رفيق حميد عزيز با سلام و درودهاى گرم، اميدوارم که خوش و سر حال باشيد. اين متن جديدى است که بعد از تماس تلفنى با هم برايت مى فرستم. با تشکر مجيد حسينى ٢٠٠٣٠٩٠٩ بحث در باره قرار يا تصوير سازى رفيق حميد در نوشته ١٩ اوت ٢٠٠٣ خود، ثريا شهابى را بخاطر اينکه نظرات او و رفيق على جوادى را فاصله گرفتن از متدولوژى منصور حکمت و بحث «امکان بقدرت رسيدن کمونيسم در ايران» و «حزب و قدرت سياسى» و «مکانيسمهاى کسب قدرت سياسى» خوانده بود مورد سرزنش قرار داد. با عصبانيت نوشت «نوشته رفيق ثريا ازين نقطه نظر نمونه و بايد گفت خوشبختانه استثناست.» ولى رفيق حميد مطابق اين جمله خود عمل نکرد، نوشته اخير ايشان(٢ سپتامبر ٢٠٠٣) و نوشته هاى رفقا على جوادى و مصطفى صابر آن «استثنا» را در مباحثات خود به قاعده تبديل کردند. در نوشته قبلى رفيق حميد آمده بود که «... برخى از رفقا در يک سطح استراتژيک با قرار مخالفت ميکنند»، با خواندن اين جمله بفکر افتادم و اين سوال برايم پيش آمد، رفيق حميد دارد با چه کسى پلميک مى کند؟ شايد اشتباها اين را نوشته باشد. اما در مباحث اخير نه تنها به کرات اين گونه جملات و شبيه آنرا مشاهده مى کنيد، بلکه تقريبا تمام رفقاى «موافق» قرار محور بخش مهمى از مباحث خود را بر اين مبنا قرار داده اند. سطح بحث را از محدوده بحثى براى اتخاذ قرارى و تاکتيکى در اين شرايط، براى به پيش بردن حزب و بدست گرفتن شعار و سياستى درست و براى به جلو بردن مبارزات مردم و سازماندهى آن خارج کردند، به بحث موافقين و مخالفين استراتژيک حزب و طرفداران منصور حکمت و مخالفين آن کشاندند. اين رفقا جدل سياسى حول قرار را به جايى رسانده اند که بدون روشن کردن اين مسئله و گذاشتن بحث بر سر جاى واقعى خودش پيشرفت در اين زمينه مشکل است. وقتيکه رفيق حميد مى نوسيد: «در بحث جارى ما هنوز در فاز کليات هستيم و آنهم با استدلالات استراتژيک برنامه اى از جانب مخالفين. کسى که در اين سطح پايه اى با قرار مخالف است ديگر لزومى ندارد در مورد شرايط حاضر و تناسب قوا و فرمولبنديهاى قرار وارد بحث شود.»، دارد تئورى اين تقسيم بندى در حزب را بر پايه گريز از پرداختن به اصل موضوع پايه مى ريزد و کارى را که در اين دوره از مباحثات انجام داده اند به ديگران نسبت مى دهند. رفيق حميد اصرار دارد که: « مساله رفقا تاکتيک نيست، جايگاه شورا و عموما تشکلهاى توده اى و غير حزبى در استراتژى کسب قدرت سياسى است.» در نوشته اخير لزوم چندانى نمى بيند «در مورد شرايط حاضر و تناسب قوا» و در باره خود قرار صحبت کند، چرا؟ چون فکر مى کند از اين طريق بحث را «عميق» کرده و به سطح «پايه اى» رسانده است و در نتيجه علاقه اى به اين کار ندارد تا پايه استدلالهاى مربوط به اين بخش نوشته اش بهم نخورد. اين رفقا (به استثناى رفيق حميد که از اسم منصورحکمت در اين مباحث استفاده نکرده است) مخالفت با قرار پيشنهادى را معادل مخالفت با منصور حکمت و اصول برنامه اى مى دانند؛ با روش اين رفقا هر وقت کسى خواست مى تواند قرارى در رابطه با لغو کار مزدى و مسئله زنان و غيره بياورد و هر کسى مخالف آن بود با سلاح استراتژى و اصول حزب و برنامه جوابش را داد. جواب به شعار، تاکتيک و سياستهاى مقاطع مختلف سياسى حزب در مبارزات زنده، با صرف مراجعه به برنامه و اصول حزبى و ايدئولوژى داده نمى شود، اين ساده کردن مسئله و سست کردن رابطه حزب با جامعه و مسائل سياسى روز در آن است. اين متد ضرورتى نمى بينند در جهت اثبات صحت قرار و خوانايى آن با مبارزات مردم و چگونگى آرايش نيروهاى اپوزسيون و جمهورى اسلامى در اين شراط به خود زحمت دهد. عمدى در کار نيست متد حرکت از اصول براى اتخاذ شعار تاکتيکى حزب، بناچار آنها را به اين شيوه تقابل با مخالفين قرار مى رساند. وقتيکه هم قرار پيشنهادى و هم استدلالهاى مخالفين را از زمان و مکان و اين شرايط مشخص سياسى جدا مى کنند و با ملاک برنامه مى سنجند، بيشتر از آنچه اين رفقا مى گويند را بايد به کسانى که مخالف اين قرار در اين شرايط هستيم گفت. در نتيجه اين روش و اين انتزاع ارادى و دل بخواه سر بحث دور و دراز و کشاف و بى ثمرى در حزب باز مى کند که انتهاى آن نامعلوم است. اين روش و اين سناريوى غير واقعى است که به بعضى از رفقا فرصت ميدهد از منصور حکمت براى ما فاکت بياورد که شورا خوب است و در شرايط اختناق هم مى شود سازماندهى آن را در دستور گذاشت؛ بدون اينکه توضيح دهند که چرا منصور حکمت قرارى در اين رابطه نداد؟ ممکن است از من ايراد بگيرند که شرايط فعلى انقلابى است و با آن دوره تفاوت دارد. در اين صورت چرا با مراجعه به منصور حکمت و برنامه؟ چرا نيازى به توضيح درستى اين شعار در رابطه با همين شرايط متفاوت و انقلابى احساس نمى کنند؟ اين رفقا روش رفقاى ديگر در اين مورد را به بکار ميبرند و از آن استفاده مى کند، اما در خصوص نصايح براى شيوه بحث و فاکت از تجارب کردستان درست به عکس آن نصايح و آن تجارب مى نويسند و نتيجه ميگيرند. مجومعه بحث رفقا اين تصوير را بدست داده است که مخالفين قرار با برنامه حزب مخالفند، با استراتژى حزب مشکل دارند، باشورا و حتى با تبليغ آن مخالفند، رفيق على جوادى تصوير ديگرى را به اين تصوير اضافه مى کند. ايشان تاريخچه اى براى رفيق کورش سر هم بندى کرده که شامل ارقامى از تلاشهاى مختلف کورش براى پيشبردن حزب در جهتى غلط مغاير با آنچه تا کنون در حزب جارى بوده است. طبيعى است که اين کار رفيق على تصوير معينى را از کورش و مخالفين قرار به دست ميدهد، در مقابل تاريخچه و تصوير ديگرى را از ديگر رفقا. اميدوارم هيچکسى در اين حزب از روش رفيق على استفاده نکند و در غير آن همه ما سابقه دار خواهيم شد. رفيق على در رابطه با «حکومت حزبى» که رفيق کورش در انترناسيونال هفتگى طرح کرده و بنظرم بيان دقيقى از تعريف امکان پيش آمدن شرايطى که حزب حاکميت کند نيست، کلى تئورى بى ربط بارش مى کند آنرا «نوآورى جديد در مبانى تئوريک مارکسيسم وحزب ما» دانسته است و زير لواى اينکه : «..، خواه ناخواه نوعى مرحله بندى کردن انقلاب است» تا آنجا پيش ميرود که امکان و احتمال اينکه در شرايط معينى حزب قدرت را بگيرد و براى مدتى حاکميت کند کلا و «اصولا» از پيش منتفى اعلام ميکند. تلاش کورش در اينجا، پيدا کردن راهى براى جلو رفتن و امکان قدرت گرفتن حزب در شرايط خاصى است، ولى راه رفيق على مبهم و سر دواندن حزب است. از کورش نقل مى کند: « بيان ديگرى از اينکه حزب قدرت را با شورا يا بى شورا ميگيرد» و بعد از رفيق فاتح شيخ ايراد مى گيرد به خاطر اينکه نوشته در صورتيکه شوراها مورد نظر حزب نباشند: «دور زده شوند، خنثى شوند، شوراهاى ديگرى ساخته شوند.» رفيق على احکامش را مى دهد و نتيجه گرفته است: «اين تلاش آغاز يک تجديد نظر در تزهاى تثبيت شده حزب در اين مورد است.» آيا در سيستم فکرى رفيق على هر وقت شرايط ايجاب کند ما مجاز به گرفتن قدرت با شورا و بدون شورا نيستيم؟ و آيا هر وقت حزب تشخيص دهد که شورا منشويکى شده، حزب بايد از سر عشق به شورا دست بسته منتظر بماند تا شوراها سر خط بيايند؟ اين بحثها نه تنها با مباحث اين دوره حزب و مبارزات پيچيده تر طبقاتى اين عصر جور در نمى آيد، بلکه با تجربه انقلاب اکتبر و روش لنين در تناقض کامل قرار دارد. لنين شوراهاى حاکميت کننده و قدرتمند را با اتکا به حزب بلشويک دور زد، حالا چرا در بحث قرار شورا آنهم در اين سطح مشخص در حزب ما، رفيق على احکام تئوريکش: «تجديد نظر در تزهاى تثبيت شده» حزب را مى دهد؟ اين مباحث نشان مى دهد که در مورد شورا ناروشنى در اين حزب موجود نيست، اگر ناروشنى باشد در چگونگى کسب قدرت و آن «کفرى» است که منصورحکمت کرد. بالاخره رفيق مصطفى صابر تصوير از کورش و مخالفين قرار را با القا و نسبت دادن به کومه له اى که نادر از آن «خون جگر خورده» کامل کرد و به نهايت رساند. امتداد اين مجموعه بحثها و پيامدهاى آن براى حزب را در نظر بگيريد خود قضاوت کنيد.براى يک لحظه فرض کنيد تمام آن القابى که اين رفقا به ديگران نسبت داده اند درست است، باز هم دليلى در جهت درستى اتخاذ اين قرار نيست و بايد فضاى ناشى از آن را ناديده گرفت روى اصل قضيه متمرکز شد. من اين جنبه از بحث رفقا را نه تنها واقعى نمى دانم، بلکه به نظرم تقسيم بندى کاذبى است که بايد با آن درگير شد. چيدن صحنه به ميل خود، قواره دادن به مخالفين به ميل خود در اين حزب معمول نبوده و شباهتى با متد منصور حکمت ندارد. در اين حزب اعتقاد عميق به شورا، سازماندهى توده اى، و عشق و علاقه به منصور حکمت هست بايد در بکار بردن آنها بخصوص در جايى اختلاف نظر هست دقت بيشترى کرد. فلسفه قرار چيست؟ در نوشته اول خطوط کلى نظراتم را در رابط با قرار پيشنهادى و نفس قرار دادم و بقول رفيق ايرج منهم نمى دانم فلسفه اين قرار چيست؟ رفيق حميد جواب مى دهد که «فلسفه قرار همان است که خودش ميگويد، ميخواهد بطور فعالترى تبليغ و ايجاد شوراها را در دستور بگذاريم.» در جاى ديگرى در توضيح ضرورت قرار مى گويد: «در حزب ما تبليغ و ايجاد شوراها دليل نميخواهد، انجام ندادنش ميخواهد.» نقل قولها از نوشته ١٩ اوت ٢٠٠٣ رفيق حميد است. دو نوع برخورد نادرست از طرف رفقاى مدافع قرار براى ضرورت آن مى شود. يکى حرکت از سر اصول و برنامه و ايدئولوژى است که در قسمت اول اين نوشته بدان پرداختم، ديگرى خلاصه کردن قرار به تبليغ آن است که بدان مى پردازم. مبناى حرکت رفقا در اين مورد بر مبناى پيش فرضى غير واقعى و تصوير اشتباهى که از حزب دارند استوار است. آيا فلسفه قرار تبلغ فعالتر شورا و ايجاد آن است؟ اگر اين طور است، قرار مى خواهد کدام موانعى را که در اين حزب بر سر راه تبليغ فعالتر شورا و ايجاد آن موجود بوده بر دارد، شورا و ايجاد آن سياست حزب است. در کجاى اين حزب کسى مخالف ايجاد و يا تبليغ شورا بوده است؟ جملات بالا جواب به کسى و يا سياستى که مانعى بر سياست شورايى حزب بوجود آوده نيست، خاصيت ديگرى دارد. تبليغ شورا، ايجاد آن قبلا هم در دستور حزب بوده و همين حالا کسى مخالف ادامه تبليغ فعالانه تر آن نيست و با يک توصيه رهبرى اگر در اين زمينه کمبودى رفع مى گردد. اما اين جملات و قرار پيشنهادى ارزيابى معين و منفى از حيات سياسى حزب در زمان پيش از اين قرار و فعلى حزب در رابطه با تبليغ شورا به ذهن مى آورد که نادرست است. در صورتيکه من فکر ميکنم ارزيابى همه ما از حزب و گذشته آن يکى است ولى اين قرار خواسته و يا ناخواسته دفاع از حزب را در رابطه با شورا جلو ما گذاشته است. با اين وجود اشکال اصلى اينجا نيست با توضيح کوتاهى مى شود اين را رفع کرد. اشکال اينجا است که رفقا با ربط دادن فلسفه قرار به تبليغ آن، اختلاف نظر واقعى را در ابهام مى گذارند. اختلاف بر سر تبليغ شورا و يا مخالفت با ايجاد آن نيست، اختلاف بر سر قرار معينى است، قرارى که تصويب آن با روال معمول و سياست جارى تا کنونى حزب در اين رابطه تفاوتهايى دارد. اختلاف بر سر قرارى است که بر سر رابط حزب با مردم، بر سر رابط حزب با اپوزسيون و کلا تصوير موجود از حزب اثر مى گذارد. اختلاف بر سر قرارى است که دارد مادام العمر بدون در نظر گرفتن شرايط هاى سياسى متفاوتى که در پيش روى ماست، شورا و ايجاد آن را در رديف شعارها و تاکتيکهاى روز و اول حزب قرار مى دهد، بر تمرکز نيروى حزب و مرکز توجه آن اثر مى گذارد. ساده کردن مسئله به تبليغ شورا و ايجاد آن، نقطه اختلاف واقعى را پرده پوشى مى نمايد. موافقين تبليغ شورا و مخالفين آن، غير واقعى ترين تصوير از اين قرار و و مباحث کنونى و خود حزب است و با اين شيوه حزب و مباحث فعلى را تقليل داده ايم. اين تصوير بعضى از رفقا را وا ميدارد که به ترويج شورا براى کادرهاى اصلى اين حزب که سالها با هم در اين حزب بوده اند بپردازند؛ آيا تبليغ فعالتر شورا براى حزبى که به حزب شورايى معروف است، قرارى مى طلبد؟ در همان نوشته در رابطه با عملى بودن تشکيل شورا رفيق حميد مى نويسد: «به نظر من تناسب قوا براى تشکيل فورى شوراها همين امروز فراهم نيست اما شرايط آنقدر مساعد هست که شعار «پيش بسوى تشکيل شوراها» را بدهيم. خوب اگر شرايط تشکيل شورا موجود نيست چرا قرارى مى دهيد که شعار «پيش بسوى تشکيل شوراها» را از بقيه شعارهاى حزب در عرصه هاى ديگر جدا کند و جلو بياورد و در سر لوح شعارهاى روز حزب قرار دهد؟ چرا سياست تا کنونى حزب در اين رابطه جوابگو نيست؟ اين راضى کردن حزب به خود و بى توجهى به مسائل گرهى مبارزات و شکل سازمانيابى توده اى است. مى گويند چون شرايط انقلابى است و اوضاع تغير کرده است. اين صحيح است و همه بر وجود اين شرايط انقلابى توافق نظر داريم. اما شعار درست اين شرايط و در اين مورد قرار پيشنهادى را بايد در رابطه با همين شرايط مدلل کرد. از تناسب قواى امروز در جامعه و سطح فعلى جنبش آزاديخواهانه مردم در ايران تا روزيکه مردم انقلاب مى کنند، مى شود گفت شرايط انقلابى است ولى در اين فاصله امکان پيش آمدن هزارو يک احتمال و اتفاقات پيش بينى نشده و دورانهاى مختلف هست که ممکن است هر دوره و مرحله اى از آن شعارى را بطلبد که حتى جز شعارهاى برنامه اى ما هم نباشد. گفتن اينکه شرايط انقلابى است کلى و نا کافى است براى تعين شعارهاى حزب. براى مثال در جريانات ١٨ تير دو شعار مرگ بر جمهورى اسلامى و زنده باد آزادى و برابرى، شعارهاى اصلى ما بودند، امکان دارد در دور ديگر مبارزات مردم شرايطى پيش آيد که شعارهاى ديگرى به اين دو شعار اضافه گردند و يا سير وقايع طورى پيش رود که اين دو شعار موضوعيت خود را از دست بدهند و حزب شعارهاى ديگرى را در دستور بگذارد.نکات نادرست زياد و جدى در نوشته رفقاى موافق قرار و از جمله انتقاداتى که رفقا على جوادى و حميد از نوشته اول من طرح کردند باقى مانده است. در اين نوشته فرصت پرداختن بدانها نيست و آن نکاتى که در رابط با اصل موضوع از نظر من اهميت و يا بهتر است بگويم اولويت بيشترى در ايندوره از مباحثات دارد، در اين نوشته هست و در صورت لزوم بعدا به ديگر ايرادات در نوشته رفقا بر خواهم گشت. مجيد حسينى سپتامبر ٢٠٠٣٠٩٠٩ |