به اعضا و مشاران کميته مرکزى در ادامه مباحثات رهبرى حزب در دور آتى از ثريا شهابى ٢٢ اوت ٢٠٠١ در باره فونکسيون ليدرى حزب در مورد رهبرى حزب در غياب نادر، تا آنجايى که به تاثيرات آن در بعد «داخلى» و درون حزبى بر مى گردد، معتقدم آنچه که مقدمتا و بيش از همه به خطر مى افتد، خوابيدن ماشين حزبى و سردرگمى سياسى، بى خطى و يا احيانا فقدان اعتماد به نفس سياسى و تشکيلاتى براى اداره حزب نيست. رهبرى حزب به خوبى نشان داده است که صلاحيت اين کار را دارد. به اعتقاد من آنچه که بلافاصله به خطر مى افتد، وحدت در بالاى حزب است. اين درحالى است که ما امروز کمتر سايه روشنى از اختلاف نظر بين اعضا کميته مرکزى را شاهديم. فقدان اعتماد بنفس تئوريک و سياسى در سطح رهبرى حزب يک مشاهده جدى است. چيزى که بيشتر محصول «تاثير جانبى» فاصله زياد نادر از بقيه است. ما سالها است شاهد کمتر تلاشى براى ابراز وجود سياسى و نظرى «مستقل» اعضا مرکزيت حزب هستيم. اگر اتوريته اى در کنار و در سطح نادر شکل نگرفته است اساسابه اين خاطر است. آيا وجود اين کمبود اجتناب پذير بوده است يانه؟ به اعتقاد من اهميت چندانى ندارد و کمکى هم نمى کند. دلايل آن ميتواند توسط هر محقق و آدم علاقمندى بررسى شود. چيزى که مهم است اين است که اين کمبود امروز ما را در موقعتيى قرار مى دهد که اغلب اعضا کميته مرکزى نمى توانند بگويند غير از نادر به کدام عضو رهبرى بعنوان ليدر راى و حق وتو مى دهند! ليدر با منصور حکمت امروز و نقشش مقايسه مى شود و به اين خاطر بعد از او منتفى مى شود. فقدان نادر تازه شروع تلاشهاى رهبرى حزب براى اقناع يکديگر خواهد بود. کدام قطعنامه ها با اکثريت بالا آرا راى خواهند آورد؟ کدام ترکيب رهبرى با اکثريت بالا آرا راى خواهد آورد؟ نگران کننده است! به اين خاطر به اعتقاد من وجود ليدرى که هم رو به بيرون چهره و سخنگوى حزب باشد و هم در درون کميته مرکزى وحدت آن را حفظ کند، با و بدون نادر، ضرورى است. رهبرى جمعى نمى تواند بجاى اين فونکسيون بنشيند. اکثريت اعضا کميته مرکزى بالاخره بايد بتوانند اين اتوريته را به يکى از اعضا خود بدهند. به اعتقاد من ضرورت وجود اين فنکسيون بخصوص بدون نادر بيشتر است. نادر «احتياجى نداشت» که رسما بعنوان ليدر از اعضا مرکزيت حزب راى بيآورد. او اين نقش را در بيرون و درون حزب بطور طبيعى داشت. نقش و مسئوليتى که رفيق بعدى بايد حتما در پلنوم بعهده بگيرد. ما براى حزبى نسخه مى پيچيم که وجود فراکسيون و اختلاف نظر در بالاى حزب در امروز يا فراديش ممکن و طبيعى باشد. بدون ليدر، بدون سپردن اين اختيار به رفيقى که حزب را نمايندگى کند و حرف آخر را بزند، قدرت عمل و پيشروى آن ضعيف مى شود. رهبرى جمعى نمى تواند بجاى اين فونکسيون بنشيند. |