به کورش و حميد و ديگر رفقاى دفتر سياسى رفقاى عزيز من در نوشته قبلى خود، نکاتى در مورد نوشته مصطفى، در جواب به نوشته على فقط به يک نکته از آن اشاره کردم آنهم ابراز نگرانى کردن على در نامه اش بود و به آنهم بسنده کردم و گفتم اين دردى را دوا نميکند، بجاى اين بايد از اصل مساله حرف زد و راهى براى حل مشکل نشان داد. اما نوشته ايرج و جوابى که على و ديگر رفقا دادند من را وادار کرد که در اين مورد نيز ولو به اختصار هم که شده نظر خودم را بيان کنم: بنظر منهم على خلاف تشکيلاتى نکرده است و محفليسم و پچ پچيسمى هم که ايرج در نامه اش گفته است به او وارد نيست. ولى على با اتکاء صرف بر "از گوشه و کنارها" بنظر من بدون تعمق و زحمت گوش دادن به نوارها و شنيدن حرفهاى مخالف و موافق، به قضاوت نشسته و تصويرى وارونه از نشست دفتر سياسى ارائه داده است. على ميگويد: .. فکر ميکنم که اگر دفتر سياسى و رهبرى حزب مانند جلسه اخير دفتر سياسى (٧ فوريه ٢٠٠٣) در پلنوم آتى حاضر شود، حزب به شدت ضربه خواهد خورد ضربه اى جبران ناپذير! ضربه اى که اولين تاثير آن از دست رفتن شادابى و کارآيى حزب منصور حکمت خواهد بود. به همين روشنى، به همين سادگى.." سوالى که هر خواننده از على مطرح خواهد کرد اين خواهد بود که على اين تصوير را از نشست دفتر سياسى چگونه گرفته است و چگونه به اين پروسه از استدلال درمورد نشست دفتر سياسى(٧ فوريه ٢٠٠٣) رسيده است، به نوارها گوش داده است، حرفهاى مخالف و موافق را شنيده است؟ خير، جواب على در نوشته اش اين است که از خلال "ازگوشه و کنارها" به اين نتيجه رسيده است! آيا از خلال "از گوشه و کنارها" ميتوان در مورد جلسه دفتر سياسى حزب آنهم بقول خودش در چنين شرايط حساسى به چنين پروسه اى از استدلال رسيد؟ آيا على نمى بايست جوياى نوارهاى آن ميشد و ميگفت باشد "از گوشه و کنارها" بجاى خود ولى ١٤ الى ١٥ نفر از اعضاى دفتر سياسى حزب نشسته و جلسه گرفته اند، بايد به حرفهاى آنها گوش داد و بعدا قضاوت کرد؟ على ظاهرا لزومى براى اين کار نديده است و خبرهاى "از گوشه و کنارها" را براى استدلال خود کافى ديده است. على رسيدن به اين شيوه از پروسه استدلال را در مورد نسشت دفتر سياسى در ٧ فوريه چگونه توضيح ميدهد؟ من با بکاربردن کلماتى که ايرج در نامه اش بکار برده است، آنجا که در مورد پروسه شفافيت و ... صحبت ميکند، موافق نيستم. همانطور که خودش هم نوشته است ميتوانست بهتر مينوشت و دقت بيشترى ميکرد، ولى با چسباندن انگ بحث تقابل روشنفکر و پراتيسين و غيره هم به بحث او بويژه با افراط کارى مينا در اين مورد موافق نيستم و آن را نامربوط مى دانم. بنظر من تقابل روشنفکر و پراتيسين را نمى شود به آن الصاق کرد. آذر ماجدى در نقد نوشته ايرج به منصور حکمت استناد ميکند و مى نويسد : " .. آيا در تمام اين مباحث يکى از پرچم هايى که منصور حکمت بلند کرد طرح شفاف و علنى مباحث سياسى نبود؟ آيا منصور حکمت نبود که اصل شفافيت و علنيت را وارد جنبش کمونيستى ايران کرد"؟ بنظر منهم منصور حکمت پرچمدار طرح شفاف و روشن و علنى مباحث سياسى بود، منهم با تبعيت از منصور حکمت با طرح شفاف و روشن و علنى مباحث سياسى کاملا موافقم ولى با وارد کردن "اصل شفافيت" در جنبش کمونيستى از قول منصور حکمت مشکل دارم؟ کجا منصور حکمت گفته است "اصل شفافيت" در جنبش کمونيستى يا مثلا کى گفته است " به نظرات خود شفافيت ببخشيد"! منصور حکمت بخشا در مخالفت با اين سبک و ترم و سيستم فکرى شد منصور حکمت. منصور حکمت طرفدار طرح نظرات شفاف و روشن بود ميگفت نظرات خود را روشن و شفاف بيان کنيد تا مخاطبتان بداند که چه ميگوئيد، اين نظر خواه غلط خواه درست مى بود. "شفافيت" در خود و از قبل بمعنى درستى نظر و يا موضع کسى نمى شود. منهم صد درصد موافقم منصور حکمت الگوى همگى در مبارزه سياسى باشد، در اينصورت بايد در پلميک سياسى مانند منصور حکمت حقوق خود را نه تنها با رفيق دفتر سياسى بلکه با هر عضور حزب مساوى بدانيم، ولى عبارت "آزموده را آزمودن خطاست" در بحث ايرج، عليرغم هر برداشتى درست يا نادرست که آذر از جمله بالاى او دارد، رعايت چنين تساوى اى را به من خواننده القاء نمى کند. در همين رابطه رفيق حميد بکار بردن فعل جمع آخر جمله خطاب "پا در اين راه نگذاريد" را، بعد از اينکه غلط يا درست برداشت خود را در مورد جمله اى از نوشته ايرج بيان کرده است، چگونه توضيح ميدهد؟ حمه سور |