شوراها در تاکتيک و در استراتژى

مقدمه

در اين نوشته قصد من پرداختن به نظرات کورش در نقد قرار شوراهاست. اما قبل از وارد شدن به اصل بحث لازم ميدانم مقدمتا نکته اى را در مورد سير تاکنونى مباحثات مطرح کنم که نه فقط به نوشته کورش بلکه به بحث رفقاى ديگر نيز مربوط ميشود. فکر ميکنم اکنون بر همه ما روشن باشد که بحثى که حول قرار شورا در گرفته در دو سطح مختلف است. يکى در سطح تاکتيک در شرايط مشخص حاضر و ديگرى در سطح بحثهاى پايه اى نظير استراتژى تصرف قدرت و جايگاه تشکلهاى توده اى در اين استراتژى و غيره. اگر بحث مخالفين قرار از همان ابتدا در سطح اول محدود ميماند ميشد وارد بحث در مورد بندها و فرمولبنديها و غيره شد. در اين مورد هم مثل هر قرار و قطعنامه ديگرى ابتدا بايد روى کليات قرار و اينکه اصولا چنين قرارى ( يا کارهائى که قرار در دستورمان ميگذارد) لازم است، توافق نظر وجود داشته باشد. همانطور که در جلسات نيز هميشه اول در مورد کليات راى ميگيرند و بعد وارد بندها و فرمولبنديها ميشوند. در بحث جارى ما هنوز در فاز کليات هستيم و آنهم با استدلالات استراتژيک برنامه اى از جانب مخالفين. کسى که در اين سطح پايه اى با قرار مخالف است ديگر لزومى ندارد در مورد شرايط حاضر و تناسب قوا و فرمولبنديهاى قرار وارد بحث شود. وقتى چشم انداز و تلقى ما از تشکلهاى توده اى گسترش تشکيلات خود حزب باشد و يا طرح شوراها در اين شرايط را موجب تضعيف حزب و عقب نشستن از بحث حزب و قدرت سياسى بدانيم ديگر بحث در مورد جزئيات قرار موضوعيت ندارد. بايد در همين سطح مساله را حل و فصل کرد.

صورت مساله چيست کورش بحثش را با اين شروع ميکند که "به نظر ميرسد صورت مساله اينست که حميد معتقدست اين دوره بايد حزب بيشتر روى حکومت شورائى بکوبد و حزبى ها در افواه عمومى به شورائى ها شناخته شوند" و بعد ميگويد با اين مخالفتى ندارد گرچه تداعى شدن ما با سوسياليسم و برابرى و رفاه و آزادى و مدرنيسم و غيره را مهمتر ميداند.

اگر کورش اين صورت مساله ( که از نظر من البته کوبيدن روى شوراهاست و نه فقط حکومت شورائى) را قبول دلرد بايد متوجه باشد که اين مساله را شرايط جديد سياسى بعد از رويدادهاى خرداد- تيرماه گذشته در برابر ما قرار داده است، صورت مساله ايست که نزديک شدن انقلاب مطرح کرده است و تاکيد بر شوراها تماما به اين خاطرست. کورش ليستى از اقلام مهمتر از شورا مطرح ميکند اما اهميت طرح شوراها در اين شرايط بخاطر مهمتر بودن آن از بقيه شعارها و اهداف ما نيست. بحث بر سر تاکتيک معينى است و نه الاهم فى الاهم کردن شعارها و اهداف حزب ( رفيق کورش که بارها تکرار ميکند نبايد از برنامه و ايدئولوژى تاکتيک استخراج کرد قاعدتا نميبايد احتياجى به اين ياد آورى داشته باشد) بحث من - تا آنجا که به کوبيدن روى حکومت شورائى که کورش ميگويد قبول دارد مربوط ميشود- اينست که در شرايط مشخص حاضر و با نزديک شدن انقلاب مساله حکومت و قدرت سياسى در مرکز توجه جامعه و توده مردم قرار ميگيرد و لذا تبليغ شوراها و شورائى بودن جمهورى سوسياليستى اهميت ويژه پيدا ميکند. چرا؟ به همه آن دلايلى که در قطعنامه تضمين حق مردم در تعيين حکومت آتى گفتيم. ( من قرار اخير را ادامه منطقى اين قطعنامه در شرايط جديد بعد از ١٨ تير ميدانم). به اين دليل که شورائى بودن جمهورى سوسياليستى دخالت مردم در حکومت را تضمين و تامين ميکند و قدرت جذب اين ايده و دامنه نفوذ آن در ميان مردم بسيار از کمونيستها و طرفداران حزب فراتر ميرود. صحبت از بسط نفوذ و قدرت حزب در ابعاد اجتماعى و مليونى است. بخش راديکال و چپ جامعه ( رهبران عملى جنبش کارگرى، فعالين جنبش زنان و جوانان و ... ) آرمانش سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى است ( و يا براحتى آنرا ميپذيرد و جذب حزب ميشود) اما آن مليونها مردمى که در انقلاب به حرکت در ميايند( و ما بايد در اين بحرکت در آوردن نقش فعالى ايفا کنيم) لزوما سوسياليسم جذابيت ويژه اى برايشان ندارد. اين توده مردم درگير يک انقلاب است يعنى از يکسو مساله مبرمش قدرت سياسى و نظام و دولت است و از سوى ديگر خود به صحنه آمده و دولت موجود و هر نوع اتوريته مافوق مردم را عملا زير سئوال برده است. شورا و شورائى بودن حکومتى که ما مطرح ميکنيم پاسخ روشن و راديکالى به اين شرايط ميدهد که حقانيت و مشروعيتش براى بخش وسيعى از توده مردم واضح است ( مانند شعار مرگ بر جمهورى اسلامى و آزادى و برابرى که حتى راستها را در تظاهرات اخير آچمز ميکرد). اگر قطعنامه "تضمين حق مردم ..." با مطرح کردن نشست نمايندگان شوراها حق مردم را در تعيين حکومت برسميت ميشناخت، تاکيد بر شورائى بودن جمهورى سوسياليستى در واقع دخالت مستقيم و مداوم مردم در حکومت را بر جسته ميکند و اين براى مردمى که دست به کار انقلاب شده اند( و يا مانند امروز دارند آستينها را بالا ميزنند که دست بکار شوند) يک حلقه مهم در نشاندادن حقانيت و مطلوبيت جمهورى سوسياليستى و جذب آنان بگرد حزب است. تا حالا همين کار را ميکرديم هم جواب نيست. اين نديدن شرايط مشخص و خلط کردن تاکتيک با کار روتين حزبى است. اگر بعد از تحولات اخير شرايط عوض شده و وارد فاز تازه اى شده ايم آنوقت به همان کار گذشته اکتفا کردن عقب افتادن از تحولات است. اميدوارم روشن کرده باشم که "کوبيدن بر شورائى بودن حکومت" در شرايط حاضر چه اهميتى دارد و فرقش با ليست شعارهاى "مهمتر" که کورش عنوان ميکند در چيست. معنى ديگر کوبيدن روى شوراها البته سازماندهى عملى شوراها در شرايط حاضر است که پائين تر به آن ميپردازم.

ارزيابى از گذشته کورش معتقدست که قرار يک ارزيابى از تاريخ تاکنونى حزب و شيوه اعمال قدرت سياسى ميدهد، به گذشته برخورد نادرستى ميکند و نقد و تصوير نادرستى از آنچه حزب کرده و گفته بدست ميدهد. بحث کورش اينست که حزب تا کنون کارهائى که قرار ميگويد انجام داده است، نيازى به جلب توجه حزب و رهبرى آن به شوراها نيست و غيره. سئوال من اينست که مگر اين اولين بار است که ما به طور ويژه و برجسته اى يک امر روتين و هميشگى را در دستور حزب ميگذاريم؟ مگر اولين بار است که ميخواهيم روى يکى از عرصه هاى معينى که تا کنون درگيرش بوده ايم به تعبير خود کورش "بيشتر بکوبيم"؟ آيا کسى ميتواند بگويد که مثلا تصويب و انتشار منشور آزاديهاى سياسى بزير سئوال بردن گذشته حزب است؟ و يا بيانيه حقوق پايه اى مردم در کردستان؟ و يا کمپين و تمرکز تبليغات عليه حجاب و آپارتايد جنسى؟ و يا تصويب بيانيه حقوق انکار ناپذير مردم و بيانيه حقوق زن و بيانيه مذهب زدائى که در دستور کار ماست؟ هيچيک از اين موارد بحث تازه اى نيست، و هميشه مشغول همه اينکارها هستيم، با اينحال لازم ميبينيم در پاسخ به شرايط در هر دوره بطور ويژه و برجسته ترى آنها را طرح و تبليغ کنيم. قرار در مورد شوراها نيز ميخواهد در رابطه با شوراها همين کار را بکند. اگر در برابر اين يکى حساسيت نشان داده ميشود بخاطر بزير سئوال بردن گذشته نيست. کاملا بر عکس به اين خاطرست که قرار برگذشته اى تاکيد ميکند که برخى از رفقا تصور ميکنند با بحث حزب و قدرت سياسى بايد از آن عبور کرد.

برنامه و تاکتيک رفيق کورش ميگويد معلوم نيست با رفقا يک بحث تاکتيکى ميکنيم و يا برنامه اى. اين سئوالى است که بايد از مخالفين قرار پرسيد و نه از موافقين آن. رفقائى را که معتقدند طرح شوراها و يا تشديد تبليغات روى شوراها حزب را تضعيف ميکند، مغاير بحث حزب و قدرت سياسى است و غيره مساله شان تاکتيک نيست و با هيچ استدلال تاکتيکى و رجوع به توازن قوا و شرايط مشخص قانع نخواهند شد. مساله رفقا تاکتيک نيست، جايگاه شورا و عموما تشکلهاى توده اى و غير حزبى در استراتژى کسب قدرت سياسى است. استدلال تاکتيکى که کورش مطالبه ميکند در برابر چنين مخالفينى کاربرد ندارد. اساس بحث خود او هم با وجود مباحثى که در نقد تاکتيکى قرار ميگويد شرايط مشخص حاضر نيست. تز سازمان توده اى حزبى، و استنتاجات وى از بحث دولت در دوره هاى انقلابى، حزب و قدرت سياسى، و تجارب کردستان و انقلاب اکتبر و عراق است. من پائين تر به اين استنتاجات خواهم پرداخت اما در اينجا قصدم روشن کردن اين نکته است که رفقاى مخالف قرار بحثهاى پايه اى و برنامه اى را در مقابل ما گذاشته اند و نه برعکس. کورش از زاويه ديگرى هم در نقد قرار بحث برنامه را مطرح ميکند که نقد جدى ترى است . ميگويد قرار تاکتيک را از مولفه هاى برنامه اى نتيجه گرفته است. من نفهميدم چرا. قرار از همان انقلابى که نسيمش به همه خورده است نتيجه شده. بند اول قرار به همين اشاره دارد و در نوشته هاى دفاع از قرار هم بارها به اين نکته تاکيد شده است. بند دوم هم که ميگويد "بايد از هم اکنون تصوير و افق روشنى از نظام الترناتيو حکومتى ما يعنى جمهورى سوسياليستى به جامعه داده شود" به همين شرايط جديد اوجگيرى جنبش سرنگونى و در چشم انداز قرار گرفتن انقلاب مبتنى است. اين کار هميشگى و برنامه اى ماست ولى قرار ميخواهد با شدت و برجستگى بيشترى اين کار را بکنيم. نه به اين خاطر که قبلا کم کارى ميکرده ايم بلکه به اين دليل که شرايط عوض شده و بايد بيشتر روى اين عرصه خم شد. اگر فرمولبندى قرار اين را نميرساند تدقيقش بکنيم، اما همانطور که در بالا گفتم مساله فرمولبندى نيست. قبل از طرح قرار و طبعا هيچ نوع "صغرى کبرى چيدن برنامه اى" و "ارزيابى گذشته" و غيره در نوشته اى که براى کورش و اصغر فرستادم - رجوع کنيد به اسناد مباحث شماره ١٠٥- تصريح شده که " حزب بايد در شرايط فعلى بطور صريحتر و برجسته ترى ايده و شعار شوراها را بدست بگيرد" و "بحث شورا سياست و خط جديدى نيست" يعنى همان توصيه "بيشتر روى شوراها بکوبيم" بعلاوه تصريح اينکه اين همان سياست قديم است و نقد و ارزيابى اى در کار نيست. با اين حال با اين توصيه موافقت نشد. اساس مخالفت با روح و ايده قرار و همان توصيه اوليه پشت آنست و نه عبارات و فرمولبنديهاى آن.

زنده باد کدام شوراها؟کورش شعار زنده باد شوراها را هم ارز شعار تمام قدرت به شوراها ميداند و بعد ميگويد اين شعارها براى دوره ايست که شوراها شکل گرفته اند و نميشود گفت زنده باد شوراهاى ناموجود. اولا زنده باد شوراها ربطى به تمام قدرت به شوراها ندارد. اينها دو شعار کاملا متفاوت هم در شکل و هم در مضمون است. شعار "تمام قدرت" ميگويد شوراهاى موجود بايد قدرت سياسى را بدست بگيرند و شعار " زنده باد شوراها" ميگويد شورا، شورائى که ما ميگوئيم، شوراهائى که هنوز وجود ندارند و بايد با خصوصيات و طرحى که ما ميگوئيم بوجود بيايند، بايد ايجاد شود. همانطور که زنده باد سوسياليسم ميگويد سوسياليسم هنوز ناموجود ما بايد متحقق شود. آيا کورش در برخورد به شعار زنده باد سوسياليسم هم ميپرسد کدام سوسياليسم؟ و آيا اگر کسى اين سئوال را داشته باشد پاسخ ما اين نخواهد بود: سوسياليسم ناموجود، سوسياليسمى که ما ميگوئيم و ما ميخواهيم؟ در مورد شوراها هم بحث همينست. تمام قدرت به شوراها شعارى در ارتباط با استراتژى تصرف قدرت سياسى است و شعار زنده باد شوراها شعاريست ناظر بر چشم انداز حزب ما براى متشکل ساختن توده مردم و عزم و اراده ما براى ايجاد و تشکيل آنها در شرايطى که مشخصى که اين امر را ممکن و در چشم انداز ميدانيم. ناموجود بودن شوراها پيش فرض اين شعارست. اگر کسى به زنده باد شوراها انتقاد دارد بايد همين شعار را در خود نقد کند بميان کشيدن شعار تمام قدرت به شوراها خلط مبحث است و ربطى به بحث ما ندارد.

رجوع به تجربه رجوع به تجربه عراق و انقلاب اکتبر و بويژه کومه له قبل از تشکيل حزب کمکى به اين بحث نميکند. اولا استنتاج و "درس آموزى" از هر تجربه کاملا به موضع و نظرات از پيشى شخص بستگى دارد. اپوزيسيون راست از تجربه انقلاب بهمن يک نتيجه ميگيرد، دو خردادى ها و چپ سنتى نتيجه ديگرى و ما نتيجه ديگرى. هيچيک هم با رجوع به فاکتها نميتوانيم ديگرى را قانع کنيم. ثانيا تجربه دوره ماقبل حزبى کومه له که مورد استناد رفقاست درسهاى ديگرى هم دارد. ناديده گرفتن سازماندهى توده اى مردم و عدم توجه به اين امر بويژه در مناطق آزاد هم بخشى از همين تجربه است. ميدانم لازم نيست به رفقاى مخالف قرار که خود درگير مبارزه با اين سنتها بوده اند اين تجربه را ياد آورى کرد اما نکته من اينست که نميشود يکجانبه و فقط با تاکيد به يک جنبه از يک واقعيت پيچيده و چند وجهى به تجربيات گذشته رجوع کرد. گذشته چراغ راه آينده است اما همه گذشته نه فقط آن بخشى که ما مايليم برجسته کنيم. ثالثا، و اين دليل اصلى من است، حتى اگر نتيجه گيريهاى رفقا را بپذيريم تعميم آن به وضعيت امروز حزب ما تماما نابجاست. يک قياس مع الفارق است. در تمام تاريخ چپ و انقلابات تا امروز در ايران و دنيا هيچ حزبى باندازه ما شورائى نبوده است، شوراها را با اين شفافيت تئوريزه نکرده و مطرح نکرده و در ادبيات خود از آن دفاع نکرده است، هيچ حزبى بجز ما شورا را دربرابر سنديکاليسم قرار نداده و اعلام نکرده است که حتى در شرايط غير انقلابى شورا آلترناتيو ما براى سازماندهى توده اى کارگرى است. هيچ حزبى شورا را در سطح برنامه اى و بعنوان ارکان حکومت سوسياليستى مطرح نکرده است، هيچ حزبى به جز ما به جنبش شورائى هويت نداده و پرچم آنرا بلند نکرده است و غيره. چزب ما پرچمدار، قوه فعاله و موتور جنبش شورائى است. وجود چنين حزبى در شرايط امروز ايران و غياب آن از تجربيات گذشته مورد استناد رفقا جاى چندانى براى نتيجه گيرى و درس آموزى از اين تجربيات باقى نميگذارد.

توازن قوا، شورا و کنترل محلات کورش معتقدست تناسب قوا به تشکيل شوراها اجازه نميدهد چون تجمع توده اى ممکن نيست و در حاليکه حزب توده اى و کنترل محله که موکول به چنين تجمعى نيستند ممکن است. در اين نظر همه چيز به امکان و عدم امکان تجمع توده اى خلاصه ميشود در حاليکه اين تنها يک فاکتور فرعى در بحث توازن قواست. اساس بحث سياست و مضمون کار اين تشکلهاست. گسترش شبکه حزبى به تجمع توده اى احتياج ندارد اما از آنجا که حزب کمونيست است، سرنگونى طلب است، و براى سر يک يک فعالينش جايزه گذاشته اند توده اى شدنش (بسط شبکه هاى حزبى و تشکيل خانه هاى حزبى و غيره) به توازن قواى بسيار مساعد تر از وضع موجود( مساعد تر به نفع ما و به ضرر رژيم) احتياج دارد. توده اى شدن، چه براى حزب و چه هر سازمان حزبى مستلزم اندازه اى علنيت و علنى کاريست ( بحث هاى مربوط به تلفيق کار مخفى و علنى را ياد آورى ميکنم). واضح است که شرايط براى هيچ درجه اى از علنى کارى حزب در ايران فراهم نيست. اما در مورد شوراها و تشکلهاى توده اى بحث کاملا فرق ميکند. مساله به اين بستگى پيدا ميکند که اين تشکلها چه چيزى را در دستور ميگذارند. کسى نگفته است که شوراها در شرايط فعلى بايد با خواست سرنگونى تشکيل شوند. بحث اينستکه اگر مضمون کار شوراها درست و واقع بينانه باشد( که اين حتى نياز چندانى به رهنمود دهى حزب ندارد، معمولا خود دست اندرکاران و فعالين شوراها ازين نقطه نظر باندازه کافى واقع بين هستند) امروز جنبش انقلابى مردم آنقدر قوى و رژيم آنقدر ضعيف هست که بشود تشکيل شوراها را در دستور گذاشت. و شعار پيش بسوى تشکيل شوراها ناظر بر اين در دستور گذاشتن است. در مورد کنترل محلات ارگان انجام اين کار هر چه باشد يک امر مسلم است، کنترل محله نميتواند به شکل مخفى صورت بگيرد. و به همين خاطر باز بحث علنيت و مشروعيت و قانونيت و يا نيمه قانونيت بوسط ميآيد. و دقيقا بهمين دليل حزب، شبکه حزبى و يا خانه هاى حزبى نميتوانند کانديد مناسبى براى اين کار باشند. حتى از لحاظ امنيتى نميتوانند بصورت تشکل مخفى مرتبط با بچه هاى محل هم کار کنند. کنترل محله ميتواند تنها ايده اش از جانب حزب مطرح شود و شکل اجرا و پياده شدنش در توازن قواى موجود کاملا بايد غير حزبى باشد. و شورا و يا تشکلهائى که به شوراها ارتقا خواهند يافت کانديد مناسبى براى پيشبرد اين امر است. يک جنبه ديگر بحث رابطه شورا و مجمع عمومى است. رفقا فکر ميکنند اگر شورا به مجمع عمومى متکى نباشد ديگر شورا نيست نيابتى است و غيره. اما من از اين حکم درست که شورا بايد به مجمع عمومى متکى باشد اين نتيجه را نميگيرم که از همان قدم اول و در طى پروسه تشکيل شورا هم بايد مجمع عمومى داشته باشيم. شوراها ميتوانند از جانب فعالين و رهبران عملى کارگران و يا جوانان فعال در محلات شروع بکار کنند و بعد در پروسه رشد خود به مجمع عمومى منظم متکى شوند. منهم مثل رفيق محمود قزوينى معتقدم شوراها ميتوانند از بالا تشکيل شوند و بعد بدنه خود را سازمان بدهند. اساس مساله اينست که جمع اوليه و پايه گذاران شورا اين چشم انداز و سياست را داشته باشند و به سمت هر چه بيشتر فراگير شدن پيش بروند. شوراى نيابتى شورائى است که جمع محدودى خود را با مجمع عمومى اشتباه بگيرد، از جانب کارگران و مردم ببرد و بدوزد و هيچ قصد و چشم اندازى هم براى تشکيل مجمع عمومى نداشته باشد. و بالاخره نکته آخر اينکه سياستهاى حزب ما در تغيير شرايط نقش تعيين کننده اى دارد. آنچه امروز ما تبليغ ميکنيم و ميخواهيم فردا بصورت شرايط ابژکتيو در پيش روى ما قرار ميگيرد. جزء شرايط عينى و عاملى در ايجاد تناسب قوا ميشود. سربند آزادى و برابرى دانشجويان و فستيوال کودکان سنندج دو نمونه اخير اين حقيقت است. در مورد شوراها هم بحث همينست. در شرايط عدم وجود شوراها نبايد "منتظر بمانيم تا اوضاع عوض شود" بايد خودمان اوضاع را عوض کنيم. اگر ما با نزديک شدن انقلاب و شنيدن نسيم انقلاب با شدت و حدت بيشترى پاى تبليغ و تشکيل شوراها نرويم آنوقت باحتمال زياد هر اندازه هم که منتظر بمانيم اوضاع عوض نخواهد شد و شوراهائى در کار نخواهند بود. و يا اگر بوجود بيايند بسرعت فرعى و جانبى و حاشيه اى خواهند شد و با يک حکم شورا پورا ماليده درشان را ميبندند. ازينرو هم در عرصه مبارزه امروز ما و هم در ايجاد شرايط مساعد تر براى مبارزه فرداى ما، کوبيدن بر شوراها اهميت تعيين کننده اى دارد.

حکومت حزب کمونيست کارگرى

من اين تز را هم از نظر سياسى و هم نظرى غلط ميدانم. بدلايل زير ١- حکومت حزب کمونيست کارگرى حکومتى است کاملا متفاوت از آنچه برنامه حزب ميگويد. وارد کردن اين نوع جديد حکومت در دستگاه فکرى و تبليغات حزب کمترين ضررش نوعى رجوع به تئورى مراحل است. اول قرارست حکومت حزبى داشته باشيم و بعد جمهورى سوسياليستى. طبعا بايد روشن کرد که ساختمان اين دولت مرحله اول چيست؟ اقتصادياتش چيست؟ دست اندرکارانش چطور انتخاب ميشوند؟ رابطه شان با رهبرى حزب چيست؟ چطور و کى و بر اساس چه شاخصهائى از حکومت حزب به حکومت شورائى گذر ميکنيم و غيره و غيره. مقوله حکومت حزب تمام اجزاى ديگر تئورى مراحل را هم بدنبال خود وارد ميکند. ٢- اينکه حزب ممکن است عملا براى مدتى خود حکومت کند بهيچوجه ما را مجاز نميکند که حکومت حزب را در نوشته ها و ادبيات خود وارد کنيم. مهم اين نيست که عملا چه سناريوهائى ممکن است پيش بيايد. حکومت حزبى، حکومت ائتلافى با شرکت حزب، حکومت موقت و انتقالى همه اينها امکان دارد، اما استراتژى و چشم انداز و افق ما نميتواند ناظر بر اين سناريوها باشد، بلکه بايد مستقل از احتمالات عملى حکومت مطلوب ما را هدف خود قرار دهد. ما براى برقرارى جمهورى سوسياليستى آنطور که در برنامه آمده است مبازه ميکنيم، اين هدف و افق و چشم انداز ماست و همين را هم بايد با روشنى و شفافيت در برابر جامعه قرار دهيم. طرح حکومت حزب اين شفافيت را از بين ميبرد و اين افق را مخدوش ميکند.٣- حکومت حزب کمونيست حکومت مناسب سرمايه دارى دولتى در بلوک شوروى بوده است ( و در چين هنوز هم هست). طرح اين تز خواه ناخواه ما را در اين کمپ قرار ميدهد. و ما را به يک موضع دفاعى در برابر تبليغات جنگ سردى و دموکراسى پارلمانى ( سيستم چند حزبى) مياندازد. درست در نقطه مقابل حکومت شورائى که ما را در يک موضع تعرضى و طلبکار قرار ميدهد. ٤- بحث حزب و قدرت سياسى که کورش را به فرمولبندى حکومت حزب رسانده ناظر بر تصرف قدرت بوسيله حزب است و نه حاکميت حزب. و تمام مشروعيت و حقانيت تصرف قدرت بوسيله حزب اينست که اتفاقا حزب حکومت را براى خودش نميخواهد، بلکه ميخواهد حکومت شورائى، حکومت مستقيم خود مردم را سازمان بدهد.( من اين نکته را اول بار که کورش در مصاحبه اى در هفتگى حکومت حزب را عنوان کرد در يادداشتى به او و دفتر سياسى ياد آور شدم. اين يادداشت را دراينجا تکرار ميکنم:کورش در مصاحبه اش در توضيح "اولويتها و جهت گيريها" از "حکومت حزب کمونيست کارگرى ايران" نام برده است که به نظر من هم از لحاظ نظرى و هم سياسى توصيف درستى از حکومت مطلوب ما نيست. ما تا کنون در ادبيات حزب حکومت کارگرى و جمهورى سوسياليستى را عنوان کرده ايم و توضيح داده ايم. اين عناوين با ديدگاه ما در مورد دولت و جامعه و نقش مردم و غيره در نظامى که ميخواهيم در ايران روى کار بيايد خوانائى دارد و حقانيت و مطلوبيت آن کاملا قابل دفاع است. حکومت حزب نه تنها با هيچيک از اين دو تعريف از حکومت مطلوب ما خوانائى ندارد بلکه با توجه به تجربه منفى حکومت حزبى کشورهاى کمونيستى تا کنون موجود، ما را در يک موضع ضعيف و کاملا غير قابل دفاع قرار ميدهد. ميشود از تصرف قدرت بوسيله حزب صحبت کرد، و اين را بايد بيشتر از اين هم در ادبياتمان بگوئيم و باز کنيم. اما "حکومت حزب" بحث کاملا متفاوتى است که حتى موضع تصرف قدرت بوسيله حزب را مخدوش و غير قابل دفاع ميکند. بيادم هست که در يکى از جلسات بحث با کادرها( فکر کنم در آلمان و يا کانادا بود) خود کورش بدرستى تصرف قدرت و ساختمان حکومت را از هم تفکيک کرد، در اين مصاحبه هم بايد به همين ترتيب توضيح ميداد. بويژه که اين در بحث پلاتفرم رهبرى عنوان شده و ميبايد با وسواس و دقت بيشترى به موضوع برخورد ميشد.

٥-کاملا امکان داد که حزب بدون شوراها بقدرت برسد و کاملا مجازست که چنين کند اما بهيچوجه مجاز نيست استراتژى خود را بر اين مبنا قرار بدهد و حتى به عنوان يک هدف مرحله اى آنرا وارد استراتژى کند. اين هم از لحاظ سياسى و هم متدولوژيک خطاى محض است. بحث بر سر اين نيست که با شورا و بى شورا کدام سخت تر و کفر تر است و يا کدام را همه بلدند و کدام را بلد نيستند. مساله اينست که حزب براى برپائى جمهورى سوسياليستى که شورائى بودن يک خصيصه پايه اى آنست ميجنگد و استراتژى خود و تمام قدرت تبليغى و سازماندهى خود را بايد بر همين اساس قرار دهد. اجازه بدهيد در اينجا نظر خودم را در مورد بحث حزب و قدرت سياسى نادر بگويم چون تلقى رفقا از اين بحث نه تنها مبناى تز حکومت حزب بلکه بسيارى از انتقاداتى است که رفقا به قطعنامه وارد ميدانند. به نظر من اين بحث اساسا در مقابل بورژوازى ( و کمونيسم غيرکارگرى) و خطاب به طبقات ديگر موضوعيت و ضرورت پيدا ميکند و نه خطاب به کارگران و مردم و انقلاب. اعلام "حزب راسا و هر وقت بتواند قدرت را ميگيرد" در برابر آن نظرات بورژوائى ايست که هزار مانع "تئوريک" در برابر تصرف قدرت بوسيله کمونيستها قرار ميدهند: "بدون شورا نميشود"، "قدرت مال طبقه است و نه حزب"، "طبقه بايد حکومت کند" و غيره. (همانطور که براى تشکيل حزب مانع پيوند با طبقه را در مقابل ما قرار ميدادند.) هر سه نفر سياستمدار بورژوا که دور هم جمع ميشوند مدعى قدرت اند اما نوبت کمونيستها که ميرسد بايد براى دست بقدرت بردن صبر کنند (و آنهم ظاهرا بر اساس تئوريهاى خودشان) تا ابر و باد ومه و خورشيد و فلک جور شود. بحث حزب و قدرت سياسى ميگويد اينها تئورى دست نبردن بقدرت سياسى است. حزب را درست کرده ايم که قدرت را بگيريم و هر موقع بتوانيم با يک مليون نفر و يا کمتر از آن هم قدرت را ميگيريم و منتظر هيچ پيش شرطى نمى نشينيم. اما خطاب به طبقه و در رابطه با مردم و انقلاب بحث ما اين نيست و نبايد باشد که يک مليون کافى است و شورا هم بود و نبودش زياد مهم نيست خود حزب قدرت را ميگيرد. در رابطه با انقلاب و طبقه بايد بحثهاى "حزب و جامعه" نادر را مبناى کار قرار داد. ( همانطور که بعد از تشکيل حزب مباحث آژيتاتور و رهبران عملى و محافل کارگرى مبناى سياستهاى ما در رابطه با طبقه قرار گرفت و نه بحث " پيوند لازم نداريم").بحث حزب و قدرت سياسى در رابطه با مردم و انظار جامعه تنها اين جنبه مثبت را دارد که آمادگى و اعتماد به نفس ما را براى تصرف قدرت نشان ميدهد. همين و بس.( و به نظر ميرسد تنها همين يک جنبه است که تمام ذهن رفقا را اشغال کرده است). هر نوع امتداد اين بحث به استراتژى ( که باز اساسش به نظر من بحث حزب و جامعه است) و يا حکومت حزبى و غيره بحال حزب و انقلاب هر دو مضر و مهلک است.

--رفقا ميبخشيد که باز اين نوشته طولانى شد. نکات قابل بحثى ديگرى هم هست که در فرصتهاى ديگرى بايد به آن پرداخت.

حميد تقوائى

٢ سپتامبر ٢٠٠٣