درباره مجادلات حول قرار شوراها آذر ماجدى در نقد قرار شوراها مسائلى بسيار اساسى و محورى مطرح شده است. عليرغم اينکه رفقا گفته اند که اين قرارى در رابطه با تاکتيک معينى است، بحث در نقد قرار مسائلى محورى و پايه اى در رابطه با استراتژى حزب در تصرف قدرت سياسى و پس از تصرف قدرت را بميان کشيده است. مباحث مورد بحث از نفس خود قرار مهم تر و پايه اى تر هستند. مباحثى چون حزب و قدرت سياسى و درک هاى متفاوتى که از بحث نادر در کنگره دو وجود دارد، دو قطبى حزب و شورا، حکومت حزب يا حکومت شورايى، مقوله کنترل محلات و نحوه عملى کردن آن و غيره. من در اين نوشته ميخواهم عمدتا به اين مباحث بپردازم. چرا قرار؟قرار با حرکت از شرايط سياسى جارى و تحولات اخير بر تبليغ فشرده تر و متمرکز تر امر دامن زدن به جنبش شورايى و ساختن شوراها بعنوان محور سياست سازمانده اى توده اى حزب تاکيد دارد. تصور عمومى اينست که اتخاذ چنين سياستى در حزب کمونيست کارگرى احتياج به قرار ندارد و در شرايطى که اوضاع سياسى دچار تحولاتى از نوع ٢٠ خردارد تا ١٨ تير شود و جنبش سرنگونى به چنين پيشروى هايى نائل شود حداکثر بدنبال کمى تحليل اوضاع اين سياست بايد از طرف حزب اتخاذ شود. چرا يس چنين قرارى براى حزب کمونيست کارگرى لازم شده است؟ علاوه بر توضيحات رفيق حميد در اين رابطه بايد بگويم که در بحثهاى دفتر سياسى پيش از تهيه قرار روشن شد که در اين رابطه اختلاف نظراتى وجود دارد که مانع اتخاذ اين سياست بعنوان يک سياست فعال حزب در شرايط جديد سياسى است. از اينرو ارائه قرار لازم آمده است. (خود من در نوشته کوتاهى به دس بتاريخ ٢٤ ژوئن مساله لزوم دامن زدن به جنبش شورايى را مطرح کردم.) مباحث پس از ارائه قرار هم نشان داد که اختلاف نظرات جدى در اين رابطه موجود است. عليرغم تفاوت ها و سايه روشن هايى، بنظر من جوهر و هسته اصلى بحث مخالفين قرار يکسان است. از اينرو من به تک تک نوشته ها نميپردازم، نوشته رفيق کورش را مبنا ميگيرم و در صورت لزوم به برخى نوشته هاى ديگر هم اشاره ميکنم. رفيق کورش ميگويد: «مشکل من اين است که قرار پيشنهادى اين توصيه را از متن خارج ميکند و تبديل به يک ارزيابى از تاريخ تاکنونى حزب و شيوه اعمال قدرت سياسى ميکند. ... علاوه بر استدلالهاى تاکتيکى.. از تاريخ و گذشته حزب مايه ميگذارند... مقدمه نادرستى است که مستقل از هر نيتى. به گذشته تا امروزى حزب برخورد نادرستى ميکند و نقد و تصوير نادرستى از آنچه که حزب گفته و کرده بدست ميدهد. ... من با چنين تصويرى از حزب چه آنموقع و چه امروز موافق نيستم. ..»من چندين بار قرار را خواندم و نتوانستم متوجه شوم که منظور کورش کدام بخش مقدمه است. قرار اينطورى شروع ميکند: «١- با اوجگيرى جنبش سرنگونى عليه رژيم اسلامى سازماندهى توده اى مردم به يک امر روز و عاجل تبديل شده است. ٢- ضرورى است که از هم اکنون تصوير و افق روشنى از نظام آلترناتيو حکومتى ما يعنى جمهورى سوسياليستى به جامعه داده شود.» متوجه نميشوم که چگونه اين مقدمه، قرار را «تبديل به يک ارزيابى از تاريخ تاکنونى حزب و شيوه اعمال قدرت سياسى ميکند، چگونه از تاريخ و گذشته حزب مايه ميگذارد، و چگونه به گذشته تا امروزى حزب برخورد نادرستى ميکند و نقد و تصوير نادرستى از آنچه که حزب گفته و کرده بدست ميدهد.» بند ١ روشن به اوضاع سياسى کنونى اشاره دارد و از آنجا ميخواهد يک سياست عملى - تاکتيکى در رابطه با سازماندهى مردم استنتاج کند. بند ٢ اشاره به تبليغ آلترناتيو برنامه اى ما، همانگونه که در برنامه يک دنياى بهتر آمده، يعنى جمهورى سوسياليستى، که يک نظام شورايى است، دارد. چرا تاکيد ما بر تبليغ نظام آلترناتيومان، بويژه در زمانى که شرايط سياسى کاملا تغيير کرده و مردم شعار سرنگونى جمهورى اسلامى داده اند، تاريخ ما را به زير سوال ميبرد؟ و چرا در شرايطى که توازن قوا تغيير کرده است تاکيد بر سازماندهى توده اى مردم در ظرفى که سياست هويتى ما را تشکيل ميدهد معناى ارزيابى از تاريخ تاکنونى حزب و مايع گذاشتن از تاريخ حزب معنا ميدهد؟ (به مساله تغيير توازن قوا بعدا ميرسم. ميدانم که بر سر اين اختلاف هست، ولى لابد کسانى که اين قرار را پيشنهاد کرده اند و يا کسانى که از آن دفاع کرده اند معتقدند که شرايط و توازن قوا تغيير کرده است، و شما که معتقديد نکرده بايد بحث را بر سر اين ببريد و نه آنجايى که رفته است. و آنوقت اين يک بحث معين سياسى ميشود بر سر تحليل از اوضاع سياسى کنونى.) رفيق کورش گويا اول به کلمه «عاجل» ايراد دارد و بعد به محدود کردن سازماندهى توده اى به شورا. «اما از اين مقدمه به اين نتيجه رسيدن که تازه سازماندهى توده اى مردم در دستور ما قرار گرفته يا عاجل شده و بعد اين سازمان يابى توده اى به شورا محدود شود درست نيست. اولا اين مقدمه باز هم تصوير نادرستى از کار و مشغله ناکنونى حزب در اين زمينه ميدهد: سازمان دهى توده اى چيزى نيست که تازه امروز عاجل شده باشد، عاجل بوده و ما به آن مشغول بوده ايم.» من فکر نميکنم که کلمه عاجل اينقدر برآشفته شدن داشته باشد. اگر کلمه عاجل اشکالى دارد ميتوان کلمه بهترى پيدا کرد. مساله اينجاست که وقتى اوضاع سياسى تغيير ميکند، سياست هايى اولويت ميابد، اقداماتى جلو ميافتد، بر يک سرى سياست ها تاکيد بيشترى ميشود، و يک سرى اقدامات ديگر در دستور قرار ميگيرد، مسائلى مبرم ميشود، بدون اينکه هيچکدام از اينها بمعناى اين باشد که ما قبلا به آن بى اعتنا بوده ايم و «تازه» به آن توجه ميکنيم. بدنبال برآشفتگى از کلمه عاجل، رفيق کورش ما را به تاريخ حزب و ادبيات حزب و عملکرد گذشته حزب ارجاع ميدهد. ولى وقتى مدافعين قرار براى دفاع از قرار و ضرورت اتخاذ آن به ادبيات حزب و به تاريخ حزب رجوع ميکنند، با اين برآشفتگى روبرو ميشويم که «آنرا از تبيين برنامه اى نتيجه ميگيرند و اين براى يک حزب سياسى مهلک است، آنرا تبديل به سکت ايدئولوژيک ميکند که تاکتيک را از ايدئولوژيش در مياورد نه مولفه هاى ابژکتيو دنياى بيرون.» اگر مساله کاملا از نقطه نظر تاکتيکى در نظر گرفته شود بايد به دو مولفه توجه داشت، يکى شرايط ابژکتيو دنياى بيرون، که در اين مورد به وضعيت جنبش سرنگونى و اوضاع سياسى جامعه و جمهورى اسلامى بايد بپردازيم و از جمله ببينيم که آيا توازن قوا تغيير کرده است يا نه و دوم بايد تاکتيکى که اتخاذ ميکنيم با اصول کمونيستى و برنامه اى و هويتى ما و کمونيسم کارگرى در تناقض نباشد و خوانايى داشته باشد. در مورد شورا بخش دوم کاملا تامين است، بخش اول است که بايد تحليل شود و مورد ارزيابى قرار گيرد.رفيق کورش مييرسد که آيا واقعا بايد توضيح داد که حزب تا حالا در مورد تشکل هاى توده اى چه ميگفته؟ نه منهم مثل او فکر نميکنم که لازم به توضيح باشد ولى اگر اينقدر روشن است اين بحث و اختلاف نظر از کجا ناشى ميشود؟ همه مان بحث هاى مبسوط درباره تشکل هاى توده اى و شورا را خوانده ايم. البته آن مباحث که در جلد ٦ هم بچاپ رسيده شوراها و تشکل هاى توده اى طبقه کارگر در محل کار را در نظر دارد. در مورد تشکل هاى توده اى مردم و طبقه کارگر در سطح جامعه و يا بعبارتى که مورد استفاده ما بوده است محلات بحث هاى کمترى داشته ايم. در برنامه مان بصراحت حکومت کارگرى را بعنوان جمهورى شورايى اعلام کرده ايم. منصور حکمت در مصاحبه مارکسيسم و جهان امروز بروشنى بر اينکه حکومت کارگرى يک جمهورى شورايى است تاکيد ميکند. و در آخرين قطعنامه مصوب دفتر سياسى، مساله تشکيل مجمع نمايندگان شوراها عنوان شده است. اولين مساله اى که از اينجا با يک حساب سرانگشتى ساده نتيجه گرفته ميشود، اينست که اگر حکومت کارگرى يا جمهورى سوسياليستى يک حکومت شورايى است و ما هم با تصرف قدرت قرار است جمهورى سوسياليستى را مستقر کنيم، ضمنا اگر در قطعنامه تاکتيکى اخيرمان مجمع نمايندگان شوراها را بعنوان نهاد تعيين نظام آتى منتخب مردم تاکيد کرده ايم، پس وقتى اوضاع انقلابى ميشود و يا به يک شرايط انقلابى نزديک ميشويم بايد دست بکار ساختن شوراها بشويم و جنبش شورايى را در جامعه براه اندازيم. اگر در چنين شرايطى اينکار را نميکنيم پس کى بايد دست بکار شد؟ آيا اصلا حزب در هيچ شرايطى راسا دامن زدن به جنبش شورايى را در دستور خود ميگذارد؟ يا اينکه صبر ميکند تا شوراها از پايين تشکيل شوند؟ آيا بنظر رفقا تشکل توده اى ديگرى بايد محور سياست سازماندهى توده اى حزب قرار گيرد؟ آيا اصولا ما به يک سياست تشکل توده اى احتياج داريم؟ اينها سوالاتى است که بايد پاسخ داد و متاسفانه ليست بلند بالاى رفرانس هايى که رفيق کورش بما داده است در زمينه گرفتن پاسخ به اين سوالات کمکى نميکند. نميشود با ارجاع به سابقه و کارنامه از پاسخ مشخص به سوالات مشخص و عملى گذشت. اينکه در شرايطى که اوضاع سياسى بطور جدى تغيير کرده است از يک اصل برنامه اى - هويتى و بدنبال آخرين قطعنامه تاکتيکى دامن زدن به جنبش شورايى نتيجه گيرى شود بنظر من کاملا درست و موجه و اصولى است و بهيچوجه هم ما را به يک سکت ايدئولوژيک بدل نميکند. اما اين تنها دليل نيست. ولى در اين چند سال اخير سياست ما در زمينه تشکل هاى توده اى چه بوده است؟ الان يادم نميايد که بحث مکتوبى در اين زمينه داشته ايم يا نه. ولى به مباحث دفتر سياسى و هيات دبيران در چند سال اخير و به سياست ناظر به تشکيلات داخل و يا کل کشور رجوع ميکنم. تا آنجا که به تشکلات توده اى طبقه کارگر در محل کار مربوط ميشود که جنبش مجمع عمومى بعنوان قدم اول ساختن جنبش شورايى سياست ما بوده است. در اين زمينه فکر نميکنم که اختلاف نظرى باشد. ولى در سطح جامعه از آنجا که توازن قوا اجازه نميداد بحث شوراها را بعنوان سياست روز مطرح نميکرديم. جنبش مجمع عمومى در محلات هم که موضوعيت نميتواند داشته باشد. بحثى که منصور حکمت روى آن تمرکز ميکرد بحث ايجاد جنبش و سازمانهايى بود که بر مبناى سياست تلفيق کار مخفى و علنى امکان پذير بود. از جمله جنبش براى حقوق مدنى، زنان، حقوق کودک، حتى جنبش هاى ادبى و غيره. اين تلاشى بود براى متشکل کردن مردم و جلب آنها به کمونيسم و سياست هاى کمونيسم کارگرى در چهارچوبى که توازن قواى جامعه اجازه ميدهد. تا آنجا که بخاطر دارم در يکى از پلنوم ها نيز نادر در اين رابطه صحبت کرد. وقتى در مورد سازمان آزادى زن در پلنوم ١٣ بحث کرديم، نقدى که نادر به طرح من داشت از همين زاويه بود. نظرش بود که سازمان آزادى زن را به شکلى ايجاد کنيم که در داخل امکان شکل گيرى و پيوستن به آن باشد. همانطور که رفيق کورش هم ميداند سياست سازمان دادن جنبش هايى بر مبناى تلفيق کار مخفى و علنى از جانب ما هيچگاه بدرستى دنبال و پيگيرى نشد. پس ارائه قرارى، الان در شرايطى که اوضاع تغيير کرده، در مورد سازماندهى توده اى و اعلام اينکه بعنوان يک سياست روز و عاجل بايد اين مساله در دستور حزب قرار گيرد، نه تنها هيچ اشکالى ندارد، نه تنها تاريخ حزب را زير سوال نميبرد، نه تنها ارزيابى اى نادرست از تاريخ حزب بدست نميدهد، نه تنها جلوى در و همسايه شرمنده مان نميکند، بلکه سياستى کاملا درست، ضرورى، و مبرم است. ايراد دوم کورش به اينست که از قرار اين سياست به شوراها محدود شده است. اولا اين قرار تا آنجا که من ميفهمم سياست تشکل توده اى حزب را به شورا محدود نميکند. از «محور» سياست سازماندهى توده اى صحبت ميشود. محور بمعناى محدود نيست. منظور اينست که جنبش شورايى به رکن اصلى سياست مان بدل شود. در حاليکه اشکال ديگر هم هنوز کاملا باز است، مثل سازمان آزادى زن، مثل تشکلات جانبى ديگر فرضا اول کودکان، يا جنبش هاى ادبى و غيره، اينها ظروفى است که بما کمک ميکند جنبش کمونيسم کارگرى را تقويت کنيم و حزب را به جلوى صف مبارزات برانيم. من براستى دليل اينهمه برآشفتگى نسبت به اين قرار را نميفهمم هر چند که آماده ام هر کلمه اش هم در بحث تغيير يا بهبود يابد.بنظر من اگر اصلا بدهکارى به چپ سنتى و يا نگرانى از انتقادهاى چپ سنتى در اين مباحث موضوعيت داشته باشد، نه دفاع از اين قرار، بلکه مخالفت با آن از موضع بدهکارى و نگرانى از چپ سنتى است. اين قرار دارد بر سازماندهى توده اى مردم در شرايطى که اوضاع سياسى و موقعيت جنبش سرنگونى تغيير کرده تاکيد ميکند، و اعلام ميکند که شوراها بايد محور اين سياست باشد. شوراها يکى از اصول هويتى ماست، در برنامه مان آمده، کلى قطعنامه و بحث در مورد آن داريم، و هر چپى اى که ذره اى با ادبيات ما آشنا باشد و ريگى هم به کفش نداشته باشد، از اين قرار هيچ چيز جز همان که ميگويد نميفهمد. در نتيجه من نگرانى رفقا را در اين زمينه نميفهمم که گويا اين قرار تصوراتى را در مورد ما و مباحث حزب و قدرت سياسى القاء ميکند. اصلا کشاندن اين قرار به بحث حزب و قدرت سياسى و تقابل حزب و شورا مرا متعجب کرده است. اين رابطه و نگرانى را متوجه نيستم. حزب و قدرت سياسى بنظر ميرسد که رفقاى مخالف قرار شورا ها معتقدند که اين قرار حزب را تضعيف ميکند و بنظر آنها اين قرار با بحث حزب و قدرت سياسى که منصور حکمت در کنگره دوم حزب مطرح کرد در نتاقض قرار ميگيرد. رفيق مجيد حسينى ميگويد: «حال با محورى کردن شعار شوراها در اين شرايط، از اين موقعيت گريزى زده ايم، (اينکه حزب اعلام کرده است مصمم است قدرت را در ايران بدست گيرد) کارى که فعلا بايد حزب به پيش برد به ارگان و تشکلى ديگر رجوع داده ايم، در نتيجه از آن ذهنيت موجود و بدست آمده دور ميشويم. تصوير از حزب مدعى کسب قدرت را به حزب که بالاخره به روشهاى «دموکراتيک» روش غير از اتکا به عزم و اراده و نيروى خود روى آورده و دارد خود را اصلاح ميکند، تغيير ميدهيم.» رفيق ايرج ميگويد: خواهند گفت که «دارند بحثهاى حزب و قدرت سياسى را يواش يواش پس ميگيرند.» رفيق رحمان ميگويد: «تاکيد بر تصرف قدرت توسط حزب را کمرنگ ميکند. و فورا اين مبحث را بدنبال خواهد داشت که خود را اصلاح کرده اند.» رفيق کورش مينويسد: شعار پيشنهادى قرار «ذهنيت و خودآگاهى حزب که از طريق همه بحث هاى مختلف و بخصوص حزب و قدرت سياسى بوجود آمده را به سايه ميراند. اينکه ما رابطه ميان شورا، حزب، سوسياليسم و قدرت سياسى را ميدانيم بنظر من توجيه کافى براى اين سهل انگارى نيست. کل سنت چپ بيرون از ما اين را رد نکرده و اين مرض را منظما در ميان ما هم بازتوليد ميشود... در غياب اين حساسيت کل تفاوت بنيش ما با سنت جارى چپ ميتواند کم رنگ شود و همراه آن تيزى، چابکى فکرى و ابتکار عمل حزب در رابطه با قدرت سياسى کم شود. تسليم تصوير دنياى بيرون شود.»راستش من متوجه نيستم که تمرکز بر سازماندهى جنبش شورايى و تلاش براى متشکل کردن مردم در شرايط نوين در شوراها که بنظر من، و باستناد تمام اسناد کمونيسم کارگرى مناسب ترين و بهترين شکل تشکل طبقه کارگر و مردم است، چگونه حزب را تضعيف ميکند؟ چگونه به مردم اين تصوير را از حزب ميدهد که ديگر خيال ندارند قدرت را بگيرند؟ چگونه حزب را مغشوش ميکند؟ و از آن بدتر به يک مرض تشبيه ميشود که مدام دارد درون حزب بازتوليد ميشود؟ آيا ما داريم از يک حزب و يک سنت حرف ميزنيم؟ چگونه تلاش براى متشکل کردن مردم در شوراها حزب را تضعيف ميکند؟ من واقعا متوجه نميشوم. رفيق رحمان از اين ميگويد که قطعا در يک جامعه ٦٠ ميليونى حزب ميتواند يک ميليون نفر را براى کسب قدرت سياسى حول خود گرد آورد . آيا قرار است ما استراتژى مان را معطوف به جلب و سازماندهى يک ميليون نفر در حزب بکنيم و از اين راه بقدرت برسيم؟ اگر مقصود اينست، اين استراتژى شکست حزب است. بنظرم برداشت هاى مختلف و متفاوتى از مباحث حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه وجود دارد. (بهمين دليل هم پيشنهاد کردم که نوارهاى سخنرانى هاى نادر در اين عرصه ها و در رابطه با مبحث سلبى - اثباتى با قرار دادن روى سايت در اختيار همه قرار داده شود تا يکبار ديگر به اين مباحث گوش دهيم و شايد نظراتمان بهم نزديک شود.) ١- آيا با اين بحث که حزب کمونيست کارگرى قدرت را ميگيرد، مقصود اين بوده که نبايد فعالانه جنبش شورايى را براه انداخت و سازماندهى کرد؟ هيچ سندى از نادر مبنى بر چنين استدلال و نظرى موجود نيست و من هيچ بحثى در اين رابطه در هيچ جلسه رسمى نشنيده ام. «کفر» نادر اين بود که حزب در هر شرايطى که برايش ممکن باشد قدرت را ميگيرد و منتظر چيزى يا کسى نميشود. نه اينکه تلاشى براى ساختن شوراها نميکند و يا شعارها را اگر نپسنديد دور ميزند. اين کاملا روشن است که جامعه پولاريزه شده در حال خيزش انقلابى شرايط بسيار مساعد ترى است و بديهى است که با و در راس مردم متشکل در تشکلات توده اى امکان قدرت گيرى آسان تر است. اينکه نادر گفته با سه ميليون يا حتى يک ميليون نفر هم قدرت را ميگيريم باين معنا نيست که ميرويم سعى ميکنيم يک ميليون نفر را بدرون حزب مياوريم و بعد قدرت را ميگيريم. بنظر من اين بحث تاکيدى بر اين است که ما به هيچ کس و هيچ جنبشى بدهکار نيستيم. براى قدرت ميجنگيم و در هر شرايطى که امکانش باشد براى گرفتن قدرت خيز برميداريم. ولى همين نادرى که اعلام کرده که قدرت را با يک ميليون هم ميگيريم در سمينار آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود اعلام کرده که انقلاب مساعد ترين و مطلوب ترين شرايط قدرت گيرى ماست. بنظر من ما بايد خود را براى قدرت گيرى در هر شرايطى آماده کنيم ولى براى شرايط مطلوب و مساعد قدرت گيرى مبارزه کنيم. مطلوب ترين و مساعد ترين شرايط قدرت گيرى ما وقوع يک انقلاب توده اى است که بخش قابل ملاحظه طبقه کارگر و مردم در شوراها متشکل باشند. کما اينکه رفيق کورش ميگويد «با شورا که همه بلدند» قدرت بگيرند، (اميدوارم که اينطور باشد) «پيچيدگى مساله بر سر بى شورا است.» خوب اگر شورا اينقدر کار ما را آسان ميکند چرا نميدويم و شوراها را بسازيم و تلاش کنيم جنبش شورايى در جامعه پا بگيرد که کارمان آسان شود؟ چرا دوست داريم حتما کار پيچيده را بکنيم؟ حتما گفته خواهد شد که اگر اينکار را بکنيم اغتشاش فکرى و تصوير غيرمصمم از حزب در درون خود حزب و در جامعه بوجود مياوريم. ايمج حزب را خراب ميکنيم. حزب را از چابکى مياندازيم و غيره يا اينکه شرايط براى ساختن شوراها مساعد نيست. بنظر من اين استدلال و روش عجيبى است. طبق اين اصل بديهى است که بايد تلاش کنيم خود را براى هر شرايطى آماده کنيم ولى براى مساعد ترين و مطلوب ترين شرايط مبارزه کنيم و آنرا براى قدرت گيرى حزب فراهم آوريم، بايد براى دامن زدن به جنبش شورايى تلاش کنيم و در عين حال اين آمادگى را داشته باشيم که اگر شرايط اجازه داد براى گرفتن قدرت در هر مقطعى خيز برداريم. آيا اين کار نشدنى است؟ غلط است؟ تخيلى است؟ ايرادش چيست؟ کار مشکلى است ولى کسى بما قول نداده بود که تصرف قدرت سياسى و گرفتن رهبرى انقلاب کار آسانى است. در اينجا اشاره اى کنم به نگرانى بسيارى از رفقا از «ميگويند خود را اصلاح کرده اند.» چه کسانى ميگويند؟ مردم؟ اگر مردم سياست هاى ما را اين چنين از نزديک دنبال کرده اند و ما را به اين خوبى ميشناسند که ديگر ناراحتيمان چيست؟ شرايط براى قدرت گيرى همين الان ما مساعد است. ولى مساله مردم نيستند، چپ سنتى است، جرياناتى از قبيل راه کارگر و اتحاديه کمونيست ها و کومه له و غيره. اينکه اينها در مورد ما چه ميگويند واقعا چقدر در تعيين سياست هاى ما تعيين کننده است؟ بنظر من هيچ. بگذار هر چه ميخواهند بگويند با همان «اعتماد به نفسى» که رفيق مجيد به آن اشاره ميکند پاسخ شان را ميدهيم. ما بايد اينقدر اعتماد به نفس داشته باشيم که نگران اين «ميگويند» ها نشويم. اين نگرانى از ميگويند هاست که تسليم شدن به تصوير دنياى بيرون است. توازن قوا و کنترل محلات مساله توازن قوا يکى از مسائل اساسى است که در بحث حول اين شعار مطرح است. آيا توازن قوا در جامعه بنحوى هست که طرح اين شعار ضرورى و مفيد شده باشد؟ بنظر من بله. بحث من اين نيست که ميتوان همين الان شورا ها را ساخت. بحث بر سر اينست که بايد اين جنبش را براه انداخت و دامن زد، تا در يک دور ديگر خيزش توده اى شوراها در محلات سر برآورند. حزب کمونيست کارگرى خود يک پاى مهم و يک مولفه مهم در تغيير توازن قوا در جامعه است. اينکه ما چه ميکنيم و چه ميگوييم در تغيير توازن قوا موثر است. اگر قرار است که شعار زنده باد آزادى و برابرى مهرش بر مبارزات و اعتراضات مردم بخورد، پس شکل سازمانيابى توده اى که ما طرح ميکنيم راهش باز است. بعلاوه اين شکل سابقه تاريخى و شناخته شده در جامعه دارد. از دل انقلاب ٥٧ شوراها در سراسر کشور بيرون آمدند. مساله اينست که ما بايد کارى کنيم که افق چپ بر مبارزه سياسى حاکم شود و مردم خود را با چپ تداعى کنند. (ر.ش. به مصاحبه مردم بايد انتخاب کنند نادر) در اين روند، آلترناتيو سازمانيابى ما نيز يک جزء مهم از کل تلاشى است که براى به چپ کشيدن مبارزات مردم انجام ميگيرد. با اين حساب به امروز از اين زاويه که آيا همين الان ميشود شورا را ساخت يا مجمع عمومى را تشکيل داد نبايد نگريست. مساله اينست که آيا شرايط مساعد است تا ما سازماندهى جنبش شورايى را در دستور روز بگذاريم؟ آيا جنبش سرنگونى تا اين حد پيشروى کرده است؟ آيا اوضاع بشکل برگشت ناپذيرى تغيير کرده است؟ پاسخ به تمام اين سوالات بنظر من مثبت است. بايد در نظر بگيريم که خود اين مبارزه عنصرى مهم در تغيير توازن قوا در جامعه بنفع جنبش سرنگونى و بنفع کمونيسم کارگرى و حزب است. اتفاقا در اين شرايط، شرايط براى رشد حزب و تشکيلات حزبى مساعدتر خواهد بود. و آنوقت بجاى اينکه شبکه حزبى ما راسا وارد يک سرى اقدامات بعضا خطرناک بشود در شکل آژيتاتورهاى توده اى و رهبران عملى در شوراها فعاليت خواهند کرد و شوراها را پشت حزب و سياست هايش خواهند آورد.کورش ميگويد توازن قوا براى تشکيل شوراها مساعد نيست و حزب در نتيجه بايد خود راسا کنترل محلات را از طريق شبکه هاى پر نفوذ حزبى انجام دهد. اينکه ما چگونه توانسته ايم در چنين شرايطى از توازن قوا شبکه هاى پر نفوذ حزبى که ميتوانند محله را کنترل کنند بوجود آورده باشيم خود يک سوالى است که بايد پاسخ بگيرد. ولى اين شبکه پرنفوذ حزبى چگونه کنترلش را بر محله اعمال ميکند؟ اين کنترل قرار است از چشم مردم محل مخفى بماند؟ قرار است مسلح شوند؟ قرار است محله را غرق کنند؟ قرار است چگونه اين کنترل را اعمال کنند؟ کنترل محل بايد توسط مردم انجام شود نه توسط چند تا جوان. براى کنترل محل احتياج بيک نوع سازمانيابى توده اى است. اين کنترل فقط تلاش براى ايذاى پاسداران نيست بايد مسائل ديگر از جمله مسائل باصطلاح رفاهى محل را نيز در حيطه کار داشته باشد. ضمنا آيا در چنين توازنى که مردم نميتوانند هنوز جمع شوند و راجع مسائل و مشکلاتشان حرف بزنند، ما قرار است شبکه حزبى مان را جلوى جمهورى اسلامى بگذاريم؟ اين سياست نادرست و خطرناک است. ما يک حزب اجتماعى هستيم و نه حزب سوپرمن ها. نکته اى در مورد ما و کردستان. قطعا در اين زمينه رفقاى بسيار ديگرى هستند که اين تاريخ را بخوبى و بادقت بخاطر مياورند. من وارد مقايسه بنکه و شورا نميخواهم بشوم. ولى اين را بخاطر دارم که منصور حکمت از همان ابتدا يکى از بحث ها يا بهتر بگويم جدل هايش با کومه له اتفاقا بر سر اعمال حاکميت بود. او اعمال حاکميت را توسط يک حزب مسلح و مردم غير متشکل تائيد نميکرد. يکى از مسائل اصلى که درباره آن بحث داشت اتفاقا سازماندهى جنبش شورايى و ساختن شوراها و اعمال حاکميت از آن طريق بود. بنظر من اين قياس در اينجا مشکلى را از ما حل نميکند. اگر از کنترل محلات رفيق کورش چنين الگويى را مد نظر دارد، اين را ما پيش از اين نقد کرده ايم. علاوه بر اين الگوسازى از هر اتفاق تاريخى کار نادرستى است. ولى بخصوص مقايسه کردستان سال ١٣٥٧ با ايران سال ١٣٨٢ و کومه له سال ١٣٥٧ با حزب کمونيست کارگرى ١٣٨٢ بنظر من قياس مع الفارغ است. خوب است که از گذشته مان بياموزيم ولى نه اينکه بخواهيم آنرا به الگويى بدل کنيم. بخصوص که اين دو چنذان ربطى بهم ندارند. دولت حزب کمونيست کارگرىمن اولين بار که اين عبارت را در نشريه هفتگى ديدم فکر کردم که اشتباه لپى است. ولى الان متوجه ميشوم که از نظر کورش فازى در قدرت گيرى حزب است، مرحله اى در رسيدن به جمهورى سوسياليستى. اين مرحله گذارى حتى يک روز هم باشد باز مرحله اى کردن پروسه قدرت گيرى ما و استقرار جمهورى سوسياليستى است. برنامه ما خيلى صريح به چنين مرحله بندى اى قائل نيست. برنامه ما سرنگونى جمهورى اسلامى و بلافاصله حکومت کارگرى را اعلام ميکند. حکومت کارگرى را هم که ما طبق قرارى که در بالا به آن اشاره کردم جمهورى سوسياليستى ناميده ايم. طبق اصول برنامه اى مان ما بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى اگر قدرت را گرفته باشيم جمهورى سوسياليستى را اعلام ميکنيم. منصور حکمت در مصاحبه مارکسيسم و جهان امروز خيلى صريح ميگويد که حکومت کارگرى «حکومت حزب کمونيست کارگران نيست، حکومت شوراها و ارگانهاى عمل مستقيم توده کارگران و شهروندان است.» اينکه در عمل ما با چه موانع و مسائلى روبرو خواهيم شد، بايد صبر کرد و ديد و باقتضاى شرايط پاسخ اصولى، کمونيستى و عملى براى آن پيدا کرد. از قبل قائل شدن به مرحله اى که حکومت حزب کمونيست کارگرى است و بعد طى پروسه اى جمهورى سوسياليستى، مغاير برنامه ماست. اگر رفيق کورش به چنين مرحله بندى اى قائل است بايد تلاش کند برنامه حزب را اصلاح کند. اعلام آن پيش از اينکه چنين پروسه اى طى شده باشد غيراصولى است. يک ملاحظه رفقاى مختلفى از جمله رحمان و مجيد گفته اند که شعار شوراها را نبايد هم ارز شعارهاى ديگر حزب فرضا زنده باد آزادى و برابرى قرار دهيم. (من در اينجا نقل به معنى ميکنم، اگر دقيقا عين بحث آنها نيست ميبخشيد) اولا بايد بگويم که شعارها بعنوان يکى از اصول هويتى ما در کل تاريخ سنت ماست. و منصور حکمت هم بعنوان يکى از اصول هويتى ما از آن ياد ميکند و در برنامه مان هست و غيره. در نتيجه اين ايراد بنظر من وارد نيست. در مورد مقوله حزب و شورا هم که صحبت کرديم. من به چنين دو قطبى اى قائل نيستم. ايضا به همين دليلى که گفتم. ما ميتوانيم و بايد در آن واحد هم حزب بسازيم و هم شورا. هم جنبش حزبى را تقويت کنيم و گسترش دهيم و هم جنبش شورايى. هيچگونه تناقضى ميان اين دو وجود ندارد. ضمنا اين دو شعار آزادى و برابرى و شوراها از يک جنس نيستند. در عين حالى که نظام مورد نظر ما را توضيح ميدهند و ما را معرفى ميکنند، از دو جنس مختلف هستند. درست است که ما بيست سال است ميگوييم «آزادى، برابرى، حکومت کارگرى» ولى دقيقا بهمين مدت هم هست که بر جنبش شورايى و شورا ها بعنوان يک اصل مهم هويتى و نظام مورد نظرمان کوبيده ايم. در شرايطى که اوضاع مساعد نبود فقط شعار جنبش مجمع عمومى را اعلام و بطور روتين تبليغ ميکرديم. حالا بحث بر سر اينست که اوضاع سياسى جامعه و موقعيت جنبش سرنگونى و حزب کمونيست کارگرى تغيير کرده است و اعلام اين شعار را به يک امر روز و مبرم بدل ميکند. اين کاملا مجاز است و فوکوس ما را بهيچوجه منحرف نميکند. ضمنا ما در همين شرايط با ارجاع به اوضاع سياسى روز حکومت کارگرى را از دنبال شعار آزادى و برابرى برداشتيم و نگران از بين رفتن فوکوس حزب و يا ايجاد اغتشاش فکرى نشديم. چرا قرار دادن شوراها در سياست روز و اعلام آن فوکوس را منحرف ميکند؟ همانطور که گفتم حزب در آن واحد کارهاى مختلف ميکند و شعارهاى مختلف ميدهد، چون يک حزب سياسى است دخيل در يک جنبش اجتماعى و سياسى گسترده و پيچيده. بعنوان جمعبندى. مباحثى که حول بحث شوراها مطرح شده مسائلى مهم و اساسى اند که بايد بروشنى حل و فصل شوند. بنظر من اختلافاتى مهم در زمينه حزب و قدرت سياسى، حزب و جامعه، تصرف قدرت و اوضاع پس از تصرف قدرت وجود دارد. من با جوهر قرار ارائه شده موافقم هرچند که با جرح و تعديل و اصلاح در آن هم مساله اى ندارم. ولى فکر ميکنم که اوضاع براى دامن زدن به يک جنبش شورايى آماده است و حزب بايد آنرا در سياست روز خود قرار دهد. اين سياست نه تنها باعث گيجى حزب نميشود و فوکوس را بهم نميريزد، نه تنها باعث تضعيف حزب نميشود، بلکه باعث رشد و گسترش و تقويت حزب ميگردد. گسترش تشکيلات حزبى و دامن زدن به جنش شورايى دو سياست مهم ما در داخل کشور بايد باشد. اين دو سياست نه تنها تناقضى با يکديگر ندارند، بلکه کاملا باعث تقويت حزب و رشد جنبش توده اى و انقلابى ميشود. اول سپتامبر ٢٠٠٣ |