درباره قرار پيشنهادى در مورد "تبليغ شوراها"

کورش مدرسى

رفقابا معذرت از اينکه با تاخير بصورت کتبى در اين بحث شرکت ميکنم. بحث، بدون اينکه شکوه اى داشته باشم، ابعاد مختلفى پيدا کرده است. گسترده تر شدن بحث لابد از نفس موضوع است و شخصا آنرا مضرر نميدانم. کمک ميکند در ابعاد وسيعتر و عميقترى به مسائلى که در مقابل ما قرار گرفته است بپردازيم. اما مشکل اين است از يک طرف نميتوان واقعا، آنطور که بعضى از رفقا ميخواهند، تستى با جواب دادن به چند سوال مسئله را روشن کرد و از طرف ديگر نميشود به کل بحث هائى که مطرح شده يا مورد اشاره و نتيجه گيرى قرار گرفته پرداخت. اين بحث ها از انقلاب بلشويکى (نقش شوراها و حزب)، بحث دولت در دوره هاى انقلابى، حزب و قدرت سياسى، بحث تشکل هاى توده اى، جمعبندى از تجربه حزب عراق و تجربه خود ما در کردستان، مسئله تصرف قدرت سياسى و غيره را در برميگيرد. در نتيجه مجبورم فعلا به رئوس بحث بپردازم. جنبه هاى مفصلتر بحث را هم بايد به تدريج پوشاند. من نظرم در مورد انقلاب اکتبر، رابطه حزب و شوراها در اين انقلاب، تفاوت منشويسم و بلشويسم و همينطور بلشويسم و ليننيسم، که بنطر من اتفاقا در بحث حزب و قدرت مهم است، بحث دولت در دوره هاى انقلابى، که نسبتا به تفصيل به آن پرداخته ام، را در انجمن مارکس، بعضا با حضور و دخالت نادر، مطرح کرده ام. نوار جلسات اول و دوم اين بحث در سايت انجمن مارکس قابل دسترس است و بخش سوم آن را هم بزودى "ديجيتايز" ميکنم و روى سايت ميگذارم. بعلاوه در کار پياده کردن و تنظيم کل بحث براى انتشار هستم. اينجا همين قدر اشاره ميکنم که با بخشى از تبيين هاى داده شده در نوشته هاى اخير رفقا (مثلا مصطفى) از رابطه شوراها با حزب بلشويک و همينطور بحث دولت در دوره هاى انقلابى رفيق حميد موافق نيستم. در مورد تجربه حزب عراق، که بنظر من براى ما بايد بسيار آموزنده باشد، هم من علاوه بر چند نوشته (در نشريه انترناسيونال و جزواتى) که منتشر شده، در جلسات مکرر دفتر سياسى و پلنوم هاى حزب عراق و ايران، و بحثى در انجمن مارکس، ايضا با حضور نادر، که در اولين فرصت آنرا هم قابل دسترس خواهم کرد، اظهار نظر کرده ام. در مورد حزب توده اى در سمينار مرکزى نظرم را ارائه دادم که نوار آن به لطف رفيق کيوان جاويد پياده شده و بازهم بزودى از طريق نشريه بسوى سوسياليسم منتشر ميشود. در مورد تشکل هاى توده اى و شوراها، که ظاهرا من بدهکار شده ام که بايد بگوم اگر "شورا نه پس چى؟" گمان ميکنم کم اظهار نظر نکرده ام. هرکس نشريات حزب در سالهاى اخير را ورق زده باشد يا بزند ميتواند متوجه شود که نظر من چيست. همان است که تاکنون (لاقل ٦-٧ سال گذشته) پايه سياست ما در داخل کشور بوده است. بهر صورت، بپردازيم به مسئله اى که در مقابل ما قرار گرفته است.

يک قرار

بنظر ميرسد صورت مسئله اين است که حميد معتقد است اين دوره بايد حزب بيشتر روى حکومت شورائى بکوبد و حزبى ها در افواه عمومى به شورائى ها شناخته شوند. من با اين مخالفتى ندارم، گو اينکه آنقدر که تداعى شدن ما با سوسياليسم و برابرى در برخوردارى از نعمات زندگى و آزادى و برابرى، مدرنيسم، رهائى زن، ضديت با مذهب را مهم ميدانم اين را نميدانم. بحث در مورد اهميت شورا نيست. بحث در مورد اهميت تداعى شدن ما و اهميت آن در انتخاب ما در مقابل راست است. مشکل من اين است که قرار پيشنهادى اين توصيه را از متن خارج ميکند و تبديل به يک ارزيابى از تاريخ تاکنونى حزب و شيوه اعمال قدرت سياسى ميکند. قرار بر چند پايه استوار است و يک نتيجه گيرى ميکند. من هم با پايه هاى مقدماتى قرار و هم با نتيجه گيرى از آن موافق نيستم.

اولين نکته اين است که قرار ميخواهد با تصويب خود " تصوير و افق روشنى از نظام آلترناتيو حکومتى ما يعنى جمهورى سوسياليستى به جامعه داده شود" سوال من اين است که تا حالا حزب چه ميکرده؟ هزار و يک سند ترويجى و آژيتاسيونى در مورد مقايسه حکومت شوراها با حکومت پارلمانى نداشته ايم؟ برنامه ما، کل تبليغات ما، حتى در همين دور اخيره اين کار مشغول نبوده ايم؟ ممکن است لازم باشد بيشتر اين کار را انجام دهيم اما چنين تصميمى نه محتاج تبديل شدن شورا به تشکل توده اى روز است و نه ما را الزاما به شعار هاى نتيجه گيرى شده در قرار ميرساند. وقتى به اين مقدمه قرار توجه ميکنيد بيشتر بنظر ميرسد چون رفقا به اين نتيجه رسيده اند که بلحاظ تاکتيکى امروز وقت اين شعار است، علاوه بر استتدلال هاى تاکتيکى که بعدا به آن ها ميپردازم، از تاريخ و گذشته حزب مايه ميگذارند تا ما را قانع کنند. در نتيجه معلوم نيست داريم با رفقا يک بحث تاکتيکى ميکنيم يا بحثى در مورد يک قلم برنامه اى. اگر با اين شعار، مثل کمافى السابق حزب، موافق نباشيد از اين بند و از رفقا جواب برنامه اى و يک بحثى در مورد سوسياليسم و حکومت شورائى را تحويل ميگيريد. اگر داريم در مورد تاکتيک بحث ميکنيم نه به اين مقدمه احتياج است و نه به بحثها در مورد جايگاه شورا و نظام آلترناتيو و شورا ظرف مبارزه و حکومت، شورا ارگان جمهورى سوسياليستى و غيره. توضيح درستى اين شعار را بايد با استدلال تاکتيکى داد. کسى که به بحث هاى برنامه اى محتاج ميشود، يا راه حل تاکتيکى ندارد و يا تصوير درستى از آنچه که حزب ميکرده ندارد. بحث من اين است که حتى اگر قرارى در مورد "در دستور قرار گرفتن يا محور قرار گرفتن ايجاد شوراها" بعنوان شرط پيشروى ما در اين دوره درست و لازم باشد، ميشد گفت با توجه به اينکه انقلاب در دستور است، يا هرچيز ديگرى، بايد تشکيل شوراها را به شکل اصلى متشکل کردن مردم تبديل کرد، يا چيزى از اين دست. ديگر به صغرى و کبرى چيدن برنامه اى و ترويج آن احتياجى نبود. اما اين مقدمه اين کار را نميکند. مقدمه نادرستى است که، مستقل از هر نيتى، به گذشته تا امروزى حزب برخورد نادرستى ميکند و نقد و تصوير نادرستى از آنچه که حزب گفته و کرده بدست ميدهد. مسئله اين است که دنياى چپ بيرون از ما درست از همين سر ما را مورد حمله قرار داده اند که حزب کمونيست کارگرى به اين مسئله اهميت لازم را نميدهد. من با چنين تصويرى از حزب چه آنموقع و چه امروز موافق نيستم. حزب ما مشکلى در فهم و تبليغ شورا به عنوان "ظرف مبارزه و حکومت" و حکومت شورائى بعنوان نظام آلترناتيو در مقابل پارلمان نداشته و بدون اين شعار هم همين کار را ميکرده است. اگر اين شعار را نميداديم دليل ديگرى دارد. بهر صورت، اين مقدمه براى تبديل کردن اين شعار يا سياست به شعار و سياست حزب لازم نيست. اين مقدمه دارد توجه حزب و رهبرى آن را به چيزى جلب ميکند که احتياج به اين جلب توجه ندارد و سالهاست به غلط متهم بوده اند که اين توجه را ندارند. باز تاب اين نوع استدلال در نوشته هاى رففا از کنترل خارج است. ادعا ميشود که اگر ما امروز اين شعار را ندهيم صاحب شوراها چريک و راه کارگر و غيره ميشوند. اين نشناختن قدرت حزب، رابطه همين حالاى ما با جنبش شورائى و چگونگى و اهرم هاى نفوذ ما و تسلط ما بر شوراها است که کاملا پديده اى ماکرو و اجتماعى است. اين يک سره ساده کردن مسئله است و دادن تصويرى اکونوميستى از رابطه احزاب سياسى با جنبش هاى اجتماعى و ازجمله جنبش شورائى است که گويا هرکس زودتر بگويد شورا برده است.

دوم، من با ابند اول مقدمه قرار که ميگويد "با اوجگيرى جنبش سرنگونى عليه رژيم اسلامى سازماندهى توده اى مردم به يک امر روز و عاجل تبديل شده است" هم موافق نيستم. لازم به توضيح نبايد باشد که من هم با ارزيابى از اينکه اوضاع عوض شده موافقم. گمان ميکنم عباراتى نظير اينکه "جنبش سرنگونى به بستر اصلى اعتراض مردم تبديل شده"، "روند آخر" رو در روئى مردم با جمهورى اسلامى شروع شده و "نسيم انقلاب ميوزد" فرمول هائى بوده که من بدست داده ام. اما از اين مقدمه به اين نتيجه رسيدن که تازه سازماندهى توده اى مردم در دستور ما قرار گرفته يا عاجل شده و بعد اين سازمان يابى توده اى به شورا محدود شود درست نيست. اولا اين مقدمه بازهم بر تصوير نادرستى از کار و مشغله تاکنونى حزب در اين زمينه ميدهد: سازمان دهى توده اى چيزى نيست که تازه امروز عاجل شده باشد، عاجل بوده و ما به آن مشغول بوده ايم، سالهاى است که در دستور ما قرار داشته، در اين باره آن حرف زده ايم کتاب نوشته ايم با ديگران جدل کرده ايم. درست نيست از اينجا شروع کنيم که گويا تازه متوجه اين مسئله شده ايم. جالب است که وقتى در مخالفت گفته ميشود که اين شعار، درست مثل دوران قبل از اين شعار بهمان دلايل تاکتيکى که تاحالا اين شعار را نميداديم، درست نيست، رفقا پاسخ ميدهند که شما جواب نداريد. من از رفقا بايد بپرسم واقعا بايد توضيح داد که حزب تاحالا در مورد تشکل هاى توده اى چه ميگفته؟ پاسخ داشته يا نداشته؟ چه شعارها و رهنمودى هائى براى سازمان يابى توده اى داشته ايم؟ باور نميکنم اين لازم باشد.

سوم، نتيجه اى که قرار ميگيرد هم نادرست است. اولا دو بحث متفاوت درهم پيچيده ميشوند. "تبليغ شوراها هم بمثابه تشکل مبارزاتى توده مردم و هم بعنوان ارکان جمهورى سوسياليستى" و "تلاش براى تشکيل اين ارگانها در محور سياست سازماندهى توده اى ما". اين دو بحث مجزا است. "تبليغ شوراها هم بمثابه تشکل مبارزاتى توده مردم و هم بعنوان ارکان جمهورى سوسياليستى" کارى است که بيست و چند سال است به آن مشغول هستيم. تازه اگر بخواهيم در يک قرار در پرتو اوضاع امروز آن را نتيجه بگيريم، چيز زياد جالبى درباره حزب و تک تک مان نگفته ايم. اما "تلاش براى تشکيل اين ارگانها در محور سياست سازماندهى توده اى ما"، گذشته از اينکه کلمه تلاش زيادى است، سياست تازه اى است. سياست تاکنونى حزب، بدون اينکه هيچ ايراد ايدئولوژيک يا هويتى به آن وارد باشد، اين نبوده است. نه اينکه درست کردن شورا سياست ما نبوده است. اين ارزيابى را نداشتيم که چه در کارخانه و از آن سختتر در محله ميشود در اين تناسب قوا شورا درست کرد. شيوه هموار کردن ايجاد شورا بحث دامن زدن به جنبش مجمع عمومى بود. ممکن است رفيق حميد يا رفقاى ديگر معتقد باشند که تناسب قوا امروز ايجاد شورا را ممکن کرده، که من معتقد نيستم، در اين صورت بايد بحثى در اين باره کرد. نشان داد، بطور ابژکتيو، چرا اين ممکن شده است. چنين سير استدلالى به هيچ کدام از مقدمات اين قرار و بدتر از آن به ترويجات برنامه اى-هويتى احتياج ندارد و اين مقدمات و اين بحث ها جاى خالى چنين استدلالى را پر نميکند. من بعدا به اين تناسب قوا و تاکتيک "کنترل محله" نقش حزب، چگونگى انجام اينکار، تجربيات خود حزب ما خواهم پرداخت و سعى ميکنم مستدل کنم که اتفاقا "کنترل محله" به شکلى که رفقا تصور ميکنند ممکن نيست. اما اينجا ميخواهم بگويم، مستقل از اينکه من موافق يا مخالف اين نتيجه گيرى در مورد تناسب قوا باشم، در اين قرار و نوشته هاى رفقا بحثى در مستدل کردن آن وجود ندارد. آنرا از تبيين هاى برنامه اى نتيجه ميگيرند و اين براى يک حزب سياسى مهلک است، آنرا تبديل به سکت ايدئولوژيک ميکند که تاکتيک را از ايدئولوژيش در مى آورد نه مولفه هاى ابژکتيو دنياى بيرون.

چهارم، شعار "زنده باد شوراها" شعار غلظى است. اين با شعار "زنده باد حکومت شورائى" تفات دارد. حکومت شورائى ارجاع به نوعى از حکومت دارد. "زنده باد شوراها" ارجاع به شوراهاى معين. شعار زند باد شوراها درست هم طراز شعار "همه قدرت بست شوراها" است. کسى که طرفدار حکومت شورائى است ميتواند با شعار همه قدرت بدست شوراها موافق يا مخالف باشد. ربطى به قبول شورا به "شرط چاقو" که حميد اشاره ميکند هم ندارد. سوال اين است که کدام شورا؟ شورائى که بوجود نيامده؟ ميتوان اتفاقا براى استقرار حکومت شورائى با شوراهاى موجودى موافق نبود. همانظور بلشويکها براى دوره اى نبودند. اين گونه شعارها (همه قدرت بدست شوراها يا زنده باد شوراها) متعلق به دوراى است که اين شوراها واقعا شکل گرفته اند و بيان تاکتيک حزب در مقابل آنها است. اگر فکر ميکنيد به اندازه کافى حزب ما با شوراها و حکومت شورائى تداعى نشده، که من قبول ندارم، بايد شعارى مانند "زنده باد حکومت شوراها" را بايد بدهيد نه بطور کلى "زنده با شوراها". مشکلى که اختلاط اين دو شعار بوجود مى آورد اين است که يک موضع اصولى و پرنسيپال را به يک موضع تاکتيکى ترجمه ميکند و اين واقعيت (رفقا همه ميگويند قبول دارند) که شورا خودبخود مساوى سوسياليسم يا قدرت گيرى حزب نيست را مغشوش ميکند. در نتيجه ذهنيت و خودآگاهى حزب که از طريق همه بحث هاى مختلف و بخصوص بحث حزب و قدرت سياسى، بوجود آمده را به سايه ميراند. اينکه ما رابطه ميان شورا، حزب، سوسياليسم و قدرت سياسى را ميدانيم، نبظر من، توجيه کافى براى اين سهل انگارى نيست. کل سنت چپ بيرون از ما اين را رد نکرده و اين مرض را منظما در ميان ما هم بازتوليد ميشود. حساسيت نسبت به اختلاط اين مفاهيم همانقدر براى ما حياتى است که خود بحث شورا. در غياب اين حساسيت کل تفاوت بينش ما با سنت جارى چپ ميتواند کم رنگ شود و همراه آن تيزى، چابکى فکرى و ابتکار عمل حزب در رابطه با قدرت سياسى کم شود. تسليم تصوير دنياى بيرون شود.

تا اينجا من با قرار به همان شکلى که نوشته شده بحث کردم و تلاش کردم نشان دهم جدا از بحث هائى که در دفاع از اين قرار آمده، بگويم اين قرار، قرار خوبى نيست و نبايد تصويب شود. من هم با نطر ثريا موافقم که قرار به راى گذاشته نشود. من در دفتر سياسى حق راى ندارم، اما اگر اين قرار به راى گذاشته شود، بعکس ثريا، دعوت خواهم کرد که به آن راى منفى داده شود. تصويب اين قرار را نتنها راهگشا نميدانم و فکر ميکنم به هدف پيشنهاد کنندگان آن کمکى نميکند بلکه بعکس به ضرر سيستم جا افتاده فکرى است که نقطه تفاوت و قدرت حزب ما بوده است.

نکات ديگر

در بحث هائى که در موافقت و مخالفت با اين قرار انجام شده مجموعه اى از مسائل مختلف، که به ليستى از آنها در اول اين نوشته اشاره کردم، مطرح شده است. بعضى از اينها را خود من طرح کرده ام بعضى را رفقاى ديگر. ميخواهم در اينجا به نکاتى در اين ليست اشاره کنم. اين نکات با بحثى که مطرح شده ارتباط دارند اما از خود قرار مستقيما در نمى آيند.

حزب و قدرت سياسى، مربوط است يا نه؟

آيا اين قرار به بحث حزب و قدرت سياسى ربطى دارد؟ خود قرار در شکلى که فرموله شده ربط جزئى پيدا ميکند و ميتوان بدون وارد شدن به اين بحث در مورد قرار صحبت کرد. اما در توضيحاتى که در دفاع از قرار داده شد، بخصوص آنجا که به بحث من در مورد کنترل محلات وصل شد ديگر بحث به مساله قدرت و در نتيجه به رابطه آن با حزب مربوط شده و ميبايست مورد اشاره قرار ميگرفت.

اجازه بدهيد توضيح بدهم که مسئله کنترل محله خود را در چه چارچوبى مطرح ميکند. اوضاع جديد، شامل اوضاع سياسى ايران و موقعيت حزب، مسئله قدرت براى ما را از يک بحث عمومى دخالت در فضاى سياسى، چارچوبى که تا کنون بيشتر به آن محدود بوده ايم، فراتر ميبرد. امروز حزب کمونيست کارگرى و رهبرى آن ميتواند و بايد اوضاع سياسى جامعه و تناسب قوا را به نفع خود و جنبش خود تغيير دهد. اين نتنها به بحث حزب و قدرت سياسى مربوط است که بکار گيرى آن بحث است. دو تصوير غلط از بحث حزب و قدرت سياسى ميتواند وجود داشته باشد، اول اينکه "حزب و قدرت سياسى" يعنى حزب و تصرف قدرت سياسى. تصرف قدرت سياسى حتما بخش مهمى از اين بحث است اما بحث به آن محدود نيست. حزب و قدرت سياسى يعنى قابليت حزب در جابجائى نيرو در جامعه، موجوديت حزب بعنوان نيروى مادى و قابليت تاثير گذارى بر معادلات قدرت و تناسب قوا در جامعه. اين قابليت بايد حتى در شرايط عدم امکان ايجاد تشکل هاى توده اى، نطير شورا، عملى باشد. وگرنه ما منتظر بايد بمانيم تا اوضاع عوض شود. اعمال قدرت در شرايطى که تشکل هاى توده اى و شوراها وجود دارند بحث نوى نيست، جديد بودن بحث حزب و قدرت سياسى درست در همين مولفه بود که اگر شورا نبود چه؟ اگر تشکل هاى توده اى وجود نداشتند چه؟ اين ما را به اشتباه دوم مى رساند. بنظر من اگر بحث حزب و قدرت سياسى را به اين شکل قبول کنيم که حزب مجاز است در راس شوراها، يا هر تشکل توده اى ديگرى، قدرت را بگيرد يا اعمال قدرت کند، نکته اساسى بحث را متوجه نشده ايم. با تز اعمال قدرت در راس شوراها که کسى مشکلى ندارد و "ابداع" يا "کفرى" نيست. کفر اين است که حزب ميتواند و مجاز است و بايد با شورا يا بى شورا قدرت بگيرد واعمال قدرت کند. اگر به بحث هاى آن دوره که در مقابل بحث حزب و قدرت سياسى صورت گرفت برگرديم، و حتى به انتقادات بيرونى نگاه کنيم روشن ميشود که کسى با "تصرف قدرت سياسى" توسط حزب در راس شوراها که مشکلى نداشت. اگر بحث حزب و قدرت سياسى اين باشد، همه مارکسيست ها و چپ اين را لااقل در حرف، قبول دارد. سوال اين است اگر شورا نبود چه؟ جواب همان است که حميد هم در مقابل انتقاداتى که از اين سر مطرح ميشوند، گذرا اشاره اى به آن ميکند. با شورا يا بى شورا حزب بايد و مجاز است که قدرت را بگيرد. با شورا را که همه بلدند، پيچيدگى مسئله بر سر بى شورا است. حزب بايد بتواند بى شورا اهرم قدرت، اهرم تغيير تناسب قوا و اهرم تغيير معادلات قدرت باشد. سوال اين است که اين کار چگونه عملى است؟ کسى ميتواند تصويرى، احتمالى يا ممکن، از اين کار را بدست بدهد؟ ابزارها کدام اند؟ حزب بى شورا يا تشکل توده اى، به معنى متعارف آن، چگونه اعمال قدرت ميکند يا قدرت را ميگيرد؟ من منظما به اعمال قدرت و تغيير تناسب قوا اشاره ميکنم به اين دليل که در وحله اول حزب با مسئله قدرت "بى شورا" روبرو ميشود، دوره اى که تناسب قوا هنوز ايجاد تشکل هاى توده اى را ممکن نکرده است، مثل شرايط امروز. در مرحله بعدى يعنى تصرف قدرت، به احتمال بيشتر تشکل هاى توده اى (زير نفوذ يا بيرون نفوذ حزب) وجود خواهند داشت. در هر حال پرسيدم اين ابزار اعمال قدرت کدام است؟ در شرايطى که تشکل هاى توده اى وجود ندارند آيا اصولا اعمال قدرت ازجانب حزب ممکن است؟ اگر آرى چگونه؟ بحث من اين است که چنين کارى از خود حزب بايد بر آيد. رفقا فورا سوال ميکنند که اگر تناسب قوا وجود شورا يا مجمع عمومى را ممکن نميکند چگونه حزب سياسى را ممکن ميکند؟ اين سوال براى حزبى که بدون وجود تشکل هاى توده اى مردم را باخود داشته و توانسته چنين کنترلى را اعمال کند (منظورم تجربه کردستان است) بايد جوابش روشن باشد. تشکل توده اى وجودش موکول به اجتماع توده اى است. درست به همين دليل که مجمع عمومى بر شورا مقدم ميشود. اگر شما نتوانيد مجمع عمومى را، به دليل تناسب قوا، بوجود آوريد تصور وجود شورا بعنوان يک تشکل توده اى مشکل است. مگر اينکه هيات نمايندگى را جاى شورا بگذاريد. در مورد حزب چنين نيست. وجود حزب، حتى اگر توده اى هم شده باشد، موکول به تجمع مردم نيست. موکول به ارتباطاتى است که حتى در شرايط نامناسب حول شبکه هاى حزبى يا شبکه هاى محفلى که با حزب خود را تداعى ميکنند، شکل ميگيرد. حزب توده اى بدون "خانه حزب" ممکن است، شورا بدون اجتماع توده اى ممکن نيست. رفيق حميد که من را متهم به اين ميکند که فکر ميکنم حزب در خلا بزرگ ميشود و قدرت را ميگيرد و به آن لقب "ديد خطى از کسب قدرت" داده مسئله را ساده ميکند و خيال خود را از دادن هر تصوير عملى از اين پروسه راحت کرده است. من وقتى از اعمال قدرت به نيروى خود حزب صحبت ميکنم منظورم مردمى است که حزب ميتواند آنها را با اتکا به نفوذ شبکه هاى خود به ميدان بکشد. ربطى به خانه حزب ندارد. خود ما، گفتم اين تجربه را داريم. تا چند سال بعد از اشغال شهرهاى کردستان در حاليکه امکان هيچ تشکل توده اى وجود نداشت ما ميتوانستيم، از همين کانال، در سطحى اعمال قدرت کنيمء اين چنين شرايطى پايدار است؟ معلوم است که نيست اما بحث بر سر پايدار بودن و نبودن نيست، بحث بر سر اين است که در اين شرايط اين اعمال قدرت (کنترل محلات) از جنس شورا نيست، از جنس خود حزب است و کسى که از ايده کنترل (که چيزى چز اعمال قدرت نيست) فورا به شورا ميرسد، اين اعمال قدرت را از جنس حزب نميداند مخصوص شورا اعلام ميکند و صورت مسئله را به بحث حزب و قدرت سياسى برميگرداند. تز کنترل محله توسط "بچه هاى محل" يا "بچه هاى کمونيست محل" تز قديمى تر ماست که راستش کسى که آنرا وسط انداخت خود نادر در بحثهاى مربوط به سازمان جوانان کمونيست بود. در هر صورت من فکر ميکنم اگر امروز بخواهيد واقعا نوعى کنترل بر محل ايجاد کنيد اين تنها توسط شبکه هاى حزبى پرنفوذ ممکن است. همه احزاب ديگر اين کار را ميکنند، خود ما اين کار را کرده ايم. موکول کردن اين بحث به شورا غلط است و نتايج بشدت مخربى ميتواند داشته باشد. در کردستان و در ساير منطق ايران.

در شرايط امروز هنوز تجمع توده اى ممکن نيست. کسى که شبکه هاى حزبى، يا سازمان جوانان کمونيست، بعنوان راه تغيير تناسب قوا، راه کنترل محل، دنبال اين تبليغ براى شورا مى اندازد دارد اين رفقا را دنبال کارى ميفرستد که نشدن آن صورت مسئله ماست. بحث بر سر اين نيست که تشکيلات ما، کسانى که به حزب جلب ميشوند چه چيز را تبليغ کنند. بحث بر سر آن است که چکار کنند تا تناسب قوا بنفع ما و از جمله براى ايجاد شورا تغيير کند. اين عملى کردن کنترل محل توسط نفوذ توده اى شبکه هاى حزبى است.

در مقابل اين بحث، مصطفى از من ميپرسد که "ارگان توده اى" کنترل محله از نظر من چيست؟ کاش ميشد با پنج سوال اين يا آن مساله را حل کرد. متاسفانه چنين نيست. همانطور که با اين متد نميشود سراغ انقلاب اکتبر يا هر انقلاب ديگرى رفت. ولى بهر حال شايد براى روشن شدن هم که شده سعى کنم نزديک ترين جواب را بدهم. ارگان کنترل محله با ارگان کنترل توده اى محله ميتواند فرق داشته باشد. تازه جواب هرکدام بستگى به شرايط و بخصوص تباسب قوا دارد. در حکومت ما، جمهورى سوسياليستى، اين ارگان شوراى محل است. اما در دوره مبارزه براى سرنگونى و قدرت گيرى ما، بسته به تناسب قوا، ميتواند اين کار را شبکه حزبى، مجمع عمومى محل (شورا) يا جمع نمايندگان محل انجام دهند. من خودم را به هيچ چيز جز تناسب قوا مشروط نميکنم. در مورد تجربه ما در عراق من اينجا فقط به اين نکته اشاره ميکنم که به اعتقاد من يکى از محورهاى مهمى که رفقاى ما در عراق بکار نگرفتند درست همين بکار گيرى حزب روى پاى خود بعنوان اهرم قدرت است.

مصطفى ميپرسد که آيا من بحث دولت حزب کمونيست کارگرى را دارم؟ سوال من اينست که شما چه اشکالى به اين داريد؟ از نظر من اين بيان ديگرى از بحث حزب و قدرت سياسى است. بيان ديگرى از اينکه حزب قدرت را با شورا يا بى شورا ميگيرد. اگر قرار است که تصرف قدرت بى شورا هم بشود، دولتى که سرکار مى آيد و لابد يکى دو ماهى طول ميکشد که شوراها را مستقر کند و واقعا حکومت را شورائى کند. اين دولت هنوز هرچه که باشد دولت شوروى نيست. ممکن است بشود اسم هاى مختلفى روى آن گذاشت، از نظر من يکى از اسامى که گويا است و تصوير واقعى از ما بدست ميدهد، دولت حزب کمونيست کارگرى است. اين همانقدر مجاز است که مرتب ميگوئيم حزب کمونيست کارگرى اجازه نميدهد اين کار يا آن کار انجام شود.

حزب و شورا - آيا دو قطبى هست؟ متاسفانه اين دو قطبى هست و اين دو قطبى درست بهمين شکل که ما داريم بحث ميکنيم به قدمت جنبش کمونيستى وجود داشته و دارد. سوالاتى هم که به آنها ميپردازند درست همين سوالاتى است که ما به آنها مشغول هستيم. اينکه من يا شما فکر کنيم در سيستم ما چنين دوقطبى نيست چيزى در اين واقعيت وجود دوقطبى را تغيير نميدهد. به اعتقاد من وقتى که بطور پايدار و بى قيد و شرط قدرت را متعلق به شورا يا تشکل هاى توده اى بدانيد و نه حزب اين دو قطبى را به يک طرف خاص کشانده ايد.

رففا

ميدانم به نکات متعددى نپرداخته ام. اما اميدوارم تصويرى از نقطه عزيمت نظرم را داده باشم.

کورش مدرسى

٢١ اوت ٢٠٠٣