رفيق حميد لطف کنيد در اختيار رفقاى دفتر سياسى و رفيق کوروش قرار دهيد. نبايد به آنجا برسيم! مصطفى صابر رفقا!مباحث دوره اخير، فکر ميکنم براى همه ما، بسيار نگران کننده است. احتياجى به تاکيد نيست که وحدت حزب مهمترين مساله ماست. بدون حفظ و تامين اين وحدت بالاى حزب، بدشوارى حزبى باقى خواهد ماند که در باره سياست و استراتژى آن بحث کنيم. من شخصا همواره با اين تناقض روبرو بوده ام که چطور حرفم را بزنم که هم از لحاظ تئوريک و نظرى دچار هيچ ملاحظه کارى نشوم و هم از لحاظ سياسى به وحدت بالاى حزب، حفظ حرمت و احترام و عاطفه نسبت به يکديگر لطمه نخورد. ما بايد فکر جدى و اساسى براى اين موضوع بکنيم. نگرانى من اين است که دسته بندى موجود در حزب به فراکسيونيسم منجر شود و به اعتقاد من اگر اين مرگ حزب نباشد، بسيار بعيد ميدانم که حزب فراکسيونى و دو دسته بتواند در دور طوفانى که در پيش است با قدرت ظاهر شود. اگر دنبال حقيقت در مباحث اخير و يا هر بحثى نظير آن هستيم بايد توجه کنيم که مهمترين حقيقت در مورد حزب حفظ وحدت بالاى آن است! بعنوان راه حل فکر ميکنم ما بايد قادر شويم بطور جدى بين بحث نظرى درون حزبى و تاثير اين مباحث بر مناسبات حزبى خط روشنى بکشيم. هرچه هم که من قسم بخورم که در مخالفت با فلان نوشته کوروش حرف ميزنم با همان نوشته کار دارم و نه چيز ديگر، باز بحث من معنى ديگرى در فضاى کنونى حزب پيدا ميکند. تنها راه حلى که به نظر من ميرسد از لحاظ مضمون همان چيزى است که قبلا بصورت يک قرار پيشنهادى و البته در پاسخ به وضعيت ديگرى مطرح کردم ولى آنوقت احساس کردم که خود آن قرار پيشنهادى ميتواند بحث انگيز بشود و آنرا دنبال نکردم. الان هم فکر نمى کنم اين کار قرار باشد. کار تفاهم و تصميم آگاهانه سياسى است.واقعيت اساسى حزب ما در لحظه حاضر اينست که وحدت حزب قبل از هرچيز در گرو نزديکى و سوخت و ساز فعال نظرى، سياسى و عملى بين کوروش و حميد است. هر بحث قطبى بين ما که يکطرفش اين رفيق و طرف ديگرش آن رفيق باشد ما را شقه خواهد کرد. مستقل از اراده هريک از ما و خود اين رفقا معنى کورس و مسابقه بر سر ليدرشيپى ميدهد. بلافاصله زلزله و نگرانى در حزب راه مى اندازد. لذا من به اين رفقا پيشنهاد ميکنم که بطور جدى بکوشند نه فقط روبه بيرون حزب نه فقط روبه بدنه حزب حتى روبه دفتر سياسى و بالاى حزب هم بصورت يک تيم ظاهر شوند. (متاسفانه الان گويى هريک تيم خود را دارد!) اين رفقا لازم است هر حرفى را که ميخواهند روبه تشکيلات (در هر سطحى) و يا بطور علنى مطرح کنند، باهم چک کنند. باهم بحث کنند. با هم پخته کنند. (منظورم طبعا حرفهايى است که ميتواند بحث برانگيز باشد.) سعى کنند در وحله اول موافقت يکديگر را جلب کنند و با يک سنتز مورد توافق طرفين (ولو آنکه تمام و کمال نظر هيچ طرف را هم نمايندگى نکند) برسند. اگر به چنين توافقى نمى رسند، خوبست که به جاى طرح آن مساله براى تصميم گيرى رسمى يا اعلام علنى آن و به تکان درآوردن بالا و پايين حزب راهى را پيدا کنيم که بحث ها کانال ديگرى جز کانال هاى رسمى تشکيلاتى پيدا کند. راهى پيدا کنيم که بلافاصله به آن کار تيمى اين دو رفيق لطمه نزد. کارى کنيم که بلافاصله اوضاع مانند کلنجار دو کوچ دو تيم رقيب جلوه گر نشود. کانالى را تعريف کنيم که بحث به آدم ها و شخصيت ها و موقعيت ها و اتوريته هاى تشکيلاتى گره نخورد. بلکه بصورت يک بحث نظرى و ريلکس مطرح شود. (سمينارها، انجمن مارکس، بولتن مباحثات درونى، بسوى سوسياليسم و...) طبعا در جريان اين مباحثات ريلکس که کسى نگران وصل شدن بحث به هيچ چيز ديگر نيست ميشود راحت تر بحث کرد و همديگر را قانع کرد. ولو اگر لازم باشد براى مدت طولانى بحث کرد، رفقا اين فرصت را به خود بدهيم. سعى نکنيم با آژيتاسيون آتشين و بسيج عليه يکديگر «رقيب» را از ميدان بدر کنيم. رفقا خواهش ميکنم اين بحث را کنار بگذاريم که چه کسى مقصر بود که ما به اينجا رسيدم. از نظر من همه ما بوديم ولى اين بحث هيچ چيز را حل نمى کند. همينطور تاکيد ميکنم طبعا هيچکدام از ما نمى خواهد از حرفى که قبول دارد کوتاه بيايد و درست و انقلابى است که براى آن بجنگد. مباحثات درونى لازم و اجتناب ناپذير و پيش برنده است. اما به شيوه اى که ما اکنون انجام ميدهيم خود صرف بحث کردن مضر و مخاطره آميز شده است! اگر ما در مباحث درونى همديگر را برنجانيم و تحقير کنيم و ناخواسته همديگر را پايين بياوريم با محبت و احترام با هم حرف نزنيم، ديگر خيلى سخت ميشود کنار هم کار کرد. ديگر خيلى سخت ميشود اتوريته اى را در اين حزب سالم نگهداشت. ديگر بسختى احترامى براى خودمان نزد بدنه حزب نگاه ميداريم. ديگر دشوار ميشود بقيه حزب را پشت سر بالايش بسيج کرد. بالاى دو شقه دير يا زود حزب دو شقه را دنبال خود خواهد داشت! اين کابوس هر شب من (و فکر ميکنم همه ما) است که مبادا به آنجا برسيم. هنوز ميشود جلويش را گرفت. ما بايد بتوانيم هم بحث کنيم و اختلاف نظر داشته باشيم و هم در فعاليت حزب چه رو به بدنه حزب و چه رو به جامعه يکپارچه ظاهر شويم. من کليد اين قفل را آنطور که به نظرم ميرسيد نشان دادم. دوره فعلى مسئوليت و اهميت جدى بر فعاليت و رفتار هر دو رفيق ما کوروش و حميد ميگذارد. اگر کسى راه حل بهتر و يا پاسخى به اين مشکل حساس و جدى دارد بسيار مشتاق شنيدن هستم. با اردات به همه شما، مصطفى. |