چند نکته در مورد ملاحظات رفيق فاتح شيخ مصطفى صابر رفقاى دفتر سياسى، رفيق کوروش، با سلام به حضور همه شما. رفيق فاتح شيخ با نگرانى من و حتى راه حل هاى من (البته بعضا و به بيان خودش) موافقت دارد. ولى ملاحظاتى بر آنها دارد. به چند نکته ميپردازم تا شايد نظراتم را بهتر توضيح دهم: - يک سوال او از من اينست که چه شد و در پايان بحث ياد اين نگرانى ها افتادم. به نظر من بحث پايان نيافته است. بحث فى الواقع تازه شروع شده است. (همه قبول داريم که ما داريم به دل يک انقلاب ميرويم و طبيعى است که بحث و اختلاف نظر داشته باشيم.) نگرانى ها هم تازه شروع نشده است. از همان پلنوم ١٦ و قطبى شدن بحث ها حول چشم انداز قدرت گيرى ما (بحث هاى کوروش و بحث هاى بعد از او منظورم است) اين نگرانى ها شروع شد. اين که کى مقصر است، بازهم تاکيد ميکنم هر دو طرف و لذا هيچ طرف. تعيين مقصر را مفيد و ممکن نمى دانم چون اتفاقا فکر ميکنم نحوه و فضاى تحميل شده به ما (شايد همان «روش» مورد نظر فاتح) غلط بوده است. - يک نکته اصلى بحث من اين مشاهده بود: هرجا که حميد و کوروش باهم اختلاف دارند اين اختلاف حساسيت برانگيز است. پس بويژه اين دو رفيق بايد با همفکرى و نزديکى و حساسيت بيشترى باهم کار کنند. براى اينکه معلوم شود منظورم چيست دو نمونه از هر دو طرف بحث مى آورم: ١. طرح دولت حزب کمونيست کارگرى، مستقل از درستى و نادرستى بحث، در هفتگى غلط بود. کوروش خوب ميداند که اين نکته جديدى در ادبيات حزب است و بايد ميگذاشت ابتدا بطور درونى و يا حتى به مثابه يک بحث تئوريک علنى پا بخورد و حول آن بحث شود. ٢. حميد (و على) بايد در مورد آوردن قرار شورا (بازهم مستقل از درستى و غلط بودن آن) دقت و وسواس بيشترى به خرج ميدادند. بايد سعى ميکردند نظر کوروش را هم جلب کنند و اگر معلوم بود که کوروش روى آن بحث هاى جدى دارد شايد بهتر بود ابتدا بحث را در مجراى ديگرى (مثلا سمينار) مطرح ميکردند. نکته مهم اين است که «اشتباهات» هر دو طرف بر همديگر تاثير ميگذارد. گويى مسابقه اى براى تکرار اينگونه اشتباهات راه مى افتد. طورى که به نظر من فايده ندارد که بخواهيم کسى را شروع کننده بدانيم. به نظر منهم اينها عوارض حزب بعد از منصور حکمت و نداشتن سنت فکر کردن و تصميم گيرى در غياب اوست. از اينها ميخواهم نتيجه بگيرم بر خلاف گفته فاتح من «بى سوال و بى جواب» نيستم. دارم ميکوشم سوال درست را طرح کنم.- يک وجه راه حل من بنوعى همان چيزهايى بود که فاتح هم به آن اشاره ميکند. بحث هاى قطبى را در مجراهاى ديگر مطرح کنيم. ب س، سمينارها، انجمن مارکس و.... به خودمان فرصت دهيم که فکر کنيم و بحث کنيم. يک شاخص خوب به نظر من اينست که بتوانيم بحث ها را بصورت مباحث نظرى بيرونى مطرح کنيم. يعنى طورى باهم بحث کنيم که انگار تمام جامعه دارد ما را نگاه ميکند. فردا قرار است ما يک جامعه ٧٠ ميليونى را به هزار و يکجور گرايش باهم متحد کنيم و يک دنياى جديد بسازيم. و طلوع منصور حکمت جديدى هم در افق نيست. خب امروز بايد ياد بگيريم که چطور هم تمام حرفمان را بزنيم و هم مراعات يکديگر را بکنيم و هم اتحاد و فعاليت مشترک را تضعيف نکنيم.- رفيق فاتح توصيه حمه سور در ابتداى بحث را يادآور ميشود. تا آنجا که آن توصيه به خاطرم هست (التبه ممکن است اشتباه کنم) از آن اين نتيجه گرفته ميشد که اصلا اين بحث شورا را وسط نکشيم. بحث من در هر حال بهيچ وجه اين نيست. بايد بحث کنيم ولى راه هاى بهترى براى آن پيدا کنيم.- فاتح ميپرسد که چرا چيزى در مورد آن ليست «عدول» ها نگفتم. راستش از آن طرف هم ميشود ليست بلندى از قبيل «حرفهاى چپ بيرون را ميزنيد» و غيره را آورد. مستقل از درستى يا نادرستى اين ادعا ها عليه يکديگر، به نظر من در يک بحث سياسى اينها طبيعى است و همانقدر هم طبيعى است که با حرارت جواب بگيرد. مطمئن هستم فاتح نمى خواهد مرا در اين موقعيت قرار دهد که اگر حرفى زد که به نظر من خلاف برنامه حزب بود، نظرم را به همين صراحت نگويم، يا به عکس. آنچه من مضر ميدانم اينست که از يک بحث نظرى و سياسى بلافاصله کمپين عليه يکديگر مستفاد شود. - در مورد عدم الگوسازى از مباحث گذشته نظير حکا و کومله کاملا با فاتح موافقم. اگر فاتح اشاره اى به من داشته باشد، من تکرار مى کنم آن برداشت کوروش از نوشته من بهيچ وجه درست و منصفانه نبود. راستش بايد از کوروش پرسيد چرا چنان الگوبردارى به بهانه نقد من آنهم به آن نحو مطرح کرد. حتى اگر نوشته من چنين بويى ميداد (که نمى داد) راههاى زيادى در برابر کوروش باز بود تا آنرا تصحيح کند.- در مورد دسته بندى ها، هيچ خوشحال نيستم که اينطور است. حتى اين نوشته اخير منهم در چهارچوب همين دسته بندى ها فهميده ميشود. ميخواهم بگويم فضا اينقدر تنس و قطبى است. نديدن اين واقعيت ساده که در يکسال گذشته بر سر بحث هاى متعددى همواره رفقاى معينى (حال با استثنائات قابل صرف نظر کردنى) مواضع مشابه يا بقول فاتح همگرايى مشابه نشان داده اند، انکار اين واقعيت که در اين جدال ها يکطرف کوروش در ليد بوده و طرف ديگر حميد، کمکى به حل هيچ مشکلى نمى کند. هرچه هست اين ها واقعيت است. ميشود و حتما بايد تلاش کرد تغييرش داد. اما اول بايد ديدش. در ضمن اين دسته بندى يا هر اسمى که بگذاريم، بهيچ وجه به عدم استقلال راى هيچ فرد معينى مربوط نيست. همه آنها که در طول بحث ها اين يا آنطرف ايستادند با کمال استقلال راى، با کمال تلاش براى دخالتگرى، با کمال اعتماد به نفس و اهميت دادن به نقش خود، اينطرف يا آنطرف ايستادند. (و گرنه اينهمه نوشته و استدلالات گوناگون رد و بدل نمى شد!) - جدال اتوريته ها يک مشاهده است. در هر وضعيت «خلاء اتوريته» بلافاصله شرايط جدال اتوريته ها شروع ميشود چرا که حرکت جمعى آدمها هميشه اتوريته و اتوريته هايى نياز دارد. در هر جدال سياسى هم بالاخره مبارزه نظرى از کانال آدمهاى معينى ميگذرد. جدال اتوريته ها چيز بد و منفى اى نيست. وضعيت اجتناب ناپذيرى است که مساله مهم نحوه برخورد به آن است. همينقدر بگوييم که براى دو طرف اين جدال يک خطر جدى توهم به خود است. عجله کردن و توضيح و تلاش نکردن براى اقناع است. ميشود از اين جدال حزب را قوى تر از امروزش بيرون آورد. ميشود هم آنرا نابود کرد. ميتواند در پس اين جدال گرايش هاى اجتماعى و سياسى معينى شکل بگيرد، و ميتواند با بحث و توضيح و نمايندگى شدن يک خط سياسى روشن و کمونيستى کارگرى (حال چه «سنتز» ى از بحث طرفين و چه يک طرف بحث) مايه پيشروى عظيم حزب شود. همه اينها دست خود ما است!- فراکسيونيسم خطرى است که بنطرم ما را تهديد ميکند. در اين مورد بايد بصراحت صحبت کرد و کوشيد تا مانع آن شد. تاکيد ميکنم که فراکسيون داشتن الزاما چيز مضرى نيست. فراکسيون يعنى داشتن يک پرچم روشن و پا خورده که گرچه با پرچم رسمى حزب اختلافاتى دارد ولى خود را در درون حزب ميداند. دارد براى تبديل کردن پرچم خود به پرچم رسمى حزب تلاش ميکند بدون اينکه وحدت حزب را به مخاطره اندازد. خود اين حتى ميتواند نشانه بلوغ حزبى باشد. ولى فراکسيونيسم خيلى مضر است. اينکه تا بحثى مطرح ميشود، بدون اينکه بخواهيم جوهر واقعى آن و حقيقت آنرا دريابيم فورا به تقابل و قطبى شدن در قبال يکديگر ميرسيم، از نظر من همان فراکسيونيسم است که نابود کننده است. تاکيد ميکنم که ما در شرايط ايجاد فراکسيونها نيستيم. به اين دليل ساده که هنوز طرفين بحث ها حول نظرات منسجم و فرموله شده در مقابل يکديگر قرار نگرفته اند. هنوز ما در جريان بحث هايى هستيم که ممکن است به توافق و تعميق هر دو طرف برسد و ممکن است به اختلاف نظر روشن و ابژکتيو منجر شود. بايد ديد.- رفيق فاتح پيشنهاد من به کوروش و حميد که بعنوان يک تيم ظاهر شوند را پيشنهاد مفيدى ميداند ولى آنرا راه حل نمى داند. من سر اسم هيچ بحثى ندارم. هرچه اسمش باشد اين کار در شرايط فعلى ما بسيار مفيد است. اگر قرار است که ما مناسبات اصولى و راه گشا را بين خودمان برقرار کنيم تا بتوانيم بالاى اين حزب را حول برنامه و سياست هاى روشنش متحد نگه داريم، قبل از هر کسى اينرا کوروش و حميد بايد ياد بگيرند و در قبال يکديگر مراعات کنند. هيچ دو نفر ديگرى در اين حزب فعلا و تا آينده قابل پيشى بينى قادر به ايفاى چنين نقشى در حفظ اتحاد و انسجام حزب نيستند. - در کل به نظر من رفيق فاتح ميخواهد بگويد که مصطفى اشتباه ميکنى، اختلاف نظرى بود و فعلا که يکى پايان يافت و بعدى هم پايان مى يابد. من متاسفانه در اين خوشبينى شريک نيستم. بحث هايى که الان روى ميز است و هنوز بهيچ وجه جمع نشده و به سرانجام نرسيده است ميتواند به جاهاى بسيار باريکى بکشد. فقط يک قلم آن، بحث «دولت حزب کمونيست کارگرى» بحث اساسى است که بالاخره بايد حل و فصل شود. در قبال استراتژى ما در انقلاب حاضر آشکارا اختلاف نظرات جدى و حل و فصل نشده است. بحث شورا فقط گوشه اى از اختلاف نظراتى است که يکسال است از اين و آن گوشه بيرون ميزند. اين اختلاف نظرهاى اساسى را در قطب بندى يا همان «همگرايى» هاى تکرار شونده رفقاى دفتر سياسى ضرب کنيد تا ببينيد خوشباورى در اين مورد مجاز نيست. بايد براى فراهم کردن بهترين شرايط حل و فصل اين معضلات واقعى بسيار کوشيد و شبانه روز کار کرد، اما خوشبينى ناموجه کمکى نمى کند. اتفاقا بايد بدترين حالات را در نظر گرفت و فکرى براى اجتناب از آن کرد.- در همين رابطه يک نکته هم در مورد نوشته رفيق مينا (که بعد از نوشتن سطور فوق بدستم رسيد) بگويم. به نظر من اينکه کسى که خيلى فکر وحدت بالاى حزب است آن کسى است که بيايد خط سياسى روشن و قانع کننده و منصور حکمتى بدهد، هنوز هيچ چيز در باره مشکل طرح شده نمى گويد. در همين بحث حاضر لابد هر دو طرف همين بحث ميخواهند به همان چيزى پاسخ دهند که مينا ما را به آن فراميخواند. اين که مشکلى نبود. مشکل اينست که هر طرف لابد فکر ميکند خود درست ميگويد و در عين حال طرف ديگر را هم نمى تواند قانع کند. مشکل اينست که بحث ها حساسيت هاى عجيبى بر مى انگيزد. مشکل اين است که اختلافات نظرى و نامنسجم فعلى در جايى اختلاف سياسى و تاکتيکى و برنامه اى ميشود و همان وحدت بالاى حزب را به مخاطره مى اندازد. مشکل اينست که منصور حکمت نيست و اين کشاکش ها تا اطلاع ثانوى و براى سالها سرنوشت محتوم ما خواهد بود و بايد ياد بگيريم با وجود آن کارمان را پيش ببريم. اينکه بحث ها را شجاعانه بکنيم جواب مشکلات سياسى رو به بيرون را بدهيم، هنوز جواب اين معضل نيست. کافى نيست حقيقت سياسى روبه بيرون را (فرض کنيم با شما باشد) بگويى، بايد آنرا طورى بگويى که حزب را تقويت کند نه آنرا به تلاطم درآورد.-کوروش قبلا اين مشکل را برسميت شناخته و فرمول «اختلاف نظر، وحدت اراده» را مطرح کرده است. من با اين فرمول مشکل ندارم. به شرط اينکه توجه کنيم خود اين اراده واحد از راه اقناع و توضيح و گوش دادن به همديگر، صراحت در پذيرش اشتباهات، تدقيق و تصريح پلاتفرم هاى سياسى برميخيزد. راى گرفتن صرفا يک پايان حقوقى و صورى بر پروسه واقعى است. اما پروسه واقعى ميتواند همچنان ادامه يابد و همان اراده واحد را مکررا بشکند. بايد جوابى براى آن پروسه واقعى پيدا کرد. بايد سنت و فوت و فن اداره و رهبرى حزب بعد از منصور حکمت، همين حزبى که الان داريم با همه تنش ها و مشخصاتش، را کشف کنيم و بياموزيم و آموزش دهيم. خود اين يک موضوع کار ما است. با ارادت به همگى. مصطفى صابر. |