نامه سرگشاده به رفقايم در حزب کمونيست کارگرى عراق

نقدى بر ناسيوناليسم و پوپوليسم در برخورد به اختلاف در حزب

ثريا شهابى

١٢ سپتامبر ٢٠٠٤

 رفقا!

با اين نامه ميخواهم مختصرا تجربه اى که ما تاحدودى آن را پشت سرگذاشتيم را با شما شريک شوم. و در عين حال نقدى بر شيوه برخورد ناسيوناليستى و پوپوليستى که از جانب اقليت رهبرى حزب کمونيست کارگرى براه افتاد را با شما در ميان بگذارم. به اين اميد که بتواند ناروشنى هايى را روشن کند و در برخورد شما به اختلافات ما، کمکى باشد. هرچند که خوشبختانه در رهبرى و در بدنه حزب عراق امکان شکاف از نوعى که در حزب ما پيش آمد، بسيار بعيد بنظر ميرسد.

 اهميت حفظ يک پارچگى حزب عراق در شرايطى که اين حزب تنها نقطه اميد مردم عراق در دل باطلاقى است که تروريسم اسلامى و تروريسم دولتى آمريکا، به مردم عراق تحميل کرده، نه تنها براى هر کمونيست که براى هر انسانى که اميدش براى خلاصى مردم عراق از اين کشتارگاه را از دست نداده، غير قابل انکار است. شما و ما حزب و رهبريتان را ساده بدست نيآورده ايم که بتوان به آن سادگى که در نامه رفيق آذر ماجدى هست، آن را از دست بدهيم! جنبش ما با انشقاقى که به حزب کمونيست کارگرى ايران تحميل شد، ضربه خورد، آسيب ديد. حزب عراق اما ميتواند محکم در مقابل کمترين خراش به حزب و رهبريش به ايستد. بايد به ايستد! براى جبران لطمه اى که به جنبش مان تحميل شد، حساسيت و پيشگيرى شما حياتى است.

واقعيت اين است که حزب ما دو شقه شد. در مورد دلايل سياسى آن ما در بيانيه ٢١ نفر توضيح داده ايم و من پائين تر کمى بيشتر توضيح خواهم داد. اما واقعيت اين است که اين محتواى اختلافات سياسى نبود که اين جدايى زودرس را به ما تحميل کرد. ما عليرغم اين اختلافات ميتوانستم هنوز در يک حزب با هم کار کنيم. عليرغم اين اختلافات ميتوانستيم تا شش ماه، يکسال، چند سال و يا چند ماه ديگر، تا زمانى که در مقابل پاسخ گويى به مسائل دنياى بيرون بطور واقعى به دو سياست کاملا متضاد مى رسيديم، با هم بمانيم. ميتوانستيم تا زمانى که حزب به دو جناح سياسى با پلاتفرم هاى سياسى روشن تبديل نشده با هم بمانيم. به پاى تشکيل فراکسيون و سرانجام پس از دوره اى مبازره فکرى و سياسى به جدايى برسيم يا نرسيم! اين اتفاق نيقتاد. پروسه روشن کردن اختلافات قيچى شد. صورت مسائلى که رهبرى حزب از زمان منصور حکمت، برسر آنها جدال داشت، کنار گذاشته شد. و در مقابل سئوالات و مسائلى که هرگز مشغله کميته مرکزى نبود، تحت عنوان مسائلى که "رهبرى را فلح کرده" است در دامان کادر و اعضا گذاشته شد.

 

علت اينکه جامعه، مردم و بسيارى از اعضا حزب دلايل جدايى اکثريت کمتيه مرکزى را درک نمى کنند، ريشه در وارونه شدن حقايق دارد. علت اينکه مردم از زبان و کلام رهبرى باقيمانده در حزب و از وراى "راست و ضد انقلاب و حجاريانى و فرارى از سوسياليسم" خواندن رفقاى رهبرى ديروزشان نمى توانند درک کنند که بالاخره اختلاف حميد تقوايى با اين انشعاب چه بود، نه پيچيده بودن موضوع اختلاف که پرده پوشى بر اختلافات واقعى و بهم ريختن شيرازه حزب بود. ما بسهم خود تلاش کرديم و خواهيم کرد که گردو غبارى که باعث شد مسائل اصلى اختلاف که عبارت بودند از حزب و قدرت سياسى و رفتن بطرف يک حزب سياسى، را در مقابل اعضا و کادرهاى جنبش کمونيسم کارگرى قرار دهيم. تنها اين شيوه است که ميتواند ضمن روشن کردن اختلافات در يک فضاى سياسى باز و معطوف به دنياى واقعى، کمونيسم کارگرى را همچنان بعنوان يک جنبش بالنده که موانع سياسى و اجتماعى قدرت گيرى خود را از پيش پا برميدارد، مجددا سرجايش قرار دهد. تنها با دامن زدن به يک مبارزه سياسى رو به بيرون است که ميتوان از افتادن به دامان جنگ و گريز هاى سازمانهاى چپ سنتى که هر روز بى ربط به دنياى بيرون، بر سر يک کلمه و يک جمله در درون خود سنگربندى طبقاتى ايجاد ميکنند و هرروز به شعبات مختلف تقسيم ميشوند، پرهيز کرد. همه تلاش ما اين است که به اين ترتيب ضايعاتى که طى اين مدت خورده ايم را جبران کنيم.

براى هر کسى که پايش بر روى زمين سفت واقعيت باشد، انشعاب در حزب کمونيست کارگرى و جدايى بخش اعظم رهبرى آن، ضربه اى بود به جنبش کمونيسم کارگرى! ما هم اين انشعاب را اينطور ارزيابى کرديم. گفتيم که اين انشقاق به حزب کمونيست کارگرى ايران و رهبرى آن تحميل شد. پس از اينکه بخشى از رهبرى حزب همه ارگانهاى رهبرى، جز ليدرى را منحل اعلام کرد و عملا سکان رهبرى حزب را به جمع اعضاى موافق خود سپرد، ما براى جلوگيرى از اضمحلال کامل حزب منصور حکمت و براى نجات و دفاع از دستاورهاى سياسى و تشکيلاتى کمونيسم کارگرى، تصميم گرفتيم که همه چيز را براى جمع رفقاى حميد تقوايى در رهبرى حزب، بگذاريم، از حزب خارج شويم و حزب ديگرى بسازيم. خوشبختانه حزب کمونيست کارگرى ايران - حکمتيست، توانست بخش اعظم رهبرى، کادرها و اعضا کمونيسم کارگرى را در خود متشکل کند. و بسرعت ابزار و امکانات ازدست رفته را بازسازى کند و در حال بازسازى بقيه آن باشد. ما اعلام کرديم که مصمم هستيم اين ضربه را جبران کنيم. وظيفه دفاع از اعتبار و احترام و اعتماد خدشه دارشده همه کمونيست ها، و از جمله رفقاى سابقمان در حزب کمونيست کارگرى ايران، را نيز امر خود ميدانيم.

اما دنياى بيرون منتظر آماده شدن کمونيست ها نمى ماند. همانطور که ما پيش بينى ميکرديم حمله به کمونيسم کارگرى و منصور حکمت در خارج حزب براه افتاده است. تعداد زيادى از اعضا و کادرهاى حزب، در ابهام، هنوز انتخابشان را نکرده اند! در رسانه هاى حزب کمونيست کارگرى، مسابقه فحاشى و حمله به رهبران و شخصيت هاى حزب که ترکشان کرده اند، براه افتاده است. به اين ترتيب فضا براى تمسخر، کوچک کردن، بى اعتبار کردن و دوباره به حاشيه راندن کمونيسم باز شده است. و همه اينها براى رهبرى حزب کمونيست کارگرى ايران، پوچ است! در اين شرايط رفيق على جوادى به مردم ايران از خوشى اتقاقى که افتاده است تبريک و تهنيت ميگويد! و حميد تقوايى جشن پيروزى ميگيرد! تصور کنم که در کنگره به مناسبت اين پيروزى کيک و شيرينى هم صرف شود.

 ما حق داريم وقتى ميگوئيم اين حزب را دارند به يکى از فرقه هاى کج و معوج چپى تبديل ميکنند که در عالم خود و فارغ از دنياى بيرون مشغول راز و نياز و نيايش و ثنا سياسى است! اميدواريم که هرچه زودتر در نيمه راه متوقف شوند و اعضا و کادهاى حزب کمونيست کارگرى ايران، رهبرى خود را متوجه خطاى مهلکى که مرتکب ميشوند بکنند.

 اگر امروز با کمال تعجب با اين واقعيت روبرو ميشويد که به محض انتقاد رهبرى حزبتان از شيوه هاى رفيق حميد، ناگهان اين رفقا زبان و "مليت" شما را بيادتان ميآروند! ناگهان رهبرى را دور ميزنند و رو به اعضا و کادرهاى حزبتان سوت شرکت در ميدان مبارزه سياسى را به صدا در ميآورند! اگر با کمال تعجب مى بيند که به محض انتقاد شما از شيوه هاى حميد تقوايى، ناگهان براى شرکت در کنگره رهبرى حزب تان را دور ميزنند و مستقيما اعضا و کادرهاى حزب تان را فراميخوانند که در اين جلسه شرکت کنند، و اگر برايتان اين سئوال پيش ميآيد که اين ديگر چه سنت و روشى است؟ بايد از جنبش کمونيسم کارگرى فاصله بگيريد تا بتوانيد رابطه اين روشها را با جنبشى ديگر به روشنى ببيند. بيگانگى اين روشها با کمونيسم کارگرى، ما را به جنبش ديگرى ميکشاند. برخودر ناسيوناليستى و پوپوليستى به اختلاف سياسى و به رابطه رهبرى با اعضا و کادرها، کليد حل معماى درک رفيق حميد تقوايى است.

 ناسيوناليسم و پوپوليسم

 در برخورد به اختلافات در رهبرى حزب کمونيست کارگرى ايران

 ناسيوناليسم
 

جناج حميد تقوايى احتمالا خود هم هنوز متوجه نيست که چه اتقاقى افتاده است! اگر ميبيند که به دلايل عجيب و غريبى، مثل دو و نيم فرمولبندى کفرآميز کورش  در دوسال پيش متوسل ميشوند، و يا ناگهان با يک فرمان بيش از نيمى از کميته مرکزى را مرتد و از سوسياليسم برگشته معرفى ميکنند، به اين خاطر است که متوجه نيستند که چه اتفاقى افتاده است. اگر ميبينيد در توضيح دلايل اين جدايى عامل زادگاه و زبان و خانواده و رده تشکيلاتى تان را دخيل ميکنند، عواملى که هر کس با کمونيسم کارگرى اندک آشنايى داشته باشد با شنيدن و خواندن آنها دوعدد شاخ بالاى سرش سبز ميشود، به اين خاطر است که متوجه نيستند چه اتفاقى افتاده است. اينها هيچ کدام از سر سونيت و بد طينتى آنها نيست. اين نتيجه اجتناب ناپذير آن تفکر و شيوه اى در تحليل اتفاقات است که در غياب و فقدان يک تحليل مارکسيستى، به هر عاملى از جمله زادگاه پدرانتان و قوم و خويشاوندانتان متوسل ميشود. اين شيوه اى است که توسط ساير جنبش ها حى و حاضر دم دستتان قرار ميگيرد. وقتى تحليل مارکسيستى از پديده اى بنام حزب غائب باشد، ميتوان دست در انبان جنبش هاى ديگر برد و خود را از فشار دادن هرگونه توضيح جدى در مورد علت جدايى، فارغ کرد.از نظر اينها قرار بود کورش  به اصطلاح بعنوان عامل شر، منزوى شود و بقيه هم، يعنى ما ساکت! دهان انتقاد به محفليسم در رهبرى حزب، بسته شود. صحبت در باره مرخص کردن حزب از داعيه کسب قدرت سياسى و انتقاد به رخنه ادبيات چپ سنتى خاموش شود. و اعتراض به اينکه مى بينى که يکى پس از ديگرى موازين کارکرد در يک حزب سياسى، نقض ميشود، پايان گيرد. اکثريت کميته مرکزى اعلام کرد که صورت مسئله اش با رهبرى چيز ديگرى وراى فرمولبندى هاى کفر آميز کورش ، که از جنس کفر هاى نادر بود، است. اکثر کمتيه مرکزى اعلام کرد که با جناح حميد تقوايى بر سر مسائل واقعى که دوسال در رهبرى حزب پاسخ نگرفته بود، مسائلى که در بعد ديگرى در زمان نادر هم وجود داشت، اختلاف دارد. جناح حميد ناتوان از درک اختلاف اکثريت کمتيه مرکزى با سياست هايش، و انگشت تعجب بر دهان که چه شد، چرا بقيه به صف حاميان او نپيوستند؟ بدنبال دليل گشت و ناگهان کشف کرد که بسيارى از منتقدين اش زادگاه، زبان مادرى، خانواده و سابقه و تجربه قبلى با هم بودن و ... به اصطلاح مشترکى دارند! اينجا است که فرموليند هاى ناسيوناليستى در برخورد به جدايى ما سر برميآورد. "کرد" تويشان زياد است، شناسنامه خانوادگى شان را ببينيد! عرب زبان و کرد زبانان حزب عراق، به خاطر زبانشان، سياست درست را تشخيص نداده اند! يک روزه و با يک فرمان، نقطه قدرت کمونيسم در ايران يعنى جنبش کموينسم کارگرى در کردستان با شخصيت هايش دو دستى تقديم "مليت کرد" ميشود! از جنس همان برخوردى است که در سوئد و آلمان با خارجى ميکنند. ناگهان شما يک شبه در حزب خودتان “خارجى” ميشويد! به جاى شنيدن حرفهاى شما، به جاى پاسخ به مباحث شما، شناسنامه ملى و قومى رو ميکنند! برخورد ناسيوناليستى در توضيج جدايى ما تنها نشان دهنده ناتوانى در توضيح اتقاقى است که صورت گرفته است. هويت انسانى و سياسى و کمونيستى طيفى از شخصيت ها و رهبران حزب را تحويل “مليت “ پدرى و زبان مادريشان ميدهند تا خود را از شر فشار مردم که ميپرسند که آخر اينها چرا شما را با جنگ تان در ميدان تنها گداشتند، ندهند. بعد هم جشن "شيرينى خوران" پيروزى ميگيرند. در دنياى بيرون، احزاب راست و سازمانها و شخصيت هاى چپ سنتى دارند منصور حکمت و کمونيسم کارگرى را مورد حمله بى امان قرار ميدهند، در پشت درهاى بسته حزب، راست و چپ سنتى مراسم محاکمه منصور حکمت را براه انداخته اند، على جوادى براى اعضا حزب در ايران کارت تبريک و تهنيت پيروزى پست ميکنند!

 پوپوليسم در برخورد به اختلافات در رهبرى حزب

در برخورد به اختلافات در رهبرى حزب بار ديگر پوپوليسم از خزانه چپ سنتى خارج ميشود. باز هم به همان دليل ناتوانى در دادن پاسخى به اندازه يک بند انگشت عميق و مارکسيستى! پوپوليسم در هئيت تقديس توده ها، ساختن دو قطبى اعضا يا رهبرى، "پائين" عليه "بالا" توسط رفقايى که کمترين ارزشى براى نظر اعضا هم کمتيه اى خود قائل نيستند، براه ميافتد. جناح رفيق حميد تقوايى از سکو و موقعيتى بسيار “بالا” “پائين” را خطاب قرار ميدهد و شروع ميکند به “سربازگير”! همان کارى که به محض مخالفت رهبرى حزب شما، تلاش ميکنند که با حزب شما بکنند. بلافاصله رويشان را از رهبريتان برميگردانند و خطاب به اعضا و کادهاى حزبتان صف “پائين” عليه “بالا” را به خط ميکنند. بر سر چه؟ نه بر سر سياست که بر سر “حق پائين” در مقابل “حق بالا”! فرياد بلند ميشود که چرا اعضا و کادرها را در “بى خبرى” گذاشتيد! تهديد ميکنند که خودشان اعضا و کادرهاى را نسبت به عملکرد رهبريشان “روشن و آگاه” خواهند کرد. و اين ميشود رسالت تاريخى رفيق آذر ماجدى که اجازه ندهد شما اعضا و کادرهاى را در “بى خبرى” بگذاريد! تصور نکنيد که اگر دست بر قضا رهبريتان از حميد تقوايى حمايت ميکرد، رفيق آذر ماجدى همانقدر قيم و نماينده توده هاى حزبتان ميبودند. تصور اينکه در صورت توافق رهبرى شما با عملکردهاى حميد باز رفيق آذرماجدى رسالتى در روشنگرى اعضا و کادرهاى حزبتان براى خود قائل ميبود، بيش از خام انديشى و خوش خيالى است. اعضا و توده ها وقتى توسط اين رفقا به ميدان فراخوانده ميشوند که خودشان زير فشار انتقادى قرار ميگيرند.

به بهانه علينت و شفافيت، به بهانه دخالت دادن کادرها و اعضا، ابتدا صلاحيت سياسى رهبرى حزب را تماما زير سئوال ميبرند. اگر همچنان در انتقاد پافشارى کرديد و از خود انتقاد نکرديد و حرفتان را پس نگرفتيد، با يک فرمان تلاش ميکنند که توده ها را به جاى رهبرى بنشانند. اعلام ميکنند که اصلا مشکل و صورت مسئله خود رهبرى است. و اعضا و کادرها شما بايد جاى آنها را بگيريد!واقعيت اين است که نه شفافيت و نه علنيت و نه دخالت دادن کادرها و اعضا مسئله نه حميد تقوايى بوده است نه آذر ماجدى و على جوادى! اعضا تنها هنگامى در دستگاه فکرى اين رفقا مطرح ميشوند که قرار باشد از آنها استفاده ابزارى شود. با اعضا برخورد برابر و سياسى ندارند. از نظر پوپوليسم اينها نه صف فعالين سياسى و متفکرين که سربازان ساده اى هستند که بايد هر موقع رهبرى سوت زد عليه اين و آن شورش کنند! اعضا بشتابيد که “رهبرى” حق شما را در دانستن حقايق “خورده است”. اين پرچم و تحريک عاميانه، مانع از آن است که کسى در حقيقت چيزى که “پنهان” مانده است، ترديد کند. در اين دستگاه فکرى، اعضا، انسانهاى سياسى و محترمى نيستند که قرار است در تعيين سياست در حزب خودشان بطور روتين و توسط مکانيزم هاى مدرن نقش بازى کنند. در اين نگرش اعضا بعنوان مستاجرين و مشتريان ناراضى و کسانى که “قربانى” شده اند، “حق شان خورده شده”، يا “به بازى گرفته نشده اند” و بايد براى گرفتن “حق خودشان” رهبرى را “سرجايش بنشانند”، بسيج ميشوند. اين روش برخورده ارباب منشانه، از بالا، نابرابر و غير سياسى با اعضا حزب هر خاصيتى داشته باشد ربطى به علنيت و شفافيت ندارد. اعضا حزب به صنف و قشرى که بايد سهمى از دخالت بگيرد و بروند سرجايشان بنشيند، تقليل داده ميشود. تقليل اعضا به صنف و گروهى از فرودستان، محرومان و قربانيان، و نه رهبران و اعضا محترم اين حزب، قرابتى با سنت منصور حکمت ندارد! اين وسيله اى پوپوليستى براى استفاده در جدالهاى داخلى است. “حق اعضا” در اين ميدان چيزى از جنس حق سقط جنين است. مهم نيست شما با حق تان چه ميکنيد! همين اندازه که قشر و صنف قربانى سهمى از دخالت گرفته باشد، راضى است. بايد به اين صنف ابتدا احساس تحقير شدن داد و بعد او را به ميدان جنگ با “بالا” فرستاد. اين هرگز رابطه رهبرى با اعضا و کاردهاى حزب نبوده است. اعضا جنبش کمونيسم کارگرى بايد در مقابل اين موقعيت پائين و تحقير آميز بايستند. بعلاوه کار اعاده شخصيت از اعضا و کادرهاى کمونيسم کارگرى هم کار ما است. بدون اين ماتريال انسانى، بدون بازگرداندن احترام، اعتماد و اعتبار به کموينسم کارگرى، بدون ترميم اعتماد خدشه دار شده نسبت به اعضا، کادرها و رهبرى اين جنبش، کمونيسم باز به حاشيه پرتاب ميشود.