2
انترناسيونال:
شش روزى که رژيم اسلامى را لرزاند، توصيف گويائى براى
رويدادهاى اخير است، که بطرز خيره کننده و بيسابقهاى نفرت عمومى
عليه جمهورى اسلامى و آمادگى توده مردم براى برخاستن و
رويارويى راديکال با رژيم را روى صحنه خيابانها آورد،
تأثيرات اين خيزش بر رابطه آتى مردم و رژيم را چگونه ارزيابى
ميکنيد؟
3
منصور حکمت:
اين
رويدادها اثبات حقيقتى بود که ما برخلاف تصورات و تبليغات
اپوزيسيون و رسانههاى خاتمىچى بر آن تأکيد داشتيم و آن
اينست که مردم ايران جمهورى اسلامى را نميخواهند.
خواست مردم نه تعديل حکومت اسلامى، بلکه سرنگونى آن است. رأى دو سال قبل مردم در
دوراهى ارتجاعى ناطق نورى يا خاتمى، سند ورود آنها در مقياس وسيع
به مبارزه فعال براى خلاصى از شر جمهورى اسلامى بود. اين
رأى خاتمى نبود، رأى عليه رژيم، عليه اسلام و اسلاميت، عليه
اختناق و سرکوب، عليه فرهنگ ارتجاعى تحميلى، عليه فقر و
نابرابرى و بيحقوقى در ايران امروز بود. جمهورى اسلامى رفتنى است. اين آغاز بالفعل
موج مبارزات وسيع و علنىاى در ايران است که يک نتيجه
اجتنابناپذير آن سرنگونى رژيم اسلامى خواهد بود. با اين
رويدادها اردوى سرنگونىطلبى در ايران، که ابدا يک اردوى يک
دست و "همه با هم" نيست و نخواهد ماند، بعنوان يک جنبش علنى و مردمى اعلام
موجوديت کرد. از اين تاريخ، حکم قديمى ما که جدالهاى جارى سياسى در
ايران نه دو طرف
(خامنهاى-خاتمى)،
بلکه سه طرف دارد، يک حقيقت غير قابل انکار و پذيرفته شده محسوب
ميشود. جدال مردم عليه کل رژيم اسلامى، آن عاملى است که اين جناحها
را در جستجوى چاره بجان هم انداخته است. رويدادهاى اخير
اعلام موجوديت مستقل و علنى يک جنبش مردمى براى سرنگونى
بود. اين بنظر من بر روش و رفتار جناحهاى حکومت، احزاب سياسى و
خود مردم در ماههاى آتى تأثيرات تعيين کنندهاى خواهد داشت. جالب
است که در اين ميان الفاظ و اصطلاحات رايج تا ديروز چگونه
بسرعت کهنه شدند و تصاوير و شمايلهاى سياسى ميان ميدان
چگونه دگرگون شدند. خود حکومت از خطر "براندازى" و "ختم نظام" که
گويا از بيخ گوش رژيم گذشته است صحبت ميکند. عبارت جامعه مدنى جايى
گم و گور شد، خاتمى براى معترضين رجزخوانى کرد و خامنهاى
براى دانشجويان اشک ريخت. رسانههاى غربى خاتمىچى و
ژورناليستهايى که گويى فروختن خاتمى به مردم ايران جزو تعريف
شغلىشان بود، يکباره انقلاب را تيتر کردند. در ايران، مردم علنا
به رژيم اسلامى اعلام جنگ دادند. حکم سرنگونى رسما به رژيم
ابلاغ شد. اين به جنبش اعتراضى، و موج اعتراضات آتى، اعم از
اعتصابى و تظاهراتى و خيابانى، يک هويت کاملا متمايز از
جناحهاى حکومت ميدهد.
4
انترناسيونال:
در مورد احتمال موج برگشت راست چه فکر ميکنيد؟
تهديدات خاتمى و خامنهاى، موج دستگيرىها و پروندهسازىهايى که
يادآور بازجويىها و شوهاى تلويزيونى لاجوردى در سال ٦٠
است. نامه سران سپاه پاسداران به خاتمى و تبليغات
روزنامههاى مدافع خامنهاى اين سؤال را طرح کرده که آيا يک موج وسيع
سرکوب، حتى به شکل يک کودتا، در راه است يا خير، و اگر هست مردم
چگونه با آن مواجه خواهند شد؟
5
منصور حکمت:
اين تصور که رژيم اسلامى ميتواند از نو يک ٣٠ خرداد ٦٠ ديگر راه بياندازد، اشتباه
است. اين دو دوره عميقا با هم فرق دارند. آن دوره شکلگيرى جمهورى
اسلامى، دوران پيدايش يک جناح مسلط در درون آن براى يکپارچه
کردن حاکميت و کوبيدن موج جديد اعتراضى در ميان مردم بود.
تناسب قوا ميان رژيم و مخالفانش اساسا متفاوت بود. آن دوره،
دوره تعرض و استقرار رژيم اسلامى بود. اين دوره، دوره اضمحلال و عقبنشينى آن
است. امروز برعکس، روند تشتت و فرسايش رژيم اسلامى را شاهديم. رژيم
در يک تکاپوى حاد براى بقاء است. جناحهايش دقيقا بر اين
زمينه بجان هم افتادهاند. مردم، نسل جديدى از مردم، عليه
آن برخاستهاند. سياست سرکوب در مقياس وسيع در چنين شرايطى
فورا رژيم را از درون دچار فلج و تشتت ميکند و يک تعرض فعال تودهاى عليه حکومت را
باعث ميشود. طبعا در کل روند سقوط حکومت اسلامى، در مقاطعى امکان
رخ دادن کودتا و اعلام حکومت نظامى هست. اما اين کودتا
زمانى براى جناح کودتاگر موضوعيت و خاصيت پيدا ميکند که
جناح مقابل قبلا عملا از نظر سياسى زانو زده باشد و حاضر باشد ميدان
را تَرک کُنَد و براى حفظ اساس حکومت اسلامى در برابر کودتا تسليم
بشود. اما اگر براى مثال جناح دوم خرداد حاضر نباشد از
ميدان بيرون برود و اندک مقاومتى در برابر کودتا بکند،
آنگاه کودتا به چاشنى خيزش تودهاى مردم عليه کل رژيم تبديل ميشود. و
اگر بنا باشد خاتمىچىها کودتا کنند (که به همان اندازه قابل تصور
است که حالت ديگر)، آنوقت ديگر جلوى قيام مستقل مردم را
نميتوانند بگيرند. در طول اين روند، در مقطعى که تناسب قوا
بيش از اين عليه رژيم چرخيده باشد، کودتا و حکومت نظامى محتمل
خواهد بود. اما همين امروز وقوع کودتا دور از ذهن است. ماجراى نامه
سران سپاه پاسداران به خاتمى و پاسخهايى که از احزاب و
روزنامههاى دو خردادى گرفت خيلى جالب بود. ژستى توخالى بود
و از جناح مقابل پاسخى تحقيرآميز و شماتتگرانه گرفت. البته
عليرغم همه مخاطراتى که راه انداختن يک موج سرکوب يا يک کودتا براى خود رژيم اسلامى
ايجاد ميکند ممکن است باز اين عمل، با هر محاسباتى، صورت بگيرد.
صحبت من اينست که چنين حرکتى خيلى زود در هم خواهد شکست.
خصلت ذاتى حکومت نظامى و کودتا اينست که اگر شکست بخورد،
ديگر رژيم رفته است.
6
اما اين به اين معنى نيست که
جمهورى اسلامى در همين دوره به جنايات و اَعمال کثيفى دست نخواهد
زد. برعکس، در اين شک نيست که يک توافق علنى ميان جناحهاى
حکومت براى اِعمال خشونت عليه گروهها و احزاب اپوزيسيون غير
مجاز و ناراضيان فعال در ايران وجود دارد. اسم اين را ظاهرا
توافق بر سر "گذار از تابستان مشکوک" گذاشتهاند. ميخواهند اين دور را ميان خود
مساوى اعلام کنند، و توافق کردهاند که بايد به اين منظور از مردم
و معترضين قربانى بگيرند و جامعه را ارعاب کنند. بسيج نيروى
زياد و تلاش زيادى لازم است تا مردم و همه ما کارى کنيم که
کسانى نظير منوچهر محمدى، غلامرضا مهاجرى نژاد، مريم شانسى،
کازرونى و ديگر دستگيرشدگان جان سالم از دست اين اوباش در ببرند. اما نتيجه اين
زورآزمايى مشخص هرچه باشد، سرکوب وسيع و بخانه فرستادن مردم در
حيطه امکانات اينها نيست. (اجازه بدهيد همينجا توجه
خوانندگان انترناسيونال را به کمپين وسيع حزب در دفاع از
دستگيرشدگان اخير و همه زندانيان سياسى جلب کنم. به اين کمپين بپيونديد).
7
مهمترين عامل در ناتوانى رژيم از ميليتاريزه کردن کامل اوضاع،
وضعيت اقتصادى است. جان مردم به لبشان رسيده است. تورّم بيداد
ميکند. ماههاست دستمزد بخشهاى وسيعى از کارگران را
ندادهاند. و تازه آنجا که دادهاند، با آن نرخ دستمزد
امکان برخوردارى از حداقل معاش، غير ممکن است. مستقل از رويدادهاى اخير طبقه
کارگر و زحمتکشان و حقوقبگيران جزء دارند ميآيند تا تکليف مسأله
معاششان را روشن کنند. حکومت نظامى در چنين وضعيتى، فقط
ميتواند رژيم را با عصيانهاى عظيم شهرى، نافرمانى علنى و
تودهاى در بخشهاى مختلف جامعه، ورود يکسره مردم به فاز نظامى و
جنگ خيابانى عليه حکومت مواجه کند. نميتوان ميليونها انسان را هم
گرسنگى داد و هم برويشان شليک کرد. همانطور که گفتم از اين
اوباش هر کارى برميآيد. اما تاکتيک کودتا و حکومت نظامى از
پيش محکوم به شکست است. ميخ ديگرى به تابوت خود حکومت خواهد بود.
8
انترناسيونال:
خاتمى و همه
تشکلها و نشريات موسوم به "جنبش دو خرداد" شامل جريانات دانشجويى
وابسته به اين جناح نظير دفتر تحکيم وحدت و تشکلهاى اسلامى
ديگرى که در دانشگاه فعاليت مجاز دارند، بسرعت حمايت
اوليهشان از حرکت اعتراضى دانشجويان در قبال سرکوبگرى نيروهاى
انتظامى را پس گرفتند و همصدا با خامنهاى و انصار حزبالله و ناطق
نورى و جنتى و غيره خواهان سرکوب اين خيزش راديکال شدند،
اين موردى از "وحدت" جناحها در حالت بخطر افتادن "نظام"
بود، در عين حال کشمکش جناحها بر سر نحوه مقابله با توفانى که رژيم
را لرزاند و تحکيم موقعيت خود در جريان مقابله با اين توفان همچنان
ادامه دارد، چشمانداز کشمکش حاضر درون رژيم را چگونه
ميبينيد؟
9
منصور حکمت:
بنظر من اختلاف جناحها و صفبندى آنها
در مقابل هم نه فقط سرجايش هست، بلکه با اين رويدادها تشديد هم
خواهد شد. هرقدر فشار مردم به کل اين حاکميت بيشتر بشود، و
هرقدر نظامشان بطور کلى بيشتر از طرف مردم تحت فشار باشد،
شکافهايشان عميقتر خواهد شد.
برخلاف بيشتر مفسران، من فکر
نميکنم برنده اين دور، جناح خامنهاى و باصطلاح راستها بودند. هر
دو جناح سر موضع خود ايستادهاند. حمله هر دو جناح به مردمى
که عليه کل رژيم برخاستند، نقطه توافق آنهاست و نه مبناى
وحدتشان. اما اختلافاتشان با هم در اين ماجرا به مراتب تشديد و
تعميق شد. اتفاقا نکتهاى که ميتوان روى آن انگشت گذاشت، و بنظر من
جناح راست به روشنى درک کرده و در لحن امروزش کاملا پيداست،
اين است که جناح دوم خرداد در صحنه برخورد فيزيکى و عمل
تهاجمى عليه جناح رقيب دست کمى از او ندارد و آماده ريسک کردن
است. بنظر من اين رويدادها در ميانمدت دست دوم خردادىها در درون
حاکميت را حتى قوىتر کرده است و به جناح خامنهاى فهمانده
است که اولا، تاخت و تاز انصار حزبالله و اعمال فشار خشک
به خاتمىچىها جوابگو نيست و حتى ميتواند نتيجه عکس داشته
باشد و ثانيا، دقيقا به دليل وجود مردمى که در کمين کل رژيم نشستهاند، براى
کُند کردن و مهار حرکت مردم به خاتمى و جناح دو خرداد احتياج
دارند. بنظر من الآن هردو طرف دارند تلفاتشان را ميشمارند و
دشنههايشان را براى دور بعد تيز ميکنند.
اما در محاسبات هر دو طرف قدرت عظيم مردم خواهان سرنگونى از اين پس جاى بسيار
مهمترى را اشغال خواهد کرد و اين بر تاکتيکهايشان تأثير ميگذارد.
در اين شک نيست که هر دو طرف از اين تکان خوردن مردم وحشت
زده شدند. اما چاره زيادى جز ادامه و حتى تشديد کشمکش درونى
با هم را ندارند. موقعيت رژيم يک موقعيت لاعلاج است. سرکوب و
ترور و زدن و بستن ديگر جلوى مردم را نميگيرد و بيحاصلىاش را
اثبات کرده است. در مواجهه با هيولاى خيزش مردم و انقلاب،
چنين سياستى قبل از هرچيز خود حکومت را تجزيه ميکند. سياست
سرکوب نميتواند پرچم وحدت جناحها باشد. از طرف ديگر هر درجه گشايش
سياسى، هر روزنهاى براى ابراز مخالفت، بر شدت مبارزه مردم و
اپوزيسيون غير قانونى ميافزايد. هر سازشى با مردم، به
ناسازگارى بيشتر مردم با رژيم منجر ميشود. الان ديگر
شعارهاى مردم را ديدهاند. به اين ترتيب پاسخ دوم خردادىها هم حلّال مشکلات
رژيم و ضامن وحدت درونى و بقاء آن نميتواند باشد. رژيمى که پاسخ
اقتصادى ندارد، راه پس و پيش سياسى ندارد، مورد نفرت مردم
است، و اکنون ديگر مردم را در ميدان مبارزه تودهاى و علنى
عليه خويش مييابد، قطعا رفتنى است. جدال ميان جناحها جبرا حدت
ميگيرد.
10
سر راه حکومت يک ميدانِ مينِ گسترده است. انتخابات
مجلس ششم در راه است. در درون طبقه کارگر چيزى دارد به نقطه جوش
ميرسد، دو ماه ديگر مدارس باز ميشود و به احتمال قوى دانش
آموزان پس از اين "تابستان گرم و طولانى"
بشدت معترض و سياسى خواهند بود. و مهمتر از همه نارضايتى شديد و غير قابل مهار طبقه
کارگر و توده مردم از اوضاع اقتصادى است. دوره بسيار پرتلاطمى در
راه است.
11
انترناسيونال:
بعضى از
شروع يک انقلاب سخن ميگويند. آيا اين يک انقلاب است. آيا انقلاب ٥٧
دارد تکرار ميشود؟ چه تشابهاتى ميان جنبش امروز و آن انقلاب
مى بينيد؟ چه تصوير استراتژيکى از روند اوضاع داريد؟
12
منصور
حکمت:
آنچه الآن در جريان است يک انقلاب نيست. ميتواند شروع يک انقلاب باشد،
و ميتواند نباشد. بنظر من عدم تشابه ميان اوضاع اين دوران با
انقلاب ٥٧ به مراتب بر تشابهات آنها ميچربد. آنچه ما شاهديم
شروع جنبش تودهاى مردم براى سرنگونى رژيم اسلامى است. من
ترديدى ندارم که اين جنبش پيروز ميشود. يعنى رژيم در ادامه جنبش
جارى برکنار ميشود و جاى خود را به چيز ديگرى ميدهد. اما بکار بردن
مقوله انقلاب براى اين جنبش اين اِشکال را دارد که تصاوير و
معادلات انقلاب ٥٧ را در اذهان فعالين امروز زنده کند و
لاجرم ديناميسمهاى متفاوت دوره کنونى را از چشم پوشيده
بدارد. بنظر من ايران ميتواند در آستانه يک انقلاب باشد، اما چه بسا اين انقلاب
تازه با سرنگونى رژيم اسلامى، يا لااقل با فلج کردن آن، به معنى
واقعى کلمه شروع بشود. بعبارت ديگر من جنبش مردم براى
سرنگونى را، با همه خيزشها و قيامها و نبردهايى که در بر
خواهد داشت، از انقلابى که ميتواند از دل اين جنبش عروج کند
متمايز ميکنم. جنبش سرنگونىطلبى ميتواند پيروز شود بى آنکه لزوما کل ماشين دولتى
را هدف گرفته باشد و يا در هم کوبيده باشد، بى آنکه يک تک قيام
پيروزمند عليه حاکميت صورت گرفته باشد. رژيم اسلامى ميتواند
زير فشار مردم تجزيه شود، متلاشى شود، جايگزين شود. ميتواند
در نتيجه يک قيام شهرى در تهران سقوط کند. ميتواند با يک
کودتا از بين برود. اما رفتن رژيم اسلامى بنظر من به احتمال قويتر، نقطهاى در
اوائل سير انقلاب آتى خواهد بود و نه اواخر آن. انقلاب ايران يک
انقلاب همگانى و يک جنبش "همه با هم" نخواهد بود. انقلاب
ايران انقلابى کارگرى خواهد بود با هدف اثباتى ايجاد يک
حکومت کارگرى، يک جمهورى سوسياليستى. اين انقلاب از دل جنبش جارى و به
احتمال قوى با موفقيت جنبش جارى عروج ميکند. نيروهايى که حکومت
اسلامى را بزير ميکشند زير بار يک رهبرى واحد نخواهند رفت.
اين بار خامى و خوشباورى انقلاب ٥٧ را نخواهيم ديد. جنبش
سرنگونىطلب اينبار به مراتب تحزب يافتهتر خواهد بود. احزاب و
نيروهاى سرنگونىطلب در عين تنش حاد با يکديگر وارد اين جدال
ميشوند. اينها آلترناتيو حکومتى واحدى را نميپذيرند. همه
نيروها سقوط رژيم اسلامى را به مثابه گامى براى ايجاد نظام
سياسى مطلوب خود نگاه ميکنند. و جدال واقعى ميان اين
آلترناتيوها و افقها، ميان جنبشهاى طبقاتى و پرچمهاى حزبى مختلف با پيشروى جنبش
سرنگونىطلبى بيشتر اوج ميگيرد. بنظر من با سرنگونى رژيم اسلامى،
جنبش تودهاى بشدت در درون خود پُلاريزه ميشود. صفبندى
جديدى، له و عليه پرچم کارگرى- کمونيستى درجامعه پديدار
ميشود. ما درصف مقدم جنبش سرنگونىطلبى در اين ميدان حضور پيدا
ميکنيم، اما نگاهمان به آنجاست. به انقلاب کارگرى. اين احتمال
البته وجود دارد که سرنگونى رژيم و پيروزى کارگرى در يک
پروسه همراه با هم و همزمان به وقوع بپيوندند.
ما براى اين تلاش ميکنيم. بهترين حالت براى ما همين است که رژيم اسلامى با يک
انقلاب کارگرى سرنگون شود و بجاى آن، مستقيما و به کممشقتترين
شکل، يک حکومت کارگرى با يک برنامه کمونيستى برقرار بشود.
اما اين تنها سير ممکن و يا لزوما محتملترين سير نيست.
زيرا بنظر من نفس اوجگيرى جنبش کمونيستى کارگرى و قرار گرفتن
آن در رأس جنبش اعتراضى باعث تجديد آرايش در درون طبقه حاکمه و
پيدايش دولت بورژوايى جديدى بجاى رژيم اسلامى خواهد شد که
بتواند ازموضعى قوىتر و با برخوردارى از حمايتى وسيعتر در
درون خود طبقه بورژوا چه در ايران و چه در سطح بينالمللى، با
عروج سياسى طبقه کارگر در ايران مقابله کند. بعبارت ديگر جمهورى
اسلامى ممکن است دقيقا براى اجتناب از انقلاب کارگرى، يا
براى مقابله با آن، توسط خود بورژوازى کنار زده بشود.
13
به هرحال فاکتورهاى زيادى در رويدادهاى آتى دخيلند.
آنچه من ميخواهم تأکيد کنم اينست که اين مبارزه کشدارتر، پيچيدهتر و چندوجهىتر از
مبارزه عليه رژيم سلطنت است. حتى با سرنگونى رژيم اسلامى همه
نيروها، حتى بخشهايى از خود اسلاميون سرنگون شده، براى
ادامه جنگ قدرت و تعيين تکليف نهايى نظام سياسى و اقتصادى
در ايران همچنان در صحنه ميمانند. حزب کمونيست کارگرى بايد اين پيچيدگى را
در سياست عملى و تاکتيکها و اولويتهاى سازمانى خود دخيل کند.
سرنگونى هدف ماست، اما پايان کار نيست. نبردهاى تعيين
کنندهترى در راه خواهد بود. بايد نيروى آن نبردها را از
امروز متشکل کرد. اين دوران براى ما نه فقط دوران مبارزه براى سرنگونى، بلکه
دوران بسيج طبقه کارگر براى ايجاد يک صف مستقل و حزبى براى ادامه
مبارزه تا برقرارى حکومت کارگرى و خلع يد از سرمايه در
سياست و اقتصاد است. راجع به معانى عملى اين تعبير از روند
اوضاع ميشود و بايد خيلى بيشتر صحبت کرد.
14
انترناسيونال:
آيا بنظر شما حزب کمونيست کارگرى آماده
ورود به اين دوران و ايفاى نقش هست؟
15
منصور حکمت:
بنظر من اگر هم آماده نباشد، به هر حال آمادهترين است.
اين رويدادها دارند بر حقانيت نگرش ما به اوضاع و مسيرى که طى کرديم تأکيد
ميگذارند. ببينيد ما سازمان سياسى نساختهايم که وجدانمان را راحت
کنيم، فشارى به اين و آن بياوريم، و داور تاريخ و تماشاچى
بازيگران اصلى آن باشيم. حزب ساختهايم که در جدال بر سر
سرنوشت انسانهاى معاصر خودمان شرکت کنيم و پيروز بشويم. يک عده
کمونيست کارگرى هستيم، مساواتطلب و عدالتطلب و آزاديخواه هستيم و
ميخواهيم مساوات و عدالت و آزادى را به اجرا در بياوريم.
اگر الآن نوبت نقش بازى کردن ما نباشد، هيچوقت نيست. تمام
تلاش ساليان سال جنبش ما براى شفافيت بخشيدن به تئورى کمونيسم،
دفاع از مارکسيسم، دستيابى به برنامه، روشن کردن تاکتيکها، يافتن
انسانهاى کمونيست و انقلابى و متحد کردن و متحد
نگاهداشتنشان بعنوان کادرها و رهبران کمونيست يک جنبش و يک
جامعه، جدال با گرايشات فکرى و سياسى ناسازگار با انسانيت و عدالت و
آزادى، تمام دوندگىها و خطر کردنها و کشته شدنها و شکنجه کشيدنها
و جنگيدنها و جلسه گرفتنها و جرّ و بحثها و دود سيگار
خوردنهاى ما براى اين بوده که براى چنين دورهاى حزبى ساخته
باشيم که بتواند در اين جدال واقعى در جامعه نقش بازى کند. ما
اينکار را کردهايم. اين حزب را ساختهايم. بيست سال است داريم اين
سلاح را ميسازيم و صيقل ميدهيم تا
بتوانيم چنين روزى با آن به جنگ برويم. براى ما الان دوران عمل
است. دوران جذب نيرو است. دوران رشد است، دوران تبليغات وسيع است.
دوران سازمانگرى است، دوران آمدن به جلوى صحنه سياست و
دخالتگرى است. حزب ما براى چنين روزى از نظر فکرى،
برنامهاى، سياسى، تشکيلاتى و حتى روحى آماده شده است. تحولات چند سال اخير
براى ما مقدمات انتقال از يک گروه فشار، از يک گرايش فکرى و يک سنت
نظرى، به يک حزب تمام عيار سياسى بوده است. به اين عنوان ما
آمادهايم.
16
بنظر من
اين دوره در ايران دوره تحزب خواهد بود. چه براى راست و چه براى
چپ. "کمونيست منفرد" همسايه خوبى است، اما دخالت در سياست
به نفع انقلاب کارگرى و کمونيسم، آنهم در جدالى که اکنون در
ايران نضج ميگيرد، نياز به تشکل دارد. نياز به تشکلى دارد که
بدرد اين کار بخورد. در نتيجه بنظر من وقت آنست که همه همسايههاى
خوب ما به يک تشکيلات کمونيستى بپيوندند. به نيروى آنها
احتياج داريم. بعد از پيروزى و بعد از شکست دوباره فرصت
کافى براى متفرق شدن هست. الان وقت حزبيت است.
17
انترناسيونال شماره ٣٠
مرداد ١٣٧٨ - اوت ١٩٩٩