طبقه كارگر بدون حزب سياسي خود برده مزدي باقي مي ماند.

مظفر محمدي

 

مبارزه طبقاتي

وجود طبقات و مبارزه طبقاتي در جامعه سرمايه داري يك داده عيني، اجتماعي و قابل مشاهده است، كشف كسي نيست.

از همان آغاز پيدايش سرمايه داري، طبقات بوجود آمده اند و مبارزه طبقاتي به قدمت تمام اين تاريخ است. بورژوازي هم، طبقات و مبارزه طبقاتي را قبول دارد و تا اينجا تفاوتي بين كمونيست ها  و بورژوازي نيست.

تفاوت در اين جا است كه از نظر  بورژوازي،  پديده طبقات و جامعه طبقاتي  ازلي و ابدي و غير قابل تغيير است. اما از نظر ماركس و ماركسيست ها اين واقعيت ميتواند و بايد تغيير كند و مبارزه طبقاتي ميتواند و بايد به سرنگوني بورژوازي و برقراري ديكتاتوري پرولتاريا بينجامد.

از نظر ماركس، با وجود طبقات و مبارزه طبقاتي مداوم،‌ شرايط عيني براي اين تغيير فراهم است. اين شرابط عيني ،‌ نه حالا بلكه از بيش از يكصد سال قبل فراهم شده است. اما علت اينكه شرايط بردگي مزدي  ادامه دارد اين است كه طبقه كارگر به لحاظ ذهني براي ايجاد اين تغيير آمادگي ندارد. و اين آمادگي بخودي خود و يا در نتيجه  مبارزه طبقاتي و اقتصادي مداومي كه برقرار است بوجود نيامده و نخواهد آمد. اين كار حزب سياسي و كمونيستي طبقه كارگر است. اين  حكم را كه طبقه كارگر بدون حزب سياسي و كمونيستي خود برده مزدي باقي ميماند، تاريخ به اثبات رسانده است.

 

گفتم صرف عقيده و يا حتي علاقه به مبارزه طبقاتي، تفاوتي را بين بورژوازي و اعوان و انصارش با چپ ها و كمونيست ها  نشان نميدهد. نمايندگان سياسي و مصلحين بورژوازي و ليبرال ها، مدام هشدار و ندا ميدهند كه نبايد گذاشت  شكاف طبقاتي و فاصله طبقات مدام عميق و عميق تر شود. بايد توازني برقرار شود تا باعث شورش و قيام بردگان مزدي نگردد. بورژوازي بخصوص در شرايط  پيشرفتش، هميشه هواي اين وضع وحال را داشته و سعي كرده است سوپاپ هاي اطميناني براي جلوگيري از عصيان مزدبگيران تامين نمايد. بورژوازي در مقابل مبارزه طبقاتي و مبارزه اقتصادي كه به طول عمر طبقه كارگر و نظام سرمايه داري جود داشته، همواره سعي كرده  است به نوعي رفرم و اصلاحات و قبول درجه اي از دخالت نمايندگان كارگران در سرنوشت كار و مزد خود  تن بدهد و  اساسا مبارزه طبقاتي را در همين حد سازش كار و سرمايه نگه دارد و به اصطلاح يك همزيستي طبقاتي را تامين و تضمين كند. اين همزيستي از نظر بورژوازي ازلي و ابدي است.

 

 كم نيستند مكاتب فكري، فلسفي و سياسي قديم و جديد كه تحت نام ماركسيسم و سوسياليسم و چپ در اين مساله با بورژوازي هم نظرند.  از نظر اينها "طبقه كارگر ديگر عامل تحول اجتماعي نيست چرا كه بوسيله سيستم حكومتي به علت كره اي كه بر نان آنان ماليده شده است منافعش با منافع نظام در هم تنيده شده است!" اين بخش چپ كه مرعوب قدرت مطلقه بورژوازي اند، توجيهات فلسفي و روانشناسانه در اوضاع طبقات و استنتاج سياسي  ناتواني طبقه كارگر در تغيير شرايط اجتماعي كنوني مشغول را امر و وظيفه خود قرار داده اند. 

به همين دليل است ديگر حزب سياسي طبقه كارگر و طبقه كارگر و انقلاب در تفكر و سياست اين بخش چپ بيگانه است و هر گونه حرفي از اين مقولات،  آنها را برآشفته ميكند. "براي اينها طبقه كارگر هم بخشي از خلق است و با بخشهايي از بورژوازي و خرده بورژوازي اشتراك منافع دارد  و بنا بر اين مبارزه طبقاتي را هم كه نميشود آن را پنهان كرد، بايد در اين چارچوب تعريف كرد و توضيح داد. نسخه اين چپ براي طبقه كارگر در نهايت همان همزيستي مسالمت آميز ازلي و ابدي طبقات  است .

 

حزب سياسي طبقه كارگر

طبقه كارگر بدون حزب سياسي و سخنگوي سياسي خود كه هدف خلع يد از بورژوازي و كسب قدرت سياسي و برقراري سوسياليسم  را در دستور خود قرار داده است قادر به  تغيير اين وضع نيست. و اين كاري مربوط به آينده نيست. كار همين امروز است.

ماركس بيش از صد سال پيش اين حكم را داده و لنين و بلشويك ها هم اوايل قرن بيست اين تغيرات را  به عمل در آوردند.

ماركس ميگويد:

«پرولتاریا در نبرد خود علیه قدرت جمعی طبقات صاحب امتیاز، تنها زمانی می تواند بصورت طبقه عمل کند که حزب سیاسی خاص خود را، در مخالفت با تمامی احزاب کهنه ای که توسط طبقات صاحب امتیاز شکل گرفته اند، داشته باشد. برپائی یک حزب سیاسی توسط پرولتاریا بمنظور تأمین پیروزی انقلاب اجتماعی و هدف غائی آن یعنی محو همهء طبقات، ناگزیر است. ائتلاف نیروهای طبقهء زحمتکش، که پیشاپیش در پیکارهای اقتصادی حاصل شده، باید همچنین بصورت اهرمی در دستان طبقهء کارگر در نبردش علیه قدرت سیاسی استثمارگران عمل کند. سروران کرهء خاکی و سروران سرمایه همواره از امتیازات سیاسی خود در جهت دفاع از انحصارات اقتصادی خود و ابدی ساختن آن ها و به اسارت گرفتن کار، سود جسته اند و هم از این رو، کسب قدرت سیاسی وظیفهء بزرگ پرولتاریا را تشکیل می دهد.»

 

مكاتب فكري و سياسي و احزاب و جريانات گوناگوني به نام كمونيسم و كارگر وجود داشته و دارند كه اگرچه اعضايشان را اعضاي اتحاديه هاي كارگري و كارگران كارخانه ها و مزدبگيران جامعه تشكيل داده و ميدهند، اما در تفكر و عمل سياسي همه آن ها حزب قدرت سياسي طبقه كارگر غايب است. از نظر همه اينها هيچگاه شرايط براي قدرت گيري طبقه كارگر و حكومت كارگري برقراري سوسياليسم فراهم نبوده و ظاهرا تحقق اين تغيير امري است محال و شايد اصلا غير لازم.

 از نظر اينها طبقه كارگر بايد خرد خرد مبارزه اقتصادي بكند، مبارزه طبقاتي كارگر همين مبارزه اقتصادي براي بهتر كردن حال و روز كار مزدي اش هست و حتي وقتي پاي  قدرت سياسي و يا شركت طبقه كارگر در قدرت به ميان مي آيد، بايد قانون بازي بورژوازي و نظامش را رعايت كند و به مباني نظام يعني كار مزدي و سرمايه و سود وفادار مانده و انديشه  لغو كار مزدي را بكلي از مخيله خود دور كند. در غير اينصورت "آنارشيست"، "بلانكيست" و "سياسي، نظامي" ميشود.

راديكال ترين اين طيف كه اساسا در حاشيه جريانات اصلي قرار دارند، حتي اگر اگر نامي از سوسياليسم و كمونيسم ميبرند، اما در عمل روشهايي را پيشنهاد ميكنند كه طبقه كارگر را از هدف كسب قدرت و رهايي از استثمار دور ميكند. كل ا ين مكاتب و جريانات و احزاب چپ و به نام كمونيست، سوسياليست، سوسيال دمكرات و غيره كه ليست بلندي را تشكيل ميدهند در يك كلام كمونيسم بورژوايي اند.

بقاياي احزاب كمونيستي اقمار شوروري سابق و پرو روس، احزاب و جريانات  مائوئيست و پرو چين، پوپوليست ها، كمونيسم جهان سومي و ضد امپرياليست و طرفدار رشد سرمايه خودي، كمونيسم مذهبي و ملي، سوسيال دمكراسي و غيره بخش اساسي اين ليست از كمونيسم بورژوايي را تشكيل ميدهند.

در برنامه همه اين احزاب نام كارگر، دستمزد كارگر، اعتصاب كارگري، حرف از بيچارگي  و بدبختي كارگر و يا رفاهياتي براي كارگر وجود دارد. بخشي از اين احزاب، حتي به نام كمونيسم و سوسياليسم و  كارگر قدرت گرفته و يا در قدرت با بورژوازي شريك شده اند. اما اين قدرت گيري هيچوقت به رهايي طبقه كارگر، لغو كار مزدي و برقراري سوسياليسم و كمونيسم منجر نشده است. كسب قدرت از جانب اين ها به برقراري سرمايه داري دولتي به جاي سوسياليسم  و يا در مقاطعي ايجاد دولت رفاه ( همان ماليدن كره بر نان طبقه كارگر)‌ منجر شد و نهايتا همه اين جريانات  محو سرمايه داري و لغو كار مزدي را امري محال دانسته و همزيستي طبقاتي را پذيرفته اند.

 

در مقابل كمونيسم بورژوايي، ماركسيسم  و ماركسيسم قرار دارد كه حكومت كارگري و برقراري سوسياليسم را همين امروز كمونيست ها و طبقه كاگر ميداند.  بنا بر اين كسي كه به اين معتقد نيست، حزب سياسي طبقه كارگر را نه تنها لازم ندارد بلكه با آن به ضديت هم ميپردازد. به مانند حزب توده ميرود و در بناي جمهوري اسلامي و عدالتخواهي "سوسياليسم"‌ اسلامي شريك ميشود و بخشي هم با عروج دوم خرداد دمشان را روي كولشان ميگذارند و ميروند و مبلغ جامعه مدني و اصلاحات ميگردند...

براي كساني كه رهايي طبقه كارگر امرشان نيست، بنابراين ضديت با حزب سياسي طبقه كارگر يك اولويت و  امر بي بروبرگرد آنها است.

حزب سياسي طبقه كارگر، از نظر ماركس، لنين و از نظر ما حكمتيست ها ، حزب قدرت سياسي است. حزبي است كه در هر مبارزه سياسي و اقتصادي و در مبارزه طبقاتي اين افق را پيشاروي خود و كل طبقه نگه داشته و  براي اين كار نقشه و برنامه ميريزد و تاكتيك تعيين ميكند.

حزب سياسي طبقه كارگر از همان آغاز پيدايشش مخفي نميكند كه هدفش براندازي سرمايه داري و برقراري سوسياليسم و حكومت كارگري است. مخفي نميكند كه اين كار جز با قيام مسلحانه طبقه كارگر و توده هاي زحمتكش تحت رهبري طبقه و حزبش ممكن نيست. حزب سياسي طبقه كارگر از همه ابزارهايي كه حزب و طبقه را يه اين هدف نزديك ميكند و ميرساند استفاده ميكند. از هر تحول اجتماعي و دمكراتيكي به نفع انقلاب سوسياليستي اش استفاده ميكند. حتي جايي كه لازم باشد هم موقتا سازش ميكند.

 

تجارب تحولات جوامع بشري قابل جمعبندي و استفاده هستند اما قابل كپي كردن در هر زمان و مكاني نيستند. هر تحولي و در هر مكان و زماني خصلت و تفاوت هاي خود را دارد و سياست و تاكتيك و روش هاي متفاوتي را در قبال آن مي طلبد. اما چيزي كه قابل تغيير و تجديد نظر نيست و نميتوان و نبايد از جلو چشم دور نگه داشت، مساله انقلاب مداوم و بلاواسطه سوسياليستي است. اين قطب نمايي است كه تنها يك حزب سياسي و كمونيستي طبقه كارگر كه قدرت سياسي را در دستور كار فوري خود قرار داده است، دارد نه ديگران. طبقه كارگر بدون اين حزب الي الابد برده مزدي باقي ميماند.

نئوتوده ايست ها و حزب سياسي طبقه كارگر

علاوه بر گرايشات و جريانات و مكاتب فكري و سياسي غير ماركسيستي و غيركارگري، طبقه كارگر و كمونيسم امروز در ايران با  پديده  نئوتوده ايسم روبرو است. اين جريان به لحاظ مباني فكري و استنتاجات سياسي اش جريان جديدي نيست. كورش مدرسي، مباني فكري و نتيجه گيري هاي سياسي مواضع اين جريان را در بحثي تحت عنوان "تولد نئوتوده ايسم در سياست ايران" توضيح داده و افشا كرده است كه توجه خوانندگان را به آن جلب ميكنم.

 

در اينجا مخاطب من كمونيستهايي است كه ميبايست در مقابل اين جريان مزاحم و مضر قاطعانه بايستند و از حزب سياسي و كمونيستي طبقه كارگر دفاع كنند و خود اين حزب را در محل هاي كار و زندگيشان بسازند.

نئوتوده ايست ها با استناد به گزارش هاي وزارت اطلاعات، كارگران و كمونيست ها را از حزب سياسي خود برحذر ميدارند. حزب سازي و پيوستن به حزب كمونيستي را ممنوع اعلام ميكنند چرا كه وزارت اطلاعات انسان هاي آزاديخواه و برابري طلب را به عضويت در حزب كمونيستي متهم كرده و زير شكنجه آنها را مجبور به اعتراف به فعاليت متشكل كمونيستي ميكند. بورژوازي و سازمانها ي پليسي و جاسوسي و شكنجه گرانش مخفي نميكنند كه با حزب كمونيستي كارگران سر سازش ندارند. امروز حتي جواني را كه در چهار شنبه سوري آتش روشن كرده است را دستگير ميكنند و او را تهديد ميكنند كه عضو حزب كمونيست حكمتيست ها است. آنها اين كار را ميكنند تا به جامعه اعلام كنند كه براي بورژوازي هر چيزي قابل تحمل است بجز حزب سياسي و كمونيستي طبقه كارگر. بورژوازي نميتواند مخفي كند و نكرده است كه مبارزه طبقاتي اگر توسط حزب سياسي طبقه كارگر سازمان داده شود تيشه به ريشه سرمايه داري ميزند و بنا بر اين بايد تلاش كند كه كل جامعه را متوجه كند كه تحمل چنين ريسكي را نخواهد كرد. و جز اين از بورژوازي و دولتش انتظار ديگري نميرود.

با وجود اين تهديدات و سركوبگريهاي بورژوازي و دولتهايشان، فعاليت كمونيستي و سازمانيابي طبقه كارگر درحزب سياسي اش تحت هر شرايطي تعطيل بردار نيست. كمونارهاي پاريس در محاصره  بورژوازي فرانسه و دشمنان خارجي، فعاليت كمونيستي و قيام مسلحانه شان را سازمان دادند، بلشويك ها در شرايط استبداد و خفقان تزاري حزب سياسي و كمونيستي طبقه كارگر را تشكيل دادند و قيام و انقلاب كارگري را سازمان دادند. كمونيستها در ايران چه در استبداد شاهنشاهي و چه متعاقبا ديكتاتوري بورژوايي اسلامي، براي يك روز هم  فعاليت كمونيستي را تعطيل نكرده اند. كمونيست ها در كردستان در مقابل ارتش و سپاه تا دندان مسلح جمهوري اسلامي مسلحانه به مقاومت و دفاع از آزادي و  انقلاب پرداختند، در مقابل توطئه هاي بوژوازي ناسيوناليست كرد ايستادند و آن را سرجايش   قرار دادند و در بطن يك مبارزه سياسي بي امان، حزب كمونيست كارگري و سرانجام  حزب حكمتيست را سازمان دادند.

اگر بورژوازي عليرغم ديكتاتوري و سركوبگري هايش نتوانسته است ونميتواند مانع فعاليت كمونيستي و برابري طلبانه كمونيست ها و كارگران بشود، بنا براين  و به طريق اولي نئوتوده ايست ها نبايد بتوانند بر سر راه حزب سياسي طبقه كارگر و فعاليت متشكل كمونيست ها و كارگران درحزبشان مزاحمت ايجاد كنند.

اين هشدار به اين دليل است كه نئو توده ايست ها به مانند بورژوازي حاكم نه در طرف مقابل كمونيسم و كارگر، بلكه در جبهه طبقه كارگر و به نام كمونيسم و سوسياليسم حرف ميزند. ظاهرا خودي است، ظاهرا از كارگر و منافعش حرف ميزند و به عنوان دوست و دلسوز ظاهر ميشود و از موضع معلم و عقل كل و كسي كه جانب احتياط را ميفهمد و  خطر نميكند و ... با كارگر و كمونيست ها حرف ميزند.

از نظر من اين پوزيسيون و موقعيت نه از سر رياكاري صرف و يا نيت بد اين جريان است،  بلكه به تبع مباني فكري و مواضع نظري اي است كه نئوتوده ايست ها دارند كه آن ها را به اين استنتاج سياسي رسانده است و آنها را در منع كردن كمونيست ها وكارگران از حزب سياسي شان با بورژوازي همسو و همگام كرده است.

 

نئوتوده ايست ها تلاش ميكنند تا كمونيست ها را با استناد به پرونده هاي زندان و اطلاعات  شكنجه گران جمهوري اسلامي، از فعاليت كمونيستي و پيوستن به حزب سياسي طبقه كارگر بترسانند و برحذر بدارند و متقاعدشان كنند كه فعاليت متشكل كمونيستي، حزبيت سياسي طبقه كارگر منطقه ممنوعه اي است كه نبايد به آن قدم نهاد. از نظر اينها، كمونيست ها بايد بنشينند و هر كه براي خود و يا در محافل فلسفي و تحقيقاتي به بررسي احوال جامعه و تعبير و تفسير موقعيت بورژوازي و جناح هايش و طرفداري از يكي و مخالفت با ديگري بپردازند و در اين زمين هموار بازي كنند. و باز از نظر اينها،‌ الان دوره اصلاحات و انقلابات مخملي است. دوره انقلابات كارگري و حرف از حزب قدرت سياسي كارگرنيست. اصلا انقلابيگري در ايندوره بي معني است. بايد "عاقل" بود و روندهاي كنوني و "واقعيت" هاي جامعه سرمايه داري و ديكتاتوري و خفقان آن را پذيرفت...

در مباني فكري و سياسي اين جريان بحثي از تغيير نيست. بحث بر سر تفسير وقايع و پيش بيني روندها و انتظار نتايج خودبخودي آن است.  و ظاهرا دخالت و اراده بشر در اين تغيير نقشي ندارد.

اما براي نئو توده ايست ها، اين سطح از توجيهات فلسفي و به اصطلاح تئوريك براي قانع كردن كارگران و كمونيستها كه دورحزب سياسي كمونيستي را خط بكشند، هنوز كفايت نميكند. بايد براي اين كار فاكت هم داشت. و فاكت آنها پرونده هاي زندان و شكنجه گران وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي است.    

امروز وزارت اطلاعات پخش ميكند كه فلاني به عضويت در حزب حكمتيست اعتراف كرده است. اين براي اين جريان يك فاكت است. و مدرك  و دليل ديگر با استناد به اين خبر پيدا ميشود كه بگويند،‌ ديديد و نگفتيم كه حزب سياسي و كمونيستي مضر است، خطرناك است و نكنيد! اصلا كارگر حزب ميخواهد چكار! كارگر بايد خرد خرد مبارزه طبقاتي بكند و از شكافهاي بورژوازي براي اضافه كردن شندرغاز به دستمزدش استفاده كند. الان نه وقت آن است كه طبقه كارگر حزب داشته باشد و نه وقت انقلاب كارگري است.

نئوتوده ايست ها اين صورت مساله را پذيرفته اند كه اين بازجويان و شكنجه گران جمهوري اسلامي نيستند كه مقصرند و جنايت ميكنند و شكنجه ميكنند، اين تقصير كمونيست ها و كارگران است كه سراغ كار متشكل كمونيستي و حزبي شان ميروند! ميگويند چشمتان كور، كسي كه خربزه ميخورد پاي لرزش هم مي نشيند! سراغ "حزب سياسي نظامي حكمتيست" نرويد تا دستگير و شكنجه نشويد! اصلا پاي هر كسي را كه وابسته به حزبي است و وارد كار اجتماعي و جنبشها و اعتراضات توده اي ميشود را بايد قطع كرد. و اين عينا همان سياست بورژوازي و پليس مخفي و سياسي اش است. بورژوازي هم ميگويد، درجه اي ازاعتراض و اعتصاب اشكالي ندارد. اما يادتان نرود كه پاي احزاب را به اين اعتراضات نكشانيد. هر ردپايي از فعاليت متشكل كمونيستي و حزبي را از بين ميبريم تا كسي ديگر جرات نكند به فعاليت متشكل فكر كند. تا كارگر كمونيست به حزب سياسي اش فكر نكند و تا كمونيستها به سازمانيابي  حزبي فكر نكنند و محافل بي آزار يا گروه فشار در حاشيه جامعه بمانند.

 

اما نبايد  اجازه داد حتي يك كمونيست و كارگر تسليم اين فضا بشود.

كمونيست ها بايد به اين ابلهان سياسي بگويند، كه چرا به جاي منع كردن ما از فعاليت كمونيستي و حزبيت سياسي،  جمهوري اسلامي و وزارت اطلاعات و شكنجه گرهايشان را از شكنجه كردن و منع فعاليت سياسي و انساني و منع آزادي بيان و تشكل و حزب محكوم نميكنيد. چرا جاي قاضي و متهم را عوض ميكنيد؟ فردا كه درب زندانها شكسته شوند بازجويان و شكنجه گران دولت از مردم به خاطر شكنجه و آزار فعالين و نمايندگان سياسي شان طلب بخشش خواهند كرد. آنوقت شما كه همين فعالين را به خاطر فعاليت كمونيستي و سياسي و دفاع از آزادي بيان و تشكل امروز سرزنش و محكوم كرده و افشا ميكنيد ، به مردم چه ميگوييد؟

اگر حتي يك كمونيست در ايران امروز به اين دام بيفتد كه چون فلاني را تحت شكنجه مجبور به اعتراف  به فعاليت حزبي و كمونيستي كرده و يك اسم مستعار هم برايش درست كرده اند، بنا بر اين بايد فعاليت كمونيستي وحزبيت يافتگي كمونيستها و كارگران را تعطيل كرده و به آن پشت كرد، قبل از هر چيز تير به پاي خود زده است. دنباله روي از و قبول اين سناريو و صورت مساله نبايد براي هيچ انسان شريفي قابل قبول باشد.

نبايد پذيرفت كه گويا حزب حكمتيست مقصر است كه كمونيست ها و طبقه كارگر را به حزب سياسي اش فرا ميخواند و باعث ميشود جمهوري اسلامي هم ناراحت و عصباني شده آنها را دستگير و شكنجه كند،‌ نه اينكه اين بورژوازي است كه براي دفاع از سرمايه و سود، با دولت و پليس و زندانش سراغ كمونيستها و طبقه كارگر ميرود و با شكنجه و تهديد اعدام، آنها را از فعاليت كمونيستي و آزاديخواهانه و برابري طلبانه منع ميكند!

گفتم كه نئو توده ايست ها نه از نيت بدشان،  بلكه به تبع مباني فكري و سياسي شان در دام همسويي با بورژوازي براي منع كردن كمونيست ها و كارگران از حزبيت يافتگي شان افتاده اند. اين واقعيتي است كه بايد با صراحت و قاطعيت در مقابلش ايستاد. گسترش سازمانهاي حزبي و كمونيستي كارگران در محل هاي كار و زنذگي، گسترش كميته ها و شبكه هاي محافل كمونيستي در كارخانه و محله و داشگاه و در ميان زنان و جوانان جواب اين مساله است.

 

در اينجا بحث بر سر چگونگي و روش ها و شيوه هاي كار كمونيستي در شرايط خفقان نيست. بحث از كار مخفي و سازمان محكم حزبي و با ديسيپلين و انقلابيون حرفه اي كه چم و خم كار خود را بلدند هم نيست. كمونيست ها بايد به آگاهي و شيوه هاي كار در شرايط استبداد و چگونگي مبارزه و مقابله با پليس مخفي و غيره مسلح و مجهز شوند. اما اينجا  بحث بر سر اين است كه،

اولا طبقه كارگر بدون حزب سياسي خود الي الابد برده مزدي باقي مي ماند.

دوما كمونيست هاي منفرد و يا محافل كمونيستي و چپ هر اندازه گسترده و هر اندازه پخش در جامعه و حتي دست اندر كار آگاهگري و تبليغ و حتي سازماندهي توده اي طبقه كارگر و مردم زحمتكش، هنوز نميتواند نقش حزب سياسي طبقه كارگر را ايفا كند و نهايتا خود در جنبش ها وجريانات ديگر ادغام و حل ميگردند. بدون حزب، اين فعاليت ها به جايي نميرسد. قدرت سياسي را بدون حزب سياسي نميتوان گرفت. اين را هم تاريخ كمونيسم به ما ميگويد و هم بايد از بورژوازي آموخت. كروبي حزبش را ساخت چون خوب ميداند كه بدون حزب  شانسي در قدرت گيري و در انتخابات ندارد.

طبقه كارگر حتي اگر در اتحاديه ها و انجمن ها و شوراها هم متشكل شده باشد هنوز قادر به گرفتن قدرت نيست مگر اينكه از پيشي حزبش را ساخته باشد. طبقه كارگر بدون حزب سياسي اش نميتواند در سياست دخالت جدي و موثري داشته باشد.

حزب و قدرت سياسي منصور حكمت همين را ميگويد. حزب قدرت را ميگيرد. و براي اين كار كافي است حد اقلي از فعالين و رهبران كارگري را با خود داشته باشد. بنا بر اين طبقه كارگر و بويژه فعالين كارگري سوسياليست و كمونيست كه روزمره به رهايي طبقه خود ميانديشند، و قطب نمايشان قيام و انقلاب كارگري و حكومت كارگري و سوسياليسم و لغو كار مزدي است، نبايد يك لحظه از سازمانيابي حزبي خود و از ايجاد كميته هاي كمونيستي كارخانه و در همه محل هاي كار و زندگي خود و از پيوستن به حزب حكمتيست غفلت كنند.

راه مبارزه جدي با اختناق و پليس سياسي دولت بورژوازي هم اين است كه طبقه كارگر حزب سياسي و كمونيستي اش را در درون خود سازمان داده و بوسعت محل هاي كار و محلات زندگيش گسترش داده  باشد.  بنا بر اين و برخلاف حزب گريزي و ضديت با حزب سياسي طبقه كارگر از جانب جريانات چپ و پوپوليست ها و نئوتوده ا يست ها، كه كمونيست ها و طبقه كارگر را از حزبيت بي نياز ميدانند، حزب حكمتيست همه كارگران كمونيست و سوسياليست و همه انسانهاي آزاديخواه و برابري طلب را همين امروز و در همين شرايط معين و بدون معطلي،‌ به سازمانيابي گسترده حزبي و پيوستن به حكمتيست ها فرا ميخواند و تمام توان خود را براي تحقق اين وظيفه  انقلابي به كار خواهد برد.

 

حزب سياسي طبقه كارگر و مساله اسلحه     

نئوتوده ايست ها براي اينكه به زعم خود بيشتر كمونيست ها و كارگران و زنان و جوانان برابري طلب را  از حزبيت و پيوستن وهمراهي با حزب حكمتيست منع كرده و بترسانند و برحذر بدارند، پتانسيل نظامي و چهره مسلح حزب ما را تحت عنوان "حزب سياسي نظامي حكمتيست"، هم به عنوان فاكت ديگر مطرح ميكنند. انگار استدلالهاي به اصطلاح تئوريك شان براي بي نيازي طبقه كارگر ازحزب سياسي اش كافي نبوده اند، و اينها آمده اند و با گذاشتن پسوند "نظامي" بر نام حزب، به اصطلاح فاكت ديگر براي خطرناك بودن حزب براي طبقه كارگر و كمونيست ها كشف كرده اند.

اين مساله را هم بايد از زاويه طبقه كارگر، حزب سياسي طبقه و حزب و قدرت سياسي نگاه كرد و ديد. حزب كمونيست كارگري – حكمتيست، حزب سياسي طبقه كارگر است. با اضافه كردن پسوند "نظامي" اين واقعيت را نميتوان تغيير داد. حزب ما گارد آزادي را به عنوان ابزار و راه حلي براي كارگران و مردم براي دفاع از خود در مقابل زورگويي ها و تهديدهاي مداوم و بويژه آمادگي از پيشي براي تعيين تكليف نهايي با بورژوازي در يك قيام مسلحانه جلو جامعه قرار داده است.

جالب است كسي از بورژوازي حاكم نمي پرسد چرا مسلح است؟ ظاهرا او به خاطر دفاع از قدرت و سرمايه و سودش در مقابل طبقه كارگر و مردم  لازم است ارتش و پاسدار و پليس و زندان و دادگاه داشته باشد اما طبقه كارگر و حزبش نبايد مسلح باشند. علاوه بر اين گارد آزادي قبل از اينكه مسلح باشد و امكان دسترسي به اسلحه داشته باشد، ابزار متشكل شدن جوانان و انسانهاي ميليتانت و مبارزه جويي است كه از ازادي و كرامت انسان و حرمت زن...  در مقابل هر گونه تعرض و به هر بهانه اي دفاع ميكنند و فضايي درست ميكنند كه ارتجاع در محل و دولت و نهادهاي سركوب و جاسوسي اش به آساني نتوانند به حقوق و آزاديها و حرمت انساني مردم تعرض و تجاوز كنند.

همچنين، مخالفان حزب حكمتيست و گارد آزادي، به احزاب مسلح چپ و راست و ناسيوناليست ها و قوم پرستان در كردستان هم ايرادي ندارند كه مسلح هستند. مشكلشان با ما و با گارد آزادي است.  بخصوص اگر هنوز در جايي خارج از كردستان براي گارد آزادي مساله اسلحه فوري و آكتول نيست اما در كردستان ما به آن دست برديم و مردم ابراز وجود نظامي و قدرتمند حزب و گارد آزادي را در شهرهاي بزرگ از شمال تا جنوب كردستان ديده اند و مورد حمايت و دلگرمي شان  قرار گرفته است.

براي نئوتوده ايستي كه حزب سياسي كارگران را خطر ميداند ، به طريق اولي گارد آزادي و حزب مسلح را نميتواند هضم و درك كند.

براي كمونيست ها و حزب سياسي و كمونيستي طبقه كارگر كه تصميم به تغيير چيزي گرفته و چشم به قدرت سياسي دوخته باشد اسلحه و زور در مقابل بورژوازي تا دندان مسلح و زورگو، ابزاري غير قابل صرفنظر است. اين يك ابزار و راه و روش ميليتانت ضروري، حياتي و مكمل مبارزه طبقاتي و همه جانبه طبقه كارگر است.

فروردين ٨٨ (مارس ٢٠٠٩)