رفقاى عزيز ! از ديشب اين نامه را فرستادم. کورش به کامپيوترش دسترسى ندارد و تلفنى از او اجازه گرفتم که مستقيما برايتان بفرستم. رحمان به اصل موضوع برگرديم رحمان حسين زاده به دفتر سياسى رفقاى عزيز ! شخصا در نظر نداشتم در فرصت کوتاه باقى مانده به پلنوم نامه اى بنويسم. اما نامه ايرج فرزاد و جوابيه ها من را به اين نتيجه رساند به اين مناسبت نکاتى را با شما در ميان بگذارم. ١- نامه ايرج فرزاد به نظر من هم نامه مناسبى نبود، نه به اين دليل که گرايش "روشنفکران - پراتيسينها" را ميخواهد دوباره احيا کند. به نظرم در مواردى لحن و بيان اين نامه درست نبود و به ايجاد فضاى سياسى که حرف همديگر را بشنويم، کمکى نميکند و نکرده است. علاوه بر آن بعضى فرمولبنديها و استدلال آن نه تنها در دفاع از طرح ليدر فردى محکم نيست، بلکه سر موضوعات ديگرى را باز کرده که اصل موضوع را يعنى طرح ليدرى حزب را به حاشيه رانده است. و سياه و سفيد کردن اينکه که اگر ليدر تعيين نکنيم، راه نجاتى براى حزب نيست و نکته مهمتر قاطى کردن موضوع شفافيت و علنيت با طرح ليدرى که اصلا ربطى ندارد. ميدانم در اصل رفيق مصطفى و رفقاى ديگر و از زاويه ديگرى همين موضوع شفافيت و علنيت را به طرح ليدرى مربوط کرده اند، در نتيجه توضيحات بيشترى در اين رابطه خواهم داد. شفافيت و علنيت پرنسيب شناخته شده منصور حکمت و کمونيسم کارگرى و اين حزب است فکر نميکنم نه تنها در سطح رهبرى، بلکه در سطح اعضاى حزب هم کسى طرفدار چنين فضايى نباشد. در نتيجه تعجب من اينست آذر ماجدى و مينا احدى بر چه اساسى تقسيم بندى "طرفداران علنيت و شفافيت" و طبعا و به طور ضمنى "مخالفان" آن را استنتاج کرده اند. خوشحال ميشوم توضيحى بشنوم. اما سئوال من اينست موضوع علنى کردن مباحث اخير دفتر سياسى در پلنوم، درست چرا در اين موقع و در رابطه با طرح ليدرى؟ آيا در هر دو طرح ليدر و يا رهبرى جمعى که توسط منصور حکمت نوشته شده اند، جايى قيد شده که اين طرحها به خاطر شفافيت و علنيت مطرح و تصويب شده اند. آيا واقعا طرح رهبرى حال هر کدام مستقيما از شفافيت و علنيت استنتاج شده اند؟، يا از چگونگى رهبرى حزب و تضمين رهبرى حزب؟ ميپرسم رفيق مصطفى مقاطع مناسبترى براى طرح اين پيشنهاد داشت مثلا چرا در رابطه با تصويب منشور و قطعنامه طرح علنى کردن اين بحثها را نداشت، چرا از همان اول بحثها و يا بعدتر، پيشنهاد نشد و يا فکر ميکنم شد و سفت و سخت تر از همه تا جايى که بياد دارم حميد تقوايى مخالفت کرد و نه آنوقت و نه امروز فکر نميکنم حميد مخالف شفافيت و علنيت است. ميخواهم بگويم طرح ليدرى و يا طرح رهبرى جمعى خودشان سروته دارند و بدون در نظر گفتن مباحث درونى هر مقطع قابل توضيح و اجرا و پراتيک و مخالفت و موافقت هستند و ربط مستقيمى هم به شفافيت و علنيت ندارند. با هر دو طرح ميشود شفاف و علنى بود و يا بر عکس بسته و درخود بود. به اين لحاظ هيچ کدام ارجحيتى بر ديگرى ندارند. و به عنوان فاکتى به نفع يکى از اين دو طرح اصلا درست نيست مورد بحث قرار گيرد. آيا مصطفى و يا هر رفيق ديگرى ميتواند استدلال کند و يا ثابت کند شفافيت و علنيت حکمى به نفع رهبرى جمعى و نوع هيئت دايمى است؟ در طول دورانى که منصور حکمت به عنوان رهبر فردى در راس حزب بود هم شفافيت و علنيت حتى رو به جامعه بسيار گسترش يافته تر از دوره هيئت دايم بود. پس بحث علنيت و .... فى النفسه ربطى به طرح رهبرى ندارد. پس چرا در ايندوره درست به مناسبت مباحث مربوط به طرح رهبرى رفيق مصطفى آن را طرح کرده و در آخرين نامه هنوز خواستار آنست. به نظرم اگر مصطفى پيشنهاد ميکرد به اين دليل که کورش مدرسى يکى از کانديداها است، و از طرفهاى اصلى بحث در دفتر سياسى بوده است، واقعى تر و حتى صميمانه تر بود و احتياجى هم به ترويج دوباره شفافيت و علنيت نبود. آنوقت هريک ازما جواب خود را به اين پيشنهاد سر راست ميداديم. انصافا اگر به جاى کورش، اصغر، من و يا خود مصطفى کانديد بودند، آيا طرح علنى کردن اين مباحث و آن هم با تز احياى شفافيت و علنيت در اين مقطع اصلا موضوعيت ميداشت؟ به نظرم علنى کردن اين مباحث در اين پلنوم و به عنوان دفاع از رهبرى جمعى اصلا درست و اصولى نيست و دوما اگر زمانى کانديداها مطرح شدند و کورش هم يکى از آنها بود، شايد موضوعيت پيدا کند و تازه ميگويم شايد و الا به قول آذر مدرسى کانديداهاهم قاعدتا حول پلاتفرم کمپين انتخاباتى ميکنند. با اين مجموعه استدلال پيشنهاد مصطفى و بحث شفافيت و علنيت و اشاره ايرج در نامه اش مطلقا به اين مبحث مربوط نيست.- در مورد "روشنفکران - پراتيسينها" : رفقا آذر ماجدى، حميد تقوايى و مينا احدى اساس نقد خود را به نامه ايرج بر اين متمرکز کرده اند که ايرج فرزاد به بحث روشنفکران - پراتيسينها برگشته است و سابقه اين بحث را از دوران کومه له يادآورى کرده اند؟؟!!. به نظرم اين نقد به نامه ايرج وارد نيست. من هم مثل آذر ماجدى ميخواهم براى لحظه اى اين اختلافات و ذره بين گذاشتنها و حساسيت ها را کنار بگذاريد و يکبار ديگر آن جمله بندى ايرج را بخوانيد، انصافا به ياد مباحث قديم از دوران کومه له و اينکه ايرج دارد، سنت عمر ايلخانى و... احيا ميکند، ميفتيد؟. تا با لحنى از بالا آذر ماجدى اين مثل را به ايرج يادآور شود."آزموده را آزمودن خطاست" ميشود با اين ارزيابى و حتى فرمولبنديهاى ايرج مخالف بود، اما نميشود دلبخواهى و با يک نوک قلم روشنگرى را به "روشنفکرى" تبديل کرد و بر مبناى آن چنين حکمهايى داد. جهت ياد آورى يک نقد منصور حکمت و کورش و من در سالهاى گذشته به حزب کمونيست کارگرى عراق اين بوده و هست، که در قامت رهبرسياسى ظاهر نميشوند، ايدئولوژى گرى ميکنند حداکثر روشنگرى و آگاهگرى را وظيفه خود ميدانند. يک تز جزوه ٨٠ صفحه اى من و کورش در مورد حزب عراق بر اين استوار است. آيا اين معنايش اينست که حزب عراق را حزب "روشنفکران بى عمل" خوانده ايم. همين الان من فکر ميکنم حزب عراق و حتى حزب ايران در تحولات مهم خاورميانه، تنها روشنگرى و تبليغ و ترويج و افشاگرى براى خود قايليم و رهبرى کردن و بسيج در اين تحولات در دستور نيست. در پلنوم و در مبحث عراق اگر برسيم، به سهم خود همين موضوع را ميگويم. آيا اين معناى آنست من اين دو حزب را حزب "روشنفکران سخنور" ميدانم. رفقا قرار بود انصاف را رعايت کنيم. به علاوه رفيق حميد مينويسد "اين نوع جبهه بندى پراتيسينها در برابر روشنفکران سخنور را قبلا داشته ايم. پا در اين راه نگذاريد" حميد خطاب به جمع صحبت ميکند توجه کنيد"پا در اين راه نگذاريد" اين جمع منظور دفترسياسى است؟ يا جمع همنظر ايرج در اين مبحث؟ اگر تذکر به ايرج است، چرا خطاب به يک جمع؟ در هر دو حالت اين خطابيه رفيق حميد را خطاب به خودم و ايرج و جمع مورد نظرش، سبک ميدانم و از رفيق هم کميته ايم و بويژه دبير کميته ام انتظار نداشتم چنين برخورد از بالا و اولتيماتيوم بشنوم. به نظرم شرط صميميت و پيشبرد سالم بحث حتى اگر اختلاف هم داشته باشيم، برخورد برابر است متاسفانه در اين نامه ها اين برخورد برابر را از حميد تقوايى و آذر ماجدى نمى بينم. آذر ماجدى و مينا احدى از زنگ خطر صحبت کرده اند. اما از هردو و از ديگر رفقا ميخواهم اين يک جمله مينا احدى را بخوانند "اين حمله و يا دفاع از طرح ليدر ما را ياد حملات مخالفين کمونيسم کارگرى ميندازد که هنوز هم پشت همين سنگرها ايستاده و به تعدادى روشنفکر خوش خيال و خام و يا در بهترين حالت بقول ايرج آشنا با مبانى مارکسيسم، ميتازند و چه کسى است در اين حزب نداند که چرا اين حملات ميشد و چه کسى است که نداند که پاسخ منصور حکمت به اين حملات چه بود و نتيجه اين حملات در عمل چه شد؟" آيا مقدارى زياده روى در آن نمى بينيد؟ آيا بحث تا آنجا پيش رفته که با مخالفان و موافقان کمونيسم کارگرى مقايسه کنيم، واقعا اين زنگ خطر نيست، برايم سئوال است که چرا حميد، آذر، اصغر و بقيه اين زنگ خطر را نمى بينند و هشدارى نمى دهند. مينا و رفقاى ديگرى هم تاريخ گذشته تقابل "روشنفکر - پراتيسين" را از کومه له تاکنون دارند يادآورى ميکنند، رفقا واقعا متوجه هستيد خطاب به چه کسانى داريد آن تاريخ را يادآورى ميکنيد. به قول منصورحکمت زير آن چادرها، ايستاديم و در دقايق اين کشمکش رهبرى سنتى کومه له را به عقب رانديم. اين بديهيات را حداقل در اولين اختلاف نبايد براى هم گفت. در مورد نامه على جوادى: من هم فکر ميکنم على جوادى خطاى تشکيلاتى مرتکب نشده و مرجع حزبى را دور نزده است. چون ارزيابيش را به بيرون دفتر سياسى نبرده است. اگر اينکار را ميکرد، قابل برخورد تشکيلاتى ميبود. اما على جوادى بر اساس "گفته ها و شنيده هايى" از تعدادى از اعضاى دفتر سياسى به يک ارزيابى رسيده است. يعنى بر اساس پچ پچ هايى در دفتر سياسى که ايرادى هم به آن نمى بينم، چون اين نوع پچ پچ ها يعنى گپ زدنها قاعدتا وجود دارد و نميتوان اسم محفلى هم روى آن گذاشت. اما اشکال کار على از آنجا شروع شده که بر اساس آن گفته ها و شنيده ها و بدون مراجعه به اسناد رسمى آن جلسه، ارزيابى مکتوبى را خطاب به آن ارگان نوشته و آن را به عنوان نامه و سند رسمى به ارگان رهبرى حزب سپرده است. معنايش اينست فردا به همراه اسناد ايندوره بايد منتشر شود. به نظرم در اينجا حرمت دفتر سياسى رعايت نشده است. اگر على به شدت عجولانه و سهل انگارانه رفتار کرده است، به نظرم رئيس دفتر سياسى ميبايست تذکر ميداد که على اول نوارهاى آن جلسه را گوش کند و بعد ارزيابى کتبيش را در دفتر سياسى پخش کند. متاسفم مجبورم اين مثال را يادآورى کنم، قاعدتا يادمان است، وقتى که بهمن شفيق در يک مورد حرمت کميته مرکزى را رعايت نکرد، منصور حکمت چه برخوردى داشت، اصغر آن دوره معاون نادر و بهتر در جريان است. در نتيجه وقتى که با اصرار تقاضاى معذرت خواهى ايرج از على را مينوشت، قاعدتا ميبايست اين تجربه جلو چشمش ميبود. توصيه ام به على اينست تا زمانيکه به نوارها گوش نداده است، نامه اش را معلق کند، اگر بعدا کماکان همان ارزيابى را داشت بهتر است با اتکا به اسناد رسمى آنوقت آن را پخش کند. (دفتر سياسى جا دارد در اولين نشست خود به اين نامه على رسيدگى کند) تازه سئوالم از على اينست، تا جايى که اطلاع دارم او با من و کورش هم "پچ پچ " کرد و ارزيابى ديگرى از جلسه داشتيم، چطور است تاثيرى بر ارزيابى وى نداشته است؟ و مشخصا فاکتهايى از فضاى جلسه و حول و حوش جلسه شنيده بود که من آنها را تکذيب کردم. آيا بهتر نبود که شاهد دو نوع ارزيابى بود، صبر ميکرد و با مراجعه به اسناد رسمى سند ارزيابيش را آماده ميکرد. نکات ديگرى هم هست از آنها صرفنظر ميکنم و در خاتمه ميخواهم تاکيد کنم رفقا به اصل موضوع برگرديم. موضوع اصلى چگونگى تامين يک رهبرى مناسب براى حزب است و سر اين موضوع اختلاف داريم. مصطفى نوشته است "چرا ليدر نه؟ چون ليدر نداريم ". من ميگويم "ليدر آرى و چند تا کانديد ليدر داريم" . اين اساس مبحث و اختلاف است. من در پلنوم و با حوصله سعى ميکنم اين نظر خود را مستدل ارائه کنم. شکى ندارم هرکس از سر تقويت و استحکام حزب به طرح مورد نظر خود چسبيده است. روش ما بايد اين باشد تا آنجا که ميتوانيم بحث و استدلال و قانع کردن و نهايتا تصميم گيرى و موازين حزب را به يارى طلبيدن است. اگر اين واقعيت را بپذيريم و خود را با آن منطبق کنيم. به نظرم ميتوانيم پلنومى موفق برگزار کنيم و حاضرين راضى به محلهايشان برگردند. موفق باشيد ٢٨ فوريه ٢٠٠٣ |