در باره مباحثات اخير دفتر سياسى در مورد شورا مينا احدى رفقاى گرامى دفتر سياسى در مورد مباحثات اخير در دفتر سياسى بنظر ميرسد، مباحثات از سطح اين قرار فراتر رفته و مسائلى در رابطه با نگرش ما در مورد چگونگى رسيدن به قدرت سياسى و جايگاه حزب و شورا و يا تشکلهاى توده اى دارد مطرح ميشود. اين خود امرى مثبت است و ادامه دادن به اين مباحثات حتما کمک خواهد کرد ما نگرش خودمان و احيانا اختلافات خودمان در اين مسائل را روشن تر کنيم. تا آنجا که به پروسه تا کنونى بحثها بر ميگردد، اختلاف در مورد موافقين و يا مخالفين شورا نيست، بلکه اختلاف در رابطه با زمان فراخواندن مردم به تشکيل شورا و جايگاه شورا در استراتژى ما براى کسب قدرت سياسى است. علاوه بر استدلالات متعدد رفقاى مخالف در مورد احتمال نيابتى شدن شورا و يا تضمين نبودن هژمونى ما در شوراها و غيره، که اين خود امرى است مربوط به پراتيک خودمان، رفقا از تبليغ شورا و ادامه دادن به کار تا کنونى ما دفاع ميکنند و فعلا مخالف فراخواندن مردم به تشکيل شورا در اين شرايط هستند. سوال اينست که بنظر اين رفقا کى قرار است فراخوان تشکيل شورا بدهيم. کدام فاکتورهاى عينى و يا ذهنى بايد آماده باشد تا ما به مردم بگوييم شورا تشکيل بدهيد. احتمالا بنظر رفقاى مخالف بعد از قدرت گرفتن و يا حداقل بعد از بهم ريختن کامل اوضاع. گفته ميشود، الان مناسب نيست چرا که حزب کمرنگ ميشود!! حزب قدرت را ميگيرد و با آوردن شعار شورا آشفتگى ايجاد ميشود و کار حزب را به مردم موکول ميکند و خطرناک است و غيره . من راستش اين استدلالها را نمى فهمم. چرا دادن يک شعار جديد آشفتگى ايجاد ميکند. مگر قرار نيست با عوض شدن شرايط و يا پيشروى جنبش سرنگونى شعارهاى ما و يا فوکوسهاى ما تغيير کند آيا اين امر جديدى در کار سياسى است.؟ ربط دادن فراخوان شعار شورا با بحث سلبى و اثباتى هم بنظر من يکى از اشتباهات رفقاست. انگار قرار نيست ما هيچ شکل سازمانى و يا هيچ حرفى که جنبه دستور العمل اجرايى دارد، به مردم بدهيم چون سلبى نيست. نماينده نه مردم بودن و با پيشرفت مبارزات نماينده پيشروى مردم و جنبش سرنگونى طلبانه بودن، با خود حتما اين مباحثات و دادن اين نوع شعارها را همراه دارد. همانطور که شعار کنترل محلات را داديم و در اين نگرش آنهم سلبى نيست بلکه اثباتى است. آشفتگى ايجاد کردن هم بحث جديى نيست. مسئله اينست که رفقايى در دفتر سياسى مخالف دادن اين شعار در اين شرايط هستند. و فکر ميکنند، شورا جاى حزب را ميگيرد. همان دو قطبى که بعضا رفقا آنرا رد ميکنند، اما در بحث خودشان جاى ويژه اى دارد. قدرت گرفتن حزب در پروسه مبارزه اى که در جريان است، بنظر منهم در وهله اول به اين گره ميخورد که مردم در ناصيه اين حزب آن قدرتى را ببينند که ميتواند حکومت را بياندازد و ميتواند حکومت اداره کند. در مقطع کنگره سوم بحث در مورد اين فاز بود. در سطح تبليغات گفته ميشد که ما با دادن رهنمودهاى اثباتى که اگر فلان تظاهرات را کرديد و مثلا گفتيد نه به حجاب اسلامى، ديگر نبايد فکر کرد راديوى ما موظف است بگويد بله به چه و بويژه مبارزات مردم را از زاويه ناروشنى در آرى نقد کند و مته به خشخاش بگذارد. موضوع بر سر نفى رژيم است وما بايد نماينده اين نفى باشيم. بنظر من اين امر تا حدودى اتفاق افتاده است. اما ما بايد کماکان سعى کنيم نماينده اين نه و نماينده لايق آن در انظار ميليونى مردم باشيم. رفقا اما از آن مقطع تا امروز اتفاقات سياسى جديدى افتاده است. از نظر ما طليعه شروع يک انقلاب در حرکات اخير مردم به چشم خورد و روندهاى اصلى بطرف يک سرى اتفاقات مهم سياسى در ايران به پيش ميرود. شورا يکى از نقطه قدرتهاى ما در سازمان دادن مردم و در اعمال اراده آنها هم در مبارزه و هم بعد از گرفتن قدرت سياسى، تنها ابزار مفيد و کارا در اعمال نظر مردم در حکومت آتى در ايران است. پس ترديد در فراخوان دادن به مردم از نظر سياسى خطا و از نظر عملى تيرى است به پاى خودمان. گفته ميشود با اين قرار حزب و نوع کارهايى از قبيل کنفرانس برلين را کمرنگ ميکنيم، که بنظر من اينهم درست نيست. ما بايد همه جا نماينده راديکال مردم باشيم و نوع کارهايى از اين قبيل را همواره انجام دهيم ولى اين ربطى به دادن شعار شورا ندارد. درست است که حزب قدرت را ميگيرد و با هر تعداد نيرو هم اگر پيش آمد بايد بگيرد. اما پروسه مطلوب گرفتن قدرت اتفاقا اينست که مردمى متشکل در شوراها پشت اين حزب باشند و زنجيره اى از تشکلهاى توده اى بويژه در شوراها، اين حزب را حمايت کنند. بهر حال بنظر من اگر اين قسمت بحث را روشن تر کنيم شايد به نتيجه زودترى برسيم. رفقاى مخالف بهتر است بگويند بالاخره شورا بجز تبليغات کلى و گذاشتن آن براى آينده هاى دور چه کاربرد ديگرى دارد و آيا بزرگ کردن حزب و جانشين کردن آن بجاى تشکلهاى توده اى مردم و بويژه شورا عملى است؟ ممکن است حرف رفقا در مورد اينکه حزب را بزرگ کنيم و خانه هاى حزب را گسترش دهيم و غيره ظاهرا راديکال بنظر برسد، اما در عمل به يک خطاى بزرگ سياسى مى انجامد و در نهايت حزب را از وجود متشکل شدن مردم و تداعى شدن شورا به عنوان پايه هاى قدرت حزب و نيروى مردم محروم ميکند و اين براى حزب ما خطر آفرين خواهد بود.مسئله ديگرى که فکر ميکنم مهم و حياتى است آيا رفقاى مخالف در شرايط کنونى قائل به ايجاد تشکلهاى توده اى هستند؟ اگر جواب مثبت است که بايد باشد کدام ظرف را مد نظر دارند. آيا به جز شورا تشکل ديگرى را مد نظر دارند؟ اگر جواب منفى باشد بايد بحث را به سطح ديگرى برد و در مورد آن حرف زد. بالاخره نميتوان گفت شورا خوب است اما براى بعد از اينکه ما قدرت را گرفتيم. آيا تضمينى هست که حتماً ما قدرت را ميگيريم اگر سير اوضاع طور ديگرى پيش رفت آيا تنها نيرويى که ما مخالفين مان را با آن تحت فشار بگذاريم همين مردم متشکل نيست که تحت تاثير سياستهاى ما ميباشند. علاوه بر اين آيا همين شعار کنترل محلات و پيروزى انقلاب مورد نظر ما با يک توده بيشکل و سازمان ميتواند عملى گردد؟ نميتوان انتظار داشت که جواب همه اينها بزرگ کردن و بزرگ شدن حزب است. حزب يک ستاد رهبرى کننده با نفوذ توده اى ميتواند باشد و تازه اين به وجود دهها تشکل توده اى بستگى دارد که دور حزب حلقه زده باشند. که متاسفانه تا کنون جواب رفقاى مخالف اينطور به نظر ميرسد که فقط حزب را ميخواهند بزرگ کنند. که اين نديدن پيچيدگيهاى سياسى گرفتن قدرت در جامعه و در اين مورد ايران را نشان ميدهد. اگر گرفتن قدرت به اين سرراستى و کم دردسرى بود که رفقا تصور ميکنند حتماً ما کارمان راحتتر از اين بود. اما رفقا بايد متوجه باشند که چندين ميليون انسان آن جامعه را نميتوان فقط در حزب متشکل کرد. اين قابل تصور است که يک حزب با ابعاد قوى خود و تشکلهاى توده اى تحت تاثيرش هر مانعى را به مقابله بطلبد. فراموش نکنيم که نيروى ما در سازمان دادن ابعاد ميليونى مردم است. يک حزب محروم از تشکلهاى توده اى و بويژه مردم سازمان يافته در شوراها، عليرغم نيت رفقا، حزب را از يکى از نقطه قدرتهايش، محروم ميکند. چنين حزبى ضعيف و شکننده خواهد بود. اين هم البته قابل تصور است که ما به هر دليلى نتوانيم شوراهاى مردم را در سطح وسيعى در شرايط کنونى سازمان بدهيم اما طرح آن و جايگاه آن در نزد حزب، جامعه را در مقابل هر نوع دسيسه ديگرى آماده نگه ميدارد و هر جا ممکن شد مردم به آن دست خواهند زد. بيان نکردن اين سياست آنطور که رفقاى مخالف ميگويند فعالين و مردم را در حالتى بى سازمان و بيشکل نگهميدارد. يا اينکه مردم خود راساً به اين اقدام دست ميزنند و در غياب فراخوان ما به تشکيل شورا، اقدام ميکنند. و ما در آن شوراها نفوذ چندانى نميتوانيم داشته باشيم. در چنين شرايتى اين رفقا کار جديى از دستشان بر نميآيد که سياست کنونيشان را اصلاح کنند. در پايان يک نکته را هم بهتر است گوشزد کنم، از همين امروز تبليغ ما در مورد شورا و تشويق مردم به متشکل شدن و اعمال اراده کردن در مبارزه و بعد از گرفتن قدرت، يک نقطه قدرت آلترناتيو حکومتى ماست. از همين امروز مطرح کردن اين شعار که هر فرد متشکل در شورا ميتواند در سياست گذارى و عملى کردن سياست شورا نقش داشته باشد سمپاتى قويى را به سمت ما جلب ميکند، ما را نزد مردم محبوب و حکومت کردن را ساده ميکند و جلوى ترس و يا ابهام مردم را ، بويژه با توجه به تبليغات جنگ سردى را هم ميگيرد. بهر حال اميدورام اين نکات کمکى در روشن شدن نکات مورد اختلاف کرده باشد. بنظر من رفقا از بحثهاى حزب و قدرت سياسى به نوعى از آنور بام مى افتند که نادر در مقابل چپى که اصلا گرفتن قدرت مسئله اش نبود گفت حزب قدرت را ميگيرد حتى با چند ميليون انسان که همراه آن حزب شده باشند. |