ترور، آري يا نه؟

مظفر محمدي

اخيرا در شهر سنندج مواردي از ترور همکاران رژيم اتفاق افتاده است.  ترور شده ها کساني هستند که  با رژيم همکاري  و مردم را اذيت و آزار کرده اند. اينها در ميان مردم منفور اند. اما سوال اينجا است که آيا با حذف فيزيکي همکاران رژيم  در لباس شخصي و يا پاسدار و پليس و گارد ويژه و غيره  تغييري بوجود ميايد؟ و بالاخره ترور آري يا نه؟

در اين رابطه و در مکالمات و مکاتباتي که با تعدادي از دوستان و مردم داشته ام که بعضا نقطه نظرهاي مشترکي در اين زمينه دارند که چکيده آن به شرح زير است:

مردم  از اين ترور ها جان تازه اي گرفته اند. مردم تشنه انتقام اند، تبليغات و حرف به تنهايي قانع شان نميکند. مردم از اين اوضاع به تنگ آمده اند.

 اين ترور ها کار هر کسي که بوده پايه اجتماعي او را قوي ميکند. کسي که از اين کارها نکند در آينده ايران چيزي نميشود.

اينها موجوداتي را از بين برده اند که عمري  مردم را اذيت و آزار داده و حتي نابود کرده اند.

اگر شما از اين کارها بکنيد کسي به شما نميگويد تروريست.  اصل جنگ در ايران همين حالا است. کشتن اين کثافت ها بخشي از اين جنگ است.

با تبليغ نميشود، بايد با زور قدرت را از آنها گرفت. بايد اول قدرت را گرفت، بعد مردم را روشن کرد.

ما جوانان ميتوانيم ماموراني را که با بنز هاي سياه رنگشان در خيابانها و در جلو چشم مردم بيکار و گرسنه ويراژ ميدهند، جوانان را اذيت ميکنند و هر روز دهها نفر را دستگير ميکند، خلع سلاح کنيم. ميتوانيم با کوکتل مولوتف به آنها حمله کنيم. تازه اين کارها هنوز جنگ نظامي نيست اين فهماندن به رژيم است که ما هستيم و ديگر نميتوانيم تحمل کنيم.

آنهايي که رفتند سراغ کار اجتماعي يا در زندان اند يا فراري اند. تکان بخوري ميگيرندت اما چند ترور در روز روشن  انجام شد و کسي دستگير نشد....

***

در اينجا به نکاتي در رابطه به اظهار نظرات فوق ميپردازم.

قبل از هر چيز بايد جواب اين سوال را داد که آيا زمان جنگ نهايي (جنگ به معناي نظامي و در همه اشکال آن مثل ترور و حمله به ماشينهاي پليس و ...) با رژيم فرا رسيده است يا نه؟. جواب اين سوال منفي است.

جامعه ما از محلهاي کار تا خيابانها و محلات سکونت مردم و از کارخانه تا دانشگاه، در تب و تاب يک مبارزه بي امان با رژيم قرار دارد. جامعه صحنه و محل کشمکش هاي سياسي و مبارزاتي مردم از کارگر و جوان و دانشجو و کارمند و معلم و زحمتکشان محلات و... با جمهوري اسلامي است. جنبشهاي اجتماعي يکي پس از ديگري سر برآورده اند و عرصه را بر رژيم  تنگ کرده اند. مردم در اين مبارزات و کشمکشها متحد و متشکل ميشوند و رهبران خود را به جلو صحنه ميفرستند. اين جنگي به معناي نظامي اش نيست. اين جدالي دايمي است که در تمام اين سالها ادامه داشته است. جمهوري اسلامي سرانجام در يک قيام توده اي سرنگون ميشود.  به هنگام قيام توده اي و سازمان يافته،‌ مردم دست به اسلحه هم ميبرند و پادگان ها و نيروهاي مزدور رژيم را خلع سلاح ميکنند و خيل عظيمي از سربازان و نيروهاي نظامي به مردم ميپيوندند.

بنا بر اين اکنون زمان جنگ به معناي نظامي و يا جنگ نهايي نيست. نتايج حملات مجاهدين با تانک و توپ را  شاهد بوديم که ظاهرا با همين فلسفه که رژيم را بايد با جنگ نظامي انداخت و الان وقتش است، انجام شد. حتي وسوسه دخالت نظامي امريکا و اسراييل هم همين تفکر و سياست غلط را پشت  خود دارد.

علاوه بر اين، ترور به خودي خود هيچگاه کارساز نبوده است. نه فعاليتهاي چريکي در زمان رژيم سابق و نه ترور هاي مجاهديني  در سالهاي اخير کمکي به مبارزه مردم نکرده اند. در جريان اين ترور ها نه  يکي دو نفر،  بلکه گروه قابل توجهي از سران رژيم کشته شده اند اما اين نه تنها رژيم را نينداخت بلکه عناصر ديگرش را جلو فرستاد و به  قتل عام هايي دست زد که در تاريخ جنايات عليه بشريت کم نظير است. صد هزار اعدام و قلع و قمع کمونيستها و رهبران کارگري و مردمي را همه به ياد داريم.

مردم به مبارزات جمعي، متحد، متشکل و سراسري خود نياز دارند. بايد به کارساز و نتيجه بخش بودن اين مبارزات باور داشت. بمب گذاري  و يا ترور يک يا چند نفر کمکي به روند اين مبارزه نميکند، هيچ، بلکه در اين روند اخلال ايجاد ميکند. اين اعمال فضا را پليسي  و بهانه به دست دشمن ميدهد. هنوز هيچي نشده رهبر سنديکاي شرکت واحد را  به داشتن  اسلحه متهم ميکنند. علاوه بر آن ترور، تلاشهاي فردي را به جاي مبارزه جمعي ميگذارد و مردم را در انتظار نگه ميدارد. گويا مردم بايد منتظر باشند تا رژيم در نتيجه ترور ضعيف و متزلزل شده و آسان تر بيفتد.

گفته ميشود، "مردم  از اين ترور ها جان تازه اي گرفته اند. مردم تشنه انتقامند، تبليغات و حرف به تنهايي قانعشان نميکند..." همين قضاوت خود نشان ميدهد که گويا مردم نه از مبارزات دستجمعي و متحدانه خودشان بلکه از ترور هايي که ديگران برايشان انجام ميدهند روحيه ميگيرند. ترور به نوعي فريب دادن مردم هم هست. گويا ناجيان مردم خارج از صفوف خودشان هستند و آدمهاي مخفي و غيبي هستند که بايد اين مردم را نجات دهند. در حاليکه ناجي خود مردم اند. مبارزات جمعي شان است. اتحاد و تشکل شان است. و رهبران شان است.که آنها را ميشناسند و در صف مقدم اعتصاب و تظاهرات و مبارزات روزمره شان هر روزه آنها را ميبينند.

اين قابل درک است که  حذف هر عنصر جنايتکار رژيم مردم را خوشحال ميکند. اما ترور، مردم را منتظر بالا و دستهاي غيبي نگه ميدارد. منتظر کساني که بايد بيايند و انتقام شان را بگيرند. ترور حتي ممکن است  مردم را از صحنه خارج کند و منتظر معجزه ترور نگه دارد. عناصر و مهره هاي رژيم تمام شدني نيستند. اين سيستمي است که مدام جانشين ميکند و  جنايتکار و مزدور پرورش ميدهد. کرمهاي يک گنداب را نميشود يکي يکي از بين برد. بايد  مرداب را خشکاند تا  انگل ها از بين بروند. بايد جمهوري اسلامي را انداخت تا اين جانوران و انگل هاي همکارش  از بين بروند.

مردم خود بايد جرات پيدا کنند و به ميدان بيايند. ترور هاي کور و بي هدف فضا و  امکان را بر  مبارزات اجتماعي و همه جانبه تنگ نموده و کار را سخت تر ميکند. اقدامات تروريستي چيزي جز بي مسئوليتي در قبال مبارزه اجتماعي مردم نيست.

اما اينکه ترور پايه اجتماعي احزاب را قوي ميکند و  کسي که اين کار را نکند در آينده ايران جايي ندارد،

اولا در هيچ کجاي دنيا يک جريان تروريستي را نميتوان پيدا کرد که پايه اجتماعي قوي داشته و يا توده اي شده باشد. اين غير ممکن است. هيچ کارگر يا فرهنگي و کارمند و پرستار و خلاصه هيچ آدم ريشه داري در جامعه عضو يک جريان تروريستي نميشود. مبارزه مردم علني و رو در رو است و مکانيسم خودش را دارد. اين مکانيسم ها تجمع، اعتصاب، تظاهرات، اتحاد،  تشکل، هياتهاي نمايندگي و مجامع عمومي بزرگ و صف وسيع رهبران است. اين راه فلج کردن رژيم است. قيام توده اي کار رژيم هاي ديکتاتوري را ميسازد.

شکي نيست که اين رژيم را بايد با زور انداخت و خودش نميرود. و قدرت را بايد از آن گرفت.  اين الزاما معطل آمادگي کامل همه مردم نيست. يک حزب قوي و صاحب نفوذ و محبوب در ميان مردم و با رهبران و کادر ها و شخصيتهاي اجتماعي و توده اي ميتواند با کارداني براي کسب قدرت اقدام کند. اين کار با يک سلسله اقدامات پشت سر هم و ضربات سياسي کاري بر دشمن ممکن ميشود و صد البته اين حزب بايد مسلح هم بشود. روزهاي پاياني عمر رژيم و خونريزي هاي بيرحمانه اش را بايد با زور اسلحه کوتاه کرد. و همچنين براي دفاع از آزادي و حرمت انساني و براي تضمين اينکه قوم پرستي و مذهب و دخالت خارجي به انقلاب مردم خون  نپاشد و جنگ قومي درست نکند بايد مسلح بود و جلو سناريوي سياه شان را گرفت. حزب ما با اعلام گارد آزادي اين تعهد خود را به جامعه اعلام کرده است. اما گارد آزادي  براي انجام ترور و يا بمب گذاري و غيره  نيست . ميليشياي توده اي براي اهداف فوق است. برخلاف  اقدامات تروريستي و کور،‌گارد آزادي نيرويي براي فراهم کردن فضاي سياسي بازتر براي جوانان و مردم محلات، و کوتاه کردن دست مزدوران رژيم از اين محلات و دخالت شان در زندگي مردم است. ممکن است در همين کردستان زودتر از نقاط ديگر ايران زمان دست بردن به اسلحه  برسد. گارد آزادي  تدارک براي اين زمان معين هم هست . اما اکنون بايد قدرت سازماندهي و رهبري مبارزه مردم را داشت. اين کار يک حزب سياسي و رهبران مردم است،

بايد مبارزه مردم را سازمان داد. اين کار آساني نيست. ترور يک ماجراجويي و در مقايسه با سازماندهي مردم سهل الوصول ترين کار است.ممانعت از تعرض ماموران رژيم در هر لباسي و حتي مانع حضور آنها در محلات راههايي ديگري هم دارد. مساله اساسي و مهم اين است که مردم دخالت کنند. عکس العمل نشان دهند و شاهد و تماشاچي مانور نيروهاي رژيم و اذيت و آزار جوانان پسر و دختر و فرزندان خود نباشند. گروههاي جوانان متشکل و متحد هر محله ميتوانند از ورود نيروهاي رژيم و جاسوسان به محله جلوگيري کنند. محله ميتواند مال مردم باشد و دور از دخالت و حضور مزدوران، آزادي و حرمت انساني در آن برقرار و تضمين شود.

ما بايد حقيقت را به مردم بگوييم. بايد مردم را به ميدان بکشيم. اين هنر رهبراني است که مبارزه مردم را سازمان ميدهند. متحد و متشکل شان ميکنند. رهبران چپ و راديکال و کمونيستي که در پيشاپيش مردم و رو در روي دشمن در ميدان اند. رهبران مردم تعيين کننده اند. عناصر آگاهي  که توده مردم را به  دنبال خود دارند. هر حزب و جرياني که طيف وسيعي از اين رهبران را با خود داشته باشد ميتواند قدرت را هم بگيرد. با يک موتور سيکلت و يک کلت نميشود قدرت را گرفت. بايد نيروي نظامي هم داشت. اما حالا وقت  درگيري نظامي در شهرها نيست.