مظفر محمدي 11 اسفند 83 (1 مارس 2005) mozafar.mohamadi@gmail.com
تحرک کارگري براي آزادي ايجاد تشکلهاي مستقل کارگري گامي مثبت، اما ناکافي!
تحرک جاري کنوني براي آزادي ايجاد تشکلهاي مستقل کارگري ميتواند گامي مثبت در جهت احقاق حقوق کارگران باشد و شايد اين قبيل حرکات خوني به رگهاي جنبش کارگري بدواند و به جلو سوق دهد. يادداشت زير به همين منظور و در جهت راهگشايي و استحکام جنبش کارگري و تضمين پيروزي آن است.
آزادي تشکل و اعتصاب از حقوق ابتدايي و طبيعي طبقه کارگر است. اين حقوق از کارگران ايران سلب شده و به همين دليل محروميت و بيحقوقي مطلق به طبقه کارگر تحميل شده است. عقب نشيني به کارگر و تنزل سطح معيشت کارگران تا حد بخور و نمير و بردگي محض را تنها ميتوان با يک اعتراض و مبارزه گسترده و سراسري و در متن آن متشکل و متحد شدن کارگران جبران کرد. شوراهاي اسلامي و خانه کارگر به عنوان تشکلهاي خودگمارده و تحميلي به کارگران نقش جدي اي در تحميل و نهادينه کردن فقر و فلاکت کنوني به کارگران ايفا نموده اند. اين نهادهاي وابسته به کارفرما و دولت در کنترل مبارزات کارگري و واداشتن به تسليم و مماشات و اتخاذ روشهاي سازشکارانه و کشاندن کارگران به دريوزگي اين و آن سنگ تمام گذاشته اند. اولين گام در جنبش کارگري فاصله گرفتن از اين نهادها و کوتاه کردن دست آنها از دخالت در مبارزات کارگري و فرستادنشان به خانه است. جاي خانه کارگر و شوراهاي اسلامي در کنار کارفرما و مديريت است. اينها وظيفه دفاع از نظام سرمايه داري و سود سرمايه به قيمت بيحقوقي و فقر و گرسنگي مطلق کارگران و خانواده هايشان را بر عهده داشته و دارند.
گام بعدي متحد و متشکل شدن کارگران مستقيما، بلاواسطه و بدون دخالت از بالا است. مجامع عمومي کارگري پايه واساس اين تلاش است. مجمع عمومي کارگري مرکز و محل قدرت نمايي وابراز وجود کارگران، ايجاد صف واحد و محکم و پايان دادن به پراکندگي و راه حلهاي فردي و تفرقه در ميان کارگران است. در مجامع عمومي منافع فوري و دراز مدت کارگر بر هر گونه گرايش ديگر ارجحيت دارد و گرايشاتي که به هر بهانه و دليل از اين قانون طبيعي تبعيت نکنند جايي در ميان کارگران نخواهند داشت. مجمع عمومي ساده ترين و در دسترس ترين تشکل و اتحاد کارگري است. براي ايجاد مجامع عمومي لزومي به مراجعه به وزارت کار و يا هيچ ارگان ونهاد دولتي نيست. هيچ نيرويي نميتواند از اجتماع عموم کارگران يک محل کار جلوگيري بعمل آورد. مجمع عمومي به علاوه، منشا ديگر اشکال تشکل کارگري از جمله شورا و سنديکاهاي کارگري است. اگر با اين افق و با اين روش به سراغ تحرک اخير براي ايجاد تشکلهاي مستقل کارگري برويم. بنا بر اين تهيه تومار و ارسال به وزارت کار و نهادهاي بين المللي تنها يک گام مقدماتي در جهت تحقق اين هدف است.
گام فوري و همزمان ديگر چيست؟ به فرض برسميت شناخته شدن يک نهاد کارگري از طرف وزارت کار و نهادهاي وابسته ديگر که هنوز نميتوان به آن اميدوار بود و صد البته نبايد منتظر هم شد، حتي تحقق همين منظور تنها با توسل به راههاي فشار امکان پذير ميشود. و اين هنوز با آنچه که بطور واقعي بايد انجام شود فاصله دارد. همه ميدانيم که کارگران تنها در جريان مبارزه براي احقاق حقوق معين متحد و متشکل ميشوند. و الا کارگران هر محيط کار، روزمره در محل و زير سقفي جمع ميشوند و کار ميکنند. زماني پاي اتحاد و تشکل به ميان ميآيد و ضرورت آن احساس ميشود که پاي مبارزه اي در ميان و مطالبه اي در جريان باشد. اين عرصه هاي نبرد را بايد دريافت. بخش بزرگي از طبقه کارگر را تحت عنوان کارگاههاي کمتراز 5 و 10 نفره و کارگران قاليباف از شمول هر گونه قانون و تامين اجتماعي خارج کرده اند. اين يک عرصه نبرد کارگري براي جلوگيري از اين تصميم ضد کارگري بوده و هست. حدود نيمي از كارگران با قراردادهاي موقت كار ميکنند و حتي فراتر از آن کار روزمزدي را دارند رواج ميدهند. اين هم ميدان ديگر مبارزه بر عليه اين تعرض وحشيانه به سطح معيشت کارگر است. دستمزدهاي ناچيز کنوني را چند ماه چند ماه نميدهند و مهمتر از همه حداقل دستمزد کارگر حتي با خط فقر زمين تا آسمان فرق دارد و يک بردگي محض است. افزايش دستمزدها به نسبت تورم و تامين يک زندگي مرفه و انساني عرصه تعيين کننده و سرنوشت ساز براي طبقه کارگر است. بنا بر اين سازمان دادن يک اعتراض و جنبش سراسري حول هر کدام از اين مسايل گريبانگير کارگران يک امر دايمي و غير قابل تاخير حتي تا فردا است. مساله اين نيست که گويا اول کارگر بايد متشکل شود و بعد سراغ مبارزه برود. حتي برعکس است. طبقه کارگر در جريان مبارزه روزمره عليه تبعيض و نابرابري و اجحاف و تعرض به سطح معيشتش نياز به اتحاد و ا نسجام وتشکل را صد چندان احساس ميکند. اين نياز به اعتراض و مبارزه هم اکنون با گوشت و پوست و استخوان لمس ميشود. ميتوان و بايد کارگران را حول دفاع از سطح معيشت، براي گرفتن حقوق معوقه و لغو قوانين ضدکارگري و ضدانساني قراردادهاي موقت و ... سازمان داد و به به مبارزه اي موثر، متحد و متشکل و سراسري کشاند. بخصوص حالا که فصل تعيين و افزايش دستمزدها است، سازماندهي يک مبارزه سراسري براي افزايش دستمزدها از طريق برگزاري مجامع عمومي و انتخاب نمايندگان محلي و سراسري امري به شدت ضروري و حرکتي تعيين کننده در جنبش کارگري است.
تحرک اخير براي آزادي ايجاد تشکلهاي مستقل کارگري در خود حرکتي مثبت است، اما اين تحرک مجزا و مستقل از اعتراض و مبارزات کنوني کارگران و بخصوص جدا از نياز فوري و فوتي کارگران به تعيين نمايندگان سراسري و طرف حساب کارفرما براي مذاکره بر سر افزايش دستمزدها کارساز نيست. توقع آزادي تشکل را از وزارات کار داشتن و رو انداختن به اين نهاد که خود يک طرف حساب اصلي کارگر و در کنار کارفرماها چه در بخش دولتي و چه خصوصي است، توهمي بيش نيست. بخصوص در شرايط تنگي وقت براي تعيين تکليف دستمزدها يک وقت کشي است. ايرادي به درخواست از وزارت کار براي برسميت شناختن ايجاد تشکلهاي مستقل کارگري نيست، اما اگر همه نيرو و انرژي به اين جهت سوق يافته و صرف اين تقاضا و به اصطلاح پيگيري آن شود و مبارزات جاري و بخصوص مبارزه براي افزايش دستمزدها به حاشيه بيفتد، اين خود نقض غرض و اتلاف انرژي و وقت است. سر تومار چند هزار نفره و فشار کارگري را بايد به طرف مبارزه و خواست افزايش دستمزد به نسبت تورم و رفاه يک خانواده 5 نفره کارگري هم چرخاند. بايد مبارزه براي افزايش دستمزدها را به تحرک و درخواست آزادي ايجاد تشکلهاي مستقل کارگري وصل و چفت و بست کرد. تنها با اين ارتباط منطقي است که فشار براي آزادي تشکل کارساز و به احتمال زياد نتيجه بخش ميشود.
خواست افزايش دستمزد تا 4 برابر دستمزد کنوني يعني 450 هزار تومان در ماه، بايد در راس مطالبات و مبارزات و تحرکهاي کنوني قرار بگيرد. کارگران بايد حول اين متشکل و متحد شوند و منتظر هيچ اجازه و برسميت شناسي دولتي و کارفرمايي نشوند. مجامع عمومي کارگري و تعيين نماينده هاي محلي و صنفي و سراسري اجازه نميخواهد. نمايندگان واقعي کارگران حتي اگر فعلا منتخب مجمع عمومي هم نباشند اما در ميان کارگران داراي نفوذ و محبوبيت هستند، همين خود به نمايندگي آنها مشروعيت ميدهد. نمايندگي کردن کارگر محتاج هيچ به رسميت شناختني از خارج از کارگران نيست. مگر کارگران به رسميت يا غير رسميت داشتن نمايندگان کارفرماها و مديريت راي ميدهند؟ چرا وقتي نوبت به تشکل و اتحاد و نمايندگيهاي کارگري ميرسد بايد منتظر اجازه و تاييد اين و آن نهاد و مقام غيرکارگري شد؟!
کلام آخر، هر اقدام براي پايان دادن به پراکندگي صفوف کارگران و متحد و متشکل کردن حول منافع کوتاه و دراز مدت شان جا دارد مورد حمايت عمومي نه تنها در ايران بلکه در مراجع بين الملل و اتحاديه ها و شخصيتهاي کارگري قرار گيرد. اين حد اقل توقع است. اما هر قدم پيروزي در گرو اتخاذ روشهاي درست و پاسخ به نيازهاي فوري و حياتي گريبانگير طبقه کارگر است. تشخيص عرصه هاي نبرد و شناخت فرصتهاي پيشارو، در اين پيروزي تعيين کننده است. پيروزي طبقه کارگر در رفع پراکندگي صفوفش در گرو سازمان دادن مبارزات موثر در فرصتها و نقاط عطف زندگي، کار و مبارزه کارگران است. اين نقطه عطف در حال حاضر ايجاد يک صف بندي براي مبارزه براي افزايش دستمزدها است. فعالين و رهبران واقعي کارگران ميتوانند رهبري اين مبارزه را تامين کنند. منتظر اجازه هيچ مقام و حتي پروسه انتخابات دروني ننشينند. فعالين و رهبران کارگري مشروعيتشان را از محبوبيتشان و دلسوزي و نفوذشان در ميان کارگران ميگيرند. اين فعالين و رهبران بخصوص در بخشهاي کليدي صنايع ايران مانند نفت و ذوب آهن و ماشين سازيها و نساجي و ... اگر دستشان را به دست همديگر بدهند اين صف رهبري را تامين ميکنند و طرف حساب کارفرما و دولت در مذاکره براي افزايش دستمزدها خواهند شد. اين دستشان را ميبوسد و اين يک گام بسيار جدي براي نزديک شدن به هدف ايجاد تشکلهاي آزاد و مستقل کارگري از دولت و کارفرما هم هست.
|