چند نکته در باره قرار پيشنهادى در مورد شوراها ايرج فرزاد قبل از اينکه نظرم را در مورد قرار پيشنهادى رفيق حميد بنويسم، مقدمتا ميخواهم بر چند جنبه مساله مورد بحث، که فکر ميکنم مورد توافق عمومى ماست، تاکيد کنم: بحث شورا و سابقه آن قديمى تر از حزب کمونيست کارگرى است و جريان کمونيسم کارگرى و مشخصا منصور حکمت انبوهى از اسناد مکتوب را به جنبش ارائه کرده است. از اين نظر تصور نميکنم کسى نه در سطح رهبرى حزب، که حتى در بدنه ابهامى در اين مورد برايش باقى مانده باشد. بحث بنابراين از نظر من يک تقابل بين دو گرايش موافق و مخالف و يا داراى ابهام در مورد جايگاه شورا در جنبش کمونيسم کارگرى نيست. من چنين تقابلى را در حزب نمى بينم و بنابراين نميدانم فلسفه اين قرار چيست. در نتيجه اگر توجه دادن به جايگاه شورا در جنبش ما و در تبليغات حزبى و در آژيتاسيونهاى ما مورد نظر بود، که تصور ميکنم تاکيد و توصيه کاملا بجائى است، مشکلى نداشتم. مشکل من جائى شروع ميشود که يک قرار جداگانه در اين مورد و در اوضاع جامعه ايران و موقعيت حزب ما طرح ميشود. مستقل از هر اختلاف نظر و ارزيابى در مورد جايگاه شورا در حزب و نزد رفقاى دفتر سياسى، در دنياى عينى، حزب ما، از نظر من البته، تا جائى که به اين موضوع مربوط است، داراى يک سابقه مشخص است که تاريخ آن به مقطع کنگره دوم حزب برميگردد: حزب و قدرت سياسى، حزب و جامعه و بحث از گروه فشار تا حزب سياسى، بحث سلبى و اثباتى و اينکه حزب بايد در راس نه مردم به جمهورى اسلامى قرار بگيرد.به عقيده من صدور يک قرار جداگانه در مورد شورا، مستقل از هر نيتى، که من ترديدى در صداقت و پاکى آن ندارم، در دنياى عينى، يک عقب نشينى را با فشار : "حزب يا طبقه"، و کل نقدى که قبلا شاهد آن بوديم و چپ حاشيه اى هم اکنون به ما دارد، در مقابل ما ميگيرد. با همين محک هاى عينى اين ارزيابى از ما خواهد شد که ببينيد بالاخره حزبيها دارند بحث هاى حزب و قدرت سياسى و شيوه "بلانکيستى و غير مارکسيستى" به قدرت رسيدن خود را دارند يواش يواش پس ميگيرند.. و اين تازه آغاز حملات و تعرضهاى بعدى به ماست که برويم از کنگره دوم حزب به بعد خود را نقد کنيم. ممکن است استدلال شود خوب اگر چنين است ما نبايد هيچ سياستى را پيش ببيرم چون بالاخره مخالفين ما آنرا بهانه تعرض خود ميدانند. در اين مورد چنين نيست زيرا که: بطور واقعى و در دنياى واقعى بحث همانطور که گفتم بر سر توصيه ها و اولويتها و تاکيدات بر برخى جوانب فعاليت حزب نيست، بحث درست در مقطع سرنگونى و فروپاشى جمهورى اسلامى به ميدان آمده است و بطور واقعى ربط مستقيمى با مساله: سرنگونى جمهورى اسلامى با چه ابزارى؛ حزب يا طبقه؟ و مساله: قدرت سياسى؛ توسط حزب يا طبقه؟ پيدا ميکند. به نظر من صدور قرار جداگانه شوراها در دنياى عينى دارد ميگويد که در هر دو مورد پاسخ طبقه و نه حزب است. اين در محتوا معنى ديگرى جز عقب نشينى از مواضع حزب از مقطع کنگره دوم به بعد را ندارد. رفقائى مطلوبيت شوا را در رابطه با دولت و رژيم بعد از سقوط رژيم اسلامى توضيح داده اند. من هيچ مخالفتى با تاکيدات اين رفقا ندارم. بحث اين رفقا اما، از نظر من پاسخى به حزب و اوضاع فعلى و صورت مساله چکونگى سرنگونى رژيم اسلامى نيست. برخى رفقاى ديگر بحث شورا را راهى واقعى و اصولى براى توده اى شدن حزب ميدانند و يا کلا بر اين باورند که با اوجگيرى مبارزه براى سرنگونى رژيم اسلامى، و نزديک شدن روزهاى انقلاب و قيام، بحث شورا در دستور جامعه قرار ميگيرد و چه بهتر که حزب از هم اکنون خود را به پايه جنبش خويش وصل کند و براى آن گام بردارد تا طبقات و يا گرايشات ديگر دست بالا پيدا نکنند و يا شوراها را از آن خود نکنند. من همانطور که در ابتدا گفتم مخالفتى بر اين تاکيدات ندارم. حتما بايد در تبليغات حزبى بر خاصيت شورائى جنبش ما و تعريف رابطه حزب و جنبش اجتماعى خودمان تاکيد داشته باشيم. شايد هم به نسبت کوه ادبياتى که در اين باره داريم کوتاهى هم کرده ايم. اما وقتى بحث توده اى شدن حزب مطرح است، سوال من اين است چرا فقط شوراها؟ چرا مثلا لغو مجازات اعدام نه؟ چرا اسلام زدائى و مذهب زدائى نه، چرا برابرى و آزادى زن نه؟ چرا مهمتر از همه اعلام اراده قاطع حزب براى نه گفتن به جمهورى اسلامى نه؟ اينجاست که باز من نميتوانم رابطه طرح بحث شوراها را بعنوان ابزار متشکل کردن مردم و در رابطه با سرنگونى رژيم اسلامى برقرار نکنم. موارد کنفرانس برلين و کارهائى مانند کار عبدالله دارابى و مجيد حسينى و على جوادى و نقش حزب در تظاهرات ٢٠ خرداد تا ١٨ تير امسال، نشان داد که نه گفتن ما( شامل بهم زدن کنفرانس برلين!!) و بردن شعار سرنگونى جمهورى اسلامى به تظاهرات ايرانيان خارج کشور، هم در خارج و هم در داخل ما را حداقل به توده هاى مردم شناساند. ما از طريق اينکه رابطه خود را با پايه هاى جنبش خودمان چگونه برقرار ميکنيم و توضيح ميدهيم، به بحث حزب و قدرت سياسى و يا توده اى شدن حزب پاسخ نداده ايم. اين به نوعى يک رابطه "درونى" ما با جنبش خودمان است. تجربه خود ما در کردستان ايران و عراق نيز نشان ميدهد که ابزار نزديک شدن به قدرت و يا توده اى شدن ما و يا برعکس دور شدن از آن، مکانيسم هاى ديگرى دارد که در بحثهاى حزب و مشخصا نادر از مقطع کنگره ٢ مکتوب است. من تصور ميکنم که حزب ما و جنبش کمونيسم کارگرى از مرحله تعريف بنيانهاى خود مدتهاست عبور کرده است، لازم نيست در هر مقطعى وفادارى خود به مبانى پايه اى جنبش خويش را هم اعلام کنيم. برايم قابل فهم است که هر از گاهى مکثى بکنيم و به ارزيابى از خود و گامهاى برداشته شده مان و نواقص و کمبودها بپردازيم و در اين رابطه بر جوانبى از فعاليتهاى حزب تاکيد بيشترى داشته باشيم، اما صفر کردن کيلومترها و وارد شدن به يک سرى بحثهاى درونى را آنهم در مورد مباحثى چون شورا را عقب نشينى از پيشرفتهاى حزب ميدانم. باز تاکيد ميکنم که به نظرم هيچکس نه تنها در رهبرى بلکه در لايه کادرى حزب نيز ابهامى در مورد رابطه حزب و جنبش شورائى ندارد. من شخصا نميتوانم به خود بقبولانم که گويا بحثى بين مخالفين و موافقين شوراها را در دستور داريم. اگر هم ابهاماتى در اين مورد داشته باشيم، به نظر من ربطى به رابطه ما با مردم از سوئى و بحث ساقط کردن رژيم اسلامى، از سوى ديگر ندارد. بايد قوى تر و با اعتماد به نفس بيشترى در مقابل جامعه و حتى در مقابل طبقه کارگر و شوراهاى مردم ظاهر شويم. قرار شوراها ما را بدهکار تصوير ميکند. |