حزب، مردم و شوراها رفقاى متعددى تا کنون در نقد قرار شوراها نوشته اند. من به تک تک نکات طرح شده نميپردازم بلکه سعى ميکنم بر مبناى جمعبندى که از نکات مورد اختلاف دارم بحث خودم را اثباتا طرح کنم. طبعا هر جا لازم بود به نوشته رفقا نيز رجوع خواهم کرد. قرار چه ميگويد قرار به سادگى و روشنى ميگويد با توجه به شرايط انقلابى تبليغ و تشکيل شوراها را در محور سازماندهى توده اى حزب قرار بدهيم. اين نه موضع جديدى است، نه مخالفت با بقدرت رسيدن حزب است، نه اعلام وفادارى ايدئولوژيک به بندهاى برنامه ايست، نه بخود مشغولى است، نه کنار گذاشتن متدلوژى منصور حکمت است و نه عدول از حزب و قدرت سياسى و غيره. مساله بسادگى اينست که چند نفر از اعضاى رهبرى حزبى که يک عمر پرچم شوراها و جنبش شورائى را در دست داشته، دارند ميگويند رفقا دارد انقلاب ميشود برويم بطور فعال تر و محورى ترى تبليغ و تشکيل شوراها را در دستور بگذاريم. پاسخ مخالفين بايد قاعدتا اين باشد که نخير هنوز شرايط انقلابى فرا نرسيده، يا شعارهاى تعيين شده غلط است و يا اول بايد تشکلهاى توده اى ديگرى را در دستور گذاشت و بالاخره نقد و پاسخى در سطح رد و اثبات يک اقدام مشخص تاکتيکى. اما برخوردها اين نيست. حتى رفقائى که از اين سطح مشخص بحث را شروع کرده اند بالاخره نقد اصليشان با فرمولبنديهاى مختلف اينست که محور قرار دادن تبليغ شوراها به نحوى در مقابل قدرت گيرى حزب است. من در همان نوشته اولم بر مبناى بحثهائى که در جلسه قبلى دفتر سياسى و پالتاک شده بود گفتم که برخى از رفقا در يک سطح استراتژيک با قرار مخالفت ميکنند. و برخى مانند حمه سور و رحمان اين گفته مرا نابجا دانستند اما تقريبا همه رفقا( همه بغير از رفيق اسد که بحث روشن و مشخصى را در همين سطح تاکتيکى مطرح کرده است) بحث را به مقايسه و تقابل حزب و شورا کشيده اند. نوشته رفيق ثريا ازين نقطه نظر نمونه و بايد گفت خوشبختانه استثناست. من قبل از ادامه بحث لازم ميدانم نظرم را راجع به اين نوشته بگويم. حکم داده ميشود که من و على از متدولوژى منصور حکمت و بحث "امکان بقدرت رسيدن کمونيسم در ايران" و "حزب و قدرت سياسى" و "مکانيسمهاى کسب قدرت سياسى" فاصله گرفته ايم و تحت فشار چپ و راست بعد از ١٨ تير قرار داريم ( در بحثى که قبل از ١٨ تير طرح شده!) و ميخواهيم اعلام وفادارى ايدئولوژيک را به راى بگذاريم و قرار به هرنحوى راى بياورد و يا نياورد به ضرر حزب است و تصوير يک "حزب ضعيف و بى اعتماد به نفس و بدهکار به چپ و راست" را بدست ميدهد و غيره. آدم حيران ميماند که چه گفته و چه نوشته که مستحق اين چنين حملاتى است. آنهم بدون يک جو استدلال. ظاهرا هر چه ادعاها و احکام گنده تر و نخراشيده تر باشد به استدلال کمترى نيازمنديم. بهتر نبود بجاى ژرف انديشى در مورد دلايل طرح قرار و بميان کشيدن پاى بدهکاريهايمان به راست و چپ و جنگ ايدئولوژيک بين طرفداران شورا و پارلمان! و هزار و يک نکته بيربط ديگر راجع به خود قرار بحث ميکرديم؟ قبول کنيد که شان نزول قرار همانست که خودش ميگويد و به همان جواب بدهيد. اين سر بديوار زدنها براى چيست؟! هر چه سعى کردم دليل اينهمه تغير و بر آشفتگى اى که در نوشته ثريا هست را نفهميدم. برگرديم به بحث خودمان. قرار چه ميگويد؟ هدف از طرح آن چيست؟ رفيق ايرج مينويسد تقابلى ميان موافقين و مخالفين شورا در حزب نيست و نتيجه ميگيرد "بنابراين نميدانم فلسفه اين قرار چيست؟" فلسفه قرار همانست که خودش ميگويد، ميخواهد بطور فعالترى تبليغ و ايجاد شوراها را در دستور بگذاريم. منهم معتقدم تقابلى بين مخالفين و موافقين شورا در کار نيست و اين من نبودم که بحث را تا سطح حزب و قدرت سياسى و غيره کش دادم. اما وقتى خود رفقا بحث را به اين سطح ميبرند ديگر محق نيستند مثل حمه سور از من طلبکار باشند. داريم بحث ميکنيم، اگر اختلاف بر سر استراتژيست لابد مطرح ميشود و اگر نيست نميشود. مطمئن باشيد کسى نميتواند در اين حزب پلميک مصنوعى براه بياندازد. اجازه بدهيد سيرى که به نوشتن اين قرار منجر شد را توضيح بدهم تا قصد از طرح قرار روشن تر شود. من قبل از طرح قرار در نوشته اى خطاب به کورش و اصغر مطرح کردم که موضوع تبليغ شوراها بحث جديدى نيست و اگر ليدر و هيات دبيران با آن موافق باشند اصولا نيازى به طرح قرار در دفتر سياسى نيست. (اين نوشته را در اسناد قبلى در اختيار رفقا قرار دادم). رفقا با آن موافق نبودند و ناگزير قرار به شکل فعلى نوشته شد و به دفتر سياسى داده شد. اين توضيح را در پاسخ رفقائى مينويسم که طرح قرار را از زاويه اينکه شوراها جديد نيست و ما همواره تبليغشان کرده ايم و غيره لازم نميدانند و يا نظير حمه سور آنرا بخود مشغولى ميدانند. اگر ليدر و هيات دبيران با بحث من که ابتدا تلفنى با کورش طرح کردم موافق بود طبعا قرارى هم لازم نميشد. تبليغ فعالترى را حول شوراها شروع ميکرديم و کسى هم بخود مشغول نميشد! اما چرا در اين مقطع چنين قرارى لازمست؟ جريان ما از همان آغاز بطور فعالى مدافع و پرچمدار شوراها و جنبش شورائى بوده است. بطور فعال به اين معنى که ما تئوريزه کننده و پيشرو جنبش شورائى هستيم. هميشه در اين عرصه ابتکار عمل را بدست داشته ايم و تعرض کرده ايم و بجرات ميتوان گفت اگر حزب ما نبود از شورا و جنبش شورائى بجز خاطره گنگ و آنهم مخدوش و تحريف شده اى در اذهان کارگران و مردم بجا نميماند. اگر اين درست است، که فکر ميکنم همه رفقا در اين مورد با من هم نظر باشند، آنوقت خواه ناخواه همه بايد به اين نتيجه برسيم که به محض آماده شدن شرايط بايد حزب ما بطور فعال تبليغ و تشکيل عملى شوراها را در دستور بگذارد. در حزب ما تبليغ و ايجاد شوراها دليل نميخواهد، انجام ندادنش ميخواهد. اينکه شرايط آماده نيست و اختناق است و تناسب قوا اجازه نميدهد و غيره باعث ميشود ما ايجاد شوراها را در دستور نگذاريم و اين موانع که کنار رفت قاعدتا حزب بايد با تمام قوا پاى تشکيل شوراها برود. دقيقا انگيزه و سير فکرى من (و فکر ميکنم على جوادى) در طرح قرار همين بود. براى اينکار همانطور که گفتم حتى قرار و قطعنامه اى لازم نميدانستم. حزب ما بقول رفيق مجيد حزب شورائى است و حالا بعد از ٢٥ سال داريم به شرايط تشکيل شوراها نزديک ميشويم پس بايد تبليغ و تشکيل شوراها را در دستور روز حزب گذاشت. به همين سادگى. اما با اولين بحثها و برخوردهاى مخالف متوجه شدم که بحث براى خيلى از رفقا به اين سادگى و سرراستى که من فکر ميکردم نيست. رفقا ضمن تاييد شوراها و تبليغ آن در يک سطح عمومى، پرداختن ويژه به شوراها و شعارهاى مطرح شده در قرار را با قدرت گيرى حزب متناقض ميدانند و با آن مخالفند. اينجاست که مساله حساس ميشود و بحثهاى پايه اى ترى طرح ميشود. در دور اخير بحث مشخصا رفقا رحمان و ايرج و مجيد مساله را به حزب و قدرت سياسى مربوط کرده اند و هر يک به نحوى طرح شوراها را آنطور که قرار ميگويد عقب نشينى از تز تصرف قدرت بوسيله حزب و موجب تضعيف حزب ميدانند. اين به نظر من اساس نقد رفقاست و اجازه بدهيد من هم يکبار ديگر در همين سطح نقطه نظراتم را بيان کنم. مکان و جايگاه حزب رفقاى مخالف قرار معتقدند که يکى ازنتايج مبحث حزب و تصرف قدرت سياسى در کنگره دوم اينست که حزب بايد "راسا ملزومات گرفتن قدرت را فراهم کند- رحمان" . معتقدند با دادن قرار جداگانه مردم خواهند گفت "دارند بحثهاى حزب و قدرت سياسى را يواش يواش پس ميگيرند-ايرج" معتقدند "راه توده اى کردن حزب شورا نيست خود حزب است- مجيد" و انتقاداتى ازينقبيل. من اين تقابل بين حزب و شورا را نميفهمم. ما هميشه ( مدتها قبل از بحث حزب و تصرف قدرت سياسى در کنگره دوم) معتقد بوده ايم که حزب قدرت را ميگيرد و تصرف قدرت و حفظ قدرت و ساختمان سوسياليسم کار حزب است و نه شورا و يا توده هاى طبقه و يا هر نوع تزى که بخواهد مرکز قدرت طبقه کارگر را در جائى بجز حزب قرار دهد( اين نظرات را ا.م.ک اولين بار در نقد خط پنجيها و آنارکوسنديکاليستها مطرح کرد و دوره ديگر در سمينار شمال قبل از تشکيل حزب کمونيست ايران بر جايگاه و اهميت حزب ( در نقد تز پيوند) تاکيد شد و بالاخره در مباحث شوروى و اين بار مشخصا در مقابل نقد تروتسکيستى که علت شکست انقلاب اکتبر را نبود شوراها ميدانست اهميت تعيين کننده حزب و سياستهاى حزب مطرح شد). در تمام اين مدت هم حزب پرچم شوراها را در دست داشته و مبلغ شوراها بوده است و هيچگاه هم مشکلى نداشته ايم. چرا اينبار مساله داريم؟ چرا اينبار همه در عين اعلام عدم اعتقاد به دوقطبى حزب و شورا مدام اين دوقطبى را جلوى ما ميگذارند؟ به نظر من مشکل در قرار جداگانه دادن و نظاير آن نيست. مساله کم و زياد تبليغ کردن و محورى کردن شعار شوراها و نظاير آن نيست. اگر تبليغ شوراها عقب نشينى از تصرف قدرت بوسيله حزب معنى ميدهد و حزب را تضعيف ميکند بايد شعار شوراها را در هر سطحى، محورى و يا غير محورى کنار گذاشت. شتر سوارى دولا دولا نميشود. اگر مواضع حزب در مورد شوراها درست است و ما حزب شوراها و جنبش شورائى هستيم آنوقت بايد با نزديک شدن انقلاب به شکل تعرضى، در ابعاد گسترده با ابتکار عمل و با اعتماد بنفس تبليغ و تشکيل شوراها را در دستور گذاشت. نميشود هم شورا را بگوئيم و هم زياد نگوئيم. اگر کسى بحثهاى حزب و تصرف قدرت سياسى را اينطور فهميده که نبايد و يا زياد نبايد شوراها را تبليغ کرد آنوقت بايد همين نتيجه گيرى را مستدل و مشروح توضيح بدهد و خواستار کنار گذاشتن شعار شوراها تا بعد از تصرف قدرت شود. من ميدانم هيچيک از رفقا به اين معتقد نيست فقط ميخواهم تناقص منطقى بحث رفقا را نشان بدهم. رفقا من هم معتقدم دوقطبى حزب و شورا تصنعى و مکانيکى است و از همين رو فکر ميکنم حزب و شورا هيچ منافاتى با هم ندارند و يکديگر را تقويت ميکنند. در عين اينکه معتقدم حزب قدرت را ميگيرد و همانطور که در انجمن مارکس در مورد تئورى دولت مفصلا توضيح دادم فکر ميکنم نه تنها در پروسه تصرف قدرت بلکه در حفظ قدرت و پياده کردن سوسياليسم و تا مقطع زوال دولت حزب ضرورى و اساسى و تعيين کننده است، در عين حال معتقدم با نزديک شدن انقلاب بايد شعار شوراها را بطور فعال ترى در دستور کار حزب قرار داد. در عين تاکيد بر اينکه تصرف قدرت کار حزب است معتقدم تاکيد بر شورائى بودن جمهورى سوسياليستى يک نقد پايه اى ما به نظم موجود و يک نقطه قدرت اساسى است. و اين دو را نه متناقص بلکه مکمل و تقويت کننده هم ميدانم. رفقا ما حزبى هستيم که هم به رفرم معتقديم و هم به انقلاب هم براى کوچکترين بهبود در زندگى مردم ميجنگيم و هم براى زير و رو کردن نظم موجود، ما حزبى هستيم که هم براى کوچکترين مطالبه اقتصادى کارگران اهميت قائليم و براى آن ميجنگيم و هم مبارزه سياسى طبقه را تعيين کننده ميدانيم و آنرا رهبرى ميکنيم و سازمان ميدهيم و همه اين کارهاى ظاهرا متناقض را هم با هم پيش ميبريم. آيا با همين متد نبايد به سراغ حزب و شورا برويم و مبارزه حول آنها را در کنار هم و بعنوان مکمل و تقويت کننده هم پيش ببريم؟ رفقا ميگويند حزب بايد راسا ملزومات گرفتن قدرت را فراهم کند. بسيار خوب! اما راسا يعنى چه؟ يعنى بيواسطه و مستقيما؟ يعنى حزب بايد خودش توده اى شود و قدرت را بگيرد؟ اين درک از بقدرت رسيدن حزب همانطور که قبلا هم متذکر شدم خطى و مکانيکى است و مبارزه را به شکل مجموعه اى از اقدامات عملى و تاکتيکى در هزار و يک عرصه که نهايتا بهم ميپيوندند و حزب را بقدرت ميرسانند نميبيند. حزب بايد راسا هزار و يک کار بکند و سازماندهى کارگران و مردم در اشکال مختلف يکى از اساسى ترين آنهاست. حزب هم اکنون راسا در حال سازماندهى زنان در سازمان غير حزبى آزادى زن است. مشغول سازماندهى پناهندگان است مشغول سازماندهى جوانان است و مشغول تبليغ عليه سنگسار و آپارتايد جنسى و پيگرد سران رژيم و غيره است و هيچ يک از ما هم شک نداريم که حاصل مجموعه اين مبارزات که هيچيک مستقيما حزبى نيست قدرتگيرى حزب و بقدرت رسيدن حزب خواهد بود. هيچکس هم با دادن قطعنامه و قرار جداگانه در هر يک از اين موارد و هر چه وسيعتر تبليغ کردن و سازماندادن در هر يک از اين عرصه ها ترديدى بخود راه نميدهد. اما نوبت شورا که ميرسد ناگهان همه چيز فرق ميکند. چرا؟ به نظر من چون شورا به مساله قدرت سياسى گره ميخورد ( ما خودمان در برنامه و ادبيات حزبى اين کار را کرده ايم!) و برخى از ما احساس ميکنيم که در برابر ديدگاه چپ سنتى که طبقه و شورا را در مقابل حزب قرار ميداد و بخصوص گرفتن قدرت سياسى را امر شوراها ميدانست و نه حزب خلع سلاح ميشويم. اين نگرانى ناشى از نداشتن نقد عميق روى اين ديدگاه سنتى است. اگر مبارزه براى رفرم ما را رفرميست نميکند مبارزه براى شورا هم ما را آنارکو سنديکاليست و کارگرکارگرى نخواهد کرد. ما در نقد اين ديدگاهها هيچگاه به مقايسه حزب و شورا و و بعد ترجيح يکى بر ديگرى در نغلطيده ايم. اين نقد ديد کارگر کارگرى نيست قبول همان چارچوب فکرى آنهاست. از نظر ما حزب و شورا اصولا قابل مقايسه نيستند. هر دو لازمند اما در دو سطح کاملا متفاوت. طبقه کارگر هم حزب ميخواهد وهم تشکل توده اى و تا امروز تشکل توده اى مورد نظر حزب شوراها بوده است. ما براى ساختن حزب منتظر پيوند نشديم و براى گرفتن قدرت هم منتظر شورا نمى شويم اما در عين حال با تمام قوا براى سازماندهى شورائى کارگران و مردم مبارزه ميکنيم. رشد شوراها و جنبش شورائى نه تنها هيچ تناقضى با قدرتگيرى حزب ندارد بلکه يکى از حلقه هاى اصلى رشد و گسترش حزب است. اجازه بدهيد اين نکته آخر را بيشتر باز کنم. چرا شوراها حزب را تقويت ميکند. شوراها لزوما سوسياليستى نيستند و حکومت شورائى هم خود بخود سوسياليستى نيست. تشکيل شوراها پيش شرط تصرف قدرت نيست و بعد از تصرف قدرت هم صرف شورائى بودن حکومت تضمين سوسياليستى بودن حکومت نيست. با و يا بدون شورا اين حزب است که کارگرى و سوسياليستى بودن حکومت و نظام را تعيين خواهد کرد. همه در اين موارد اتفاق نظر داريم. اما من از هيچيک از اين احکام درست اين نتيجه را نميگيرم که تبليغ فعال و سازماندهى شوراها( ويا قرار جداگانه در مورد شوراها و يا شعار زنده باد شوراها و پيش بسوى تشکيل شوراها در اين مقطع و يا به هر فرمولبندى ديگرى که رفقا ملاحظاتشان را مطرح ميکنند) حزب را تضعيف ميکند. بلکه بر عکس معتقدم يکى از عرصه هاى اساسى تقويت حزب عرصه مبارزه براى شوراهاست بدلايل زير: ١- حکومت شورائى خودبخود سوسياليستى نيست اما شکل حکومتى مناسب يورژوائى هم نيست. بدون حزب و هژمونى حزب در حکومت و در شوراها بورژوازى تنها با مسخ شوراها ميتواند حکومت خود را بر قرار کند. آنطور که در روسيه کرد. شورا شکل مناسب حکومتى نظام سوسياليستى است و نه هيچ نوع حکومت ديگرى. و اين در پايه اى ترين سطح فراگير شدن ايده شوراها و حکومت شورائى در جامعه را به يک نقطه قوت چپ و کمونيستها در جامعه تبديل ميکند. ٢- در سطح مشخصتر در ايران جنبش شورائى با ما تداعى ميشود. آنارکو سوسياليستها و خط پنجى هاى ايران سنديکاليست بودند (و هستند) و نه شورائى. در سطح سياسى هم که اصولا ضد حزب و دنباله رو بورژوازى "ليبرال" بودند. ما هم در سطح مبارزات اقتصادى و هم سياسى طبقه کارگر تنها حزب و جريانى هستيم که پرچم شوراها را در دست داشته ايم و نه هيچ جريان و جنبش و حزب ديگرى چه در کمپ چپ و چه راست. و اين يعنى هر جا در هر سطحى کارگران و مردم شورا درست کنند حزب ما هم در آنجا حضور خواهد داشت. من وقتى نوشتم شورا بيش از آزادى و برابرى حزب ما را نمايندگى ميکند مقصودم همين بود( رفيق رحمان اين حرف را با اين استدلال که گويا شعار آزادى برابرى شعار استراتژيک ماست و شعار شورا همسطح آن نيست، رد کرده بود. پاسخ من همانست که رفيق مصطفى نيز متذکر شده بود. شعار آزادى برابرى (بدون حکومت کارگرى) يک شعار تاکتيکى است و ازين لحاظ کاملا قابل مقايسه با شعار زنده باد شوراهاست. در هر حال اينکه که شورا بيشتر حزب ما را تداعى و نمايندگى ميکند و يا آزادى برابرى جاى اساسى در بحث من ندارد، ميشود مثل رفيق رحمان معتقد بود که آزادى برابرى بيشتر ما را نمايندگى ميکند و طرفدار هردو شعار بود. (البته به شرطى که هيچيک را به سطح يک شعار استراتژيک و هويتى ارتقا ندهيم) ٣- شورا مناسب ترين شکل فعاليت حزب ما در ميان کارگران و مردم است و براى راست و احزاب بورژوائى بر عکس شورا محدود کننده ترين و رسوا کننده ترين شکل فعاليت است. ازين نقطه نظر شورا با شعار آزاديهاى بى قيد و شرط قابل مقايسه است. آزاديهاى بيقيد و شرط ( و کلا مبانى که در منشور آواديهاى سياسى اعلام کرديم) ما را تقويت خواهد کرد تا حدى که همانطور که نادر در سمينار آيا کمونيسم در ايران پيروزميشود گفت اگر انتخابات آزاد در ايران بر قرار شود ما بقدرت ميرسيم. و نه راست. در مورد شوراها هم دقيقا همين صادق است. اگر شوراها با مبانى اى که حزب ما يک عمر تبليغ کرده تشکيل شود هژمونى در دست ما خواهد بود و نه هيچ جريان ديگرى. تاکيد و تبليغ شوراها ( همچنانکه تبليغ آزاديهاى بيقيد و شرط) تنها اعتماد به نفس و قدرت حزب ما را نشان ميدهد چون اعلام ميکنيم مردم در شوراها ما را انتخاب خواهند کرد همانطور که مردم برخوردار از آزاديهاى بيقيد وشرط ما را انتخاب خواهند کرد. رفقائى که نگران اعتماد به نفس و ايمج حزب مدعى قدرت هستند اتفاقا بايد موافق قرار شوراها باشند. آنچه ما را بى اعتماد به نفس و ضعيف و مردد نشان ميدهد رفتن نيم بند و نيم کلاج و به شرط چاقو به سراغ شوراهاست. اين که بگوئيم شوارها ممکن است منشويکى شوند، ممکن است کنترلشان از دست ما خارج شود به شورا چک سفيد نميدهيم و غيره. اين نحو برخورد نه فقط شوراها بلکه مهمتر از آن حزب ما را ضعيف و و مردد و بى اعتماد به نفس نشان خواهد داد. (نظير آنکه کسى بگويد مردم برخوردار از آزاديهاى بيقيد و شرط ممکن است ما را انتخاب نکنند) ٤- قرار شوراها ما را تقويت ميکند به همه آن دلايلى که قطعنامه "تضمين حق مردم در تعيين حکومت آتى" ما را تقويت ميکند. ما در آن قطعنامه نشست نمايندگان شوراها را بعنوان ذيصلاح ترين ارگان تضمين حق مردم در حکومت معرفى کرديم و آنرا هم در برابر راست و بند و بست از بالا و غيره مطرح کرديم. در آن موقع همه معتقد بودند که اين قطعنامه حزب را بويژه در برابر راست تقويت ميکند و در بحثها و نوشته هاى متعددى ( از جمله رفيق رحمان در مقاله اش در مورد شوراها) از شوراها و نشست نمايندگان شوراها دفاع کردند. اگر هنوز کسى معتقدست آن قطعنامه و منشور درست بوده و حزب را دقيقا در رابطه با قدرت سياسى و در برابر راست تقويت ميکرده است قاعدتا امروز نيز بايد مدافع قرار شوراها باشد. من همه بحثها و نوشته هاى خودم در آن دوره را پشتوانه قرار اخير در باره شوراها ميدانم و همينطور نوشته ها و سخنرانى هاى رفقاى ديگرى که از آن قطعنامه در آن دوره دفاع کردند. ------- به اين ليست هنوز ميشود افزود( از جمله اينکه تقابل دموکراسى شورائى و پارلمانى که هميشه جايگاه اساسى در تبليغات حزب ما داشته چطور در دوره انقلابى ما را جلو مياندازد و دست بالا را بما ميدهد و چرا تبليغ شورائى بودن جمهورى سوسياليستى در نبرد بر سر قدرت سياسى يک سلاح و نقطه قدرت تعيين کننده ماست و غيره.) اما فکر ميکنم تا همين حد کافى باشد. کل بحث اينست که تبليغ و سازماندهى شوراها يک عرصه اصلى در تقويت چپ و مشخصا حزب ما در جامعه است. و بخصوص در شرايطى که به انقلاب نزديک ميشويم بايد تعرضى تر و گسترده تر و با فعاليت بيشترى تبليغ و سازماندهى شورا را در دستور بگذاريم. هر نوع مقايسه حزب و شورا بعنوان رقيب و دودلى و ترديد در تبليغ با تمام قدرت شوراها در اين دوره نتيجه اش تصعيف حزب خواهد بود و بس. شورا و مجمع عمومى برخى از رفقا از جمله مشخصا رفيق اسد بر مجمع عمومى بعنوان پيش شرط شوراها تاکيد کرده اند و معتقدند که قبل از فراخوان پيش بسوى تشکيل شوراها اگر قرارى لازم باشد "قرار در مورد راه انداختن مجمع عمومى در کارخانه و محله است ... و در حال حاضر بايد محور سياست خود را پيش بسوى تشکيل مجامع عمومى در کارخانه و محلات قرار داد.- اسد" در اين ترديدى نيست که مجمع عمومى پيش شرط تشکيل شوراست و ازين نظر من کاملا با رفيق اسد موافقم. اما عليرغم اين فکر ميکنم شعاردرست شعار پيش بسوى تشکيل شوراهاست و نه تشکيل مجمع عمومى. دليل اولم اينست که ما بايد کل افق و هدف سازماندهى شورائى را در شعارمان منعکس کنيم و نه يک مرحله و پيش شرط عملى را. مجمع عمومى را بايد بعنوان اولين گام در تشکيل شورها تبليغ کرد و نه بعنوان يک اقدام و شکل تشکيلاتى در خود. لذا بايد شعار ما پيش بسوى تشکيل شوراها باشد و واضح است در تبليغ و توضيح و ايجاد عملى شوراها مجمع عمومى وزن بالائى دارد و بايد بر آن تاکيد شود. دليل ديگر من اينست که از لحاظ سياسى شورا و تبليغ شورا، با توجه به همه نکاتى که در بالا گفته شد، اهميت و نقشى را دارد که مجمع عمومى آن جايگاه و نقش را ندارد. حتى در جا انداختن و پيشبردن عملى مجمع عمومى تاکيد بر شوراها و نقش عملى سياسى شوراها و اينکه مجمع عمومى پيش شرط تشکيل شورهاست نقش اساسى و کارسازى را ايفا ميکند. رفيق اسد بحثى هم در مورد نا آمادگى شرايط و تناسب قوا براى طرح شعار پيش بسوى تشکيل شوراها دارد. به نطر من تناسب قوا براى تشکيل فورى شوراها همين امروز فراهم نيست اما شرايط آنقدر مساعد هست که شعار "پيش بسوى تشکيل شوراها" را بدهيم. دقت کنيد شعار پيشنهادى "شوراها را تشکيل دهيد" نيست "پيش بسوى" تشکيل شوراهاست. و اين در عين آنکه فوايد سياسى طرح شورا را دارد از لحاظ عملى قدمهاى پيشروى در اين راه را نيز برسميت ميشناسد. نکته ديگر اينکه نميشود صبر کرد تا تناسب قوا به آن حد برسد که کارگران و مردم عملا مشغول تشکيل شوراها بشوند و بعد ما وارد ميدان شويم و مثلا شعار مجمع عمومى را به شورا تغيير بدهيم. آن موقع ديگر براى رهبرى و پيشرو جنبش شورائى بودن دير است. بايد اقلا چند گام از تحولات جلو بود و من فکر ميکنم الان در همين موقعيت چند قدم جلوتر قرار داريم. به هر حال اين سطحى از بحث است که قاعدتا بايد حول قرار در ميگرفت و با توجه به شرايط مشخص حاضر و تناسب قوا و غيره مناسب ترين شعارها را مشخص ميکرديم. من در اين سطح بحث تعصبى روى فرمولبندى شعارها ندارم. با شعار پيش بسوى تشکيل مجامع عمومى رفيق اسد هم موافقم و تناقضى بين آن و شعارهاى پيشنهادى قرار نمى بينم. اميدوارم بحثهاى پايه اى ترى که در گرفته بجائى برسد تا وارد بحث حول نکاتى نظير آنچه رفيق اسد عنوان کرده است بشويم. شورا و استراتژى تصرف قدرت قبل از اتمام اين نوشته، که بابت طولانى شدن آن از رفقا عذر ميخواهم، لازمست باز به سطح انتقادات پايه اى برگردم و مشخصا در مورد استراتژى تصرف قدرت حزب نکاتى را بگويم. همانطور که در ابتدا گفتم اساس نقد همه رفقا(بجز اسد) به نحوى به مساله تصرف قدرت بوسيله حزب مربوط ميشود. نوشته رفيق مجيد از اين لحاظ بحث منسجم و روشنى را طرح ميکند. اساس انتقادات مجيد اينهاست ( من براى احتراز از نقل قولهاى طولانى نکات را خلاصه ميکنم. اميدوارم امانت رعايت شده باشد. در هر حال خود نوشته در اختيار رفقا هست و ميتوانند به آن رجوع کنند): ١- در گرماگرم مبازه با جمهورى اسلامى و راست طرح شعارهاى قرار پاس دادن امر حزب بدامن مردم است. اين سرسختى حزب در برابر کل بورژوازى را در هاله اى از ابهام و ترديد قرار ميدهد.- پاس دادن امر حزب بدامان مردم يعنى چه؟ شورا امر حزب است و مردم هم نيروى مبارزه اى که حزب سازمان ميدهد. حزب در گرماگرم يک مبارزه اجتماعى و طبقاتى با راست و جمهورى اسلامى است و نه "جنگ خودش" با آنها. طبقه کارگر و مردم انقلابى در اين مبارزه نقش تعيين کننده دارند. مردمى که بايد از جانب حزب رهبرى و سازماندهى بشوند. همه سياستها و قطعنامه هاى حزب اساسش همين است. قطعنامه تضمين حق مردم که بسيار بيشتر از قرار فعلى مساله را به مردم پاس ميداد. و ظاهرا هيچکس هم ذره اى در اين ترديد نداشت که اين قطعنامه نه تنها هيچ هاله اى از ابهام و ترديد بوجود نميآورد بلکه حزب ما را در برابر رژيم و راست تقويت ميکند. ٢- با محورى کردن شعار شورا کارى که فعلا حزب بايد به پيش ببرد به ارگان و تشکلى ديگر رجوع داده ايم و تصوير حزب مدعى قدرت را به حزبى که بالاخره به روشهاى "دموکراتيک"، روش غير از اتکا به عزم و اراده و نيروى خود روى آورده تغيير ميدهيم. -کارى که خود حزب بايد پيش ببرد تصرف قدرت است و اين را نه قرار و نه کل ادبيات ما به شورا و يا هيچ ارگان ديگرى حواله نداده است. ما شوراها را با همين تعريف درست و اصولى از آنها تبليغ ميکنيم، اشکالش چيست؟ قرار اتفاقا ميخواهد ما در تشکيل شوراها به نيروى خودمان متکى شويم و شوراها را به عزم و اراده خودمان درست کنيم. جواب هرکسى هم که تلقى ديگرى دارد ميدهيم. ٣- اين محورى کردن شوراها ترديد در اين حقيقت است که راه خوشبختى مردم و تضمين عدالت اجتماعى در گرو پيوستن به حزب کمونيست کارگرى ايران است - يکى از کسانى که در اين "حقيقت" ترديد دارد من هستم! من تا کنون فکر ميکردم راه خوشبختى مردم قبول رهبرى حزب در مبارزه شان است و نه پيوستن تک تک آنها به حزب. حتى راه پيشبرد مبارزه مردم، چه برسد خوشبخت شدن آنها، در يک سطح توده اى و اجتماعى، پيوستن آنها به حزب نيست، پذيرفتن رهبرى حزب و متشکل و متحد شدن در ده ها شکل و عرصه است که يکى از اساسى ترينشان شوراهاست. ٤- حزب ما در امتداد اقدامات مستقيما حزبى مثل کنفرانس برلين و کنگره علنى و کمپين هاى متعدد کارگرى و مساله اعدام و زنان و ماموريت رفقا در کردستان و ... قوى ميشود و بايد همين جنس کارها را کرد تا حزب توده اى بسيار قوى و بزرگ ترى را بوجود آورد. -من اقدامات ديگرى مثل تلويزيون على جوادى و همبستگى و سازمان جوانان و آزادى زن و اول کودکان و غيره هم اضافه ميکنم. نميدانم اينها را رفيق مجيد مستقيما حزبى ميداند و يا نه ولى هر چه هست قرار شوراها ها هم اقدامى از همين جنس است. حزب هر قدر هم که رشد کند و توده اى شود باز هزاران برابر اعضاى خودش را در بيرون صفوفش خواهد داشت. بايد اين نيرو را سازمان داد. هر قدر بر اهميت حزب تاکيد کنيد از اهميت سازماندهى غير حزبى توده کارگر و مردم کاسته نميشود برعکس اهميت و ضرورت آن بيشتر نمايان ميشود. --------- در تمام احکام فوق نقش مردم، توده غير حزبى کارگران و جوانان و زنان و غيره در تصرف قدرت بوسيله حزب نامعلوم است. ما رهبر که و چه هستيم؟ رهبر توده کارگران و مردمى که بلند ميشوند تا جمهورى اسلامى را بياندازند و يا فقط رهبر حزب خودمان؟ آيا قرارست صرفا و يا حتى اساسا با اقدامات مستقيما و "راسا" حزبى، با آکسيونهاى حزبى و عضوگيرى در حزب و غيره به جنگ بورژوازى در قدرت و در اپوزيسيون برويم؟ ستاد رهبرى که خودش را با لشکرش اشتباه بگيرد جنگ را قبل از شروع باخته است. نقش توده مردم و سازماندهى توده اى در استراتژى تصرف قدرت حزب. رفقا اين به نظر من اساس بحث بر سر قرارست. شورا را فعلا فراموش کنيد سئوال اساسى اينست که آيا بايد، به هر شکل و عنوانى، توده مردم را که آنقدر حزبى نيستند که در حزب و يا خانه هاى حزبى متشکل شوند و در عين حال انقلابى و ضد جمهورى اسلامى هستند را سازماندهى کرد و يا نه؟ احکام فوق ميگويد و يا اين تلقى را بدست ميدهد که نه لزومى ندارد، خود حزب بزرگ ميشود و قدرت را ميگيرد. و همين ديدگاه هست که از همان جلسه اول بحث در دس با فرمولبنديهاى متفاوتى مطرح شد و من آنرا ديد خطى و مکانيکى از رشد حزب و پروسه تصرف قدرت سياسى ناميدم. رفقا نکات ديگرى هم (نظير بحث ايمج حزب و بحث سلبى اثباتى) باقيمانده که بخاطر طولانى شدن بيش از حد اين نوشته به آن نميپردازم و اميدوارم در بحث هاى شفاهى در جلسه فرصت طرح آنها باشد. حميد تقوائى ١٩ اوت ٢٠٠٣ |