بحثى است در نقد نظرات و تئوريهاى که براى همه بجز کمونيستها صحبت از قدرت را مجاز ميدانند، نظراتى که دست کمونيستها را از پشت ميبندد، در نقد اين تئوريها نادر ميگويد هيچ پيش شرط سياسى و اقتصادى براى کسب قدرت کمونيستها وجود ندارد. ميگويد يک مليون و کمتر از آن هم کافيست. ميگويد منتظر شورا و طبقه کارگر و غيره نمينشينم. اگر کسى از اينجا به اين نتيجه برسد که شوراها رقيب حزب در تصرف قدرت سياسى اند و استراتژى ما بقدرت رسيدن با کمتر از يک مليون است، اصولا نفهميده دعوا بر سر چيست. سوراخ دعا را گم کرده است. اين استراتژى تصرف قدرت نيست استراتژى شکست است.

من در برابر اين نوع استنباط است که به بحث حزب و جامعه تاکيد ميکنم و معتقدم بايد آنرا محور استراتژى حزب قرار داد.

نادر در مقاله حزب و جامعه ميگويد

" خود جامعه بنا بر مشخصاتش مکانيسمهاى زير و رو شدن خود را نيز تعريف ميکند. بايد اين مکانيسمها را شناخت. مکانيسمهائى که اجازه ميدهد ما، جنبش و حزب کمونيسم کارگرى، رشد کنيم، نفوذ پيدا کنيم، نيرو جمع کنيم، به انقلاب بکشانيم، قدرت را از دستشان در آوريم، برنامه مان را پياده کنيم.

وقتى از مکانيسمهاى خود جامعه صحبت ميکنم منظورم مکانيسمهاى قانونى جامعه نيست. قيام و انقلاب مکانيسمهاى جامعه معاصر است براى تغيير. خيزش، شورش، جنک،مکانيسم هاى جامعه معاصر است براى تغيير." و در آخر همين پارگراف تاکيد ميکند " دخالت ما در مساله قدرت سياسى مستلزم رفتن ما سراغ مکانيسمهاى اجتماعى قدرت در جامعه معاصر است" آيا روشن تر از اين ميشد رابطه حزب و جامعه را در محور استراتژى تصرف قدرت سياسى قرار داد؟

وقتى در نوشته ها و بحثها و بوچون برخى از رفقا، از جمله همين نوشته رفيق رحمان، بحث حزب و قدرت سياسى به تصرف قدرت بوسيله حزب و رابطه مستقيم حزب با قدرت سياسى تنزل پيدا ميکند و يا در مباحث دفتر سياسى(از قبل از بحث شوراها) نکاتى نظير هنر بقدرت رسيدن منهاى شورا، فروپاشى منهاى انقلاب، دولت موقت و ائتلافى، ايمج سازى و غيره به عنوان مبانى بحث حزب و قدرت سياسى و استراتژى تصرف قدرت مطرح ميشود، آنوقت بايد در برابر اين نوع نظرات به مبحث "حزب و جامعه" و مکانيسمهاى اجتماعى تصرف قدرت آنطور که نادر توصيف ميکند صد بار تاکيد کرد. بدون بکار گرفتن مکانيسمهاى اجتماعى تغيير قدرت، بدون انقلاب اصولا صحبتى از استراتژى تصرف قدرت نميتواند در ميان باشد. تلقى اى که فکر ميکند با بحث حزب و قدرت سياسى شوراها اهميت خود را از دست داده اند و يا "يک مليون کافيست" را سرلوحه کارش با مردم و انقلاب قرار ميدهد به نظر من اساسا همين رابطه بين انقلاب و تصرف قدرت سياسى را نميبيند. بحث حزب و قدرت سياسى را به معناى رابطه مستقيم و اتصال کوتاه حزب با قدرت ميفهمد و لذا وقتى بحث از استراتژى قدرت به ميان ميآيد به بالا نگاه ميکند و نه به پائين. به فکر ائتلاف و دولت مشترک و فروپاشى ميافتد و نه سازماندهى انقلاب و کسب رهبرى انقلاب. اين نتايج است که براى انقلاب و حزب مهلک و خطرناک است. من در اينجا وارد بحث مفصل در اين مورد نميشوم. اين موضوعى است که در سمينار حزب و انقلاب طرح و بررسى خواهم کرد.

بحث سلبى اثباتى

رفيق رحمان تاکيد من بر تبليغ شوراها بعنوان مبناى جمهورى سوسياليستى را يک بحث اثباتى ميداند و ميگويد " همه ميدانيم ايجاد جمهورى سوسياليستى با خصيصه شورائى کار اثباتى ماست و بدنبال تصرف قدرت حتما بايد اين کار را بکنيم، اما مرحله تصرف قدرت (مرحله تصرف قدرت يعنى چه؟ چرا نميگوييم انقلاب؟) سلبى است و ما داريم پرچم نه به جمهورى سوسياليستى را نمايندگى ميکنيم ..." اين کاملا تبيين جديدى از بحث سلبى اثباتى است که ربطى به نظرات نادر ندارد:

اولا نادر ميگويد انقلاب و جنبش سرنگونى سلبى است و نه "مرحله تصرف قدرت". نادر ميگويد بحث بر سر هژمونى جنبش اثباتى ما بر انقلاب بعنوان يک جنبش سلبى است. سئوال اينست آيا تامين اين هژمونى نيازمند تبليغ شوراها و سوسياليسم هست و يا خير تبليغ جمهورى سوسياليستى را هم بهمراه ايجاد آن بايد به بعد از تصرف قدرت حواله کرد. رحمان ميگويد "ايجاد جمهورى سوسياليستى با خصيصه شورايى کار اثباتى ماست و بدنبال تصرف قدرت حتما بايد اينکار را بکنيم." ايجاد جمهورى سوسياليستى که واضح است بايد بعد از تصرف قدرت صورت بگيرد. اينکه ديگر تز سلبى اثباتى نميخواهد. لطفا روشن کنيد که آيا تبليغ و ترويج شوراها و جمهورى سوسياليستى قبل از سرنگونى مجاز هست يا خير. اگر تبليغ جمهورى سوسياليستى (و شورا بمعنوان يکى از وجوه مميزه آن از حکومتهاى بورژوائى) به "مرحله تصرف قدرت" مربوط نيست آنوقت لطفا روشن کنيد که با اين بند قطعنامه اوضاع سياسى مصوب کنگره سوم چه بايد بکنيم:

"ييروزى کمونيسم کارگرى و رهايى مردم در جدال تاريخساز کنونى در ايران قبل از هر چيز منوط به اين است که اولا ربقه کارگر بعنوان يک نيروى مستقل تحت پرچم سوسياليستى خود پا به ميدان مبارزه بگذارد، و ثانيا. توده وسيع مردمى که عليه رژيم جمهورى اسلامى بپا خاسته اند به سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى بعنوان يک آلترناتيو سياسى و اجتماعى واقعبينانه و قابل تحقق بنرندز تحقق اين ملزومات وضيفه حياتى حزب کمونيست کارگرى ايران است. حزب کمونيست کارگرى ايران بايد به به حزب سياسى کارگران و رهبر انقلاب مردم بدل شود."

ثانيا در مورد شورا بعنوان يک سازمان و تشکل کارگرى و توده اى بحث سلبى اثباتى اصولا موضوعيتى ندارد. اينجا ديگر داريم در مورد متشکل کردن کارگران و توده مردم صحبت ميکنيم( اکر اين بحث دمده نشده باشد) و مانند هر تشکل توده اى ديگرى ايجاد آن مستلزم تناسب قواى مناسب است و بس. بحث سلبى اثباتى اينجا ديگر بدرد کسى نميخورد.

ثالثا تا آنجا که به تبليغات مربوط ميشود شورا يک شعار اثباتى نيست ( همانطور که آزادى و برابرى نيست). شورا يعنى بوروکراسى نه، حکومت مافوق مردم نه. دموکراسى نيابتى و پارلمان نه و اساسا هر نوع حکومت بورژوائى نه. آيا اين نوع تبليغ شوراها سلبى نيست؟ آيا اين تعميق نه مردم ( آنطور که نادر در مقاله درباره وحدت اپوزيسيون خواهان آنست) به يکى از پايه اى ترين وجوه نظم بورژوائى نيست؟ کسى نخواسته است سازمان اثباتى شورا را طرح و تبليغ کند. ما هيچوقت اينکار کار نکرده ايم( اين بحث است که بايد به بعد از تصرف قدرت موکول شود). شورا پرچم نه ما به دموکراسى بورژوائى و دولت مافوق مردم است و اين نه بويژه در شرايط انقلابى که دولت به مساله اصلى جامعه تبديل ميشود، سلاح برنده ما براى کسب رهبرى انقلاب است.

و بالاخره بايد به اين نکته تاکيد کنم که بحث سلبى اثباتى به انقلاب رجوع ميکند و بهمراه انقلاب وارد بحث حزب و قدرت سياسى ميشود. و بهمين اعتبار بحث جمهورى سوسياليستى و ساختمان شورائى آن و همچنين تشکل شورائى کارگران نيز به مولفه اى در بحث حزب و قدرت سياسى تبديل ميشود. توسل به بحث سلبى اثباتى در برابر تبليغ شوراها و جمهورى سوسياليستى بمعناى نديدن کل اين رابطه و نهايتا ناشى از تنزل دادن بحث حزب و قدرت سياسى به تصرف قدرت بوسيله حزب است که بالاتر در باره آن صحبت شد.

----------.

اجازه بدهيد بحث را در همينجا تمام کنم. نکات ديگرى هست از جمله نقل قولهائى که رفيق رحمان از بحث هاى نادر در مورد حرکت شورائى در کردستان عراق سال ١٩٩٥ آورده که گرچه مستقيما به آنها نپرداختم ولى فکر ميکنم در مجموع در بحث بالا پوشانده شده است. در هر حال اميدوارم نکات نا روشن در سمينار حزب و جامعه طرح و بحث شود.

حميد تقوائى

١٢ نوامبر ٠٣