کورش جان اين را در اختيار رفقاى د. س قرار بده. حمه سور نکاتى در مورد حزب و سرنگونى جمهورى اسلامى من با چهارچوب بحثى که کورش در نوشته آخر خود مطرح کرده است موافقم، اگر لازم شد تدقيقش کنيم، چون فکر مى کنم نيازى به توضيح اينکه قيام خواست ما نيست بخودمان لازم نباشد، هرچند اين روزها نمى شود همه چيز را بديهى فرض کرد. قيام و دست بردن به قهر هم لازم است، هم در صورتيکه توده مردم مجبور نشوند، لازم نيست. اين در مورد اعتصاب هم صدق مى کند، با هر اعتصاب يک عده از نان خوردن ميافتند، ولى کارگران بازهم ناچار از اعتصاب ميشوند. در بکار بردن قهر و قيام نيز مردم مجبور مى شوند بخاطر رسيدن به اهداف خود ناچار از دادن تلفات و فداکارى شوند. بهرحال، از اين ميگذرم و توضحيات زيرا ميدهم تا نشان دهم که من اين بحث را چطور مى فهمم: ١- به نظر من بحث بر سر تدوين يک استراتژى براى رسيدن حزب بقدرت سياسى در شرايط اوج گرفتن بحران سياسى در ايران، يعنى فروپاشى و يا سرنگونى جمهورى اسلامى توسط توده مردم سرنگونى طلب است. تدوين استراتژى اى براى بقدرت رساندن حزب و ايجاد جمهورى سوسياليستى، طى کردن کم دردسر تر اين پروسه، اقناع و آماده نگهداشتن مردم در صحنه و دادن آخرين فرمان از جانب حزب براى خيز برداشتن براى گرفتن قدرتى که در جامعه بقول نادر رها ميشود. بحث صرفا دادن بيانه حقوق پايه اى مردم نيست که بلافاصله برنامه يک دنياى بهتر را زير سوال مى برد. استراتژى عمومى ما که عبارت باشد از بقدرت رسيدن حزب، کمونيسم کارگرى، و ايجاد جمهورى سوسياليستى واضح است، درک من از خلاء موجود، اما عدم يک استراتژى روشن در شرايط متحول سياسى ايران، يعنى بردن ما از نقطه آ، بعد از فروپاشى يا سرنگونى جمهورى اسلامى، به ب، گرفتن قدرت سياسى و ايجاد جمهورى سوسياليستى يعنى تعيين آينده نظام سياسى در ايران، در شرايط بحرانها و تحولات پيچيده اى است که بدنبال سرنگونى جمهورى اسلامى خواهد آمد. اينکه اين راه را چگونه طى خواهيم کرد روشن نيست و روى آن توافق نداريم؟ کورش ميخواهد اين راه را نشان دهد، من از طرح کورش اين را مى فهمم که باهاش موافقم، و يا بهرحال تبيين من از طرح او اين است. بحث اين است که در تحولات سياسى اى که در راه است، حزب با چه استراتژى اى بقدرت ميرسد؟ ما چه تصويرى از اين تحولات داريم و چه استراتژى اى براى بقدرت رسدن حزب در آن تدوين خواهيم کرد؟ ٢- بحث خلاء، اينکه ما تنها با تکرار جمهور اسلامى و شعار سرنگونى، آنچه که بدرستى حميد به آن اشاره ميکند، نمى توانيم راه بقدرت رسيدن خود را تا به آخر برويم، واگذارى تعيين تکليف نظام آينده ايران به مجمع نمايندگان شوراها نيست، بحث بر سر غايب بودن خود اين استراتژى است که چگونه و از چه طريقى ما را به انتهاى اين خط مى برد؟ واگذارى تصميم به اختيار مجمع نمايندگان شوراها تاکيتک سياسى ماست در مقابل رفراندوم و مجلس موسسان که من بعدا به آن اشاره خواهم کرد. مخالفت و موافقت را بايد برد سر اين مسله ، در مورد احتمالات بعدا ميشود حرف زد. بايد گفت چکار خواهيم کرد که از نقطه آ به نقطه ب برسيم؟ ٣- از نظر من استراتژى گذارمسالمت آميز و متمدنانه اى که کورش مطرح ميکند اينجاست که معنى عملى خود را پيدا ميکند و من با آن موافقم. اعلام اينکه بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى ما خواهان گذار مسالمت آميز قدرت و بدون دست بردن به شبوه قهر آميز در ايران هستيم، ميگويد سوسياليسم ما، جمهورى سوسياليستى ما، در آرامش ميتواند بقدرت برسد، در شرايط دمکراتيک ميتواند بقدرت برسد، سريعتر هم بقدرت ميرسد اگر بقول کورش قانون بازى را بورژوازى رعايت کند، اگر بورژوازى با قلدرى بکار بردن قهر را به ما تحميل نکند. اين استراتژى يکى از نقطه قدرتهاى ما در جدال آينده خواهد شد. اعلام اينکه ما ميخواهيم نظام سياسى آينده ايران بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى بدون قهر و به شيوه دمکراتيک تعيين شود، مردم را به ما دلگرم خواهد کرد، دست حريفان را از عوام فريبى و راه انداختن اينکه اينها آشوب طلبند، بجز قهر و سرنگونى قهر آميز راه ديگرى را قبول ندارند مى بندد، مردم جواب آنها را با منطق ما خواهند داد، اين به ما امکان ميدهد که بوسط صحنه سياست در ايران پرتاب شويم و لزوم استفاده از قهر را براى ما در صورتيکه آن را بورژوازى براى ما اجتناب ناپذبر کرد، مشروع خواهد کرد. مثال اتخاذ اين سياست در قبال اتحاديه ميهنى در کردستان عراق از جانب نادر مادام که عليه ما قهر بکار نمى برد، نمونه گويايى از صحت اين سياست است. ما مبارزه مردم براى سرنگونى جمهورى اسلامى را رهبرى خواهيم کرد در اين شکى نيست ولى اعلام ميکنيم بعد از انداختن جمهورى اسلامى ميخواهبم به شيوه دمکراتيک بقدرت برسيم، اگر احزاب و جريانات بورژوائى نيز قواعد بازى در ميدان دمکراتيک را رعايت کنند. ما توهمى نداريم که احزاب و جريانات بورژوائى اين قاعده بازى را رعايت نخواهند کرد، ترجيح خواهند داد که جامعه را ويران کنند ولى بدست چپها ندهند ولى اين راه مطمئنى است براى اقناع مردم، در صحنه نگاهداشتن آنان و آماده کردن آنان براى زدن شيپور نهائى نبرد. بدون اين ما قدرت مانور را از خود ميگيريم. مردم ميايند صحنه، قدرت رها ميشود، يک عده ميخواهند آنان را بفرستند خانه، ما تنها با سرنگون کردن و شعار جمهورى سوسياليستى نمى توانيم آنان را در صحنه نگهداريم. از حالا بايد براى جامعه روشن باشد که ما بعد از رفتن جمهورى چکار خواهيم کرد و از چه اهرمهائى براى ساکت کردن عوام فريبى حريف استفاده خواهيم کرد. به نظر من بحث کورش ميخواهد اين استراتژى را تدوين کند. ٤- طرح پيشنهادى حميد مبنى بر مجمع نمايندگان شوراها بعنوان ارگان تعيين تکليف نظام آينده، استراتژى مسالمت آميز و دمکراتيک را در خود دارد ولى پوشيده و در ضمن بدون استفاده از آن ازهم اکنون بعنوان اهرم فشار سياسى ما روى احزاب و جريانات مختلف بورژوائى و اپوزيسيون. واگذارى تعيين تکليف نظام آينده به اختيار مجمع نمايندگان شورا، يعنى من اقدام قهرآميز نمى کنم، شما هم اقدام قهر آميز نکنيد، بازى را رعايت کنيد، شوراها هر تصميمى گرفتند، گرفتند بايد آن را قبول کرد. اگر مبناى طرح واگذارى اختيار به مجمع شوراها، همان گذار مسالمت آميز است چرا صراحتا آن را اعلام نمى کنيم تا همه بدانند منظور اين است؟ در نتيجه طرح حميد مشکل خلاء را حل نکرده باقى ميگذارد. تعيين تکليف نظام آينده يعنى بقدرت رسيدن ما را به امان خدا، به مجمع نمايندگان شوراها ميسپارد، مجمعى که ممکن است تشکيل نشود، ممکن است تشکيل بشود و ما در اقليت باشيم و نظام ما راى نياورد يا خود مجمع حاضر به قبول چنين وظيفه خطيرى نشود، در گرفتن قدرت سياسى دخالت نکند و صرفا نان و کار خود را بخواهد. نادر اهميت جايگاه شورا را براى سوسياليسم مطرح کرده است، بعدا ميشود روى آن و نقش شوراها و تشکلهاى توده اى در سرنگونى جمهورى اسلامى و آينده نظام سياسى بعدى بحث کرد. اما بدوا بايد روى استراتژى اى که کورش مطرح کرده ساغ شد در آن صورت اعلام مجمع نمايندگان شوراها بحثى بر سر کارآئى اين تاکتيک خواهد بود در مقابل مجلس موسسان يا رفراندوم. بحثى خواهد بود در حوزه تاکتيک که ممکن است آن را اتخاذ کرد يا نکرد و در صورت لزوم فکر ديگرى کرد، اين به تنهائى خلاء موجود را پر نمى کند، اين در کنار اعلام استراتژى گذار مسالمت آميز معنى ميدهد. بستر کمونيسم بدرستى جنبش شورائى است و سوسياليسم بدون جنبش شورائى مستقر نخواهد شد، اين بحث کموينسم کارگرى است. دامن زدن به جنبش شورائىِِ و ساختن شوراها از بالا کار حزب است براى اداره اقتصاد و حاکميت حکومت کارگرى که بايد حزب آن را انجام دهد چه شورا تشکيل شده باشد چه نشده باشد. در اين استراتژى، اما، رسيدن از آ به نقطه ب، بنظر من شوراها ابزار بقدرت رساندن حزب نخواهند بود، اين حزب است که تکليف قدرت سياسى و آينده نظام را تعيين خواهد کرد، همچنان که آلترناتيو پرو غرب هم اگر بداند آلترناتيو سلطنت مشروطه و غير مشروطه نمى برد، سياست ديگرى را در پيش ميگيرد. سرنوشت خود را بدست رفراندوم نخواهد داد. در مورد مجاهد که مساله کاملا فرق ميکند. در هرحال، مساله در درجه اول توافق بر سر اين استراتژى است. استراتژى قدرت گيرى حزب در تحولات سياسى آتى بعد از رفتن يا فروپاشى جمهورى اسلامى. اين البته بدين معنى نيست که ما فراخوان به تشکيل شوراها و ارگانهاى حاکمت توده اى نخواهيم داد، بحث بر سر دور و نقش آنها در سرنگونى جمهورى اسلامى و قدرت گيرى ما است که ميتوان در اين مورد بحث کرد. بنظر من استراتژى کارمان را داريم مى کنيم، شعار سرنگونى و جمهورى سوسياليستى را داريم، بايد له کرد، فرصت نداد، اطلاعيه ميدهيم، آکسيون ميکينم، کارهايمان را در کردستان بهتر دنبال مى کنيم، به بينيم اوضاع چى خواهد شد، به بينيم چه پيش ميايد بعدا تصميم ميگيريم، براى تهييج خوب است اما ما را به جائى نمى برد، چيز روشنى در باره موقعيت فعلى ما نمى گويد و کار هرکولى و وسيع و همه جانبه براى بقدرت رسيدن را پيش پاى حزب نمى گذارد. چون روند واقعى تحولات جائى در آن ندارد و در مورد آن از خود سلب مسوليت ميکند. پاره اى ملاحضات در مورد آلترنايتو بعد از رفتن جمهورى اسلامى در مورد آلترناتيو احتمالى بعد از سرنگونى جمهورى اسلامى: ميتوان در مورد آلترناتيوهاى محتمل صحبت کرد، آذر ماجدى بدرستى اين را ميگويد. آلترناتيو اعلام وضعيت فوق العاده هنوز هم محتمل است، اين بار جمهورى اسلامى از ترس به ميدان آمدن مردم سرنگونى طلب به آن اقدام نکرد. آلترناتيوى که نادر در سناريوى سياه پيش بينى ميکند که در آن خامنه اعلام حالت فوق العاده ميکند، نظامى هاى اسلامى سر کار ميايند و همزمان مجلس و دولت و بتدريج مجلس خبرگان و آخوندها ميروند خانه با اموال مسروقه. اين آلترناتيو را بايد برانداخت و از شکل گيرى آن باتمام قدرت جلوگيرى کرد که تحميل بدترين نوع آلترناتيو بعنوان استحاله جمهورى اسلامى است. در اين مورد نادر در سناريوى سياه توضح داده است که چه خواهد شد. مى بينيم که نادر همه اجزاء و عناصر اين آلترنايتو احتمالى را مطرح کرده است و گفته که بايد چکار کرد. آن را از کسى هم مخفى نکرده است، قدرت و عظمت خودش و حزبش را به جامعه نشان داده است. مطمئنم سران جمهورى اسلامى و همه اپوزيسيون هم آن را خوانده اند. پس ميشود آلترناتيو احتمالى را مطرح کرد و به مردم هم گفت که بايد چکار بکنند و ضعف هم تلقى نشود. اينکه بعد از سرنگونى جناح راست، عناصرى از دوم خرداد و زندانيان اوين مانند امير انتظام و غيره اعلام فروپاشى جناح راست را بکنند و بگويند به هشدارهاى ما توجه نکردند و براى جلوگيرى از سقوط کامل نظام خود راه حلهائى را پيش پاى مردم سرنگونى طلب بگذارند غير ممکن نيست، محتمل است، ممکن خامنه اى را دستگير کنند، سپاه را منحل کنند، خلخالى و غيره را به زندان بياندازند و خلاصه براى راضى کردن مردم کارهائى را بکنند، امکانش هست، چرا نيست؟ دوام نمى آورد که دليل نمى شود، شايد مدتى هم دوام بياورد، اگر هم مدتى هم دوام آورد و مردم نريختند روش دليلى نيست که بحثهاى ما در مورد دوم خرداد غلط از آب در بيايد! در صورت چنين وضعى روشن است بحث ما اين خواهد بود که ما، حزب، با اين بقيه جمهورى اسلامى با رفتن و موقتا ماندن آن در چه تناسب قوايى خواهيم بود. ممکن است برخورد حزب با آنان در مقايسه با اعلام وضعيت فوق العاده توسط خامنه اى فرق بکند. ممکن است وقتى ببينيم که با انداختن آنان بلافاصله بقدرت نمى رسيم، يکى ديگر ميايد دولت موقت تشکيل ميدهد، اگر لازم شد حتى به مردم بگوئيم فعلا وقتش نيست دست نگهداريد، ممکن است به نفعمان باشد که اين آلترناتيو مفلوک و بى افق را که مردم جناح راست و قلدر آن را از ميدان بدر کرده اند، از پس مردم بر نمى آيد، مردم دين و دنيايش را ازش گرفته اند، نمى تواند توهم ايجاد کند، شرايط ما و مردم را راحت يا مجبور است قبول کند وگرنه سرنگونش ميکنند به بازى بگيريم، مطالبه پشت مطالبه در مقابلش قرار دهيم، مردم درمانده اش کنند، مستاصلش کنند تا ما خود را آماد مى کنيم. هرچند دوم خردادى باشند، شايد دولت موقتى کاملا لرزان به نفع پيشبرد استراتژى ما باشد. اينها احتمالاتند بايد روى آن صحبت کرد، اما قبلا بايد استراتژى را داشت، تاکتيکرا ميشود يک شبه و با توجه به تناسب قوا تغيير داد. طرح اين استراتژى و بيانيه ما در اين مورد به ما امکان ميدهد که روش خود را در قبال بقدرت رسيدن خود به جامعه اعلام کنيم و بسته به تناسب قواى موجود نحوه فشار خود را بر اپوزيسيون و احزاب و جريانات بورژوا تعيين کنيم، مردم را به صحت نظرات خود قانع کنيم، آنان را با خواستهاى روشن سياسى و اگر لازم شد اقتصادى در صحنه نگهداريم، تا يک کاسه کردن قدرت. اين ميتواند ما را در مرکز سياست در ميان اپوزيسيون و حرکت براى رسيدن بقدرت در صحنه سياسى ايران پرتاب کند. موفق باشيد. حمه سور، ١٢ سپتامبر ٢٠٠٢ |