چند ملاحظه فورى در مورد نوشته رفيق رحمان از مصطفى رفقاى دفتر سياسى و رفيق رحمان عزيز از راه دور خسته نباشيد! ١. قبل از آنکه وارد اصل بحث بشوم نوشته رحمان برايم يک مشکل جديد و مهم ايجاد کرد: آيا آزادى و برابرى شعار استراتژيک ما است؟ ظاهرا رحمان بين آزادى و برابرى و شعار «آزادى، برابرى، حکومت کارگرى» تمايزى قائل نمى شود. البته اين دومى شعار استراتژيک ما است اما اولى همانطور که بدرست از آن دفاع شد شعار معين دوره اى و شعار ما براى آکسيونهاى توده اى است. شعار آزادى و برابرى شعار استراتژيک ما نيست. اين شعار بدون حکومت کارگرى و بدون سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى اصلا حتى مال کمونيستها هم نيست. اين شعار مشهور انقلاب کبير فرانسه است. من ميفهمم که حتى شعار آکسيونى که ما بدرست در اين دوره مطرح کرده ايم بدليل اينکه ما آنرا طرح ميکنيم و آنرا توضيح ميدهيم جايگاه متفاوتى با شعار آزادى و برابرى انقلاب فرانسه دارد. اما بالاخره اگر ميخواهيم زبان صحيح ادبيات سياسى را بکار بگيريم و جاى هيچ تعبير و تفسيرى باز نگذاريم بايد بگوييم آزادى و برابرى بدون حکومت کارگرى شعار تاکتيکى ماست. تا آنجا که انقلاب را به پيش ميراند و صف ما را متمايز ميکند ميتواند همچنان شعار توده اى - آکسيونى ما باشد. در کنار اين شعار ما همچنان بر «آزادى، برابرى، حکومت کارگرى» تاکيد داريم. ٢. اما به نظر ميرسد که رحمان اصل استدلالش عليه بحث هاى حميد را حول همين برداشت غلط از شعار آزادى و برابرى سوار کرده است. تصور من اينست که وقتى حميد ميگويد شعار زنده باد شوراها حتى بيشتر از آزادى و برابرى با حزب ما تداعى ميشود به آزادى و برابرى خالى بدون حکومت کارگرى توجه دارد. (حکومت کارگرى که شوراها بعلاوه خيلى جنبه هاى ديگر را هم در خود دارد.) البته زنده باد شوراها مثل آزادى و برابرى الزاما شعارى سوسياليستى نيست. ولى شوراها در طول تاريخ با جنبش کارگرى و کمونيستها تداعى شده است. از اين لحاظ ميتوانم نکته حميد را بفهمم. ٣. منصور حکمت بحث کفر بودن رفتن براى قدرت سياسى و نقش حزب در اين زمينه را در مقابل چپ سنتى مطرح کرد. نه در برابر شورا يا طبقه و غيره. اين آن چپ بود که اين دو قطبى را علم کرد. او خود هرگز حزب و شورا و حزب و طبقه را مقابل هم قرار نداد که بگويد حزب و نه طبقه و يا حزب و نه شورا! او در هيچ کجا به اينگونه دوقطبى ها اعتقاد نداشت. به نظرم نقل رحمان از منصور حکمت در اين باره اصلا صحيح نيست. حميد تقوايى قطعنامه اى در باره لزوم شعار زنده باد شورا در لحظه حاضر داده و رفقاى مخالف با اين استدلال که اين حزب را تضعيف ميکند وارد بحث ميشوند. يعنى حزب را مقابل شورا قرار ميدهند و بعد طرف مقابل را متهم به اين ميکنند که مثل آن چپ سنتى مقابل منصور حکمت است!! اين تکه نوشته رحمان را اگر دوباره ملاحظه کنيد مى بينيد که چطور حزب و شورا مقابل هم قرار گرفته اند. «... به نظرم اين قرار و مطرح کردن شعار "زنده باد شوراها" در اين مقطع اين تاکيد بر تصرف قدرت توسط حزب را کمرنگ ميکند و فورا اين مبحث را به دنبال خواهد داشت که "خود را اصلاح کرده اند آن تاکيد قبلى بر تصرف قدرت توسط حزب را ندارند" به نظرم کمرنگ کردن نقش و تصوير از حزب براى گرفتن قدرت درست در دورانى که به آن نزديک ميشويم گمراه کننده است.» من اگر بشنوم که حزب ميگويد زنده باد آزادى و برابرى، پيش به سوى تشکيل شورا و يا چيزى شبيه به اين (که خودم هنوز روى اينها حرف دارم) بهيچ وجه از آن اين نتييجه را نمى گيرم که گويا حزب ميخواهد نقش خود را در تصرف قدرت کم رنگ کند! (آن دوقطبى دقيقا همين جاست.) برعکس فکر ميکنم آها مثل اينکه حزب خيلى مصمم است که قدرت را بگيرد! چرا که فکر ميکنم با اين شعارها نيروى بيشترى را به دور خود جمع ميکند و سازمان ميدهد و به قدرت عظيمى تبديل ميشود. همه دنيا ميداند که شوراها بدون حزب کمونيست کارگرى دوامى نخواهد داشت و به جايى نخواهد رسيد. همچنانکه آزادى و برابرى هم همين سرنوشت را خواهد داشت. حزب براى پرولتاريا در اين دوره همه چيز است. اما حزبى که خود را رقيب شورا بداند اشتباه عظيمى را مرتکب شده است و اتفاقا خود را از قدرت دور کرده است. مگر اينکه روى چگونگى پروسه قدرت گيرى حزب اختلاف نظر باشد.٤. بنظر ميرسد اختلاف همين جاست و کوروش بدرست در جلسه گفت که نکته اصلى اختلاف است. مايلم حرفهايى را که بعد از رفتن کوروش (از جلسه پالتاک) زدم اينجا تکرار ميکنم. رفقا چندين ماهى است که ما از يک پروسه قدرت گيرى حزب ميشنويم ولى هيچگاه بدرست مولفه هاى آن تعريف نمى شود. صميمانه و رک و راست بگويم اين پروسه براى من موهوم است. خيالى است و مبهم است و تصويرى از آن ندارم. هر وقت هم پروسه واقعى و مشخص قدرت گيرى حزب را طرح ميکنيم بلافاصله به چيزهاى رنگارنگى متهم ميشويم. بنظرم ديگر وقت آن رسيده است که اين پروسه از طرف رفقا بدقت تعريف شود و معلوم شود که چرا مثلا در اين لحظه معين شعار زنده باد شوراها پروسه قدرت گيرى حزب يا صحيح تر پيشروى انقلاب سوسياليستى در ايران را تضعيف ميکند. (بدون اينکه لازم باشد بهم ديگر انگ بزنيم و يا مثالهاى بيربط از اکتبر و ٥٧ و غيره بياوريم. يک ارزيابى عينى و مشخص از اوضاع فعلى.) تا آنجا که من ميفهمم تا اين لحظه همه چيز حکايت از آن دارد که اتفاقا پروسه انقلاب در حال شکل گيرى در ايران خيلى کلاسيک دارد پيش ميرود. داريم مى بينيم که چطور مردم و توده هاى وسيع براى سرنگونى به ميدان مى آيند. چطور جامعه دارد حول دو قطب اصلى چپ و راست قطبى ميشود. داريم مى بينيم که چگونه تظاهرات هاى خيابانى براى انداختن رژيم کافى نيست و شعار کنترل محلات را ميدهيم و عملا داريم به نيروى مردمى که پشت سر ما جمع ميشوند و شعار هاى ما را ميدهند رژيم را در تنگنا قرار ميدهيم. ما عملا داريم وارد سازماندهى توده اى مردم ميشويم! اگر سناريو واقعى و نه موهوم همين است که دارد پيش چشمان ما اتفاق مى افتد و حزب ميرود و به نيروى انقلاب و از پايين قدرت را تصرف ميکند، شوراها يک جزو انکارناپذير و قطعى اين پروسه است. حتى عليرغم ميل و اراده ما چنين خواهد بود! اگر پروسه از بالايى هست و من خبر ندارم خوب اينرا روشن کنيم. اگر پروسه بديعى و عجيبى هست خوب بايد مولفه هايش را در همين واقعيت موجود نشان داد و گرنه من حق دارم که بگويم ذهنى گرى است. اينکه حزب يک ميليون آدم يا حتى صد هزار آدم را حول خود متشکل کند همانطور که رحمان هم ميگويد لازمه اش کلى کار توده اى و سازماندهى توده اى است. شوراها در محور سازماندهى توده اى ما هستند. چرا بايد الان ما را تضعيف کنند و يا از قدرت دور کنند؟ اينهايى که ميگويند حالا اينها از حزب و تصرف قدرت توسط حزب دست برداشته و به شورا چسبيده اند، کى هستند؟ جز آنها که هنوز (و شايد تا ابد) دوقطبى حزب و شورا را براى خودشان حل نکرده اند؟ به نظرم اينها را کنار بگذاريم. مساله سازماندهى توده اى مردم در دستور ما قرار گرفته است. ما يک گام هم به جلو برداشته ايم (فراخوان به کنترل محلات) همين واقعيت را تا ته نتيجه گيرى منطقى و واقعى اش پيش ببريم. حزب ما نه فقط با آزادى و برابرى بلکه بايد با آنچيزى که عملا ميتواند برود آنها را متحقق کند يعنى قدرت مردم و کارگران تحت رهبرى حزب تداعى شود. اسم اين چيزى جز شورا نيست. اگر رفقا سازمان توده اى «جديد» ى کشف و ابداع کرده اند با کمال ميل حاضرم آنرا ببينم و بفهمم و عمل کنم. ميتوانم در شرايط خاصى حزب بايد حتى جاى خالى تشکل توده اى را پر کند. اما چرا لقمه را بايد دور سرمان بچرخانيم. اگر شرايط ايجاد شوراها هست (که هست! براى مثال به بهشهر نگاه کنيد. بهشهر حزب و شوراها را کم داشت!) اگر آنها ضرورى اند (که همه چيز ميگويند هستند) اگر اينها قدرت گيرى ما را تسهيل ميکند (که در کمونيسم مارکس و حکمت چنين است) پس مشکل کجاست؟٥. در مورد چک سفيد، به نظرم به هيچ کس چک سفيد نبايد داد. شورا بدون ما هزار بلا سرش مى آيد. حتى حزب هم ميتواند از جاى ديگرى سر در بياورد! ولى اگر بحث عينى و ابژکتيو مطرح است به نظر من همين حزب شايستگى اش را دارد و بايد با آزادى و برابرى و شورا تداعى شود و براى سرنگونى جمهورى اسلامى و سازماندهى انقلاب سوسياليستى قدم بردارد.٦. من هنوز مشتاقانه منتظر ديدن مکتوب نظرات کوروش هستم. احساس ميکنم بحث هاى او تفاوتهايى داشت. ٣٠ جولاى ٢٠٠٣ |