کورش جان زحمت بکش و نوشته مرا هم براى رفقاى د س بفرست.

با تشکر آذر ماجدى

ملاحظاتى بر نوشته کورش در مورد سقوط جمهورى اسلامى و نقش ح ک ک ا

تبيين کورش از سير تحول اوضاع و طرحى که بر مبناى اين تبيين ميدهد، بنظر من کاملا نادرست است. اين طرح اگر مبناى فعاليت و تبليغات حزب قرار گيرد حزب را دچار انحراف جدى ميکند. در پايين ملاحظاتم را عنوان ميکنم.

سناريوى محتمل

ابتدا اين را بگويم که من با بحث درباره سناريوهاى مختلفى که ممکن است در روند تحول اوضاع سياسى در ايران پيش بيايد کاملا موافقم و از آن استقبال ميکنم. ولى اين مساله بايد با هدف بحث و ايجاد آمادگى براى حزب و رهبرى آن باشد، نه اينکه مبناى تصويب اسناد، اعلام و تبليغ آن گردد. مگر آنکه سناريوى محتمل بقدرت رسيدن حزب کمونيست کارگرى (ح ک ک) باشد. چون يک بخش محتمل کردن هر سناريويى همان اعلام آن و تبليغ حول آن است. باين ترتيب حتى در صورتى که فرضيات و تحليل کورش را در مورد دولت هاى موقت جمهورى اسلامى بپذيريم بهيچوجه نبايد آنرا اعلام کنيم و در تبليغاتمان به آن ارجاع کنيم، خود اين امر تحقق اين سناريو را تسهيل ميکند.پس از اين مقدمه اما بايد بگويم که سناريوى کورش بنظر من نه تنها محتمل ترين سناريو نيست، بلکه کم محتمل ترين است. من هنوز معتقدم که تحليل تاکنونى حزب مبنى بر اينکه شکل گيرى يک دولت دوخردادى، يعنى يکطرفه شدن قدرت در جمهورى اسلامى بنفع دو خرداد منتفى و ناممکن است، درست است و موضوعيت دارد. نه تنها کورش مستقيما از دولتى متشکل از بخش هايى از دو خرداد منجمله حجاريان صحبت ميکند، بلکه وقتى هم از دولت هاى بعدى صحبت ميکند، اين دولت ها همگى در چهارچوب ج ا هستند چرا که بعنوان مثال در بند ١٧ جزء مطالبات حزب از دولت موقت «اعلام انحلال ج ا» مطرح شده است. (البته اين را بايد گفت که نوشته تا حدودى در اين رابطه مغشوش است يعنى از سقوط جمهورى اسلامى صحبت ميکند و بدنبال سقوط دولت دو خردادى را مطرح ميکند، که مطابق تحليل هاى تاکنونى حزب يک دولت دوخردادى همان ج ا است. بهرحال بايد بگويم که تا آنجا که من از تحليل کورش دستگيرم شد کورش معتقد است که مردم جناح راست را ميندازند و دولت هاى موقت مختلفى ولى همگى در چهارچوب ج ا شکل ميگيرند.)

اين سناريو بنظر من غير محتمل ترين سناريو روند اوضاع سياسى ايران است. شکل عکس اين روند امکان دارد، يعنى اينکه خامنه اى و جناح راست يک کودتاى تمام عيار کنند و دو خرداد را از دولت کاملا بيرون بياندازند ولى روند عکس بنظرم امکان بسيار کمى دارد. و هر دوى اين اشکال بسيار کوتاه مدت خواهد بود. چرا که در هر دو صورت دخالت مردم آنرا بنظر من ساقط خواهد کرد.

اما فرض کنيم سناريوى کورش اتفاق بيافتد. مردم جناح راست را و خامنه اى را ساقط کنند و حجاريان قدرت را بدست بگيرد، چه چيزى باعث ميشود که مردم وسط راه متوقف شوند و به خانه ها بروند؟ حتى اگر فاکتور ما، ح ک ک را هم از معادله بيرون بگذاريم، چه چيز باعث ميشود مردمى که آنچنان در تب و آرزوى سرنگونى ج ا ميسوزند، وقتى درست مانع اصلى را کنار زدند وسط راه متوقف شوند و به خانه ها بروند و بگذارند که يک دولت دو خردادى امور را بدست بگيرد؟ فرض کنيم که مردم يا مغز خر خورده اند و يا تبليغات راست آنها را به خانه برميگرداند، آنوقت نقش ما چه ميشود؟ چرا ما اينقدر در اين ميان بى وظيفه و بى تاثير تصوير شده ايم؟ ما چرا ميگذاريم که اين اتفاق بيافتد؟ اگر اينقدر بى تاثير و بى قدرت هستيم که نميتوانيم مردم را در صحنه نگاه داريم و همچنان نماينده اصلى سرنگونى طلبى باشيم و نماينده «نه» به ج ا، آنوقت چگونه قدرت داريم که از بالا و با شرکت در قدرت و سهيم شدن در قدرت با حجاريان و دو خرداد شرايط را به نفع قدرت گيرى يک جانبه خودمان و تشکيل جمهورى سوسياليستى تغيير دهيم؟ اين يک تناقض است.

اين سناريو نه تنها غيرمحتمل که مغاير با سياست هاى تاکنونى حزب است، چه آنجا که به تحليل جمهورى اسلامى و نقش جناح ها برميگردد و چه آنجا که به موضع سرنگونى طلبى ما نسبت به کليت ج ا و به هر دو جناج آن برميگردد.

کورش در بند ١٥ مينويسد: «در مورد سياست حزب در قبال دولت جانشين جمهورى اسلامى. سياست حزب تاکنون اين بوده که با سرنگونى ج ا حزب بايد به قدرت برسد يا ما ميخواهيم برسد. اين جواب درست اما کافى نيست. ... ناکافى است زيرا تعادل قواى موجود در جامعه، و در نتيجه سير محتمل اوضاع را، در نظر نميگيرد. بعلاوه تصويرى که از نقش حزب در اين دوره ميدهد يک تصوير صرفا اپوزيسيونى است که تنها از پائين فشار مياورد. نه نيرويى که ميخواهد اوضاع را با توسل به همه اهرم هاى قدرت بسمت مورد نظر خود بچرخاند. فشار از پائين را با فشار از بالا توام ميکند. مهمتر اينکه نفس روشن کردن سياست حزب در قبال چنين دولتى نقش مهمى در شکل دادن توقع مردم از آن، اعمال فشار بر اپوزيسيون و بالاخره سياست خود اين دولت دارد. ميتواند فضا را به نفع ما بيشتر بچرخاند. (تاکيدها از من است.)

من اين پاراگراف را چندين بار خواندم و راستش متوجه نشدم که کورش چگونه به چنين تبيينى رسيده است. منظور چيست؟ فشار از بالا در رابطه با ج ا چه معنايى ميتواند داشته باشد؟ توجه کنيد ميگويد سياست تاکنونى ما ناکافى است چون فقط به فشار از پائين فکر ميکند و تنها بعنوان يک نيروى اپوزيسيون، و به فشار از بالا توجه ندارد. اگر ح ک ک قرار باشد در زمانى که ج ا سرکار است به فشار از بالا عطف توجه کند و در شکل اپوزيسيون صرف ظاهر نشود، آيا به نيروى اپوزيسيون پرو رژيم بدل نميشود؟ ما تا زمانيکه جمهورى اسلامى سر کار است، بهرشکلش، هيچ عطف توجه اى به فشار از بالا نبايد و نميتوانيم داشته باشيم. اين بنظر من تبديل ح ک ک به جريانى است که تاکنون بدرست آنرا اپوزيسيون پرو رژيم خوانده ايم. ما خواهان سرنگونى ج ا هستيم و تا زمانيکه هر دولت ج ا سرکار باشد همين سياستمان بايد باشد. در نتيجه آنچه کورش توصيه ميکند نه تنها فضا را به نفع ما نميچرخاند، بلکه فضا را کاملا عليه ما ميکند. سلاح برنده و رايکال ما را از ما ميگيرد. صندلى سرنگونى طلبى را خالى ميکند و بدست جناج راست پرو غرب ميسپارد.

کورش در بند ١٦ اعلام ميکند که «منظورم از سياست در قبال اين دولت به معنى حمايت از آن نيست. چارچوبى است که در آن ح ک ک خواهان سرنگونى قهرآميز اين حکومت نخواهد شد و قواعد بازى مورد توافق را رعايت خواهد کرد و از ديگران خواهد خواست که اين قاعده را رعايت کنند.»

اين دولت همانطور که در بالا هم اشاره کردم يک دولت دو خردادى و ج ا است، لذا از نظر ما سرنگونى آن تنها هدف و تاکتيک است. ما با چنين دولتى نبايد وارد هيچگونه توافقات شويم و هيچ قواعد بازى را رعايت کنيم، چه رسد به اينکه بقيه را هم به رعايت اين قواعد دعوت کنيم. اين سياست ما را به دنبالچه ج ا بدل خواهد کرد. اين يک سياست بشدت نادرست و خطرناک است.

طرح گذار مسالمت آميز، دموکراتيک و متمدنانه

اين عبارت بارها در اين نوشته، و بنظر من بشکلى توهم برانگيز، تکرار ميشود. به آن ميپردازم:

آيا ح ک ک بايد اين احتمال را در نظر بگيرد که ممکن است بشکلى مسالمت آميز بقدرت برسد؟ با وجود اينکه اين احتمال بسيار ناچيز است ولى پاسخ به اين سوال بنظر من مثبت است. آيا ما بايد اين مساله را در تبليغاتمان عنوان کنيم؟ ما بايد به مردم بگوييم که تلاش ما اينست که بصورتى مسالمت آميز بدون هيچگونه خشونت و خونريزى بتوانيم از شر ج ا و هر رژيم ارتجاعى ديگر خلاص شويم و به آزادى و برابرى برسيم. يک مثال خوب اينکه ما جريانى غير خشونت طلب هستيم هم همان مثال معروف نادر در سخنرانى کنگره در مورد لغو مجازات اعدام است. ولى بدنبال آنهم بايد به مردم اين واقعيت را بگوييم که اين بورژوازى و در اين مورد مشخص ج ا است که خشونت طلب است و نميگذارد که مردم بشيوه اى مسالمت آميز بخواستشان برسند. اين بورژوازى است که قيام و دست بردن به اسلحه را بما تحميل ميکند. اين يک انتخاب داوطلبانه و يا از عشق اسلحه نيست.

اگر غير از اين به مردم بگوييم توهم برانگيخته ايم. مردم را از رفتن تا به آخر خط بازداشته ايم. مبارزه خود را کند کرده ايم.

ولى در نوشته کورش «طرح مسالمت آميز» بشکلى نادرست و توهم برانگيزانه مطرح ميشود. اولا مسالمت آميز با صفات متمدنانه و دموکراتيک هم توام ميشود. گويى اگر مردم دست به قيام بزنند و يا ما قيام را به مردم توصيه کنيم و يا سازمان دهيم کارى غير متمدنانه کرده ايم. صفت دموکراتيک هم اينجا بنوعى استفاده شده که متعلق به فرهنگ و سنت ما نيست. چيزى است که بورژوازى بما تحميل کرده است.

ثانيا کورش نه از طرح مسالمت آميز به سوسياليسم و يا قدرت گيرى ما، بلکه گذار به يک شرايطى صحبت ميکند که «حق دخالت مردم در تعيين اين نظام و زمين بازى مساوى براى احزاب سياسى تضمين ميشود» و در دنبال آن ميگويد طرح مسالمت آميز بورژوازى رفراندوم است. در جاى ديگر ميگويد: «ح ک ک فاقد يک طرح و يا تصويرى از يک پروسه گذار مسالمت آميز و متمدن که طى آن احزاب سياسى امکان فعاليت خواهند داشت و مردم ميتوانند آزادانه نوع حکومت آتى را تعيين کنند، است.» و بالاخره بدنبال بحثهاى متعدد طرح دولت موقت+ مجلس موسسان + رفراندم بعنوان طرح مسالمت آميز، متمدن و دموکراتيک مورد نظر حزب توصيه ميشود.

اين تبيين از شيوه قدرت گيرى حزب، اين شيوه تاکيد بر طرح مسالمت آميز .... و بالاخره اين سياست آخرى دولت موقت + مجلس موسسان + رفراندم هيچ ربطى به برنامه و استراتژى ح ک ک، لااقل آنچه تاکنون دنبال کرده ندارد. اين يک سياست کمونيستى نيست. کورش اعلام ميکند که «وارد شدن پرقدرت به اين بحث و اتخاذ همه جانبه آن موقعيت سياسى حزب را بشدت تقويت ميکند و آنرا بطور شاخص ترى به جلو صحنه سياست ايران پرتاب خواهد کرد.» من برعکس معتقدم که وارد شدن در اين بحث و اتخاذ آن بشدت به حزب ضربه ميزند، آنرا به دنبالچه بورژوازى بدل خواهد کرد و امکان قدرت گيرى آنرا منتفى خواهد کرد.

راستش من هنوز نميتوانم درک کنم که کورش چگونه به چنين تبيين و استراتژى اى رسيده است.

کورش بنظر ميرسد که چنان شيفته طرح مسالمت آميز، دموکراتيک و متمدنانه شده است که بارها درباره رعايت قواعد بازى صحبت ميکند، اعلام ميکند که نه تنها خود آنرا رعايت ميکند، بلکه ديگران و مردم را هم به رعايت آن فرا ميخواند، و حتى در رد اعلام شوراها بعنوان دولت يکى از دلايلى که ذکر ميکند اينست که اين دولت «ملزومات قدرت ح ک ک را بعنوان پيش شرط دخالت حزب معرفى ميکند و بنظر ميرسد که ميدان بازى و شرايط دموکراتيکى براى دخالت احزاب ديگر را تضمين نميکند.» ما از کى اينچنين نگران قواعد بازى سياسى با بورژوازى، بطور کلى و يا حتى با در نظر گرفتن ماهيت دولت موقت مورد نظر کورش، ج ا شده ايم؟ در اينجا نويسنده تبديل به يک داور بيطرف بازى سياسى ميان جريانات سياسى مختلف در جامعه شده است و نه يک حزب جانبدار که مدعى قدرت است و ميرود که تا در هر لحظه اى که تناسب قوا به آن اجازه داد و يا شرايط مناسب بود قدرت را تصرف کند.

چند نکته حاشيه اى

- کورش در بخشى از نوشته اش به بحث سلبى - اثباتى اشاره ميکند. ميگويد: «ح ک ک تنها با تبليغ و ترويج سوسياليسم و جمهورى سوسياليستى به پرچم مردم تبديل نخواهد شد. بايد سوال کنکرت در جامعه را تشخيص دهد و حول آن محيط را پلاريزه کند....» و سپس به طرح چند شعار اساسى ميپردازد. تا آنجا که من اين بحث را بخاطر دارم و بحث هاى حاشيه اى هم در اين زمينه شنيدم، نادر نظرش از بحث سلبى اعلام چند شعار اساسى نبود، تاکيد نادر اين بود که ح ک ک بايد به نماينده و سخنگوى سرنگونى ج ا و نه به ج ا بدل شود. او حتى در نقد ترويج هايى که از مردم ميخواست فقط به شعار سرنگونى اکتفا نکنند و شعارهاى مشخصى را مطرح کنند مثل آزادى زن و يا اضافه دستمزد و غيره اين بحث را مطرح کرد. توصيه ميکنم که دو بحث نادر در اين زمينه را دوباره گوش دهيم.

- بحث دولت سياسى در تقابل دولت اقتصادى. اين بحث هم بنظر من خارج از متن مطرح شده است. اين تحليل که اين دولت «به معنى که در بحث دولت در دوره هاى انقلابى آمده،» يک دولت سياسى است و نقش آن اقتصادى نيست. در اينجا موضوعيت ندارد. دليل طرح آن روشن نيست. اينکه ما وارد توافقات اقتصادى با آن نميشويم هم جاى طرح ندارد. بنظر من چنين بحثى به اين شکل ميتواند به نتايج نادرستى منتج شود.

موخره

اين تبيين نادرست و انحرافى است. نتايجى که از آن گرفته ميشود و توصيه هايى که بمنظور اتخاذ به حزب ميشود بنظر من با تمام سياست هاى تاکنونى حزب در تناقض قرار ميگيرد. بنظر من يک اشکال اساسى اين تبيين اينست که نقش ما را در تغيير و تحولات در نظر نميگيرد. جريانات ديگر حرکت ميکنند. تعيين سياست ميکنند و ما وقتى همه نقش شان را بازى کردند براى انجام توافقات وارد صحنه ميشويم. ضمنا اينجور سناريو نويسى کمى حالت پيشگويى دارد. بايد سناريوهاى محتمل را بررسى کرد و در مقابل آن موقعيت حزب را نيز مورد بررسى قرار داد.

من با نوشتن بيانيه .... موافقم ولى با اين توضيحات. اولا مخالفم که اسم آن بيانيه حقوق پايه اى مردم و يا هر عبارتى که اين تصور را در ذهن متبادر کند، باشد. به اين خاطر که بنظر من مطالبات برنامه ما حقوق پايه اى مردم را ميسازد و گذاشتن چنين نامى بر اين بيانيه کوتاه آمدن از مطالبات برنامه اى مان فهميده خواهد شد.

نوشتن اين بيانيه نه با هدف رسيدن به توافقات با يک دولت موقت و يا اپوزيسيون و بعد تلاش براى رعايت قواعد بازى و تشويق مردم به اين قواعد، بلکه بعنوان فشارى روى اپوزيسيون و يک نيروى تبليغاتى براى حزب بايد باشد. ما بايد اين بيانيه را تهيه کنيم، رسما اعلام کنيم و بگوييم که اپوزيسيون را فراميخوانيم که در اين شرايط که فروپاشى ج ا کاملا محتمل شده است اين مواد را بمنظور تضمين يک شرايط سالم و آزاد براى مبارزه سياسى رعايت کنند. اگر يک کمپين تبليغاتى موفق حول اين بيانيه سازمان دهيم اين مساله باعث قدرت گيرى حزب و دادن تصوير يک جريان مسئول از حزب در انظار عموم ميشود.

بنظر من ما بايد علاوه بر اين بيانيه، بيانيه ديگرى را که نادر در جلسه هيات دائم پيشنهاد کرد، يعنى بيانيه تفاوت هاى ما با اپوزيسيون را نيز به نگارش درآوريم.در پايان بايد بگويم که من با نظر بعضى از رفقا و از جمله کورش موافق نيستم که سياست ما داراى يک خلاء بزرگ است. ما داراى يک برنامه روشن هستيم که دولت و نظام مورد نظرمان را بروشنى تصوير ميکند. شعارمان جمهورى سوسياليستى است. نوع نظام مورد نظرمان را هم اعلام کرده ايم که يک نظام شورايى است. بصراحت و روشنى گفته ايم که خواهان سرنگونى ج ا و قدرت گيرى خودمان هستيم و اعلام هم کرده ايم که وقتى بقدرت برسيم برنامه مان چيست. در کنگره ٣ قطعنامه اى در مورد اوضاع سياسى داديم و سير اوضاع را تحليل کرديم که بنظر من هنوز بقوت خود باقيست و همينجا بگويم که با نتيجه اى که کورش از اين قطعنامه در نوشته اش ميگيرد مخالفم. مقصود قطعنامه آنچه کورش مينويسد نيست. علاوه بر آن، قطعنامه و سخنرانى نادر درباره اوضاع سياسى و موقعيت ويژه حزب حتى شرايط را روشن تر و دقيق تر بررسى ميکند. در نتيجه من نميفهمم که اين خلاء بزرگ به چه اشاره دارد. موافقم که بايد سير اوضاع را بحث کنيم و براى شرايط مختلف تدبير کنکرت بيانديشيم. ولى برخورد به يک دولت موقت را اگر چنين چيزى اتفاق افتاد را به موقع تشکيلش بايد موکول کنيم. نميتوانيم و نبايد پيشاپيش راجع به يک دولت موهوم سياست تعيين کنيم و تصويب کنيم. اگر مجلس موسسان در شرف تشکيل بود آنوقت بايد سياستمان را در همان زمان با تحليل شرايط کنکرت و با در نظر گرفتن تناسب قوا در زمان تشکيل تعيين کنيم و اعلام کنيم، نه اينکه خود آنرا پيشنهاد کنيم. ما کماکان بايد سخنگو و پرچمدار اصلى سرنگونى ج ا و نه به ج ا باشيم. بايد قدرت گيرى خودمان را با تمام قوا تبليغ کنيم. بايد مردم را به تشکيل شوراها و تجمات توده اى دعوت کنيم. بايد ادبياتمان را وسيعا بين مردم پخش کنيم. بايد جمهورى سوسياليستى را تبليغ کنيم. در عين حال هميشه حاضر باشيم که در صورت هر گونه تحولى در مقابل آن موضع بگيريم و عمل کنيم.