به رفقا حميد و کورش و رفقاى دفتر سياسى (رفيق حميد لطف کنيد در اختيار رفقاى د. س. بگذاريد) فاتح شيخ الاسلامى به اينجا هم لازم نبود برسيم! ملاحظاتى بر نامه رفيق مصطفى رفقاى عزيز! نامه رفيق مصطفى صابر به دفتر سياسى و رفيق کورش، زير عنوان "نبايد به آنجا برسيم!"، با اشاره درست به نگرانى همه ما و اهميت وحدت حزب شروع ميشود: "مباحث دوره اخير، فکر ميکنم براى همه ما، بسيار نگران کننده است. احتياجى به تاکيد نيست که وحدت حزب مهمترين مساله ماست." به اين حس نگرانى، به اين common sense حزبى، به تاکيد بر وحدت حزب بعنوان مهمترين مساله ما بايد ارج گذاشت؛ بويژه در آستانه يک پلنوم حساس و در دو قدمى اولين کنگره بعد از نادر. و بايد اضافه کرد منطقا اولين کار کسى که نگران است، درافتادن اکتيو و نقادانه با منشا نگرانى اش است. در نگرانى و تاکيد رفيق مصطفى شريکم اما بر مفروضات و راه حلى که در نامه طرح کرده ملاحظاتى دارم که لازم ديدم با شما در ميان بگذارم. فشرده نظر متفاوتم را در تيتر بيان کرده ام: به اينجا هم لازم نبود برسيم! نامه رفيق مصطفى جوابى به سوال چرا به اينجا رسيديم؟ نميدهد بلکه ميخواهد خود سوال هم طرح نشود: "رفقا خواهش ميکنم اين بحث را کنار بگذاريم که چه کسى مقصر بود که ما به اينجا رسيديم. از نظر من همه ما بوديم ولى اين بحث هيچ چيز را حل نمى کند". اما سوال واقعى را نميشود کنار گذاشت. به آن بايد جواب داد. "همه ما بوديم" جواب نيست. به فرض هم که "چه کسى" را کنار بگذاريم، کنار گذاشتن و روشن نکردن اينکه چه روشى مقصر بود که ما به اينجا رسيديم، هم قطعا چيزى را حل نمى کند. بعلاوه سوالات بيشترى هست که بايد از رفيق و از خود پرسيد: چرا اين نگرانى در جريان جدل ابراز نشد؟ چرا تعدادى از رفقا به ابراز نگرانى و هشدار درست رفيق حمه سور و رفقاى ديگرى در همان اوائل توجه نکردند؟ چه پيش آمده که پايان جدل ناگهان "بسيار نگران کننده" شده است؟ چرا نسبت دادن نارواى يک سرى کامل "عدول" به اکثريت اعضاى دفتر سياسى، مانند عدول از برنامه، عدول از اصول، عدول از استراتژى حزب، عدول از منصور حکمت، تعدادى از رفقا ازجمله رفيق مصطفى را تکان نداد و نگران نکرد؟ چرا قرينه سازى ناروا با جدل هاى نادر در کومه له با سکوت تعدادى از رفقا مواجه شد؟ چه شد که ناروا اينقدر آسان و ارزان شد؟ چرا در نامه اشاره کوچکى هم به اين ناروايى هاى بزرگ نشده است؟ سوالات زيادند و جواب ها قطعا متفاوت، اما قدر مسلم آنست که بى جوابى و بدتر از آن بى سوالى و خواهش ميکنم ... کنار بگذاريم که چه کسى ... هيچ چيز را حل نمى کند. حفظ وحدت بالاى حزب و دسته بندى هاى بى پايه و بى پروارفيق مصطفى در ادامه مى نويسد: "اگر دنبال حقيقت در مباحث اخير و يا هر بحثى نظير آن هستيم بايد توجه کنيم که مهمترين حقيقت در مورد حزب حفظ وحدت بالاى آن است!" با اين ملاحظه که حفظ وحدت بالاى حزب در گرو وحدت خط سياسى آنها رو به جامعه است، تاکيد رفيق بر حفظ وحدت بالاى حزب بعنوان مهمترين حقيقت، کاملا بجا و درست است. و درست بخاطر نبود همين وحدت خط سياسى در جدل اخير بود که به وحدت بالاى حزب توجه و دقت کافى نشد. ايکاش اما مشکل در همين حد ميماند. تاسف آور است ولى واقعى است که رفقايى بى پروا دسته بندى هاى موهوم حزبى شورايى و نزديکى و دورى به منصور حکمت در بالاترين سطح بالاى حزب، را در ذهن خود خلق کردند و فرض گرفتند. تعجب نکردند و از خود نپرسيدند چه شد جمعى به اين وسعت و با اين ميزان اتوريته و تجربه در رهبرى حزب، يکشبه به ساختار شورايى جمهورى سوسياليستى پشت پا زدند! به يک کاراکتر پايه اى حکومت کارگرى، به اصول استراتژيک و برنامه اى حزب، به آثار منصور حکمت در دفاع از شورا و جنبش شورايى پشت کردند! و به تئورى مراحل و برچيدن شوراها رسيدند! اين رفقا خود را نيازمند هيچ تبيينى از اين "پديده!" نديدند. که آيا فى المثل گرايشات واگرا و متباينى پشت اين اختلاف نظرهاست؟ آيا قرينه سازى با جدلهاى دوره حکا و کومه له بجاست؟ يا چه بالاخره؟ اختلاف نظر سياسى حول فراخوان "قرار" و حول گوشه هايى از چشم انداز تصرف قدرت توسط حزب، به سطح اختلاف اصولى، پايه اى، برنامه اى و استراتژيک "ارتقاء" داده شد، يا از سوى ديگر به تقابل با ليدر و ليدرشيپ نسبت داده شد و به اين ترتيب بحث از تمرکز بر اختلاف نظر واقعى حول مسائل سياسى رو به بيرون، به درون خودمان برگردانده شد! اينطور شد که به اينجا رسيديم. اينطور شد که رئيس دفتر سياسى در يادداشت خود بر اسناد ١٠٨ لازم مى بيند به "ملحقات و حشو و زوائد" بحث اشاره کند و به درست بگويد: "مباحثات اخير نه بين حزبيها و شورائى ها است و نه هيچيک از طرفين بحث دورتر و يا نزديکتر به منصور حکمت و برنامه و سياستهاى حزب ايستاده است. مساله بسادگى اينست که حزب ما دارد خود را براى تصرف قدرت سياسى و مصافهاى تعيين کننده اى که در پيش است آماده ميکند، دارد به جنگ مسائل تازه و بيسابقه ميرود و در اين مسير کوبيده نشده و ناهموار، آنهم در غياب نادر، اختلاف نظر و بحث و جدل سياسى و نظرى امرى کاملا طبيعى و اجتناب ناپذير است." در اينجا قبل از بررسى مفروضات نامه رفيق مصطفى، ميخواهم نکته اى را با رفيق حميد تقوايى طرح کنم: انتظار اينکه رئيس دفتر سياسى مباحثات اين نهاد را مستقل از موضع خود بعنوان يک طرف جدل، پيش ببرد انتظارى بديهى است. خود اين مساله مورد نظرم نيست. ميخواهم سوال کنم چرا چيزى نظير اشاره رئيس دفتر سياسى به "ملحقات و زوائد" و دسته بندى هاى اختيارى بين حزبيها و شورائى ها يا بحث دورتر و يا نزديکتر به منصور حکمت و برنامه و سياستهاى حزب، در نوشته هاى رفيق حميد ديده نميشود؟ اين سوال را از اينرو طرح ميکنم که هم به نگرانى رفيق مصطفى مربوط ميشود و هم به نگرانى خودم در مورد سمينار روز سوم پلنوم که قرار است رفيق حميد در آن بحثى حول چشم انداز و سير حرکت حزب براى تصرف قدرت ارائه دهد. در گفتگوى تلفنى با ابراز ترديد درباره کارساز بودن چنان سمينارى، به رفيق حميد پيشنهاد کردم براى اينکه روشن شود چه هدفى در سمينار تعقيب ميشود، رئوس آنچه ميخواهد طرح کند را از پيش در اختيار شرکت کنندگان بگذارد تا رفقا با آمادگى ذهنى بيشتر و (همچنين بايد گفت) با نگرانى کمترى به پلنوم بيايند. مفروضات نامه رفيق مصطفى ١- دسته بندى در حزب: "نگرانى من اين است که دسته بندى موجود در حزب به فراکسيونيسم منجر شود". من بر خلاف رفيق مصطفى به وجود پديده اى مفروض و معرفه بعنوان "دسته بندى موجود در حزب" که رفيق نگران است به فراکسيونيسم هم منجر شود قائل نيستم. طى يکسال گذشته در بالاى حزب، عمدتا د. س. (و نه در کل حزب)، تقابل هايى حول مباحث مهمى شکل گرفت؛ در آن مباحث آرايش د. س. آنقدر متفاوت و استقلال آراء و اراده ها آنقدر روشن بود که تعبير "دسته بندى" براى بيان آن را قطعا ميتوان بى تناسب دانست. سمپاتى، همفکرى و همگرايى وجود داشته و دارد اما طبقه بندى آن بعنوان "دسته بندى در حزب"، کاملا خارج از تناسب است. بايد توجه داشت که تصوير دادن از دسته بندى ناموجود، يک اشتباه بيگناه نيست، بلکه مستقل از قصد تصويردهنده، بر پروسه ذهنى خلق دسته بندى، بر پروسه "ارتقاء" همفکرى و همگرايى به "دسته بندى" تاثير خواهد گذاشت. ٢- واقعيت اساسى حزب در لحظه حاضر: "واقعيت اساسى حزب ما در لحظه حاضر اينست که وحدت حزب قبل از هرچيز در گرو نزديکى و سوخت و ساز فعال نظرى، سياسى و عملى بين کوروش و حميد است. هر بحث قطبى بين ما که يکطرفش اين رفيق و طرف ديگرش آن رفيق باشد ما را شقه خواهد کرد. مستقل از اراده هريک از ما و خود اين رفقا معنى کورس و مسابقه بر سر ليدرشيپى ميدهد. بلافاصله زلزله و نگرانى در حزب راه مى اندازد." بخش اول اين تصوير به واقعيت نزديک است ولى بخش دوم (از "هر بحث قطبى"، تا آخر) واقعى نيست. رفيق مصطفى با تاکيد مطلق بر اينکه: (هر بحث قطبى) مستقل از اراده هريک از ما و خود اين رفقا معنى کورس و مسابقه بر سر ليدرشيپى ميدهد، صراحتا بر اراده "هر يک از ما" خط نفى کشيده است. اين تبيين درستى نيست. همان جدل ليدرشيپ را مثال بزنم: تک تک رفقا با متد واحدى يا از طرح ليدرشيپ دفاع کردند يا با آن مخالفت کردند، بعد هم هر کس به کانديدى راى داد که به نظرش براى احراز اين پست آمادگى بيشترى داشت. عليرغم اختلاف نظر واقعى (يا خارج زدنهاى هر کسى)، اين محتواى مشترک متد واحدى بود که چه در مورد طرح و چه در راى دادن به کانديد داشتيم. اختلاف امرى واقعى و طبيعى بود. در مورد ساير مباحث هم اختلاف به همين درجه واقعى و طبيعى بوده و هيج تفسير و تحليل ديگرى بر نميدارد. دادن تصويرى غير از اين، دادن تصويرى از جنس "دسته بندى"، شقه شدن يا "تيم"، از طرف هر کسى باشد غيرواقعى است. در برابر دادن اين تصوير از بالاى حزب و از موقعيت اين دو رفيق بعنوان کسانى که گويا در راس دو "تيم" در حال کشمکش قرار دارند، بايد ايستاد. در تمايز با نظر و ارزيابى رفيق مصطفى راجع به "واقعيت اساسى حزب ما در لحظه حاضر"، به نظر من واقعيت اساسى حزب ما، حزب بعد از منصور حکمت، وجود تعدد نظرات در بالاى حزب است. بالاى حزب دارد دوره اى از تعدد نظرات را تجربه ميکند که در پروسه تقابل و سنتز شدن، بسته به اينکه چه روشى در پيش بگيريم، يا به حالتى که مطلوب همه ماست ميانجامد، يا مدت زمان بيشترى بصورت فعلى ادامه خواهد يافت و يا بدتر خواهد شد. حالتى که از نظر همه ما مطلوب و همچنين در واقعيت امر محتمل تر است سنتز شدن نظرات در جريان جدل سياسى سازنده و درنتيجه، نمايندگى شدن متد و ديدگاه منصور حکمت در اساسى ترين و کليدى ترين مسائل حزب مانند تصرف و نگهدارى قدرت توسط حزب، رابطه حزب با طبقه و توده ها و ارگانهاى اقتدار توده اى نظير جنبش شورايى و شوراها و غيره است. وحدت اتوريته هاى حزب (کورش و حميد و سايرين)، وحدت حزب و جنبش را در پى خواهد داشت. وجود تبيين هاى مختلف طبيعى و مجاز خواهد بود همچنانکه در حضور نادر هم طبيعى و مجاز بود. بايد توجه داشت که زمان را بيشتر از اين از دست ندهيم. پلنومى که در پيش داريم و کنگره اى که در دو قدمى آن قرار گرفته ايم، ما را فرا ميخوانند که بيش از هر وقت به حس تناسب در جدلهايمان و بويژه به حس زمان، به ضرورت هشيارى در اين مقطع حساس متوجه و متعهد باشيم. راه حل؟ راه حل رفيق مصطفى خطاب به رفقا کورش و حميد است: "من به اين رفقا پيشنهاد ميکنم که بطور جدى بکوشند نه فقط روبه بيرون حزب نه فقط روبه بدنه حزب حتى روبه دفتر سياسى و بالاى حزب هم بصورت يک تيم ظاهر شوند. (متاسفانه الان گويى هريک تيم خود را دارد!) اين رفقا لازم است هر حرفى را که ميخواهند روبه تشکيلات (در هر سطحى) و يا بطور علنى مطرح کنند، باهم چک کنند. باهم بحث کنند. با هم پخته کنند. ..." اين راه حل چندين اشکال دارد: - اولا فرض من بر اينست که دو رفيق همينطور کار کرده اند. اين هم عقلانى و هم ضرورى بوده و رفقا آن را بخوبى تشخيص داده اند. بعلاوه پستهاى حزبى شان هم بنابه تعريف ايجاب ميکند که به همين روال کار کنند. آيا اين هماهنگى پرفکت بوده؟ دقيقا نميدانم، دستکم ميتوانم بگويم در حدى که در اين دوره ميتوان انتظار داشت بوده است. - ثانيا بيشتر از آنکه اشکال در پيشنهاد رفيق مصطفى باشد (که بعنوان پيشنهاد و نه راه حل، قطعا مثبت است)، اشکال از مفروضات آنست. فرض رفيق (چنانکه در نقل قولهاى بالا ديديم و اينجا هم تلويحا بصورت گويى هريک تيم خود را دارد! تکرار شده، وجود يک دسته بندى در حزب حول اين دو رفيق است. (قبل تر هم رفيق مصطفى مقوله اى بنام "جنگ اتوريته ها" را تئوريزه ميکرد.) اين تصوير هر قدر تلويحى بيان شود، از موقعيت دو رفيق و رفقايى که گويا به جاى اينکه عضو دفتر سياسى باشند اعضاى تيم هاى آنها هستند، توصيف خوبى نميدهد. نه اين دو رفيق "هريک تيم خود را دارد" و نه در سطح دفتر سياسى کسى عضو اين "تيم"هاست. تکرار ميکنم که همفکرى و همگرايى را "دسته بندى" و يا "تيم" طبقه بندى کردن درست نيست و نبايد به رهبرى اين حزب نسبت داده شود. - ثالثا پشت اين پيشنهاد نوعى پانيک نهفته است. گويا اگر رفقا کورش و حميد با هم توافق کنند همه چيز اوکى است و اگر ميانشان اختلافى بروز کند همه چيز بهم ميريزد!؟ "هر بحث قطبى بين ما که يکطرفش اين رفيق و طرف ديگرش آن رفيق باشد ما را شقه خواهد کرد بلافاصله زلزله و نگرانى در حزب راه مى اندازد" و غيره!؟ بالاخره اين دو رفيق، سر اين يا آن مساله معين با هم اختلاف نظر پيدا ميکنند، و شاهد بوده ايم که به موازات همفکرى ها و هماهنگى هاى مسئولانه شان تا بحال در موارد متعددى اين اتفاق افتاده است. در آن صورت، آيا قرار است ما پانيک کنيم؟ نگران دو شقه شدن حزب ميشويم؟ فورا هر چند نفر پشت يکى صف مى کشيم و عملا به "دو شقه شدن" کمک ميکنيم؟ آيا خارج از ظرفيت و "اراده هر يک از ما"ست که با نظر و دخالت فعال خود به جريان يافتن فعل و انفعال سياسى و فکرى بالاى حزب جان بدهيم و پروسه سنتز شدن تعدد نظرات بالاى حزب را تسريع کنيم؟ با راه حل رفيق مصطفى عملا نهادها و ابزارهاى حزبى موجود و نقش فعال هر يک از ما بعنوان شخصيت هاى حزب و اعضاى رهبرى ناديده گرفته ميشود. رهبرى حزب در آرايش کنونى دست دو نهاد ليدر و دفتر سياسى است. نقش پست ليدر در آرايش رهبرى در اين بحث مورد نظر نيست، اما نقش دفتر سياسى دقيقا نقطه تمرکز اين بحث است. جدا از جنبه حقوق و اختيارات، بحث بر سر نقش اين نهاد بعنوان ظرف رهبرى جمعى و تعقل جمعى و تصميم گيرى جمعى بالاى حزب در فاصله پلنوم هاست و بويژه بر سر اهميت فعال کردن، داير کردن و سروسامان دادن به آن در اين دوره حساس است. نتيجه گيرى طرح ملاحظات بر نامه رفيق مصطفى که در حسن اقدام و حسن نيت او کمترين ترديدى ندارم از نظر من براى رسيدن به اين نتيجه است که در اين دوره بايد فعالتر شدن، داير شدن عملى و ضبط و ربط و سروسامان دادن بيشتر به دفتر سياسى را در اولويت بگذاريم. ابزارهايى مانند سمينارهاى مرکزى، نشريه تئوريک سياسى بسوى سوسياليسم، نشريه کارگر کمونيست و خيليهاى ديگر، در واقع بجز هفتگى و راديو و تلويزيون حزب که جاى ظاهر شدن متحدانه بر اساس مواضع مصوب حزب است، همه جا ميتوان به فعل و انفعال سياسى و فکرى زنده دامن زد، اما کارساز بودن همه اينها در خدمت به وحدت حزب و وحدت بالاى حزب در گرو اينست که اين کارها در کنار فعال شدن نهاد دفتر سياسى پيش برده شود. براى مدت زمان کمتر از سه ماه به کنگره و همچنين همين چند روزى هم که به پلنوم داريم، تاکيدات رفيق مصطفى بر حفظ وحدت بالاى حزب را کاملا حياتى ميدانم. با اردات به مصطفى و همه شما ١٥ سپتامبر ٢٠٠٣ |