کورش جان لطفا نوشته زير را براى رفقاى دفتر سياسى بفرست. با تشکر: فاتح بهرامى --------- به رفقاى دفتر سياسى درباره نامه رفيق ايرج فرزاد نوشته رفيق ايرج فرزاد در پاسخ به نوشته رفيق على جوادى حاوى نکاتى است که لازم ميدانم نظرم را درباره آن مطرح کنم. ١- ايرج فرزاد در نوشته اش على جوادى را به "دور زدن حزب" و اتخاذ روش "پچ پچيسم و محفلى" متهم کرده و استدلال و سندى هم براى اين اتهامات سنگين اشاره نشده است. آنچه باعث شده که اين اتهامات روى سر على جوادى قرار بگيرد اين است که ايشان بر اساس "شنيده ها از گوشه و کنار" اظهار نگرانى براى وضعيت حزب کرده و گفته اگر مانند جلسه د.س در پلنوم ظاهر شويم ضربه به حزب ميخورد. اولا على جوادى اين نظرش را، مستقل از درستى و نادرستى آن، در يک نوشته علنى و رسمى به اطلاع دفتر سياسى رسانده است. پچ پچ و محفل کجاست؟ چون مثلا با رفقاى مختلفى تماس تلفنى گرفته و درباره جلسه د.س سوال کرده است؟ که حتى آنرا در نامه اش هم مخفى نکرده و بهمين دليل از "شنيده ها" اسم ميبرد. آيا اگر على جوادى نوارهاى جلسه را گوش ميداد و بعد همين ارزيابى را مطرح ميکرد آنگاه پچ پچ و محفل و دور زدن حزب و مرجع رسمى آن ديگر موضوعيت پيدا نميکرد؟ آيا اگر ايرج در جواب على ميگفت که بر اساس شنيده هايت ارزيابى نادرستى از جلسه ميدهى و اتفاقا اين جلسه جزو جلسات خوب دفتر سياسى بوده است، کفايت نميکرد؟ من ارزيابى اى روى بحث ايرج درباره على جوادى نميگذارم چون بطور واقعى دلايل طرح اين اتهامات برايم روشن نيست و از طرفى نه از نامه على جوادى و نه از نامه ايرج فرزاد نميفهمم که حزب و مرجع رسمى آن چگونه و به چه صورتى دور زده شده اند و روش محفلى و پچ پچيسم به چه اشاره دارد. اميدوارم جواب رفيق ايرج کمک کند که اعضاى رهبرى حزب بدلايل اختلاف نظر با هم در مسائل سياسى از متهم شدن به چنين عناوينى مصون بمانند. ٢- رفيق ايرج در دفاع از طرح ليدر به نکاتى از اين قبيل اشاره دارد: - "از نظر من حزب يکى از مهم ترين تندپيچهاى حيات خود را پيش روى دارد."- "از نظر من بحث بر سر وجود يا عدم وجود حزب است که در اوضاع کنونى به نظر من با انتخاب ليدر ميتواند حفظ شود تا تازه امکان طرح سياستهاى تقسيم بندى شده در درون حزب زرو به جامعه معنى داشته باشد."- "بجاى ابراز نگرانى لطفا ما را با وضع موجود در آرايش بالاى حزب وادار به تمکين نکنيد. رفقا اين وضعيت قابل دوام نيست و حزب در صورت ادامه آن به تدريج "واميرود." - "... اين حزب در اين اوضاع و در شرايط فقدان منصور حکمت بايد بتواند بين خودش سازش کند." ايرج مساله آرايش بالاى حزب را بعنوان مهمترين تندپيچ مقابل حزب توصيف ميکند و آنرا تا حد وجود و عدم وجود حزب کش ميدهد! مساله عدم وجود حزب از کجا آمده است و به چه دليلى ممکن است وجود حزب به مخاطره و عدم بيفتد که طرح ليدر ميتواند آنرا نجات دهد؟ اگر مساله وجود حزب به وحدت بالاى حزب گره خورده است که منصور حکمت طرح رهبرى جمعى را با همين هدف حفظ حزب مطرح کرد. اکنون چرا و بر اساس کدام پارامترها و استدلالى جاى اين دو طرح براى حفظ وحدت حزب و در نتيجه وجود حزب عوض شده است؟ رفيق ايرج از يکسو ميگويد ما را با وضع موجود وادار به تمکين نکنيد و از طرف ديگر ضرورت سازش را در درون حزب مطرح ميکند. معنى اش اينست که طرف ديگر تمکين کند؟ چرا ميشود بر سر طرح ليدر سازش کرد و نميشود بر سر طرح موجود يعنى رهبرى جمعى سازش کرد که گفته ميشود اين وضعيت قابل دوام نيست؟ قصدم از طرح اين سوالات اين است که بگويم بنظر من مساله آرايش بالا از دايره اى که منصور حکمت معين کرده بود خارج شده است، دليلم را اشاره ميکنم. اگر حزب بر سر يک تندپيچ مهم قرار گرفته بدليل مطرح شدن طرح ليدر است. آرايش بالا جزو آن مسائل جديد پيش روى حزب نيست که منصور حکمت فرصت پاسخ دادن به آنها را نيافت، بلکه آنرا در زمان حياتش جواب داد. طرح ليدر را خود منصور حکمت مطرح کرد اما زمانى که بر خود او معلوم شد که امکان ادامه فعاليت بعنوان ليدر حزب را ندارد، طرح رهبرى جمعى را بعنوان آلترناتيو طرح ليدر براى يک دوره "دراز مدت" به پلنوم ١٤ ارائه داد و تصويب شد. ميدانم که حزب سياسى ليدر نياز دارد و ليدر اهميت جدى براى حزب ما دارد و منصور حکمت با علم به همين موضوع طرح رهبرى جمعى را يک "عقب نشينى" خواند و اين عقب نشينى را براى دراز مدت لازم دانست. اما نه آن "دراز مدت" سپرى شده و نه آن فاکتورهائى که منصور حکمت در دفاع از رهبرى جمعى مطرح نمود تغيير کرده است، بهمين دليل هم من طرفدار ادامه رهبرى جمعى بعنوان آرايش بالاى حزب هستم. ٣- دفاع رفيق ايرج از طرح ليدر محدود به نکات بالا نيست، بلکه يک ايراد جدى ديگر در نوشته اش وجود دارد که به زير سوال بردن شفافيت بخشيدن به مباحث و اختلاف نظرات ميانجامد و آن را با القابى مانند محفل روشنگران و مرکز پخش انديشه توصيف ميکند. جمله مربوطه اينست:"رفقاى عزيز! واگذار کردن تعيين رهبرى حزب به عروج ليدر و رهبر در نتيجه پروسه شفافيت بخشيدن به مباحث و اختلاف نظرات، به صراحت بگويم حزب را به محفل روشنگران و مرکز پخش انديشه و در بهترين حالت به محفلى مرکب از مروجين، هرچند هم عالى و برجسته و سخنور و در خوش بينانه ترين حالت مسلط به مبانى پايه اى مارکسيسم، تقليل ميدهد و ما آن پديده اى که منصور حکمت ميخواست نه گروه فشار که حزب سياسى باشد نخواهيم بود."بنظر من اين دفاع بسيار نادرستى از خود طرح ليدر است. راستش اگر اين استدلال را مبنا بگيريم بايد از خير حزب سياسى اى که با کنار نهادن شفافيت به حزب سياسى بدل گشته، بگذريم. ميدانم که ايرج چسباندن عناوين محفل روشنگر و مرکز پخش انديشه و سخنور و غيره به شفافيت بخشيدن به اختلاف نظرات را در متن پروسه عروج ليدر مطرح ميکند و نه اينکه بطور کلى. اما اين تغييرى در اين واقعيت نميدهد که تصويرى که از جايگاه شفافيت بخشيدن به مباحث و اختلاف نظرات در اين جمله بدست ميدهد، با سنت تاکنونى حزب خوانائى ندارد. از بحث ايرج، بر اساس موضعى که ميگيرد، بايد نتيجه گرفت که در همان پروسه عروج ليدر براى اينکه به آن القاب تقليل پيدا نکنيم بايد اختلاف نظرات را در پرده ابهام نگه داشت و از اينهم قاعدتا نتيجه ميشود که اختلافات را بايد در دايراه اى خارج از خط سياسى و تئورى و سياست جستجو کرد. عبارات محفل روشنگر و محفل مروج و مرکز پخش انديشه و غيره در مقابل چيزهائى مانند پراتيک و فعاليت عملى و سازماندهى و امثال اينها مطرح ميشود. اما بايد سوال کرد که چرا شفافيت در اختلاف نظرات اوليها را از خود بيرون ميدهد و دوميها را نه؟ چرا شفافيت دادن به اختلاف نظر به دايره عمل و پراتيک و سازماندهى سرايت نميکند؟ مگر نميشود بر سر نوع پراتيک و نوع فعاليت و نوع سازماندهى اختلاف نظر داشت؟ مگر اختلاف نظراتى که جريان ما و گرايش ما با جريانات ديگر در حزب قبلى داشت بر سر نوع پراتيک هم نبود؟ از کدام سابقه سياسى و پراتيکى رفقائى که از شفافيت و علنيت سياسى دفاع ميکنند ميشود نگران بود که به محفل روشنگر و مرکز پخش انديشه تبديل شوند؟بدون ترديد بحث ايرج درباره شفافيت نادرست و دور از سنت تاکنونى ماست. شخصا فکر نميکنم که ايرج معتقد باشد که شفافيت بخشيدن به اختلاف نظر محفل روشنگر و غيره از خود بيرون ميدهد. نقش اين بحث در نوشته ايرج بنظرم اينست که در يک پلميک به گردن کسانى که بحث عروج ليدر را به شفافيت بخشيدن در اختلافات سياسى منوط کرده اند آن القاب را آويزان کند. و اين کار نادرستى است و هر درجه که ايرج به نامه على جوادى و ارزيابى وى انتقاد داشته باشد، باز هم اين روش را توجيه نميکند چون در سنت ما نبوده است. فاتح بهرامى ٢٥ فوريه ٢٠٠٣ |