محمود قزويني

 

 چگونه ميتوان از تکرار تجربه تلخ تنها ماندن سنديکاي کارگران شرکت واحد جلوگيري کرد

 

تجربه تنها ماندن سنديکاي کارگران شرکت واحد و عدم پشتيباني بخشهاي مختلف طبقه کارگر از آن يک تجربه تلخ براي هر فعال و رهبر کارگري در ايران بوده است. هنوز اسانلو در زندان است و رژيم فعلا وقعي به سنديکا نميگذارد. اين بسيار براي همه ما تلخ است. شکي نيست علت اصلي اين وضعيت در متشکل نبودن کارگران و عدم وجود تشکل مستقل کارگري است. بدون تشکل مستقل، حمايت بخشهاي مختلف کارگري از يکديگر بسيار بندرت صورت ميگيرد و اين حمايتها کمتر سازمانيافته است. مورد سنديکاي شرکت واحد استثناء نيست. کارگران بهشهر و خاتون آباد و شاهو و نساجي سنندج و پتروشيمي اراک نيز مورد حمايت ديگر کارگران قرار نگرفتند. بر سر يک خواست مانند دستمزدهاي معوقه در سال صدها اعتصاب صورت ميگيرد که هيچ هماهنگي با يکديگر ندارند. و نه تنها اين، بلکه کارگران اعتصابي که براي يک معضل مشخص مانند پرداخت دستمزدهاي معوقه به ميدان آمده اند از يکديگر نيز حمايت نميکنند. کارگران بهشهر اعتصاب ميکنند و يک ماه تمام مبارزه ميکنند و تازه وقتي اعتصابشان خاتمه يافته است، بارش اصفهان اعتصاب را شروع ميکند. و يا همزمان کارگران چندين کارخانه و مرکز کاري براي دستمزدهاي معوقه دست به اعتصاب ميزنند، بدون اينکه ميان آنها هماهنگي صورت گرفته باشد اصلا ارتباطي ميان آنها باشد. اعتصاب در شرکت واحد هم بدون اتصال و همياري با مراکز ديگر کارگري صورت گرفت و تا آخر هم تنها ماند و از پشتيباني وسيع هم طبقه ايهاي خود در ايران محروم ماند

 

چگونه ميتوان در همين شرائط بر اين مشکل فائق آمد؟ نميتوان حمايت بخشهاي مختلف کارگري از مبارزه يکديگر را به کسب تشکل موکول کرد. حتي نميتوان آن را به تشکيل مجمع عمومي در کارخانه و محل کار و انتخاب نماينده و در ارتباط قرار گرفتن نماينده ها با يکديگر موکول کرد. اين البته کاري است ممکن و شدني در حال حاضر. اما پيشروي و پسروي در اين کار به خيلي فاکتورهاي ديگر وابسته است که همگي با اراده فعالين کارگري در محل که به معضل اشراف دارند هم حل نميشود. براي همين بايد کار ديگري را در دستور قرار داد. شکي نيست که براي جلوگيري از تکرار چنين تجربه اي بايد به تشکل يابي وسيع طبقه کارگر ياري رساند. اما آيا تا دستيابي همه بخشهاي کارگري به تشکل مستقل و مبارز خود ما بايد انتظار چنين تجربه هاي تلخ را داشته باشيم . آيا راه ميانبري وجود ندارد؟

چرا!. چنين راهي وجود دارد. مبارزه و اعتصاب کارگران در ايران خود نشان ميدهد که کارگران در بدترين حالت نيز اتميزه نيستند و مبارزه شان در خلاء صورت نميگيرد. اگر کارگران از تشکل خود محرومند،  کارگران فعال و مبارز در پيوند و ارتباط با يکديگر هستند. اين کارگران در محافل گوناگون خانوادگي و...با هم در ارتباطند ارتباطات متنوعي با يکديگر دارند.  نزديک ساختن و عميق تر و گسترده تر ساختن رابطه رهبران و فعالين کارگري بخشهاي مختلف کارگري با يکديگر ميتواند جلوي تکرار اين تجربه تلخ را در همين شرائط کنوني بگيرد. پيوند هر چه  گسترده تر و هر چه سراسري تر شبکه محافل فعالين و رهبران کارگري  راه فائق آمدن بر اين مشکل در شرائط امروز است.   تجربه تلخ شرکت واحد يکبار ديگر به ما گوشزد کرد که از طبقه کارگر غير متشکل نميتوان زياد انتظار داشت. نميتوان به کارگران خرده گرفت که چرا همکاران خود را تنها گذاشتيد.

 

مبارزات جاري و روزمره کارگران در ايران که در سال به هزاران اعتصاب کوچک و بزرگ ميرسد،  توسط رهبران عملي کارگري در محل صورت ميگيرد. اعتصاب و مبارزات پراکنده کارگري  نشان ميدهد که ارتباط ميان اين رهبران عملي با هم ديگر وسيع نيست. ارتباط اين رهبران محدود به فعالين کارگري در محل کار خودشان و يا حداکثر با رهبران عملي هم صنف خود ميباشد. پراکندگي در مبارزات و اعتصابات بر سر دستمزدهاي معوقه در نساجي ها نشان ميدهد که ميان رهبران عملي يک صنف هم رابطه اي برقرار نيست و يا رابطه بسيار ضعيفي برقرار است. براي بيرون آوردن مبارزات کارگري از پراکندگي و ايجاد هماهنگي در ميان بخشهاي مختلف جنبش کارگري و يا حتي ايجاد هماهنگي در مبارزات بر سر مسائل مشخص مانند پرداخت دستمزدهاي معوقه و حمايت از سنديکاي شرکت واحد، بايد فکري براي ايجاد رابطه و پيوند وسيع رهبران عملي با يکديگر کرد. من قبلا به اين معضل در مقاله ام با عنوان عبور از محافل کارگري به نهادهاي کارگري سراسري پرداختم. از آن زمان تاکنون نهادهايي در ايران شکل گرفتند که به دلائلي که از حوصله اين مقاله خارج است در گام برداشتن در رفع اين معضل زياد موفق نبودند.

    

 

با گسترش اعتراضات و اعتصابات کارگرى، مسئله خاتمه دادن به پراکندگى و به ميدان آوردن نيروى متحد و سراسرى کارگران معضل روز هر فعال کارگرى است. به اين مشکل در شرائط کنونى چه پاسخى بايد داد؟ در مقابل تعداد کمي از رهبران و نمايندگان واقعي کارگران که در جامعه شناخته شده هستند، صدها و هزاران فعال و رهبر کارگري، رهبر و فعال صدها و هزاران اعتصاب و اعتراض موفقيت آميز و غير موفقيت آميز را در جامعه کسي نميشناسد. ارتباط ميان رهبران و فعالين کارگري معدود مانده است. دست رهبران و فعالين کارگري در دست صدها فعال و رهبر ديگر نيست. يکي از علل اينکه فعالين و رهبران سنديکاي شرکت واحد، علارغم تلاششان نتوانستند، کارگران بخشهاي ديگر را به حمايت از خود بکشانند، همين عدم وجود و يا محکم نبودن رابطه فعالين و رهبران کارگري در سطح وسيع با يکديگر است.

 

تاکنون به جز موارد نادري مانند شرکت واحد که رهبران و فعالين آن موفق به ايجاد تشکل پايدارتر خود در شکل سنديکاي کارگري شده اند، مبارزات کارگري در بخشهاي عمده و بزرگ صنعتي در ايران عموما از طريق تشکيل مجمع عمومي پيش برده ميشود. راه دستيابي گسترده و انبوه به تشکل پايدارتر مانند شورا و سنديکا در ايران امروز، همچنان از کانال تشکيل مجمع عمومى و انتخاب نماينده و يا نمايندگان و ارتقاه و گسترش آن استوار است. سازمانيابي توده اي کارگران در شرائط کنونى از طريق مجمع عمومى منظم و هيئت نمايندگى مجمع عمومى صورت ميگيرد.

البته کارگران شرکت واحد نشان دادند که در شرائط کنوني ميتوان به تشکل پايدارتر مانند سنديکا و شورا نيز دست يافت و آن را حفظ کرد. اما چيزي که من ميخواهم در اينجا به آن بپردازم به مسئله سازمانيابي توده اي کارگران مربوط نيست. بلکه به سازمانيابي فعالين و رهبران کارگري مربوط است. در شرائط نبود تشکل سراسري کارگران، پيوند نزديکتر و عميق تر فعالين و رهبران کارگري، در اتحاد سراسري کارگران و سازماندهي اعتراضات سراسري نقش موثري دارد. در صورت وجود يک ارتباط گسترده و عميق ميان فعالين و رهبران کارگري در بخشهاي مهم صنعتي، ميتوان اميدوار بود که سنديکاي شرکت واحد و يا در آينده شورا و يا سنديکاي فلان کارخانه و بخش از حمايت کارگران بخشهاي ديگر برخوردار ميشود. اما چگونه ميتوان اين پيوند را عميق و گسترده ساخت. چگونه ميتوان دست فعالين و رهبران کارگري اعتصاب بهشهر را در دست فعالين و رهبران خاتون آباد و دست پتروشيمي و بهشهر و خاتون آباد و نساجي سنندج را در دست سنديکاي شرکت واحد  گذاشت.

 

راه نرديک شدن و پيوند سريع رهبران و فعالين کارگري به يکديگراين نيست که شبکه هاي محافل کارگري مانند سالهاي دهه 60 و 70 با يکديگر به تدريج با هم ارتباط بگيرند، بلکه براه انداختن انجمن ها و کانونهايي از فعالين و رهبران کارگري است. کانونها و انجمن هايي از فعالين کارگري بر سر مسائل و مطالبات متنوع کارگري بايد شکل بگيرد. ميتوان بر سر هر مطالبه و مسئله طبقه کارگر و يا يک بخش آن، نهاد و انجمن داير کرد. انجمن حق آزادي اعتصاب، انجمن پيگيري دستمزدهاي معوقه، انجمن همبستگي کارگران، کانون تلاش براي آزادي تشکل و.... اين نهادها اين امکان را فراهم ميسازند که رهبران و فعالين کارگري در سطح وسيع با هم آشنا شوند، پيونشان عميقتر شود و مبارزات بخشهاي مختلف طبقه را  با يکديگر هماهنگ سازند. اين تشکل ها ميتوانند مانند يک نهاد سراسري فعالين و رهبران کارگري عمل کنند. در صورت وجود دهها نهاد فعال که هر کدام به مرکزي براي فعالين کارگري تبديل شده اند، ميتوان اميدوار بود که تجربه تلخ شرکت واحد تکرار نخواهد شد و فعالين و رهبران کارگري ميتوانند بخشهاي مختلف طبقه را به حمايت از يکديگر بکشانند.

 

همينجا بايد بگويم که تجربه چند نهاد مربوط به کارگران که در سالهاي اخير در ايران اعلام موجوديت کرده اند، چندان موفقيت آميز نبوده است.  آنها نه اهداف روشني براي خود داشتند و نه پراتيک روزمره شان توانسته است چاله اي را پر کند و واقعا به مرکزي براي پيوند رهبران عملي کارگران تبديل شود