على جوادى حکمتيسم : کليد حل معضلات و پيشروى ما! نامه مورخ ١٥ ژوئن رفيق منصور حکمت (نادر) به کميته مرکزى حزب و مشاورين بيانگر ابعاد واقعى معضلات و مسائلى است که پيشاروى حزب و جنبش کمونيسم کارگرى در شرايط کنونى قرار گرفته است. درک و چگونگى پاسخ و نگرش به اين مجموعه مسائل نقشى تعيين کننده و اساسى در سرنوشت و حيات سياسى جنبش و حزب ما دارد. قصد من در اين يادداشت کوتاه طرح اوليه پاسخ به پرسش اصلى مطرح شده در نامه مذکور است. سئوال محورى : منصور حکمت ميپرسد: "سئوال اما اين است که در غياب نادر چه کارى و چه مشخصات و ابعادى از وجود حزب و جنبش ما لطمه ميخورد و به خطر ميافتد و چطور ميشود اين حفره ها را پر کرد"؟ در جستجوى پاسخ : "در غياب نادر"، اين بدترين شقى خواهد بود که حزب و جنبش ما با آن مواجه خواهد شد. اين يک ضربه و صدمه جبران ناپذير است. "در غياب نادر" اين امکان وجود دارد که جنبش و حزب کمونيسم کارگرى در دراز مدت دستخوش تغيير و تحولاتى جدى و تعيين کننده شود. خط ايدئولوژيک - سياسى کمونيسم کارگرى ميتواند، مخدوش شود. ممکن است توان و قدرت خودش را از دست بدهد، زير آوارى از ناپختگى ها و خرده نگرى ها و مشغله هاى ديگر و يا فشار جنبشهاى ديگر جهت اصلى خود را از دست بدهد. ممکن است بالندگى و پويايى خود را از دست دهد. از کمونيسم مارکسى دور شود. ممکن است باور و اشتهاى خود به تغييرات بزرگ و بنيادى را از دست بدهد. همه اين تحولات ممکن است. همه اين تحولات ممکن است حتى تحت خود پرچم کمونيسم کارگرى صورت پذيرد. همانگونه که حزب بلشويک در غياب لنين و لنينيسم عنصر پيشرو خود را از دست داد و در مصافهاى بعدى جامعه چيز ديگرى شد. لنينيسم نمايندگى نشد و نهايتا حزب بلشويک آنچيزى شد که همه ميدانيم. سرنوشت حزب کمونيست کارگرى هم ميتواند به تبع عنصر اصلى و شکل دهنده آن يعنى "حکمتيسم" در دراز مدت چيز ديگرى شود. اما در کوتاه مدت حزب کمونيست کارگرى ميتواند چسبندگى و انسجام کنونيش را از دست بدهد. ممکن است با دلسردى و ترک برخى از نيروهايش مواجه شود. ممکن است سرسختى و راديکاليسمش کند شود. ممکن است در رهبرى فعليش آن انسجام و يکپارچگى حفظ نشود. و به تدريج به يک گروه فشار و نيرويى در حاشيه تحولات سياسى جامعه، و نه نيرويى فعال و در پى کسب قدرت سياسى و انجام انقلاب اجتماعى تبديل گردد. همه اين تحولات ممکند! همه اين تحولات در دراز مدت و کوتاه مدت ممکن است. و از آنجائيکه همه اين خطرات محتملند بايد با جديت براى اين مقابله با اين شرايط و خطرات احتمالى آماده شد. حزب کمونيست کارگرى و جنبش کمونيسم کارگرى را بايد از اين شرايط سخت عبور داد. و من مطمئنم که نيروى وسيعى با چنگ و دندان از حزب و جنبش کمونيسم کارگرى و سنتهاى تاکنونى در حد توان دفاع خواهد کرد و خواهد کوشيد که سنتهاى تاکنونى را ادامه دهد. اما کدام تحولات محتمل ترند؟ براى کدام سناريو بايد آماده شد؟ چگونه ميتوان اين شرايط سخت را تبديل به نقطه قوتى در تداوم وگسترش جنبش و حزب کمونيسم کارگرى کرد؟ بنظرم "غياب نادر" محتمل ترين شقى نيست که جنبش و حزب ما با آن مواجه خواهد شد و منهم مثل همه از صميم قلب اميدوارم که اينطور نباشد. خوشبختانه عمل موفقيت آميز نادر و احتمال بسيار کم رجعت بيمارى سناريوى ديگرى را در مقابل ما قرار ميدهد. بايد براى اين سناريو اساسا نقشه ريخت و در جستجوى پاسخ به معضلات گرهى در اين مقطع تعيين کننده بر اساس اين سناريو بود. من بر خلاف نادر که با فروتنى پروژه "گذار از منصور حکمت" با کمک خودش را مطرح کرده است، باور نميکنم که چنين امرى ممکن، قابل حصول و يا اصولا مطلوب باشد. تاکنون هم هيچگونه تقدم تاريخى در اين زمينه وجود نداشته است(١). نه از مارکس عبور شد، نه از لنين و نه حتى در جنبشهاى ديگر، از مائو و امثالهم. منصور حکمت فقط حاصل يک تاريخ معين و يا محصول مصافهاى معين در يک دوره بيست و چند ساله نيست. يک مجموعه مقاله نيست. علاوه بر اينها، يک خط، يک متد و نگرش به مصافهاى سرمايه دارى معاصر است. استراتژى پيروزى سوسياليسم در جهان کنونى است. مارکسيسم دوران پسا لنين است. قرائت امروزى از مارکسيسم است. ايسم دوران کنونى است. حکمتيسم است! به اين اعتبار صورت مساله عاجل از نقطه نظر من نه "عبور از منصور حکمت" بلکه چگونگى تداوم بخشيدن به حکمتيسم در دوران کنونى با وجود منصور حکمت و نه در "غياب" اوست. وجود، حضور و نقش منصور حکمت در اين پروسه نقطه اميد و روشنى است که من را به غلبه بر اين معضلات، عليرغم مشکلات و پيچيدگيهايش، عليرغم دشواريها اميدوار و خوشبين ميکند. تاکيد ميکنم، بنظرم وجود منصور حکمت و در دست گرفتن حکمتيسم کليد حل و پرداختن به معضلات و مصافهايى است که جنبش کمونيسم کارگرى و حزب کمونيست کارگرى در اين مقطع تاريخى و تعيين کننده با آن مواجه است. اما اگر بپذيريم که حکمتيسم در تحليل نهايى پاسخ به معضل اصلى و مصاف رو در روى حزب است، استنتاجات معينى از اين پاسخ در دستور روز قرار ميگيرد. جمع آورى، تدوين و تعيين استراکچر و ساختار حکمتيسم نيز در اولويت خاص و اوليه اى قرار ميگيرد. رهبرى حزب کمونيست کارگرى، مدافعين حکمتيسم، بايد به تلاشهاى منصور حکمت در اين زمينه شتاب و کمک تعيين کننده اى نمايند. حکمتيسم را بايد شناخت. حکمتيسم را بايد مطالعه کرد. حکمتيسم را بايد آموزش داد و تلاش کرد از اين دريچه و با اين متدولوژى به مصاف نقاط عطف و مسائل گرهى دوران کنونى رفت. (در اين زمينه بايد بيشتر کار کرد. بحث من صرفا خراشهايى سطحى به اين پديده براى پرداخت و تبيين شکل نهايى آن ميدهد.) اما در مورد قسمت دوم "سئوال محورى" : چگونه ميشود اين حفره ها را پر کرد؟ از زاويه اى که من به مساله نگاه ميکنم تداوم حکمتيسم، تامين شرايط پايدارى و باز توليد آن شرط لازم در پاسخگويى به معضلات کنونى است. اگر خط و افق حکمتيسم حفظ شود، توليد و بازتوليد شود ما قادر به پاسخگويى به معضلات خواهيم بود و قادر خواهيم شد از اين پيچ با قدرت و نيروى بيشتر عبور کنيم. اگر حکمتيسم در جدالهاى آتى نمايندگى شود، ما امکان پيروزى را براى خود همچنان حفظ خواهيم کرد. اما شرط کافى و تکميل کننده در اين لحظه را بايد در وجود کادرها و افرادى جستجو در اين خط و جنبش جستجو کرد که قادر باشند و بخواهند که در اين ظرفيت ظاهر شوند. بخواهند به جنگ با مصافهاى اصلى دوران کنونى بروند. و در جهت پاسخگويى به آن برآيند. در شرايط کنونى ماتريال لازم براى شکل گيرى چنين جمعى را متيوان در رهبرى و کادرها اصلى حزب يافت. اين يک حرکت اساسا جنبشى است. اما داور کيست؟ چنين فونکسيونى نميتواند انتخابى باشد. چنين جمعى نميتواند بر مبناى انتخابات در ارگانها رهبرى حزب شکل بگيرد و بوجود آيد. بنظرم خود منصور حکمت قاضى نهايى است. منصور حکمت بايد جمع همفکران و تيم رهروان حکمتيسم را شکل و انسجام دهد. اما اين يک وظيفه تشکيلاتى نيست. شرط تداوم و نمايندگى شدن حکمتيسم در دوران آتى است. بنظرم در لحظه حاضر قبل از اينکه و اساسا به منظور اينکه به دنبال جمع و يا فردى براى رهبرى تشکيلاتى حزب باشيم که بتواند به معناى سياسى رهبرى تشکيلاتى حزب را در دست بگيرد، بايد به دنبال جمعى از همفکران و هم خطهاى حکمتيسم باشيم. که در کنار منصور حکمت نيروى مادى و انسانى توليد و باز توليد اين خط و جنبش باشند. رهبرى سياسى حزب با توجه به آتوريته و نقش ليدرى منصور حکمت براحتى قادر خواهد شد از درون چنين پروسه اى تامين شود. هر چند که اين دو پروسه به لحاظ زمانى از سطوح تلاقى معين و رويهم افتادگى برخوردار خواهند بود. خلاصه کنم. بنظر من کليد حل مساله رهبرى حزب کمونيست کارگرى در آتيه، کليد پاسخگويى به معضلات و مخاطراتى که حزب در اين دوره با آن مواجه شود اساسا در گرو شکل گيرى چنين جمعى و در چنين ظرفيتى است. تنها حکمتيسم ميتواند پاسخگوى ضرورتها و مسائل دوران کنونى باشد. تنها اين خط و اين نگرش قادر خواهد بود حزب کمونيست کارگرى را به سلامت از اين کوران سياسى به سلامت بيرون ببرد. تنها با نمايندگى شدن حکمتيسم ميتوان جلو رفت، در ابعاد ميليونى نيرو گرفت. و براى کسب قدرت سياسى تدارک ديد. اما شرط جلو رفتن در لحظه حاضر، قبل از هر چيز، اعلام آمادگى و تمايل به قرار گرفتن در چنين ظرفيتى از جانب کادرهاى اصلى اين جنبش و حزب است. بايد حکمتيسم را در مصافها نمايندگى کرد. ٢٩ ژوئن ٢٠٠١ ------------------------------------------------------------------------ (١) در رياضيات گروهى از مسائل وجود دارند که تاکنون کسى براى آنها پاسخى ساده نيافته است. از طرف ديگر نيز کسى نتوانسته اثبات کند که اين گروه از مسائل پاسخى ساده اساسا ندارند. بنظر "عبور از منصور حکمت" به چنين کاتاگورى مسائل تعلق دارد!؟ |