درباره قرار مربوط به شوراها فاتح بهرامى ٢٠ اوت ٢٠٠٣ در بحث هاى تاکنونى کتبى و همچنين در دو جلسه پالتاکى دفتر سياسى بر سر "قرار در مورد تبليغ شوراها" نکات مختلفى در موافقت يا مخالفت با قرار مطرح شده که تا حدود زيادى بحث را به مساله پايه اى ترى مربوط کرده است. در بحث هاى رفقاى مخالف اين قرار، بجز نوشته رفيق اسد گلچينى، جوهر بحث بقيه رفقا اساسا به تقابل حزب و شورا در جريان تصرف قدرت سياسى کشيده شده است. اگرچه تاکيد ميشود که بحث بر سر تقابل حزب و شورا نيست، اما فراخوان "پيش به سوى تشکيل شوراها" اساسا به زيان حزب و به تقابل با بحث حزب و قدرت سياسى گره زده ميشود و همينجاست که شورا بعنوان يک رقيب حزب ظاهر ميشود و تصويب اين قرار را به زيان حزب ارزيابى ميکند. در متن اين بحثها نکات ديگرى هم مانند چگونگى توده اى شدن حزب، بحث سلبى اثباتى، تجارب کردستان و حزب عراق، متد منصور حکمت و غيره مطرح شده است. منهم در دفاع از اين قرار پيشنهادى بطور خلاصه چند نکته را ميخواهم مطرح کنم. بحث بر سر چيست و بر سر چه نيست؟ مستقل از فرمولبنديهاى بخش "از آنجا که" و نيز تيتر قرار که ميتواند دقيقتر شود که اين تصوير را ندهد که گويا اين قرار بر سر تسهيل کردن شرايط تبليغ شورا توسط حزب است، چون مانعى بر سر تبليغ شورا وجود نداشته، در بخش "از اينرو" بروشنى و مستقيم بحث بر سر اينست که برويم پاى زمينه سازى براى درست کردن شوراها. هدف قرار اينست که در شرايطى که به شرايط انقلابى نزديک ميشويم لازم است براى درست کردن شوراها که يکى از ارگانهاى مهم سازمانيابى توده اى است، بايد کار کنيم. ارتباط اين بحث با زير سوال رفتن تصرف قدرت سياسى توسط حزب براى من قابل درک نيست. مگر در اين قرار گفته شده که حزب قدرت سياسى را نميگيرد و شورا بايد بگيرد که سوال براى ما پيش مياد يا اينکه ذهن مردم را نسبت به بحث کنگره دوم حزب مخدوش ميکنيم؟ مگر با تصويب اين قرار ميخواهيم تبليغ بر سر اينکه حزب قدرت را ميگيرد به کنارى بگذاريم؟ بحث مطلقا بر سر تصرف قدرت سياسى توسط حزب يا شورا نيست، اين قرار اشاره اى به اين مساله ندارد، در استدلالهاى موافقين شورا هم وجود چنين بحثى را بياد ندارم، و فکر ميکنم براى همه ما در حزب تصرف قدرت توسط حزب روشنتر و بى ابهامتر از هر بحثى است. بنابراين بنظر ميرسد اگر در بحث رفقاى مخالف قرار چنين استنباطى مطرح ميشود باين دليل است که جايگاه شورا و حزب در جريان قدرت سياسى از نظر آنان هم ارز گرفته ميشود. موضوع هم مربوط به جواب دادن به فشار چپ و راست نيست، اتفاقا بر خلاف اين بحث که گويا اين قرار در پاسخ به فشار چپ و راست روى ماست، رفقاى مخالف اين قرار خود را با تصويب آن زير فشار آن چپى احساس خواهند کرد که گويا قرار است فردا بما بگويد که از بحث هاى کنگره دومتان عقب نشستيد. بحث بسادگى اينست که انقلاب نزديک است، و سازمان دادن مردم در ابعاد توده اى به يکى از دستورهاى کار حزب بدل شده و بهمين جهت هم تلاشها براى زمينه سازى جهت درست کردن شوراها توسط ما جزو دستور قرار ميگيرد. لذا ارتباط اقدام و تلاش براى ايجاد شورا با نکاتى از قبيل سلامت ايدئولوژيک، خلوص ايدئولوژيک، فشار چپ و راست و غيره براى من قابل درک نيست. ارتباط اين قرار با قطعنامه قبلى چند ماه قبل درباره تضمين حق مردم در تعيين حکومت آينده يک قطعنامه و يک منشور صادر کرديم. اين قطعنامه فقط مربوط به دوره اى نيست که پس از سرنگونى جمهورى اسلامى دولتى سر کار آمده و جاى رژيم را گرفته است بلکه به کل پروسه بزير کشيدن رژيم مربوط است. در آن قطعنامه به مجمع نمايندگان شوراهاى مردم بعنوان ذيصلاح ترين ارگان براى تعيين حکومت آتى تاکيد شده است. اين شوراها که قرار است مجمع نمايندگانش آن ارگان معتبر و ذيصلاح تعيين نوع حکومت باشند کجاست؟ اين شوراها را چه کسى قرار است درست کند و از برپاشدنشان دفاع کند و براى درست شدنشان کارى بکند؟ وقتى ارزيابى اين باشد که فراخوان دادن به تشکيل شوراها و اقدام براى ايجاد آنها، به جايگاه حزب لطمه ميزند و ذهن مردم را نسبت به نقش حزب و بحث حزب و قدرت سياسى مخدوش ميکند، آنگاه نتيجه مستقيم و روشن اين خواهد شد که تا سرنگونى رژيم و تصرف قدرت توسط ما کارى براى درست کردن شوراها نميکنيم. اگر کسى بگويد که چنين نتيجه گيرى اى درست نيست ديگر مخالفت وى با تصويب اين قرار اساسا موضوعيتى پيدا نميکند. در اينصورت آيا مخالفت با قرار و با اين نتيجه که براى ايجاد آنها تا تصرف قدرت کارى نکنيم يک تناقض آشکار با قطعنامه قبلى نيست؟ صحبت از مجمع نمايندگان شوراهاى ناموجود که نميکنيم، همچنين صحبت از اين نيست که ديگرانى بجز ما ميروند شورا درست ميکنند و مجمع نمايندگان آنها را ما ارگان ذيصلاح معرفى ميکنيم. بنابراين سوال من از رفقاى مخالف قرار اينست که با ارزيابى اى که درباره مضر بودن اين قرار بحال حزب مطرح ميکنند و استنتاج مستقيمى که از آن ميشود آنگاه جايگاه آن قطعنامه چيست، آيا اعتبار آن قطعنامه براى خودمان زير سوال رفته است؟ چرا براى مردمى که از ما شنيده اند که انقلاب دارد فرا ميرسد، تصويب اين قرار در ادامه و پيگيرى قطعنامه قبلى با توجه به شرايط جديد معنى نميدهد اما عقب نشستن از بحث حزب و قدرت سياسى ممکن است معنى شود؟ شورا را تبليغ کنيم اما براى ايجادش کارى نکنيم! در بحث هاى رفقاى مخالف قرار بدرستى از ضرورت تبليغ شورا و اينکه جنبش شورائى را ما نمايندگى کرده ايم و ميکنيم صحبت ميشود ولى تاکيد اينست که اين قرار و فراخوان براى ايجاد شوراها براى حزب زيانبار است. اگر قرار است که چنين قرارى را براى ايجاد شواراها مطرح نکنيم آنگاه براى چه آنرا تبليغ کنيم؟ همانطور که گفتم با توجه به اين استدلال که قرار را مقابل بحث حزب و قدرت سياسى قرار ميدهد، طرح چنين قرارى تا سرنگونى جمهورى اسلامى و تصرف قدرت توسط ما منتفى است. از اينرو براى من ناروشن است که ديگر در شرايط امروز تبليغ شوراها به چه هدفى خدمت ميکند و براى چيست. چون وقتى که حزب قدرت را گرفت و مقاومت ضد انقلاب را کنار زد و دوره انتقال قدرت به دست شوراها رسيد آنوقت مانعى بر سر راه ما براى برپا کردن شورا وجود ندارد، ما در قدرت هستيم و ميگوئيم مردم شوراها را درست کنيد و قدرت را در دست بگيريد. ميدانم که تبليغ شورا از جهت شناساندن موضع ما در قبال تاکيد بر ظرف اعمال اراده مستقيم مردم و يا ساختار شورائى جمهورى سوسياليستى براى ما منفعت دارد. اما بين شورا و شعارهاى ديگر يک تفاوت هست که روى پرايتک ما تاثير ميگذارد و آن اينست که شوار يک ابزار مبارزه و سازماندهى توده مردم است و آنرا بايد ايجاد کرد و تبليغ صرف بدون اقدامى براى تشکيل آن معنى ندارد. دليل طرح امروز اين شعار هم به شرايط جديد برميگردد و قبلا که بحثى از انقلاب و اوضاع جديد نبود فقط به تبليغ آن اکتفا ميکرديم. جايگاه تبيين هاى پشت بحث در بحث هاى تاکنونى هم رفقاى موافق و هم مخالف به تبين ها و استدلال هائى از بحث همديگر اشاره ميکنند و به آن پاسخ ميدهند. اين در هر پلميک سياسى طبيعى است. اما مخالفت با اين قرار از سر تبين پشت آن، مبنائى براى مخالفت با خود شعار نميتواند باشد. (از جمله تاکيداتى مانند شعار پيش بسوى تشکيل شوراها همرديف شعار آزادى و برابرى نيست، يا ايراد گرفتن به مقايسه اين قرار با شعارهاى ديگر و موازى دانستن اهميت آن با ساير شعارهاى روز) اگر رفقا همه با طرح اين قرار موافق بودند اما بر سر تبيين پشت آن و دلايل طرح شعار اختلاف نظر وجود داشت آنگاه مساله کاملا فرق ميکرد و بحث بر سر اين تبيين ها لازم و ضرورى هم بود. اکنون چنين نيست و بنابراين نقش تبيين هاى موافقين شعار حتى اگر کسى نادرستى برخى از آنها را اثبات هم کند، جائى در مخالفت با شعار ندارد چون اختلاف اساسى بر سر آنها نيست. اساس اختلاف که در نوشته اکثر رفقاى مخالف قرار مورد تاکيد قرار گرفته بر سر اين نکته است که طرح اين قرار به ضرر حزب است و در مقابل بحث حزب و قدرت سياسى قرار ميگيرد. بهمين دليل بنظر من در متن اختلاف بر سر اين بحث موضوع پايه اى ترى مطرح شده که مربوط به نقش شوراها و تقابل آن با حزب در جريان تصرف قدرت سياسى است. از همين روست که بجز اسد رفيق ديگرى که مخالف قرار است بحث "زود است" را مطرح نميکند. لذا بنظر من بحث مجمع عمومى اسد و مخالفت آن با قرار از زاويه زود بودن طرح اين شعار از جنس مخالفت رفقاى ديگر نيست. بحث اسد الگوى شورا و مجمع عمومى شورا را مقابل خودش گذاشته و به تبليغ و فراخوان ايجاد مجامع عمومى در محلات هم ميرسد. لذا من با بحث اسد از اين نظر که شعار ايجاد شوراها را به بعد از سرنگونى رژيم موکول نميکند اختلافى ندارم اما طرح بحث شورا را مغاير با طرح مجمع عمومى در شرايط امروز هم نميدانم، همان برخوردى که با مجمع عمومى و شوراى کارگرى داريم. تعميم بحث سلبى - اثباتى گفته ميشود که شعار ايجاد شوراها اثباتى است و سلبى نيست و گويا اين در متن مبارزه ما عليه رژيم و جريانات ديگر به ضرر حزب تمام ميشود. اثباتى بودن شعار درست است اما تعميم بحث سلبى اثباتى تا آنجا که شعار اثباتى به ضرر قرار گرفتن حزب در رهبرى حرکت نفى گرايانه مردم ميشود، کاملا نادرست است. انقلاب سلبى است اما حزب و پراتيک آن اثباتى است. فقط بعنوان يک مثال بايد بگويم اگر از زاويه اين استدلال براى بحث سلبى اثباتى حرکت کنيم نبايد به کارگران بگوئيم که برويد مجمع عمومى تان را درست کنيد چون شعار برپائى مجامع عمومى اثباتى است. بحث سلبى اثباتى اساسش اينست که از آنجا که انقلاب و حرکت انقلابى مردم يک سيستم و حکومت را نفى ميکند آنگاه يک حزب سياسى براى اينکه بتواند در اين حرکت به رهبر مبارزه مردم تبديل شود بايد رهبر "نه" مردم شود. اما ديگر اقدامات عملى و پراتيک حزب هرچند در خدمت اين نفى و سلب است اما خود اثباتى اند. تظاهرات يک حرکت اثباتى است اما در نفى يک چيزى است. ايجاد شورا هم اثباتى است و در خدمت سازمانيابى مبارزه توده مردم براى نفى حکومت. بنابراين اثباتى بودن اين شعار نه تنها نقطه ضعفى براى آن نيست بلکه براى سازمان يافتن حرکت نفى گرايانه مردم است. فراخوان ايجاد شوراها و ضرر حزب همانطور که اشاره کردم اين مبناى اساسى مخالفت اکثر رفقا با قرار پيشنهادى است. دو استدلال اصلى براى آن مطرح ميشود: اول، از اين شعار اين تصوير را ميدهيم که از تصرف قدرت توسط حزب و بحث کنگره دوم حزب عقب نشينى ميکنيم، و دوم، ذهن مردم را نسبت به جايگاه حزب در جنگ با رژيم و جريانات راست مخدوش ميکنيم و خود را نزد مردم بدون اعتماد به نفس نشان ميدهيم و اين دومى در بحث رفيق مجيد بطور منسجم ترى فرموله شده است. در مورد اول بنظر من اگر قبول داريم که در رهبرى حزب کسى صاحب آن نيست، و کسى وجود ندارد که در بحث حزب و قدرت سياسى ترديد کرده باشد آنگاه ديگر حرف چپ و مخالفين ما موضوعيتى ندارد. هجمه اى که چپ و راست در جريان تظاهراتهاى ١٨ تير به ما کرد و از قبل به آن واقف هم بوديم نه خللى براى پيش بردن اين سياست در ما ايجاد کرد و نه در جواب به آنها کم آورديم و کم مياريم. راستش اگر خود ما براى توضيح اين شعار و ارتباط آن با بحث حزب و قدرت سياسى مشکلى نداشته باشيم، ديگران نميتوانند هيچگونه مشکلى براى ما ايجاد کنند. بعلاوه وقتى از فرداى روزى که طرح اين شعار را در دستور بگذاريم، از "کفر" گفتن تصرف قدرت توسط حزب هم کوتاهى نکرديم آنگاه چه دارند بگويند؟اما در مورد نکته دوم. اولا اين روانشناسى مردم که فکر کنند ما به خودمان بعنوان حزب کم اعتماد شده ايم از کجا آمده است؟ مردمى که اسمى از ما شنيده اند و به ما سمپاتى دارند در پس تشکيل شوراها اقدام ديگر حزب را براى آماده کردن و سازمان دادن خودشان براى مبارزه عليه رژيم تلقى ميکنند. چرا اين ارزيابى ما از برخورد مردم که لااقل جزو مخالفين ما نيستند در ارزيابى رفقا جا ندارد؟ چرا که حزبى که ميگويد مردم شورا درست کنيد و همزمان از پيوستن مردم به حزب حرف ميزند بخود بى اعتماد شده است؟ آيا حتى مخالفين ما، مستقل از هر چه بگويند، همچون تظاهراتهاى ١٨ تير، بر خود نخواهند پيچيد که حزب به سراغ درست کردن شوراها و سازماندهى مردم هم رفت و دارد براى خودش نيرو جمع ميکند؟ بنظر من اگر رفيقى فکر ميکند که فراخوان ايجاد شوراها براى مردم کم اعتمادى به حزب و اغتشاش فکرى و دو راهى انتخاب حزب يا شورا درست ميکند قاعدتا بايد همين تناقض را در قطعنامه قبلى و تبليغ تاکنونى و جارى و آينده درباره شوراها که همه با آنهم موافقند نيز پيدا کند. بنظر من کم اعتمادى به خود و اغتشاشى وجود ندارد. طرح اين شعار گذشته از تمام خاصيت هاى تبليغى ديگر و از جمله در مقابل جريان راست دارد، براى مردم بمنزله اقدامى خواهد بود که حزب در شرايط سربلندکردن اعتراصات توده اى وسيع کارگرى و ديگر اقشار مردم به سراغ آن ميرود و باعث دلگرمى بيشتر به حزب ميشود. اگر بحثى از طرف ما در متن اين قرار مبنى بر تصرف قدرت سياسى توسط شوراها در ميان نيست ديگر بحثى از "گريز زدن به روشهاى دمکراتيک" هم در کار نيست. صحبت بر سر نقش شوراها در متن اعتراضات ميليونى مردم عليه جمهورى اسلامى است، نکته اى که در زير به آن اشاره اى ميکنم. چگونگى توده اى شدن حزب بحث حزب توده اى را که رفيق کورش در سمينار مرکزى حزب مطرح کرده من متاسفانه نشنيده ام و از مولفه هاى آن در ارتباط با پروسه تصرف قدرت سياسى و رابطه آن با شوراها اطلاع ندارم. قطعا نوشته کورش در اين مورد نکات مختلف را روشن خواهد کرد. اما در نوشته هاى تاکنونى بحث رفيق مجيد حسينى بنحوى از توده اى شدن حزب به اتکاى خود و فعاليتهائى مانند کمپينهاى مختلف، کنگره علنى، تظاهرات و ماموريت رفقا در کردستان و کنفرانس برلين و غيره اشاره دارد و تاکيد دارد که گسترش اين فعاليتها حزب را توده اى خواهد کرد. من با گسترش اين اقدامات در جهت بزرگتر شدن حزب کاملا موافقم و فکر ميکنم کارهاى بيشترى مستقيما حزبى ديگرى هم که تاکنون نکرده ايم بايد انجام داد تا به امر توده اى شدن حزب کمک کند. اما يک ايراد جدى بحث رفيق مجيد بنظرم اينست که در متن بحثى که براى سازماندهى کل مبارزه مردم ايران براى سرنگونى رژيم مطرح است، مبارزه طبقاتى و مبارزه ميليونى مردم عليه جمهورى اسلامى را به انواع مختلف آکسيونهاى حزبى تقليل ميدهد و در اين متن به توده اى شدن حزب ميرسد. اعتراضات و اعتصابات وسيع کارگرى و موجى که فردا راه خواهد افتاد و تاثير و فشار آن بر حکومت قابل مقايسه با کمپينهاى کارگرى ما نيست، اين کمپينهاى کارگرى عليرغم نقش بسيار برجسته و مهمى که داشته اند و دارند جاى جنبش اعتصابى و خواباندن توليد را در تحولات آتى به هيچ وجه نميگيرد. شورشهاى شهرى و به ميدان آمدن صدها هزار مردم در خيابانهاى ايران هيچ قابل مقايسه با تظاهراتهاى ما در خارج نيست، لازم نيست به اهميت فعاليتهاى حزب در خارج اشاره کنم نکته بر سر تفاوتى است که بين نقش اين فعاليتها و آنچه در ابعاد صدها هزار و ميليونى فردا در ايران اتفاق ميافتد در رابطه با توده اى شدن حزب مطرح است. اگر به اين تحرک ميليونى مردم در ايران توجه نکنيم اتفاقا نه تنها از مساله مهم توده اى شدن حزب غافل مانده ايم بلکه حتى چگونگى نقش حزب براى گرفتن قدرت به اتکاى خود را مبهم گذاشته ايم. حزبى که به اتکاى تمام فعاليتهايش در صحنه سياست ايران بعنوان آلترناتيوى از طرف مردم انتخاب شده باشد و يا وزنه مهمى باشد آنگاه وجود شوراهائى که مبارزات مردم را سازمان ميدهد مهمترين ابزار در خدمت بزرگ شدن حزب و نيرو جذب کردن به حزب است. اگر مردمى که با در دست داشتن پرچم سه رنگ شعار ما را در تظاهرات خارج کشور تکرار ميکنند، آنگاه آن مردمى که در ايران حول شوراها جمع شده اند به حزب فراخوان دهنده و ايجاد کننده شورا و يک وزنه سياسى مهم در ايران جدى سريعتر جذب ميشوند. زمينى که در آن مردم در شوراها متشکل شده باشند براى حزب حاصلخيز تر از زمينى است که مردم متشکل نباشند. ميدانم در مقابل اين بحث خانه حزب مطرح ميشود. بايد بحث کورش را در اينمورد که با توجه به اينکه تشکل حزبى جاى تشکلهاى توده اى مردم را ميگيرد جديد هم هست، توجه کرد و ممکن است استدلالش قانع کننده باشد. اما آنچه که از اکنون بنظر من ناروشن و مبهم است اينست که با توجه به توان فعلى و امکانات واقعى ما در ايران و با توجه به اينکه فقط در شرايطى که عملا رژيم از اعمال قدرقدرتى و سرکوب افتاده باشد امکان توده اى شدن حزب و ايجاد خانه هاى حزبى وجود دارد، آنگاه ترديد دارم که پاى نرفتن شورا به حزب خدمت بکند. من نکاتم را در ارتباط با نادرست بودن ضرر وجود شوراها به حال حزب مطرح کردم و با توجه به اين فکر ميکنم حتى اگر خانه هاى حزب در سطح مطلوبى بوجود بيايند هنوز از قبل وجود شوراها حزب نيروى خيلى عظيم ترى در جامعه کسب ميکند. تصور بکنيد در شهرى هفده ميليونى مانند تهران، خانه حزب به تنهائى چگونه ميتواند جواب سازماندهى اعتراض مردم باشد. اما اين نکته را هم اشاره کنم، در شرايط ديگرى که حزب راسا امکان بدست گرفتن قدرت را نداشته باشد، که در بحث نادر در آيا کمونيسم در ايران ميتواند پيروز شود نيز مطرح شده، آنگاه وجود شوراهائى که در مقابل راست نقطه قدرت ماست و بطور عموم متکى به ما هستند چه نقش مهمى در وزنه ما در جنگ بر سر قدرت دارد. در چنين شرايطى بدون اين شوراها حزب بسيار ضعيف تر است. فاصله از متد منصور حکمت لازم ميدانم که اشاره هم به بحث رفيق ثريا درباره فاصله از متد منصور حکمت بکنم، بخصوص اين نکته وى با توجه به اشاره اش به بحث حزب و قدرت سياسى در متن اين بحث شامل ديگر رفقاى موافق اين قرار هم ميشود. رفيق ثريا متاسفانه براى حکم خود کلمه اى استدلال نکرده و فقط يک ادعا را در اسناد دفتر سياسى به ثبت رسانده است. اين روش به پيشبرد هيچ بحثى و به قانع شدن کسى کمکى نميکند. فکر ميکنم همه توافق داريم که اگر براى رفيقى فاصله از متد منصور حکمت اثبات شود آن رفيق جزو اولين کسانى خواهد بود که منتقد بحث خود بشود. منصور حکمت در بحث حزب و قدرت سياسى بر اين تاکيد کرد که حزب براى گرفتن قدرت معطل شورا يا ارگان ديگرى نميشود، اما نه در آن بحث نه جاى ديگرى اشاره اى به درست نکردن شورا ندارد که اکنون قرار فراخوان به ايجاد شورا به دورى از متد منصور حکمت تعبير شود. فکر ميکنم در سطح رهبرى حزب لازم باشد که وقتى از دورى و نزديکى به متد منصور حکمت حرف ميزنيم، بحث و استدلال ضرورى است هم براى نشان دادن چرائى دور شدن متد رفيق مخاطب و هم براى معلوم شدن اينکه منظور از متد منصور حکمت چيست. راه ساده تر، يعنى فقط بيان حکم، راه مناسبى بخصوص در بحثهاى مهمى که حرکت آينده ما را قرار است ترسيم کند نيست. |