صورت مساله، پاسخ مساله در رابطه با مباحث اخير دفتر سياسى مصطفى صابر ٥ اکتبر ٢٠٠٢ رفقا تصور من نيز (مثل رفيق رحمان) اينست که صورت مساله برايمان روشن نيست. لذا طرح ها و قطعنامه هايى که روى ميز داريم قانع کننده به نظر نمى رسند. منهم فکر ميکنم اينها "گمراه کننده" اند. من البته مطمئن نيستم در راه حل و چه بايد کرد موافق رحمان باشم. هم در باره قطعنامه دوم حميد و هم قطعنامه کوروش نکات زيادى را ميشود گفت. فعلا براى نگرفتن وقت شما ترجيح ميدهم خطوط اصلى نقدم به قطعنامه ها و کل بحث هايى کنونى خيلى خلاصه بگويم، خلاء هاى واقعى بحث ها را برجسته کنم و بر اين اساس پيشنهاداتى را مطرح کنم. ١. سناريو محتمل چه در قطعنامه حميد و چه در قطعنامه کوروش يک سناريو محتمل وجود دارد. آن اينکه جمهورى اسلامى "سقوط" ميکند، "فرومى پاشد" يا "سرنگون" (چگونه؟ معلوم نيست) ميشود. من دو سناريو معتبر و محتمل را به اينها اضافه ميکنم: سناريو کودتاى راست و از درون جمهورى اسلامى (همانکه نادر قبلا توضيح داده است)، سناريو سرنگونى انقلابى جمهورى اسلامى توسط قيام يا اقدام مستقيم مردم (بويژه اگر ما خودمان را جدى بگيريم). همه اين سناريو ها معتبرند. کى ميتواند ثابت کند که واقعا کدام سناريو اتفاق خواهد افتاد. اين آن وجهى از تحولات اجتماعى است که قابل پيش بينى نيستند. چرا که در حال شدن است و بستگى به فعاليت آدم هاى زنده، جنبش ها و احزاب سياسى دارد. کار ما لانسه کردن سناريوهاى ديگران بعنوان سناريوى محتمل و بعد قطعنامه دادن بر اساس سناريو محتمل نيست. کار ما ارائه سناريو خودمان براى سرنگونى جمهورى اسلامى و آسانترين و بهترين راه براى رهايى از شر آن و تحقق مطالبات مردم است. ما بايد سناريو خودمان را بعنوان خواست ملت و شرايط مطلوب جامعه اعلام کنيم. ما بايد سناريوهاى مختلف را از موضع سناريو خودمان مورد نقد و افشاگرى قرار دهيم و اجازه ندهيم که آن سناريو ها متحقق شود. ٢. فرض به قدرت نرسيدن ما هردو قطعنامه ها فرض شان (البته بطور تلويحى) اينست که ما در جريان "فروپاشى يا سرنگونى" به قدرت نمى رسيم، من معتقدم که اين مساله هنوز باز است. بسته که نشده هيچ، اتفاقا تازه باز شده و هرروز هم بنا به شواهد بازتر ميشود. اگر خوب و هشيارانه عمل کنيم شانس داريم. اگر شانس داشتن واقعيت دارد، که دارد، آنگاه اين کار ناشيانه اى است که با فرض قدرت نگرفتنمان وارد ميدان شويم. اينرا هيچ نيروى عاقل سياسى انجام نمى دهد. ٣. بعد يا قبل از جمهورى اسلامى هم طرح حميد و هم طرح کوروش براى بعد از جمهورى اسلامى است. رفتن جمهورى اسلامى فرض گرفته شده است. با فرض اين، ميخواهيم بگوييم تعيين نظام بعدى چگونه بايد باشد. اينگونه طرح مساله از همان ابتدا ما را و فعاليت از امروز تا افتادن جمهورى اسلامى را کنار ميگذارد. رفقا بياييد برويم جمهورى اسلامى را سرنگون کنيم! اگر ما اين کار را بکنيم، حتى اگر با تمام قوا براى آن تلاش کنيم، اوضاع بعد از جمهورى اسلامى بشدت متفاوت خواهد بود. تن نزدن به موضوع اصلى دعواى سياسى و طبقاتى لحظه حاضر يعنى خود سرنگونى جمهورى اسلامى ما را در موقعيت ضعيفى قرار ميدهد. اگر حتى بهترين قطعنامه را هم در باره اوضاع بعد از جمهورى اسلامى و نحوه "تعيين حکومت مطلوب مردم" و غيره بدهيم، و اين قطعنامه جاى کار امروز ما و تاکتيک هاى امروز ما قرار گيرد، ما ضرر کرده ايم. ٤. قاطى کردن سطوح مختلف، استراتژى و تاکتيک قطعنامه ها مسائل متعددى را در سطوح مختلف طرح ميکنند: شرايط انتخاب حکومت مطلوب مردم، شرايط تعيين آزادنه نظام بعدى، کم مشقت ترين راه گذار به نظام بعدى، جلوگيرى از سناريو سياه، افشا و مقابله با آلترناتيو "رفراندم"، "مجلس موسسان"، "حکومت مردم سالار"، کم دردسرترين شرايط تحقق جمهورى سوسياليستى (قطعنامه رئيس) سياست ما در قبال "دولت ديگر" (منظور کوروش همان دولت موقت است؟) و غيره. اينها به نظر من در يک قطعنامه قابل جمع نيستند. سناريو سياه در صورت نياز قطعنامه خودش را لازم دارد. قطعنامه در باره کم دردسرترين شرايط تحقق جمهورى سوسياليستى و يا گذار کم مشقت به نظام بعدى همان سناريو محتمل خود ماست که بايد مستقل از مسائلى نظير رفراندم و غيره آنرا توضيح دهيم. شرايط انتخاب حکومت مطلوب مردم و يا شرايط تعيين آزادنه نظام بعدى چيزهايى هستند که در پاسخ به بحث رفراندم و مجلس موسسان و دولت موقت که در طى بحث ها مطرح شد، خود را به ما تحميل کرده است. اين ها مسائل تاکتيکى و مشخصى هستند که ما داريم جواب استراتژيک به آنها ميدهيم. بيايم يا جواب استراتژيک و براى دوره طولانى تر بدهيم و يا تاکتيک مشخص مان در قبال مساله معينى، مثلا رفراندم، را طرح کنيم. در يک قطعنامه قاطى کردن نادرست اين سطوح هم به استراتژى ما لطمه ميزند و هم تاکتيک ما را پادرهوا و غير موثر و غلط خواهد کرد. در واقع جوهر اصلى قطعنامه هاى حاضر (از آببندى هاى سوسياليستى که بگذريم) همان مساله انتخاب حکومت بعدى و مقابله با آلترناتيو هاى راست است. به اعتقاد من اين مسائل از سر نادرستى مطرح شده اند و ما پاسخ صحيحى نخواهيم گرفت. اينرا ميکوشم در بندهاى بعدى کمى توضيح دهم. ٥. جايگاه رفراندم و مجلس موسسان ما ميتوانيم و بايد قطعنامه هايى در باره شعار معين "رفراندم" و يا "مجلس موسسان" که اکنون مطرح ميشود داشته باشيم. اما اين شعارهايى که الان رضا پهلوى ميدهد يا امثال گنجى مطرح ميکنند، مجلس موسسانى که مجاهد ميگويد و يا راه کارگر طرح ميکند، با "آلترناتيو راست" و يا سياست و شعار نيروهاى راست جامعه بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى الزاما يکى نخواهد بود. لازم نيست براى مقابله با اينها آنهمه صغرا کبراى اوضاع سياسى و سرنگونى و جدال راست و چپ براى شکل دادن اوضاع بعد از جمهورى اسلامى را بچينيم. برداريم و اين شعار هاى مشخص را نقد کنيم. آن راست بورژوازى که قرار است با ما سرشاخ شود الزاما اينها نيستند. اگر واقعا اينها باشند که کلک راست کنده است. بايد مراقب باشيم بحث سه جنبش نادر را که کاملا درست است و راجع به يک واقعيت تاريخى و طولانى مدت تر و استراتژيک صحبت ميکند، از کاريکاتورهايى که از سر پيسى براى دوره اى کوتاه جنبش شان را نمايندگى ميکنند، تفکيک کنيم. تازه بطور واقعى اين شعار رفراندم است که بطور جدى اينروزها مطرح است. مجلس موسسان را من کمتر ميشنوم، ما بيخود مطرح اش نکنيم. ٦. حنبه صورى و جنبه واقعى رفراندام نقد قطعنامه ها به رفراندم و درکنار آن مجلس موسسان و يا حکومت مردم سالار، از اين سر است که اين "آلترناتيو" ها ميخواهند جلوى دخالت مردم در اوضاع بعد از سرنگونى يا فروپاشى يا سقوط را بگيرند، ميخواهند مردم را به خانه بفرستند، با اين شعارها ميخواهند به حکومت خود ظاهرى مشروع ببخشند. بنظرم همه اينها على الاصول درست است اما نکته اصلى در مورد شعار رفراندم را نديده لذا به خال نمى زند. جنبه صورى فرعى و انحرافى شعار رفراندم و مجلس موسسان را جدى گرفته و دارد آنرا نقد ميکند. جوهر اين رفراندمى که ما اکنون با آن روبروئيم مربوط به اوضاع بعد از جمهورى اسلامى نيست. بيشتر مربوط به قبل از آن است. اساسا براى بيرون کردن مردم از ميدان و يا کنترل کردن آنها در مبارزه براى سرنگونى جمهورى اسلامى و به اين اعتبار تعيين حکومت بعدى است. ميخواهند الگوى اروپاى شرقى را تکرار کنند. اين ها نسخه هاى تحول از بالا، جايگزينى جمهورى اسلامى از بالاست. اساسا روبه آمريکاست. (سعى کردم اينرا در مقاله "رفراندم، معجزه، افسانه يا مسابقه" شرح دهم.) رفراندم نه واقعا در باره انتخاب حکومت بعدى است، نه قرار است شرايط گذار مسالمت آميز و انتخاباتى به نظام بعدى فراهم کند، نه حکمت آن مربوط به شرايط بعد از جمهورى اسلامى است. اين شعار ها خاک پاشيدن امروز رضا پهلوى و گنجى و امثالهم به چشم مردم است. مبارزه امروز عليه جمهورى اسلامى را تضعيف ميکند. اگر اين ارزيابى را داشته باشيم، آنگاه نبايد اين شعار مشخص را بعنوان آلترناتيوى براى انتخاب نظام بعدى حتى جدى بگيريم، چه رسد قطعنامه هاى حاضر را بدهيم. اگر قطعنامه اى در اين زمينه لازم باشد، در افشاى آنها در ناپيگرى در مبارزه با جمهورى اسلامى است. بايد مثل پروژه اصلاحات، اين پروژه رفراندم را هم به شکست کشاند. ٧. مساله شرايط انتخاب حکومت بعدى شرايط انتخاب حکومت بعدى به نظر من در شکلى که در قطعنامه ها مطرح شده است، اساسا تحت تاثير همين بحث رفراندم و بحث هاى اوليه کوروش است. ما نبايد صورت مساله اى غلط اندازى که شعار رفراندم جلويمان گذاشته قبول کنيم و بعد بکوشيم جواب خودمان را بدهيم. در اين حال ما به همان چاهى افتاده ايم که شعار دهندگان رفراندام جلوى مردم و چپ کنده اند. جواب اينها همانطور که گفتم افشاگرى بيرحمانه و نشان دادن اينست که اينها ميخواهند اساسا سرنگونى جمهورى اسلامى را به عقب بيندازند. جواب ما به اينها قطعنامه دادن در باره صلاحيت "مجمع نمايندگان شوراها" نيست. اين از سرشان هم زياد است. چون از همان اول آنها را جدى گرفته است.ولى اگر کسى ميخواهد در مورد شرايط انتخاب حکومت بعدى قطعنامه بدهد بايد مقدمتا اين سوال را از خود بپرسد: چقدر واقعا تعيين حکومت بعدى، نظام بعدى، از طريق انتخابات محتمل است؟ بنظر من اگر احتمالى باشد فقط به يمن وجود ما، يعنى برقرارى يک انتخابات واقعى توسط ماست، يا مجبور کردن بورژوازى در يک توازن قواى معين به يک انتخابات آزاد يا نسبتا آزاد است. انتخاباتى که ما ميدانيم بلافاصله با کودتاى بورژوازى بازنده روبرو خواهد شد. اگر اين ارزيابى واقعيت دارد آيا ما ميخواهيم واقعا شرايطى را بوجود آوريم که از طريق انتخابات جمهورى اسلامى با نظام بعدى جايگزين شود؟ من که اصلا علاقه اى ندارم که با دست خودم جلوى خودم چاله بکنم. انقلاب و اقدام مستقيم مردم، شوراها بيشتر راه دست من است. يک لحظه فشار بحث رفراندم و طرح غلط انداز مساله (که در بند ٦ توضيح دادم) را کنار بگذاريد، ببينيد چيزى که امروز ما بايد به مردم بگوييم، طرح هاى پيچيده و دور دراز در باره شرايط انتخاب حکومت بعدى است، يا اينکه سازمان دادن اعتراض مردم براى سرنگونى جمهورى اسلامى و افشاى اپوزيسيون بورژوازى از همين سر؟ ٨. در باره "مجمع نمايندگان شوراهاى مردم" ظاهرا دستاور بزرگ ما در بحث هاى اخير کشف "مجمع نمايندگان شوراهاى مردم بعنوان مرجع ذيصلاح تعيين نظام بعدى" است. اما هرچه بيشتر فکر ميکنم سوالات بزرگترى در مورد اين مولود جديد بحث هايمان و حکمت آن برايم مطرح ميشود. قبل از هر چيز دقت کنيم که اين "مجمع نمايندگان شوراهاى مردم" دارد بعنوان آلترناتيو ما در قبال بحث رفراندم و بدتر مجلس موسسان (که من نمى دانم بجز مجاهد بيچاره و راه کارگر در حال فروپاشى چه کسى آنرا مطرح ميکند) مطرح ميشود. يعنى در واقع دادن شکل چپ و راديکال و قابل هضم براى حزب و خارج حزب، به يک سوال و يک پاسخ غلط است. "مجمع نمايندگان شوراها" آنطور که طى بحث ها شکل گرفت در واقع نوع چپ و سوسياليزه شده همان مجلس موسسان است که کوروش در ابتدا مطرح ميکرد. براى اينکه نکته ام را توضيح دهم بايد قبل از هر چيز اين "مجمع نمايندگان شوراها" را مستقل از بحث هاى اخير، مستقل از بحث رفراندم در نظر گرفت. يعنى اينکه به جامعه اعلام کرد که حزب کمونيست ايران براى تعيين حکومت بعدى مرجع ذيصلاح را "مجمع نمايندگان شوراها" ميداند. ولى اين مجمع نمايندگان شوراها چيست؟ آيا شوراها حضور دارند؟ اگر دارند که ما فى الحال يک حکومت معين داريم: حکومت شوراهاى مردم. اگر شوراها اعمال اراده مستقيم نمى کنند که ديگر شورا نيستند. حکمت و خاصيت شورا در اين نيست که انتخابات کوچک و مستقيم در محله و کارخانه و سربازخانه راه مى اندازد، در اين هم نيست که مجمع عمومى مستقيما عزل و نصب ميکند. بلکه خاصيتش چيز مهمترى است و به همان خاطر هم اين کارها را ميکند. آن چيز مهمتر اداره بلافصل امور است، حکومت کردن است. بنا بر اين مرجع ذيصلاح ما براى تعيين حکومت بعدى خودش يک حکومت است!؟ من مشکلى با آن ندارم اما آيا همان راست هاى رندى که قرار است ما با طرح مجمع نمايندگان آچمزشان کنيم، ادبيات ما را رونويس نخواهند کرد و جلوى ما نخواهند گذاشت؟ شايد فقط از خاصيت مجلس موسسانى و قانونگذارى شوراها استفاده ميشود. يا اينکه تا حد يک مجلس موسسان که با راى مستقيم انتخاب شده تقليل داده ميشود. يک مجلس موسسان چپ و شورايى؟ من البته با اين مشکل دارم چرا که تصوير محدودى از شورا ميدهد. اينها تناقضات بحث "مجمع نمايندگان شورا بعنوان مرجع تعيين نظام بعدى" است. بنظر من ما مجاز نيستيم در يک قطعنامه تاکتيکى (و به نظر من يک آش شله قلمکار) مفهوم مهم و استراتژيک و جديد "مجمع نمايندگان شوراهاى مردم بعنوان مرجع تعيين نطام بعدى" را وسط معرکه بيندازيم. ٩. خلاء در تاکتيک يا خلاء در استراتژى؟ بعضى رفقا معتقدند ما در استراتژى مان خلاء داريم. بعضى معتقدند که ما خلاء يى نداريم. بعضى رفقا معتقدند ما در تاکتيک مان خلاء داريم. من معتقدم در هردو داريم. و عجيب هم نيست. ما در يک موقعيت تاريخى بى سابقه در حيات کمونيسم قرار داريم. با مسائل جديدى روبرو ميشويم که قبلا جايى کاملا جواب داده نشده است.خلاء استراتژى ما اين است که حد فاصل بين سرنگونى رژيم (حتى اگر توسط قيام باشد) و اعلام جمهورى سوسياليستى (يعنى تصرف قدرت توسط حزب) را توضيح نداده ايم. ما در باره چگونگى کسب مشروعيت جمهورى سوسياليستى، مشروعيت انقلابى يا انتخاباتى آن صحبت نکرده و مساله را باز نکرده ايم. (سر خط هاى خوبى در بحث دولت در دوره هاى انقلابى و "آيا کمونيسم...." وجود دارد.) بطور طبيعى قيام و کسب مشروعيت انقلابى در نظر ماست. لذا با اولين کاريکاتور از کسب مشروعيت از طريق انتخابات (همان شعار رفراندم) که روبرو شده ايم، گيج شده و داريم مسائل مختلف را باهم قاطى ميکنيم. به اعتقاد من توضيح خلاء فوق، توضيح شرايطى که ما کسب مشروعيت انتخاباتى ميکنيم (اگر لازم است)، گذار کم مشقت به سوسياليسم و نظاير آن فعلا کار هيچ قطعنامه اى نمى تواند باشد. ابتدا بايد بحث هاى تئوريک کرد. هم حميد و هم کوروش در اين زمينه بحث ها و نکاتى دارند. بنظرم مساله "دولت (موقت) حزب کمونيست کارگرى" که کوروش مطرح ميکند و "مجمع نمايندگان شوراهاى مردم" که رئيس مطرح ميکند دارند ميکوشند به اين خلاء پاسخ دهند. من پيشنهاد بر پايى سمينار و نوشتن مقالات تئوريک در اين زمينه ميدهم و نه قطعنامه نوشتن. باز تکرار ميکنم بحث "سلبى اثباتى" نادر در اين رابطه ميتواند بسيار راهگشا باشد و بايد آنرا زودتر چاپ کرد. (بعلاوه استنتاجات عملى از آن در پلنوم ١٣) ١٠. چه بايد کرد؟ علاوه بر پيشنهاداتى که بالا آمد من مشخصا اين اقدامات را پيشنهاد ميکنم.- بنظر من ما درک روشنى از استراتژى مان نداريم. بقول اسلامى ها بر سر آن "وفاق" نداريم. در واقع ما احتياج داريم سناريو خودمان را بدقت تعيين کنيم و از جامعه بخواهيم ک به دنبال ما بيايد. بايد بگوييم واقعا راه نجات همين است. پيشنهاد من اين است که بحث نادر "آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود" را مبنا قرار دهيم و استراتژى حزب در دوره حاضر را مدون و مکتوب کنيم و آنرا به يک سند حزبى قابل رجوع تبديل کنيم. آن سخنرانى بر روى مسائل واقعى دست ميگذارد نظير نقش غرب و راه هاى خنثى کردن آن، که سوالات بسيار واقعى تر و موانع جدى تر (مثلا در قياس با مسائلى که در قطعنامه هاى موجود طرح شده) در برابر قدرت گيرى ما ميگذارد. استراتژى ما بايد روبه بيرون و روبه جامعه باشد: "شرايط و ملزومات رهايى جامعه ايران از بحران جمهورى اسلامى توسط کمونيسم کارگرى" يا اسمى شبيه آن در نظر من است. يک سند جامع نظير اين جواب خيلى مسائل خرد و ريز را ميدهد. (رفيقى از تهران نوشته بود که ميخواهد فعاليت بيشترى حول چاپ و توزيع "يک دنياى بهتر" و "آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود" انجام دهد. او نوشته بود که ترکيب ايندو، يا اين دو سند در کنار هم يک ترکيب جامع و مانع است و جواب مسائل مردم را ميدهد. بنظرم اين رفيق ما مساله و جواب مساله را خوب و درست ديده است.) - ما به يک سرى قطعنامه هاى تاکتيکى نيز احتياج داريم. فورى ترين قطعنامه بنظر من اعلام مشى حزب کمونيست کارگرى و فراخوان مشخص ما براى سرنگونى جمهورى اسلامى است. ما بايد نشان دهيم که نيروى سرنگونى طلب پيگير ما هستيم. بقيه وحشت شان از مردم مستقل و آماده اعمال اراده بيش از جمهورى اسلامى است. در رابطه با اين قطعنامه بايد بيانيه اى با عنوان "معنى پيروزى قطعى مردم بر جمهورى اسلامى" داد، که قطب بندى در جامعه بر سر اين موضوع شکل بگيرد. ما بايد مردم را در وضعيت انتخاب قرار دهيم. اينجاست که ما ميتوانيم خودمان را پرقدرت تر وارد متن سياست ايران کنيم. اين آن فيلى است که امروز ميشود هوا کرد. - ما بايد شعار رفراندم را افشاء کنيم. بحث هاى تاکنونى امکان دادن يک قطعنامه تيز و خوب، صرفا در حمله به شعار رفراندم را ميدهد. - ما احتياج به قطعنامه اى در باره ارزيابى و نحوه برخورد با نيروهاى سلطنت طلب داريم. مشى ما در قبال اينها روشن و آگاهانه نيست. مباحث نادر مبناى خوبى به ما ميدهد. در اين رابطه مايلم سمپاتى خود را به نکته اى که رفيق مريم نمازى تاکيد کرد باز اعلام کنم. در اين دوره ما بايد به نام جامعه و بعنوان صاحب جامعه حرف بزنيم. ما بايد اپوزيسيون جدى، قاطع، سازش ناپذير جمهورى اسلامى و جريان قابلى که ايران را نجات ميدهد شويم. بدترين کار ما ميتواند اين باشد که ما اين تصوير را بدهيم که در لحظه کنونى گويى بيشتر اپوزيسيون اپوزيسيون راست (مثلا سلطنت طلب) هستيم. - و بالاخره خواهش و تمنا دارم که بحث هاى سلبى اثباتى نادر و بحث هاى پلنوم ١٣ بهمان شکل نوار در اختيار اعضاى کميته مرکزى قرار گيرد. از اينکه سخنرانى "آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود" پياده و در حال اديت است خوشحالم. کاش تا قبل از جلسه دفتر سياسى اين متن بدست همه ميرسيد. با ارادت مصطفى صابر ٥ اکتبر ٢٠٠٢ |