از محمود به مصطفى و برعکس!!

به رفيق مصطفى صابر عزيز

رفيق عزيز مصطفى شما از بخش آخر نوشته ام رنجيدى. من اين تکه را از نوشته ام حذف ميکنم و از رفيق حميد تقوايى هم ميخواهم اين نوشته من را براى همه بفرستد. اگر آن تکه آخر بحث من اين برداشت را به دست ميدهد که من خودم و شما را به حزبى و غير حزبى تقسيم کردم، آن را حذف ميکنم. اما مصطفى عزيز آيا ما آنقدر صميمانه و نزديک به يکديگر نيستيم تا اگر هم در نوشته مان اشکالى بيانى وجود داشت که درکى غير معقول و غير انتظار را القا ميکند همديگر را درک کنيم و با سعه صدر به آن بپردازيم؟

از تعمق بيشتر کردن هم قصد برخورد از بالا را نداشتم و حدااقل در برخورد من و شما نميتواند چنين برخوردى جايى داشته باشد. به هر حال شما از بسيارى جهات قابل تر از من هستى. اين شکسته نفسى نيست. من همين روزها در فکر نوشتن نامه اى به نشريه جوانان بودم که ضمن قدردانى از تو، احساسات خودم را از خواندن اين نشريه جالب و خواندنى و آموزنده براى شماره آينده بنويسم. ميدانم اينطور حرف زدن «که تعمق کنيد» در بين ما جايى ندارد. اما از نظر من بحث رفقاى موافق قرار، تاکنون سطحى بود و دليلى براى اقناع ارائه ندادند. تعمق بيشتر کن لفظ غلطى است اما حقيقتا بايد رفقا با تمرکز بر روى نقاط کليدى بحث استدلالات قانع کننده اى ارائه دهند. من ابتدا و قبل از خواندن متن مباحث رفقاى دفتر سياسى مشکلى با قرار نداشتم و فقط پس از خواندن بحثها با تعمق بيشتر به اين قرار نگاه کردم و حتى در ديدگاهم نسبت به حزب و قدرت سياسى شفاف تر شدم. براى همين نوشتم رفيق روى بحث بيشتر تعمق کن. يعنى يک مقدار از خودم حرکت کردم.

من در تکه آخر نوشته ام گفتم که اين حرف مصطفى صابر «که اگر پروسه از بالايى است که من خبر ندارم» صدايى خارج از حزب است. آيا اين به اين معناست که مصطفى صابر خارج از حزب است؟ مصطفى عزيز آيا نميشود ما حرفى و نظرى خارج از حزب بزنيم؟! من هم با دقت بيشتر فهميدم که منظور شما اين نبود که پروسه از بالايى است. اما هنوز هم معتقدم همينکه شما نظر ديگران را پروسه از بالا و يا ذهنيگرى ميدانى معلوم است که بر اينکه عده اى به پروسه از بالا فکر ميکنند انگشت ميگذارى و اين حرف مخالفين ماست. اميدوارم بحثهاى سازنده اى داشته باشيم.

از دور ميبوسمت. به تو زنگ ميزنم و با هم گپ ميزنم

قربان شما محمود قزوينى

رونوشت به همه رفقاى ک م

محمود عزيزم!من از شما هيچ رنجشى ندارم و با کمال ميل و افتخار به حرفهاى شما و ساير رفقا گوش ميدهم و فکر ميکنم. فقط نگران فضاى بحث ها بودم و لازم ديدم احساس خودم را به تو و ساير رفقا مطرح کنم. نامه تو به من آرامش خاطر ميدهد که بدون هيچ دغدغه بحث کنم. بهر حال اگر هم اين فقط برداشت من بود، برخورد شما به من آرامش بخشيد و حس خوبى داد. تلاش خواهم کرد تا آنجا که ميتوانم از بحث هاى که موافق آن هستم دفاع کنم و به نظرم بحث فوق العاده مهمى است که از شورا و تاکتيک به مراتب فراتر ميرود.

ميبوسمت،

مصطفى صابر.

٢٤ آگوست ٢٠٠٣