رفيق امير عزيز لطفا اين نوشته را در همان سطحى که نوشته رفيق آذر پحش شده است پخش کنيد٠ وقتى استدلال کم مى آيد! از، ثريا شهابى در نقد بحش «انگيزه يابى در پس بحث سياسى» نوشته رفيق آذر ماجدى رفيق آذر ماجدى پاراگراف و بحش اصلى اظهار نظر خود در مباحثات اخير را تحت عنوان «انگيزه يابى در پس بحث سياسى» به انتقاد از يک جمله من در دل يک نوشته طولانى اختصاص داده است و برمبناى آن در نقد و نکوهش آن به تفصيل نوشته است. نقد به اين جمله من است که مى گويم! «اى کاش به جاى پيش کشيدن پاى قرار شوراها، مستقلا و مستقيما نقد به يک اظهار نظر «قديمى» کورش را، نقد ترم «حکومت حزب کمونيست کارگرى» را (آنطور که از بعد از چند رفت و برگشت و سئوال و جواب شنيديم) مطرح مى شد.» رفيق آذر مى گويد،«اگر من اسم اين را تئورى توطئه بگذارم زياده روى کرده ام؟ اين چه روشى است که در مباحث سياسى رفقا داريم انگيزه يابى ميکنيم، ميخواهيم کنکاش کنيم که چه انگيزه اى غير از آنچه در خود قرار و مباحث هست آنها را به دادن چنين قرارى و يا بحث کردن کشانده است. چرا داريم فضاى سياسى بحث را مخدوش ميکنيم؟ چه کسى از اين فضا سود ميبرد؟ اين روش بنظر من مردود است و فضا را براى بحث سنگين ميکند و اين قطعا بنفع حزب و بنفع هيچ کس نيست. اين نسبت دادن اپورتونيسم به طرف بحث است.» و در خاتمه راهنمايى طولانى مى کند که،«واقعا چرا تلاش نميکنيم حرف طرف مقابل خود را بفهميم. چرا اينقدر تولرانس براى شنيدن بحث مخالف پايين است. ٠٠٠٠٠ نسبت دادن هر نيت ديگرى به هر طرف بحث کارى ناپسند و نادرست است.»رفيق آذر مى بايست به جاى نصيحت کردن در يک پلميک داغ بر سر اين سئوال که، آيا سير تجديد نظر در مبانى برنامه اى ما آغاز شده است يا نه، خود کمى نه تنها تولرنس داشت بلکه در پس پرده جمله من «انگيزه شناسى» نمى کرد. آيا آموزش دهنده نبايد خود آموزش ببيند؟بستن اينهمه منظور دوپهلو و نيت شر به جمله من جدا ذهن خلاقى ميخواهد٠ رفيق آذر حرف من را نمى پذير که علت آن را در يک پارگراف بالاتر، اينطور گفته ام،«به نظر من فقدان تز و نظرى منسجم و آگاهانه، از طرف رفقاى منتقد کوروش بحث را خيلى مغشوش ميکند.» و پشت جمله من منظور «پنهانى» من را کشف مى کند که معناى جمله من اين است که «اينها توطئه کرده اند، فرصت طلب اند،» اين شيوه را ديگر به هيچ حسابى جز کمبود استدلال و منطق نمى توان گذاشت. رفيق آذر ميتواند بحث منتقدين کوروش را به اعتبار حجم و تعداد صفحات نوشته ها، خيلى هم منسجم و آگاهانه بداند. همانطور که ميداند و مى گويد، «صدها ورق بحث و نقد در رابطه با مسائل کليدى را با همين يک جمله نقد کردن هم براى خود روشى است.»اما نمى تواند برمبناى يک جمله صريح و روشن من، که از سير خودبخودى مباحث، از يک قرار به يک نقد قديمى، و از آن به ادعاى تجديد نظر در مبانى برنامه اى و ايدئولوژيک، شکايت مى کنم، ساختمان عظيمى از رياکارى به من نسبت دهد. رفيق آذر ميتواند از اينکه من اين سير خودبخودى را به حساب «فقدان تز و نظرى منسجم و آگاهانه» مى دانم خوشش نيايد. و بگويد «اينهم نظريه اى است و براى خود روشى است.» اما مجاز نيست بر مبناى اين خوش نيامدن. بحث قرار شوراها و ٠٠٠ را قربانى «فضاسازى و اتهام و توطئه و ٠٠٠» قلمداد کند. من اين را به حسابى چيزى جز کمبود استدلال نمى توانم بگذارم. آيا با نسبت هايى که رفيق آذر به جمله من داده است، قرار است ادعا کنيم که بحث اصولى «قربانى» شد! آيا ميخواهيم که اگر بحث هر طرف پيش نرفت بجاى تعمق در مورد دلايل واقعى و سياسى آن، اعلام کنيم که اصول «قربانى» فضا سازى و اتهام زنى و و توطئه و ........ شد؟ اين موضع و موقعيت سالم و خوبى نيست.اگر در اين ميان لازم است کسى را نصيحت کرد و نحوه شرکت در يک پلميک مهم و سرنوشت ساز را هدايت کرد، اتفاقا بايد جلوى چنين روشهايى را گرفت! روانشناسى اين حزب پيچده تر از آن است که بتوان در آن اعلام کرد که اصول سياسى ما «قربانى» فضاسازى، تصوير سازى، توطئه و رياکارى، تحريف و ......... شد! رفقا بحث سياسى تان را بکنيد! تاريخ، ١٢ سپنتامبر ٢٠٠٣ |