-- Logo ---->

سمینارهای بررسی جنبش کارگری ایران
سمینار دوم

بهرام مدرسی : رفقا! این سمینار دوم کمیته سازمانده در رابطه با جنبش کارگری است. سمینار اول را رفیق مظفر محمدی برگزار کرد. من سعی میکنم که در سه بخش بحثم را ارائه بدهم. اول در رابطه با مبارزه اقتصادی طبقه کارگر به یک سری نکات پایه ای اشاره میکنم بعد به طور مشخص در رابطه با جنبش کارگری ایران و درپایان به اینکه ما چه کارباید بکنیم و یا آلترناتیو ما چه باید باشد، خواهم پرداخت.

 قبلا در پانلی که در کنگره دوم حزب حکمتیست داشتیم یا در جلسات مختلف اظهار نظرهائی و بحث هایی با رفقای متعددی دررابطه با مسائل جنبش کارگری داشتم.  این بحثی که من امشب ارئه میدهم در حقیقت به یک شکلی در ادامه آن بحثهای گذشته  است وبه شکلی هم در ادامه آن  نیست. منتهی قبل از اینکه بحثم را شروع بکنم واقعا همه رفقا را چه در این جلسه و چه در آینده تشویق میکنم که چند  نوشته مشخص از  منصور حکمت  در رابطه با مسائل جنبش کارگری را حتما مطالعه بکنند. اول نوشته ای است بنام  "در مورد مسائل گرهی در بحث شورا و سندیکا" که یک نوشته داخلی است و  در سال ١٣٦٥ به عنوان سند داخلی دوره حزب کمونیست ایران منتشر شده است. دوم" در مورد مسائل گره ای در بحث شورا و سندیکا" که در جلد  ٦ آثار منصور حکمت هم چاپ شده است و در ادامه نوشته های  "باز هم در مورد شورا"،" سیاست سازماندهی ما در میان کارگران"، "قطعنامه در باره تشکلهای توده ای طبقه کارگر" و" تشکل توده ای طبقه کارگر گفتگو با منصور حکمت" این متون هم  در جلد ٦ آثار منصور حکمت چاپ شده اند.همینطور  دو سمینار که فقط روی سایت منصور حکمت هست اولی "بحث در سمینار حزب کمونیست ایران در باره اتحادیه های کارگری"  و "بحث در سمینار حزب کمونیست ایران در مورد کار قانونی و علنی" در هرحال من همه رفقا را به خواندن این متون دعوت میکنم.

رفقا همانطور که گفتم بحثم سه بخش دارد یکی نکات پایه ای است نکات بعد در رابطه با موقعیت جنبش طبقه کارگر در ایران  و بعد از آن هم در بخش آخر به خودمان و چه باید کرد و اینکه آلترناتیو ما چه باید باشد، خواهم پرداخت.

نکات پایه ای

من فکر میکنم قبل از اینکه وارد بحث در مورد جنبش کارگری در ایران و مبارزات کارگری در ایران و آلترناتیوهای گوناگون  بشویم یک نکات پایه ای هست که باید بدوا سر آن توافق وجود داشته باشد وبد فهمی هائی که بخصوص در دوره اخیر از طرف جریاناتی که خودشان را فعال جنبش کارگری میدانند مطرح شده است را اصلاح کنیم. این نکات ممکن است بخشا امروز ربط مستقیمی هم به مسئله  جنبش کارگری ایران نداشته باشند اما بدون تاکید بر این نکات به نظر من نمیتوان وارد بحث شد.

نکته اول اینکه مبارزه اقتصادی طبقه کارگر سنگ اول آگاهی طبقه کارگر نسبت به خودش به عنوان یک طبقه است. در جریان مبارزه اقتصادی است که طبقه کارگر موجودیت خودش را به عنوان فروشنده نیروی کار درک میکند و در جریان این مبارزه میتواند به یک درک سوسیالیستی نسبت به شرایط خودش برسد و از اینجا و در ادامه میتواند به درک عمومی و اجتماعی طبقه کارگر و ارکان جامعه سوسیالیستی تبدیل بشود. در جریان مبارزه اقتصادی طبقه کارگر است که درک عمیق تری نسبت به رابطه کار و سرمایه می تواند پیدا بشود و اساسا آن بنیانها و ارزشهایی که ارزشهای اجتماعی و انسانی پایه ای یک جامعه سوسیالیستی هستند فرموله شوند و بعنوان استنباط عمومی و اجتماعی طبقه کارگر و به طبع آن کل جامعه شکل بگیرند. طبقه کارگری که زندگیش را فروش نیروی کارش رقم میزند طبعا نسبت به شادی، درآن جامعه سوسیایلستی نسبت به رفاه در آن جامعه  نسبت به دخالت کردن در امورات آن جامعه  نسبت به نوع سازمانی که آن جامعه باید داشته باشد و نسبت به آن شرایطی که انسان بتواند در آن زندگی انسانی و درخور داشته باشد،  طبعا به یک شکل دیگری نسبت به سایر طبقات اجتماعی که این رابطه را با سرمایه ندارند نگاه میکند. همین درک است که در جریان مبارزات اقتصادی طبقه کارگر میتواند و باید شکل بگیرد.

 به همین دلیل گفتم مبارزه اقتصادی طبقه کارگر و درکی که طبقه کارگر از دل این مبارزه اقتصادی در رابطه با موجودیتش و موقعیتش در جامعه سرمایه داری بدست میاورد، می تواند به یک درک سوسیالیستی تبدیل شود و تصویر جامعه سوسیالیستی و آن نظم نوینی را که  دیکتاتوری طبقه کارگر باید ایجاد کند را به دست بدهد. اینها همه آن نکاتی هستند که مارکس در کاپیتال و گروندریسه آنجایی که درباره ابعاد اجتماعی استثمار طبقه کارگر صحبت میکند و به از خود بیگانگی انسان میپردازد تاکید شده اند. همین اساسا نقطه اختلاف اساسی مارکس با سایر منقدان جامعه سرمایه داری را تشریح میکند. این نه فلسفه ای برای مطالعه که واقعیت زندگی و مبارزه طبقه کارگر برای دفاع از حیاتش است. مبارزات اقتصادی طبقه کارگر میتواند به این درک سوسیالیستی مسلح بشود یا نشود. همین دلیل تلاش نیروها و احزاب سیاسی مخلتف را برای دادن یک درک معین به مبارزات اقتصادی طبقه کارگر را بیان میکند.

 نکته دوم اینکه به هردرجه ای که این مبارزه اقتصادی آن درک طبقاتی بر آن سوار بشود به همان درجه امکان سوسیالیستی شدن آن بیشتر می شود و می تواند ما را بطور مشخص به عنوان یک حزب کمونیستی به هدفمان که  ساختمان سوسیالیزم و سرنگون کردن حاکمیت سیاسی و اقتصادی بورژوازی است، نزدیک بکند. منظورم این است که اگر حتی آن درک سوسیالیستی و مارکسیستی درباره رابطه  کار و سرمایه هم وجود نداشته باشد منتهی طبقه کارگر در ابعاد اجتماعی در مبارزه اقتصادی و دفاع از معیشتش علیه بورژوازی و دولتش شرکت کند به ما کمونیست ها امکان میدهد که  گرایشمان در طبقه کارگر را متشکل تر کنیم و مهر خود را علیه همه گرایشات بورژوایی در طبقه کارگر به این مبارزات بکوبیم. به هردرجه این مبارزات  طبقاتی تر بشوند به نفع گرایش کمونیستی در جنبش اعتراضی طبقه کارگر خواهد بود.

نوع مبارزه ای که طبقه کارگر در جریان کشمکشش با بورژوازی  بر سر خواستهای اقتصادی اش جلو میبرد هم اتوماتیک وار نوع آن سازمانی را که طبقه کارگر در فردای سرنگونی قدرت بورژوازی از آن استفاده میکند و جامعه را  به این اعتبارسازمان میدهد را تصویر میکند. اگر کل مبارزات اقتصادی طبقه کارگر  یک چهار چوب سندیکالیستی داشته باشد، خوب سندیکا با آن تعریفی که خودش دارد و با آن تعریف  کلاسیک و عملی شده اش، اگر از این طریق جلو برود اتوماتیک وار جامعه ای که بعد از آن و در نتیجه مبارزات سندیکالیستی اگربه فرض محال بتواند بورژوازی را سرنگون کند، جامعه مورد نظر خود را درست به شکل همین سندیکاها سازمان میدهد بطوری که شکل آن و ساختمان آن نه بر اساس دمکراسی مستقیم کارگری و دخالت مستقیم طبقه کارگر با شوراها و مجامع عمومی  بلکه از طریق نمایندگان و هیئت های موئسس و غیره جلو خواهد رفت  و همان بوروکراسی کلفت جنبش سندیکالیستی را در ابعادی اجتماعی به اصطلاح اینبار اما کارگری تحمیل میکند. این درتناقض با آن دنیایی است که کارگر به اعتبار رابطه اش با سرمایه میخواهد. این را قبلا توضیح دادم.

نکته سوم اینکه موقعیت ویژه طبقه کارگر ایران مختصات ویژه ای به مبارزه مبارزه اقتصادی طبقه کارگر میدهد. مابه کرات درباره نیروی کار ارزان طبقه کارگر و نقشی که دولت به عنوان اصلی ترین مدافع و محافظ این نیروی کار ارزان به عهده دارد، صحبت کرده ایم. خود دولت به عنوان اصلی ترین سرمایه دار مملکت از یک طرف و از طرف دیگر اینکه در تقسیم کار جهانی بورژوازی ایران به عنوان جریانی که باید ارزان بودن نیروی کار در جامعه سرمایه داری ایران را تضمین بکند، رابطه معینی بین طبقه کارگر و دولت را تعریف میکند که باعث می شود مبارزه اقتصادی طبقه کارگر در ایران بر خلاف اروپا یا آمریکا به سرعت و به شدت سیاسی بشود. اعتراض کارگری درجامعه ایران در هیچ دوره طولانی مدتی نمی تواند صرفا اعتراض اقتصادی بماند و به سرعت سیاسی میشود. این را ما در همین اعتراضات پراکنده کارگری که درحال حاضر شاهد آن هستیم می بینیم. می بینیم که هر اندازه هم که اسانلو را بگیرند و خودش هم بیاید پشت تلویزیون و بگوید که آدمی است که فقط برای حق کارگر مبارزه اقتصادی میکند و اصلا مخالفتی با دولت ندارد، میگیرند و به زندان می اندازند. زندان به عنوان یک ابزار سرکوب سیاسی. این ویژگی موقعیتی است که طبقه کارگر ایران در آن قرار گرفته است. این مبارزه اقتصادی و اعتراض کارگری را به سرعت و به شدت سیاسی میکند و خود این تاثیرات مثبت و منفی روی کار ما به عنوان یک حزب کمونیستی  خواهد داشت که در ادامه به آن می پردازم.

نکته چهارم اینکه  در این بحث ما چه سندیکالیست باشیم و چه طرفدار جنبش شورائی هیچکدام از اینها یعنی نه جنبش سندیکالیستی و نه جنبش شورائی  داده های خودبه خودی مبارزه  طبقه کارگرنیستند. بر خلاف تصور و تبلیغاتی که به طور مشخص طرفداران جنبش تریدیونیستی یا جنبش سندیکالیستی میدهند نه جنبش سندیکالیستی حاصل عمل خودبه خودی طبقه کارگر است ونه جنبش شورایی.

در دوره انقلاب اکتبر یا حتی دوره انقلاب ٥٧  چه این و چه آن هردو نتیجه و ماحصل تبلیغات و کار سیاسی نیروهای معینی بودند که نمایندگان خودشان و طرفدارهای خود و هم خطهای خودشان را در جنبش کارگری داشتند و هرکدام سعی میکردند  جنبش خودشان را جلو ببرند. همان طور که فمینیسم داده طبیعی و نتیجه عمل خودبخودی جنبش زنان برای رهایی نیست، به همان درجه هم سندیکالیزم جزو داده خود بخودی مبارزه طبقه کارگر برای خواستهای اقتصادی اش نیست و به همان درجه خاتمی و دوم خرداد و تحکیم وحدت هم جز داده های خودبه خودی مبارزه مردم علیه جمهوری اسلامی نبودند. اینها آلترناتیوهای نیروهای سیاسی معینی هستند که در این مورد مشخص در رابطه با جنبش کارگری تبلیغ میشوند و آنجا که توانسته اند گسترش پیدا کنند طبعا نشانه موفقیتشان بوده است. این چه در مورد قدرت بزرگ جنبش سندیکالیستی در کشورهای اروپایی و چه خیلی قوی تر و محکم تر از آن در مورد قدرت جنبش شورایی در جریان انقلاب اکتبرهم صادق است.

نکته پنجم اینکه مبارزه اقتصادی طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری و حتی در فاشیستی ترین جوامع سرمایه داری مثل ایران به هر حال یک مبارزه موجه برای بورژوازی است. طبقه کارگر بعنوان فروشنده حق دارد که مثلا در ایران دوفاکتو بر سر قیمت کالایش مثل هر فروشنده دیگری مبارزه کند و چانه بزند. همین امروز هم اعتصاب در قوانین جمهوری اسلامی ممنوع است  منتهی اینکه کارگران فلان جا برای اضافه دستمزد و برای اینکه جلو بیکارشدنشان رابگیرند و برای اینکه حقوقهای معوقه شان را بگیرند  اعتصاب میکنند. این یه یک درجه موجه بودن خود را تحمیل میکند و به یک مبارزه موجه درجامعه سرمایه داری تبدیل میشود.بورژوازی امکان آن را ندارد که حتی  در فاشیستی ترین حکومت ها مثل ایران هم در طولانی مدت مبارزات اقتصادی را ممنوع اعلام بکند. بحث طبعا درباره دوره های سیاسی معینی نیست. به همین دلیل آن شکل مبارزه ای که این اعتراضات  را درآن چهار چوب موجه قرار بدهد، در دوره های غیر انقلابی شانس بیشتری دارد.  از جمله این اشکال باید به  مبارزه تریدیونیستی و مبارزه اتحادیه ای اشاره کرد. در شرایطی که مبارزه اقتصادی در دوران های غیر بحرانی امکان بروز پیدا بکنند و به عنوان یک مبارزه موجه به رسمیت شناخته بشوند، می بینید که کانال یا فیلتری که باز می شود سنت مبارزه تریدیونیستی و سندیکالیزم بعنوان آلترناتیوهای اصلی هستند. به هر درجه که مبارزه اقتصادی طبقه کارگر با یک درک سوسیالیستی و به یک آگاهی سوسیالیستی چفت بشود و کل نظم و کل موجودیت طبقه بورژوازی را مورد خطاب قرار بدهد و به این اعتبار سیاسی بشود، همین مبارزات اقتصادی هم دیگر غیر موجه و  برای بورژوازی غیر قابل تحمل میشود. اینجا دیگر بحث در مورد موجه بودن و چانه زدن در مورد ارزش نیروی کار و بالا بردن دستمزدها نیست. بحث در مورد آن نکته اساسی است که کل موجودیت بورژوازی در گرو آن است و به همین دلیل است که ما شاهدیم در دوره های غیر انقلابی روشهایی که کمونیستها به طور مشخص از آن اسم می برند و به طور مشخص جنبش شورائی که خود ما هم یکی از طرفداران آن هستیم، کار و تلاش بیشتری برای اقناع  می خواهد. برای نشان دادن امکان پذیر بودن شان  برای اینکه کل بورژوازی و کل آن جریان تریدیونیستی و سندیکالیستی که سنتا در این مقاطع دست بالا را پیدا میکند این تصویر را به فعال کارگری می دهد که شما اگر که وارد مبارزه شورایی بشوید دارید چنان کار خطرناکی میکنید که برای بورژوازی و دولت قابل تحمل نخواهد بود. این ترسی است که تریدیونیونیسم اساسا در دوره های غیر انقلابی روی آن سوار است. این نکته را به این خاطر می گویم که رشد تریدیونیسم و سندیکالیسم در دوره های غیر انقلابی هم دلیلی بر صحت و حقانیت مبارزات سندیکالیستی یا تریدیونیستی نیست بلکه به معنی استفاده ای است که این جریان رفرمیستی از اختناق و بورژوازی در یک دوره معین میکند. این  دقیقا مثل دوره ای که دوم خرداد و خاتمی در شرایط سیاسی ایران سعی میکنند دست بالا را پیدا بکنند است، به همان درجه که دوم خرداد آلترناتیو درست شرایط غیر انقلابی نیست و نبود به همان درجه تریدیونیونیسم و رفرمیسم درون جنبش طبقه کارگر و سندیکالیسم هم جواب درست و به این اعتبار خودبه خودی در دوره های غیر انقلابی نیستند.

نکته ششم اینکه نه سندیکالیسم و نه جنبش شورائی مقولات "ایرانی" نیستند که هرکسی که خودش را طرفدار هرکدام از اینها بداند بتواند یا بخواهد یک تعریف من درآوردی و به اصطلاح وطنی از این مقولات به دست بدهد. تا آنجائی که به جنبش کارگری ایران برمیگردد ما امروز شاهد دادن تعریفهایی بخصوص از جنبش سندیکالیستی و سندیکا هستیم  که هیچ ربطی نه به تعریف و نه موقعیت و نه تجربه تاریخی دارد که سندیکالیزم اساسا از خودش تا کنون در مبارزات طبقه کارگردر سطح جهان نشان داده است. هیچ کدام از این تعریفهای وطنی را که از سندیکالیسم می شود را بناید به رسمیت شناخت. پیش از پرداختن به این نکته باید تاکید کنم که من منکر این نیستم که علی رغم این نکاتی که من در رابطه با اتحادیه ها و جنبش اتحادیه ای می گویم استثناهائی وجود دارند که ما به طور مشخص درآفریقای جنوبی یا حتی در کشوری مثل ترکیه میبینیم. این سندیکاها بیشتر از آنکه بیان قاعده باشند بیان استثنا هستند که مشخصا به شرایط آن جامعه معین مربوط است.

ببینید شما اگر تاریخچه اتحادیه فلز آلمان را بخوانید، تاریخچه اتحادیه معدنچیان انگلیس را بخوانید یا اتحادیه همبستگی لهستان را حتما یک خروار رادیکالیزم مبارزه کارگری را درون آن می بینید. منتهی آن چیزی که الان امروز موجودیت واقعی اتحادیه های کارگری را رقم میزند این است که اینها تبدیل به ارگانهای کارگری احزاب بورژوازی سوسیال دمکرات هستند. اتحادیه ها خودشان صاحب یک بوروکراسی عظیم  کت و کلف و میلیونر ومحافظه کار برای کنترل اعتراض توده کارگری هستند. اتحادیه ها در اروپا و آمریکا خودشان بخشی از ساختار حکومتی بورژوازی به عنوان ارگانهای کنترل اعتراضات کارگری هستند. این اتحادیه ها در مقاطع تاریخی با ادعای نمایندگی کردن انحصاری طبقه کارگر و به ظاهر مستقل وارد  می شوند. منتهی آنجایی که اعتراض کارگری رشد وسیعی پیدا میکند خودشان مستقیما علیه رادیکالیزم اعتراض توده ای طبقه کارگر قرار میگیرند و به عنوان نماینده انحصاری اعتراض طبقه کارگر مقابل عمل مستقیم اعتراض کارگری قرار میگیرند. این نمایندگی انحصاری طبقه کارگر چیزی است که از طرف دولت بورژوازی رسما به رسمیت شناخته شده است و به این اعتبار جنبش اتحادیه ای بدون وجود یک بخشی از بورژوازی  رفرمیست بدون وجود سوسیال دمکراسی که در قدرت بورژوازی شریک است نمی تواند معنی داشته باشد.

شما سوسیال دمکراسی را از جنبش اتحاده ای اروپا بگیرید اصلا معنی پیدا نمی کند. شما جنبش سوسیال دمکراسی را از جنبش اتحاده های کارگری در آمریکا بگیرید دیگر معنی پیدا نمی کند. به همین دلیل خود اتحادیه های کارگری به عنوان یک سنت بورژوایی برای کنترل و تضمین حاکمیت بورژوازی عمل میکند. تاریخ تشکیل سندیکا هر چه باشد، این مشخصه تاریخی سندیکالیسم در دنیای امروز است. به همین دلیل گفتم غیر قابل تصور است که شما اتحادیه های کارگری داشته باشید ولی سوسیال دمکراسی و رفرمیسم بورژوازی نداشته باشید. اتحادیه کارگری اتوماتیک وار به عنوان ابزار یک جنبش بورژوازی که همان رفرمیسم و سوسیال دمکراسی است وارد صحنه شده است و قابلیت خودش را نشان داده و تقویت می شود و مورد حمایت بورژوازی هم قرار میگیرد. بی دلیل نیست که رهبران برزگ اتحادیه های کارگری بعد از اینکه کارشان تمام می شود سرو کله شان در پارلمان اروپا و مدیران موسسات برزگ صنعتی پیدا میشود. از دبیر اتحادیه کارگران خدمات اجتماعی در آلمان  که در حال حاضر نماینده پارلمان اروپای حزب سوسیال دمکرات و ضد کارگری ترین قوانین را دارد آنجا تصویب میکند تا دبیر سابق اتحادیه فلز آلمان که خودش  یکی از روسای کنسرن فلوکس واگن است. مثالهایش را حتما رفقای دیگر از کشورهای دیگر بهتر از من می دانند. به هرحال جنبش اتحادیه ای به این اعتبار نقطه عزیمت اش رسمیت  قانونی اش نزد دولت است.  به همین دلیل جنبش اتحادیه ای محتاج یک درجه ثبات بورژوازی است برای اینکه بتواند اجازه عمل قانونی پیدا بکند و با این فیلتر اطمینان بورژوازی بتواند درون طبقه کارگر تبلیغ بکند. بورژوازی باید یک درجه اطمینان  به جنبش اتحادیه ای بدهد و جنبش اتحادیه ای هم باید به همان درجه همان اطمینان را به بورژوازی بدهد.  بورژوازی بتواند با توجه به اطمینانی که سر ثبات سیاسی خودش دارد یک درجه رفرمیسم را درون خودش تحمل بکند و از همین جا فضا و ظرف تحرک رسمی اتحادیه ای را قبول کند. بورژوازی اروپا دقیقا به خاطر ثبات سیاسی که دارد می تواند رفرمیسم را تحمل بکند و به این اعتبار جنبش اتحادیه ای در این شرایط با پا گذاشتن روی جنبش رفرمیستی بورژوایی رشد بکند و به عنوان یکی از وابسته های آن رسما امکان عمل پیدا بکند.

منتهی آنجا که بورژوازی از این ثبات سیاسی برخوردار نیست، تصور وجود یک جنبش سندیکالیستی که بدوا اجازه عمل و قانونی بودنش را باید از این دولت بگیرد و به قول خودشان تحمیل بکنند غیر ممکن است و دقیقا بعلت این عدم امکان است که ما امروز شاهد این هستیم که  چپ هپروتی و سنتی توده ای ایران تبلیغ سندیکای مخفی را میکند. هیئت موسسان مخفی درست میکنند و میخواهند رسما مجوز بگیرند، این دیگر نقض غرض است. سندیکا نمی تواند مخفی باشد. اینها سندیکا را مقابل مجمع عمومی و جنبش شورائی میگذارند و میگویند سندیکا امکان توده ای شدن دارد نه جنبش شورائی طبقه کارگر. فعالین مبارزه طبقه کارگر را می ترسانند که اگر شما بروید طرف جنبش شورایی یا مجامع عمومی برای بورژوازی خیلی خطرناک است و سرکوبتان میکنند و امکان توده ای شدن ندارید، بعد خودشان می روند از آن طرف دور میزنند وقتی می بینند امکان پذیر نیست، بعنوان نمایندگان طبقه کارگر سندیکای مخفی درست میکنند و خودشان را بجای تشکل توده ای طبقه کارگر قالب میکنند.مگر همه این شوراهای هماهنگی و کمیته های پیگیری و اتحادیه آزاد و غیره  خودشان را بجای تشکلهای توده ای کارگری نگذاشتند؟

به هرحال منظورم  این است که جنبش اتحادیه ای احتیاج دارد به یک درجه ثبات بورژوازی که بتواند فیلتر رفرمیسم بورژوازی را باز بکند که جنبش سندیکایی پایش روی شانه های این جنبش بگذارد. بدون این رفرمیسم بورژوایی  امکان حضور جنبش سندیکایی چیز غیرمحتملی خواهد بود که همین طور هم هست.

سندیکا در تعریف و در سنت تاریخی اش  پذیرفته است که در چهارچوب مبارزه اقتصادی محدود بماند. تعریف وطنی امروزی که ما از سنت توده ای و آن چپ جناح راست می شنویم این است که سندیکاها می آیند بعد بزرگ می شوند بعد سیاسی می شوند بعد در دوره خودش می آیند سعی می کنند که قدرت طبقه کارگر را اعمال کنند. اینها بیشتر لالائی است که دارند می خوانند هیچ سندیکائی در دوره فعالیت اش به این شکلی که اینها می گویند با این اوضاع و احوالی که ایران دارد نمی تواند وارد مبارزه سیاسی بشود. مبارزه اقتصادی طبقه کارگر منتظر این "تکامل" جنبش سندیکایی نمیماند. خودش بسرعت سیاسی میشود و به دنبال ابزارهایش برایی دخالت در سیاست میگردد. همین اتفاق در انقلاب ٥٧ افتاد.  اگر قرار است طبقه کارگر وارد مبارزه سیاسی بشود آن وقت رادیکالتر از آنها کمونیستها هستند که جوابهای خودشان را برای این شرایط دارند.

مبارزه سندیکایی قبل از هر چیز و طبق تعریف باید قانونی بودن خودش را به دولت تحمیل بکند. شما اگر به  سندیکای شرکت واحد نگاه بکنید میبینید که تمام دعوای اولشان با دولت این است که ما را به رسمیت بشناسید. سندیکا مجبور است در چهارچوب قوانین دولتی فعالیت بکند سندیکای غیر دولتی وجود نخواهد داشت سندیکای مخفی وجود نخواهد داشت این تعریف کلاسیک و عملی و تعریف وجودی سندیکا است و این را ما در مبارزات تاکنونی و حتی این بخشی هم که خودشان را با سندیکا تداعی کرده اند می بینیم. گفتم تعریفهای من درآوردی وجود ندارد این دقیقا شامل شوراها هم می شود. شوراها به طور مستقیم پایشان روی دمکراسی مستقیم کارگری است. شورا پایش روی عمل مستقیم کارگری است. شوراها چه در دوره های انقلابی و به طور مشخص دوره انقلاب ٥٧  مقبولیتشان را بیشتر از سندیکا به جنبش طبقه کارگر نشان دادند. در انقلاب ٥٧ شوراها را در چهارچوب فعالیت کمیته های کارخانه می بینیم. به طور مشخص در صنعت نفت و در شهرک صنعتی البرز و در ذوب آهن اصفهان و غیره ما شاهد یک جنبش شورایی وسیعی هستیم.  حتی برای شرکت در انتخابات مجلس  بعد از انقلاب ٥٧ ما شاهد این هستیم که فعالین کارگری با نماینده هایش از طرف اتحادیه های کارگری جلو نمی آید حتی وقتی می خواهد وارد مبارزه پارلمانی بشود شوراهای مناطق شرق و غرب تهران را ما می بینیم. انقلاب اکتبر را نگاه بکنیم تا مقبولیت شورا را در مقابل سندیکا  ببینیم. شوراها به دلیل تکیه شان بر دمکراسی مستقیم کارگری اساسا امکان تشکیل آن لایه کت و کلفت میلیونر بوروکراسی که اتحادیه های کارگری از آن برخوردار هستند را ندارد. در انقلاب اکتبر میبینیم که کنگره شوراها دولت و کمیسارهای متعدد را مشخصا با تکیه بر همین عمل مستقیم کارگری انتخاب میکند. شورای مخفی و غیر توده ای هم طبعا بی معنی است. از طرف دیگر تشکیل مجامع عمومی که با منظم شدنشان پایه اصلی تبدیل به جنبش شورایی می شوند احتیاجی به اجازه دولت ندارد. احتیاجی به این ندارد که شما اول بروید تمام دعوایت را با دولت سر قانونی شدن بکن. به هرحال سر شوراها خیلی بحثهای بیشتری می شود کرد که من رفقا را همانطور که در ابتدای بحث گفتم به آن متون از منصور حکمت رجوع می دهم.

جنبش کارگری ایران

 در جنبش کارگری ایران سندیکالیسم به عنوان یک سنت اجتماعی و تاریخی وجود نداشته است. من در یکی از پانلهای کنگره دوم حزب در رابطه با جنبش کارگری بحثم این بود که سندیکالیسم مشکل اصلی جنبش کارگری است الان راستش فکر می کنم که اینطوری نیست. آن چیزی که مشکل اصلی جنبش کارگری است عدم وجود آلترناتیو کمونیستی ما است.

سندیکالیسم در جنبش و یا در اعتراض طبقه کارگر ایران از سندیکالیستی به عنوان یک سنت جاافتاده و اجتماعی که سابقه تاریخی دارد موجود نیست. تا الان موجود نبوده و در دوره جمهوری اسلامی هم به نظر من نمی تواند موجود باشد. این که دلیل آن چیست را باید  برگشت و به جایگاه بورژوازی ایران در تقسیم کار جهانی از یک طرف و از طرف دیگر آن عدم ثبات سیاسی که همیشه بورژوازی ایران و بخصوص در دوره جمهوری اسلامی با آن درگیر بوده است دنبال کرد. همین باعث شده است که نتواند یک جنبش سوسیال دمکراسی و رفرمیسم بورژوایی را در کنار خودش تحمل بکند. نه شاه این را تحمل کرد  ونه جمهوری اسلامی می تواند اساسا این چنین چیزی را تحمل بکند. جامعه هم به همین اعتبار نه حزب رستاخیز را بعنوان فرمیسم بورژوایی قبول کرد و نه دوم خرداد را  و به همین اعتبار این آلترناتیو های کارگری که قرار است پایش روی این رفرمیسم باشد درست مثل اروپا یا آمریکا هم عملا امکان وجود پیدا نمی کنند. گفتم جنبش رفرمیستی بورژوازی بخشی از و  شرط لایتجزای وجود اتحادیه های کارگری هستند و بدون وجود این جنبش سوسیال دمکراسی هیچ جنبش سندیکایی در ایران قابل تصور نیست. اینجا باید به دنبال دلایل تاریخی عدم وجود جنبش سنت دار سندیکالیستی در ایران گشت.

در ادامه جنبش کارگری همان طور که قبلا گفتم به خاطر موقعیت دولت و از یک طرف دیگر دقیقا به خاطر اینکه جنبش سندیکایی به عنوان یک سوپاپ اطمینان که بتواند آن را مهار بکند، وجود ندارد. در هر تنش اقتصادی و اعتراض اقتصادی کارگری به شدت سیاسی می شود. مبارزه طبقه کارگر در ایران در هیچ دوره ای نمی تواند طولانی مدت اقتصادی باقی بماند و سیاسی می شود حتی اگر اتحادیه های کارگری هم در ایران وجود داشتند با هر تنش سیاسی اتوماتیک وار اصلا فلسفه وجودیشان زیر سوال میرفت چرا که اتحادیه های کارگری بنا به تعریف  قرار نیست پایش را در عرصه سیاست بگذارد و خودش بنا به تعریف تشکیلش موجب اضمحلالش می شود.

ما امروز البته شاهد این هستیم که مطالباتی در رابطه با تشکیل اتحادیه های کارگری در اعتراضات جاری مطرح می شوند. این به نظر من قبل از اینکه بیانگر یک سنت اتحادیه ای در جنبش طبقه کارگر ایران باشد، اساسا توسط جناحهای راست و رفرمیست چپ ایران در جنبش کارگری تبلیغ میشود و به این اعتبار به نظر من خواست اتحادیه و  تشکیل آن خواست عمومی طبقه کارگر نیست. این چیزی است که  فعالین رفرمیست و راست جنبش چپ ایران در مقابل ما مدعی می شوند که به نظر من تجربه این دوره اعتراضات کارگری هم علیرغم بعضی موفقیت های اینان در اقناع بعضی ها  و غایب بودن ما  به عنوان یک جریان کمونیستی، نشان داد که خواست تشکیل اتحادیه های کارگری با اقبال عمومی در طبقه کارگر روبه رو نشده است.

روی آوری آن بخش از این چپ رفرمیست و راست که سنتا  به حزب توده وصل می شود به اتحادیه ها اساسا نه از سر اتحادیه چی بودنشان است و به نظر من نه از سر این هم هست که خودشان فعال اتحادیه ای خیلی عجیبی هستند. اینها اساسا از روی افق سیاسی شان است که این آلترناتیو را در مقابل جنبش طبقه کارگر قرار میدهند. اینها از سر تریدیونیسم شان نیست که اتحادیه چی می شوند بلکه از سر رفرمیسم شان است که رفته اند پرچم اتحادیه و مبارزه اتحادیه ای را در طبقه کارگر بلند کرده اند. اینها محتاج حمایت طبقه کارگر از آلترناتیو سیاسی خودشان هستند جریاناتی مثل آذرین، مثل کومله، مثل توده ای ها، الان شما می بینید اینها هرکدامشان آلترناتیو سیاسی خودشان را دارند. نه آذرین فراوان خیلی کارگری است نه بخشهایی از کومله و نه توده ای ها و چپ هپروتی. اینها از سر آن افق بورژوایی راستشان هست که این پرچم معین را در جنبش طبقه کارگر بلند می کنند و بعنوان یک خواست خودبه خودی طبقه کارگر تبلیغ اش می کنند که همه اش دروغ محض است.

در دوره ای که دوم خرداد پرچم رفرمیسم بورژوایی را بلند می کند از همان دوره ما شاهد بلند شدن زمزمه های جنبش سندیکالیستی در مقابل جنبش مجامع عمومی می شویم.  اوج این فعالیت سندیکایی هم همین بود که دیدیم ، امروز بیشتر شاهد سقوط آن هستیم. اوج فعالیت سندیکالیستی شرکت واحد بود که به نظر من  جریان راست سنتا توده ای را سوار اعتراض کارگر شرکت واحد کرد. اگر این نبود کارگر شرکت واحد شانس بسیار بسیار بیشتری داشت که از حقوقش دفاع بکند و این بلائی که الان سر شرکت واحد آمده نمی آمد. سندیکالیسم اساسا نمی خواهد به عمل مستقیم کارگری تکیه بکند، همین تجربه سندیکای شرکت واحد را نگاه بکنید هیئت دبیرانی را انتخاب می کنند که جای اقدام مستقیم کارگری را می گیرد، به خودشان نمایندگان کارگری می گویند و فردا هم درنتیجه همین سرکوب بورژوازی نمایندگان کارگری را می گیرند و به زندان می اندازند و مبارزه شرکت واحد هم بی نتیجه می ماند و تمام دعوای او هم با دولت تبدیل به یک جریان مخفی می شود که الان هم شده است. کارگر را نمی تواند جلب بکند، تمام استدلال سندیکالیستها این بود که سندیکالیسم می تواند توده ای بشود، تجربه خودشان در شرکت واحد نشان داد که اینطور نیست!

آن جایی که اعتراض کارگری اتکا داشته است روی مجامع عمومی، مجامع عمومی که احتیاجی به اجازه دولت ندارند، مجامع عمومی که اساسا احتیاجی به نماینده ندانرد، مجامع عمومی که رای آنها رای عمومی کارگران است، مجامع عمومی که حتی تشکیل شدن آن احتیاج به قرار و مدار و کمیته تشکیل و کمیته مخفی و هیئت موسسان و اینها ندارد. مجامع عمومی که محتاج برسمیت شناخته شدن از طرف دولت ندارند، مجامع عمومی که برای تشکیل جلسه محتاج اطلاعیه در روزنامه های دولتی نیستند، می توانند در محل کار جمع بشوند و تصمیم بگیرند و رای مستقیم خودشان را بدهند، موفق بوده است. همه اینها دال بر این است که اگر در جریان اعتراض شرکت واحد به جای اینکه فعالین سندیکالیست فعالین اعتراض شرکت واحد را قانع میکردند، اگر ما قانع می کردیم که تکیه بکنند به جنبش مجامع عمومی شانسشان بیشتر از الان بود و شاید اسانلو هم زندان نبود.

 به هرحال من از این جریان رفرمیست و راست بورژوایی در جنبش چپ صحبت کردم و نه آن جریانات پرت هپروتی که  بحث کنترل کارگری را می کنند. رفقایی جواب آنها را داده اند. این جریاناتی که خودشان را سندیکالیست میدانند به شدت سکتاریست هستند آنها  ما  را کمونیستها را حکمتیستها را کسانی که طرفدار جنبش شورایی و مجامع عمومی هستند را سکتاریت مینامند. در حالی که خودشان بعنوان جریاناتی که  منافعشان جدا از منافع طبقه کارگر سکتاریست هستند. هر دونفرشان یک جا جمع شدند کمیته پیگیری  و هماهنگی و همبستگی درست کردند. کسی هم به آنها اضافه نشد، همان تعداد سر از کمیته های مختلف در میاورند و بعد از دو روز از هم انشعاب میکنند. جالب این جاست که دلیل انشعاباتشان و جدایی هایشان هم ابدا مباحث مربوط به جنبش کارگری  نیست. اختلافاتشان از سر همان مواضع سیاسی پایه ای است که به آن باور دارند.  اینها هیچیک واقعا سندیکالیست هم نیستند. اینها از سر سیاست رفرمیستی و راستشان است که رجوع کردند به سندیکالیسم. سندیکالیسم رسمی آنها هم امروز همان تشکل های مخفی هیئت موئسسان و تاسیس سندیکای فلان جا است.  آنها  ظاهرا طرفدار مبارزه اقتصادی هستند و ما طرفدار مبارزه سیاسی! این را همه جا تبلیغ میکنند. به نظر من این یک پاتک سیاسی آنها علیه ما است. آنجایی که مبارزه طبقه کارگر به عنوان یک طبقه در مقابل بورژوازی قرار بگیرد سیاسی هست چه این جریانات راست به آن سیاسی یا اقتصادی بگویند . اسانلو در زندان با گوشت و پوستش احساس میکند که مبارزه اقتصادی اش نمی تواند اقتصادی بماند، هزار دفعه هم داد بزند که من سندیکالیست هستم. به نظر من اسانلو متاسفانه نماینده صادق سندیکالیسمی است که دارد  شکست خودش را در زندان تجربه میکند، آنها مدعی هستند که آنها کارگری هستند و ما خیلی غیر کارگری هستیم، کار ندارم ما به عنوان جریان حکمتیستی حتما باید بیشتر از این ها کارگری باشیم، حتما باید یکی از اساسی ترین عرصه های فعالیت مان جنبش کارگری باشد و غیره  منتهی بلند شدن پرچم سندیکالیسم از طرف این جرینانات رفرمیست بورژوایی دلیلی بر  کارگری بودن اینها نیست. آن چیزیکه اینها به آن اتکا میکنند تا کارگری بودنشان را ثابت کنند، تعداد اعضای زیاد اتحادیه های کارگری در اروپا و آمریکا است نه ایران!  با این استدلال ما حکمتیست هت بیشتر از هر جریان دیگری به اعتبار اینکه پایمان بر شانه های قهرمانان انقلاب اکتبر و بلشویسم و شوراهای میلیونی کارگری اش است از هر جریان دیگری کارگری تر هستیم .

چه باید کرد؟

بدوا تاکید کنم که  هر تشکل واقعی کارگران مستقل از اینکه با نظر ما همراه هست یا نه؟ به شرطی که واقعا تشکل کارگری باشد حتی اگر وصل به جنبش سندیکالیستی هم باشد، به نفع ما است به نفع جنبش طبقه کارگر در ایران است. جنبش سندیکالیستی!  واقعی من بحثم سر کمیته پیگیری و هماهنگی و اینهایی که خودشان نمایندگی تام الاختیار طبقه کارگر را دارند نیست. هردرجه تشکل واقعی کارگری هر خشتی که طبقه کارگر روی هم گذاشته هر دستی که گرمی دست کارگر دیگری را در مبارزه اش علیه بورژوازی احساس میکند، به نظر من عزیز است  و جنبش ما را تقویت میکند. اما به این اعتبار ما مدافع تشکیل سندیکا و جنبش سندیکالیستی و مبلغ تشکیل سندیکاها نیستیم. ما باید این جنبش را صمیمانه نقد کنیم، آنجایی که مربوط به آن جریان راست رفرمیستی که سندیکالیزم را پرچم سیاست خودش در جنبش کارگری کرده است، مربوط میشود باید نقد بیرحمانه بکنیم و محتوای واقعی سیاست های این ها را در جنبش کارگری افشا کنیم، آنجایی که برمیگردد به فعال کارگری که متاسفانه آلترناتیو اینها را قبول کرده و به آن باور دارد و خودش را فعال آن میداند، باید صمیمانه نقد کنیم و صمیمانه نشان بدهیم حتی برای جلو بردن امر خودش هم لازم نیست حتی حتما طرف کمونیستها باشد، لازم نیست فعال کارگری حتما حکمتیست باشد، لازم نیست فعال کارگری حتی سوسیالیست باشد. باید نشان دهیم که برای جلو بردن همان امر خودش هم جنبش مجامع عمومی و جنبش شورایی هم امکان پذیر تر است و هم به نفع اش است. مثل اسانلو بعنوان دبیر سندیکا سر از زندان درنمی آورد دبیری که متاسفانه دقیقا به دلیل همان سنت سندیکالیستی امروز کارگران شرکت واحد متشکل پشت سرش نیستند.

هدف ما متشکل کردن طیف یا گرایش کمونیستی جنبش کارگری است به هر درجه ما این نقد را در جنبش کارگری وسیع بکنیم به تک تک استدلالات این جریاناتی که مثل بازی بالماسکه چتر سندیکالیزم روی سر خودشان کشیده اند از جمله جریاناتی مثل آذرین و مقدم و تمام اینهایی که الان فراوان خیلی سندیکالیست هستند. تک تک استدلالات اینها را به هر درجه ما جواب بدهیم و نشان بدهیم راهی که ما نشان میدهیم  راه درست تری است به همان درجه به شکل گرفتن به یک طیف یا گرایش کمونیستی درون جنبش طبقه کارگر کمک کرده ایم. مستقل از اینکه این طیف کمونیستی این گرایش کمونیستی درون طبقه کارگر به حکمتیستها وصل هستند یا نیستند. وجود این طیف وجود این گرایش کمونیستی، ما حکمتیستها را جنبش کارگری تقویت می کند. آلترناتیو ما جنبش مجامع عمومی است. آلترناتیو ما منظم شدن مجامع عمومی است. ما باید امکان پذیری مجامع عمومی را در مقابل سندیکاها نشان بدهیم. باید نشان بدهیم ما فقط نمایندگان را در مقابل بورژوازی قرار نمی دهیم. باید نشان بدهیم که خواست ما این نیست که حتما بورژوازی بیاید و اتحادیه ما را به رسمیت بشناسد. دفتری بگذاریم و مهری بزنیم. نشان بدهیم که فعالیت ما پایش روی دمکراسی و رای مستقیم کارگری است. نشان بدهیم که جنبش مجامع عمومی تدارک عجیب و غریبی نمی خواهد. کمیته های موسس نمی خواهد.  قرار و مدار مخفی نمی خواهد. به اعتبار شرکت جمعی طبقه کارگر در محل کار، این را می شود هر لحظه تشکیل داد. نشان بدهیم که می شود دنبال مجوز رسمی و دنبال دولت نگشت و خودمان تشکیل مجمع عمومی را در کارخانه مان به کارفرما و مقامات دولتی تحمیل بکنیم و نشان بدهیم که کارگر در جمع خودش قدرت متشکل خودش را می تواند احساس بکند  و نمی گذارد که بیایند و کسی را از بینشان دستگیر بکنند، نشان بدهیم که مجامع عمومی به سرعت امکان تشکیل دارند. در اساسنامه شرکت واحد نوشته که جلسات سندیکای شرکت واحد در روزنامه های علنی چاپ می شود. جنبش مجامع عمومی نمی خواهد در روزنامه های علنی جمهوری اسلامی اعلام بکند که جلسه می گیرد. هروقت فعالین کارگری در محل خودشان تصمیم گرفتند می توانند جمع بشوند. همه کارگران خودشان را سخنگوی مصوبات مجمع عمومی شان میدانند و از همه  مهمتر امکان سکتاریسم از آن طریقی که من قبلا به آن اشاره کردم را به کسی نمی دهد. جنبش مجمع عمومی اجازه نمی دهد یک بوروکراسی کت بالای سرش بایستد و نگذارد وارد عمل مستقیم کارگری بشود. جنبش مجمع عمومی اجازه نمی دهد که از این نوع دعواهایی که در کمیته پیگیری و هماهنگی و پیجویی و هر اسم دیگری که داشتند بیاید و باعث بشود خودش تبدیل به مانع مبارزه کارگری بشود.

به هر درجه این طیف کمونیستی در جنبش کارگری روشن تر باشد به نفع ما است. طبعا ما  تلاش میکنیم سازمان حزب را در بین این طیف گسترش بدهیم اما نقطه آغاز همه چیز در این مورد برای ما کمک به شکل گیری و عمل این طیف کارگران کمونیست در جنبش کارگری است.  خطاب ما باید اساسا به این طیف باشد.  شکل گرفتن جنبش مجامع عمومی و گسترش سازمان حزب به نظر من  آن ابزارهایی را که حزب ما بیشتر از هر چیز دیگری برای به ثمر رساندن انقلاب سوسیالیستی و جابه جا کردن قدرت درر ایران به آن احتیاج دارد را در اختیار این حزب قرار میدهد. 

اظهار نظر رفقای حاضر:

رحمان حسین زاده: تا آنجایی که به بحث رفیق بهرام مربوط است من با آن قسمت احکام پایه ای که مطرح کرد مسئله ای ندارم و کاملا موافقم و قاعدتاّ آن احکام باید فرضمان باشد. آن قسمتی هم که گفت کمبود  آلترناتیوکمونیستی را در جنبش کارگری مشکل میداند، این را هم مثبت می بینم و به قول خودش ما در کنگره دوم هم این بحث ها را داشتیم . سمینار داشتیم ، بحثهای مختلف داشتیم ، بحثهای مقابل هم داشتیم از جمله بحثی که در مقطع کنگره رفقایی مطرح میکردند و اینکه مشکل کل جنبش کارگری و طبقه کارگر در ایران  را سندیکالیسم میدانستند که خود بهرام الان گفت که الان مسئله را اینطور دیگر نمی بیند و این مسائل را  در غیاب آلترناتیو کمونیستی و سوسیالیستی خود عامل  این وضعیت هستند . من هم به این معتقدم وبه نظرم نکته خیلی مهمی است . بحثهای  بهرام ابعاد مختلفی را داشت من نمیخواهم و فرصت ندارم سر همه مسائل مطرح شده بحثم متمرکز شود ، ببینید : من یک ملاحظه کلی داشتم در مورد بحث بهرام. و آن این است که اگر زمانی که خود بهرام معتقد است  در جنبش کارگری و مبارزه طبقه کارگر در نتیجه غایب بودن آلترناتیو کمونیستی، غایب بودن ما، سندیکالیستها به یک شکلی به میدان می آیند و مسائل و پیامدهای دیگری را برای طبقه کارگر دارد ، راستش دیگر نمی بایست حجم اصلی بحث میرفت سر اتحادیه گری و سندیکالیسم . الان می توانم بگویم هفتاد درصد بحث بهرام متمرکز شد سر تردیونیونیسم ، سر اتحادیه گری، سر سندیکالیسم ، سابقه شان تا وضعیت فعلی شان به نظرمن می بایست حجم بحث، فوکوس میکرد جای دیگرو از خودمان بپرسیم از انقلاب پنجاه وهفت به بعد طبقه کارگر در مبارزه اقتصادی بوده در مبارزه سیاسی بوده. در انقلاب پنجاه وهفت با شوراهایش آمد. کارگرنفت با ادعای قدرت آمد. سی سال از آنوقت گذشته، معلوم است طبقه کارگر هیولای جمهوری اسلامی را در مقابل خودش داشته ولی چرا وضعیت هنوز اینطوری است؟ چرا هنوز مبارزات کارگری را مشاهده می کنیم می گوییم پراکنده است، می گوییم صنفی است، می گوییم بهر حال در سیاست دخالت نمی کند. اینها را به همه به عنوان مشاهدات واقعی می بینیم . اما سئوال اینست کدام نیرو، کدام سیاست می بایست این وضعیت را تغییر می داد ؟ در نتیجه به نظرم می بایست بحث اینجا متمرکز شود  این مدت راستش بحث های جریانات چپ را تعقیب کرده ام ، حتی آنهایی که به اسم کمونیست کارگری صحبت می کنند ، حتی بحثهای های قبلی خودمان از کنگره اول حزب حکمتیست تا کنگره دوم و قطعنامه ای که داشتیم را مرور کردم ، نکاتی که من دارم بحثی که دارم ، مقداری متفاوت از کل بحثهایی است که الان در کل چپ و در میان خود ما هم جاری است. بحث های ما هنوز زمینی تراز بقیه هست ولی هنوزبند نافش با مباحث  بقیه چپها تماما قطع نشده است. با بحث های عمومی چپ در جنبش کارگری تماما متفاوت نیست. به نظرم باید یک نگرش ویک دید دیگری داشته باشیم و یک راه حل دیگری را پیشنهاد کنیم . اولین چیزی که باید تغییربدهیم به نظر من کل این بحث ها را که نگاه می کنیم بیشتر حالت تفسیر و تحلیل گری را دارد. تفسیر داریم می کنیم . برای مثال از این مشاهده شروع کنیم: فرض کنیم  معضل جنبش کارگری گرایشات دیگراست واز جمله گرایش سندیکالیستی ، بحث امشب بهرام این را به این شکل نگفت. ولی بر حجم اصلی بحثش زیاد سنگینی می کرد.  یا مطرح میشود، مبارزات کارگری پراکنده است ، صنفی است ، فقط دنبال مطالبات محدود هست ، در سیاست دخالت نمی کند. به نظرم همه این مشاهدات درست هنوزفرعی اند، هنوز معلول یک عامل اصلی ترهستند. این عامل اصلی و این مشکل اصلی چیست که حتی اینها پیامدهایش هستند؟

 از من می پرسید چیست ؟ غیاب سیاست سوسیالیستی در جنبش کارگری است. جنبش کارگری ایران از نبودن سیاست سوسیالیستی دارد عذاب می کشد.من منظورم حضور تعداد افراد و فعالین سوسیالیست نیست. عناصر و فعالینی که خود را سوسیالیست میدانند، خیلی هم زیاد هستند. در بخشهای مختلف کارگری و غیره گرفته خودشان را سوسیالیست می دانند. ولی بهر حال سیاست سوسیالستی به عنوان خط مشی و سیاست فعاله و هدایت کننده و تاثیر گذار غایب است. از جمله جریانی که جایگاه مبارزه اقتصادی کارگر را بداند، دستش توی کار باشد ، حول آن متحد کند ، کارگر را فقط به مبارزه اقتصادی محدود نکند ، دو قدم جلوتر را هم ببیند، استراتژی هم داشته باشد. دور نما هم داشته باشد ، ضرورت حزب سازی وتحزب را به میان کارگران ببرد. حواسش به جنبش شورایی و مجمع عمومی اش باشد. آن جایی هم که سندیکا لازم است جایگاه آن را متوجه باشد. آنجایی که سندیکالیسم را باید نقد کند، نقدهم بکند . اگر ناسیونالیسم سر درمی آورد در جنبش کرگری در مقابلش قد علم کند. به هر حال در این ظرفیت و به این معنی که میگویم سیاست سوسیالیستی در جنبش کارگری جاری نیست موقعی که میگویم سیاست سوسیالیستی جاری نیست یعنی سیاست ما هم جاری نیست. سیاست احزابی که ادعای کمونیستی داریم و از جمله خود ما هم در آن جنبش کارگری جاری نیست و در حاشیه هستیم. بحث کل چپ را نگاه کنید بخشا هم خودمان این نوع بحث را داشتیم که گفته میشود، مانع اصلی جنبش کارگری سندیکالیسم است. من معتقد نیستم مانع اصلی جنبش کارگری ایران سندیکالیسم است. حتی استبداد و اختناق اجازه نداده که جنبش سندیکالیستی وسیع و قوی در آن جامعه وجود داشته باشد. اینجا که فرانسه نیست. اینجا که سوئد نیست، تا اتحادیه ها خیلی آزاد باشند. تنها یک سندیکای شرکت واحد را درست کردند مسئول اولش هنوزدر زندان است. بهر حال در نتیجه می خواستم بگویم که به نظر من از آن حالت تفسیر گری و تحلیل گری باید بیاییم بیرون و بگوییم مشکل چیست؟ اگر میخواهیم تفسیر نکنیم، از خودمان بپرسیم کدام سیاست و کدام نیرو تغییر دهنده است؟ کدام نیرو و کدام سیاست می تواند جنبش کارگری را از پراکندگی بیرون بیاورد؟ کدام نیرو و کدام سیاست می تواند مثلا اگر سندیکالیسم بخواهد مزاحم شود در مقابلش قد علم کند؟ کدام سیاست و کدام نیرو باید این وضع را تغییربدهد؟ کدام سیاست و کدام نیرو در مقابل جمهوری اسلامی کارگر را تقویت بکند. این نیرو و این سیاست چیزی نیست غیر از گرایش کمونیستی درون جنبش کارگری واز جمله ماهم جزو آن. به نظرم  این گرایش الان بی خط است این گرایش الان بی سیاست و دنباله رو است در جنبش کارگری. به نظر من این یک جنبه مهم آن است.  به نظرم باید گرایش کمونیستی درون جنبش کارگری وخود ما به عنوان جریان کمونیستی را به عنوان نیروی فعاله در نظر گرفت و آنوقت در رابطه با مشکلات جنبش کارگری قبل از همه گریبان این گرایش را گرفت و بعد مشکلات دیگر و مزاحمتهای گرایشات دیگر رادید آن هم برای خنثی کردن. 

 یک نکته دیگر اینکه کل چپ و ما کمونیستها موقعی که از مبارزات کارگری وجنبشهای کارگری صحبت می کنیم و کارگران را مخاطب قرار می دهیم  بخشهای حاشیه ای جنبش کارگری ایران ، نساجی ها، کارگاهها و مراکز کوچک و ... عمدتا موضوع کار است. کارگر نفت در ذهن کسی نیست ، کارگر ذوب آهن و ماشین سازیها و غیره در ذهن کسی نیست . در نتیجه میگویم، نمیشود قطبهای اصلی جنبش کارگری ، مراکز اصلی و محوری جنبش کارگری بی تحرک باشند و موضوع کار کمونیستها هم نباشند و آنوقت انتظار داشت مبارزات پراکنده و کم تاثیر نباشد.در طبقه کارگرهر کشور ستون فقرات کارگری و محوری هست، اگر آنها نجنبند، تحرک هر چند با ارزش مراکز فرعی ، سرمایه دار ودولت حامی را در تنگنا قرار نخواهد داد. نقش کارگران نفت را در انقلاب 57 دیدیم. به این لحاظ هم نگرشمان و موضوع کارمان باید تغییراتی بکند.  ببینید همین الان کمیته های پیگیری و کمیته های هماهنگی و همه اینها در بخش حاشیه ای جنبش کارگری مشغولند و خودشان را مشغول کرده اند. در نتیجه من فکر میکنم مشکل اصلی مبارزات کارگری وجنبش کارگری را با مزاحمت سندیکالیسم و یا مشاهدات درست پراکندگی و صنفی گری مبارزات که خود معلول علتهای اصلی ترند، توضیح دادن، به نظرم گمراه کننده است.

 به نظرم مبارزات کارگری و جنبش کارگری ایران با دو مشکل اساسی روبروست. مشکل اول واساسی که باید ببینیم جمهوری اسلامی با همه یال و کوپالش است. وقتی میگوییم جمهوری اسلامی خیلی وقتها بیشترفقط سرکوبش به ذهن ما می رسد. مسئله فقط سرکوب نیست. یک رژیم پیچیده نظامی سیاسی،  رژیم جمهوری اسلامی مانع اصلی جنبش کارگری است با خانه کارگرش با شورهای اسلامی اش با سرکوبش با ترفندهایش با قانون کارش، آنجایی که رفته مراکز اصلی کارگری از جمله کارگر نفت را قانع نگه داشته و کاری کرده که کارگر نفت دستش را به کلاه خودش بگیرد وفعلا کار دیگری نکند. طبقه ما سه دهه است با این رژیم هار سرمایه اسلامی دست و پنجه نرم میکند و تناسب قوا تا حال به نفع این رژیم هار باقی مانده است.

جنبش کارگری ومبارزات کارگری باید تقویت شود و سنگربندی کند و دربرابرجمهوری اسلامی قدم به قدم خودش را تقویت کند وتناسب قوا را تغییر دهد. اینجا است به مشکل دوم و گرهی در جنبش کارگری میرسیم. ببینید برای اینکه پراکندگی و صنفی گری نباشد و اتحاد و تشکل موثر کارگری بوجود بیاید. یک گرایش و یک نیرویی در مبارزات کارگری و جنبش کارگری باید مبتکر این اتحاد باشد و این نیرو سوسیالیستها هستند. این نیرو از قدیم گفتیم گرایش کمونیستی درون جنبش کارگری هست. که به نظرم اگر می بینیم مشکلات هست ، اگر سنگربندی کافی دربرابرجمهوری اسلامی ایران نمیشود، اگر نگران این هستیم که سندیکایسم رشد کند ، غیاب این نیروی کمونیستی ست. غیاب سیاست سوسیالیستی است. نه آحاد سوسیالیست ، آحاد سوسیالیست خیلی زیاد هستند .  من مثالش را اینجوری میزنم: در محیط دانشگاه به همت حضورکمونیستهای صاحب سیاست وافق و فعال و جنبش دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب سیاست سوسیالیستی در آن جاریست. از جمله سیاست سوسیالیستی  نسبت به ناسیونالیسم حساس هست. نسبت به رفرمیسم حساس است. نسبت به لیبرالیسم حساس هست. نسبت به تحکیم وحدت حساس است.  مرزش را با همه اینها می کشد. نسبت به رفراندوم چی حساس هست ، از دل جنگ با آنها در آمده ونیرو جمع کرده و ابتکار را به دست گرفته است. اما   جنبش کارگری را که نگاه میکنی متاسفانه این گرایش آحادش خیلی پراکنده است،  سیاست منسجم ندارد، خط ندارد، انسجام ندارد. جنبش مجمع عمومی اش را جا نینداخته است. آنوقت خوب طبیعی است در نیشکر هفت تپه که می شد مجمع عمومی قد علم کند، سندیکا قد علم می کند. در شرکت واحد که میشد بخش رادیکال و کمونیستی یک جور دیگری کار کنند خوب ابتکار میافتد به دست مددی و اسالو و غیره . در نتیجه به نظرم از این سر باید گرفت. آنوقت موقعی که میگویم سیاست سوسیالیستی غایب هست یعنی ما حکمتیستها هم غایبیم. تازه  خودمان را مستعد ترین می بینیم که بر این مشکلات فایق آییم. به چه دلیل ؟ به دلیل اتکاء به همان پیشینه قوی که بهرام هم اشاره کرد، مباحث کمونیستی وکارگری منصور حکمت که یک پشتوانه فکری و سیاسی و پراتیکی قوی است که ابزار دست ماست. از تشکل های توده ای کارگری اش تا سیاست سازماندهی اش تا مبارزات اقتصادی و مبارزات مطالباتی اش که به نظر من در سیاست گذاری و تبلیغات باید فوکوس اساسی تری روی آنها داشته باشیم. یک جنبه مستعد بودن ما برای فایق آمدن بر این مشکلات اینست که آن رگه کمونیستی هستیم که به دنباله رو  روند عقب مانده کارگر کارگری و تقدیس بیخودی هر تحرک و تشکلی تحت نام کارگر، نیستیم. نقد داریم و تحرک حاشیه ای و بی تاثیر را نقد کردیم.  

 یک جنبه مهم دیگر که بهرام هم بدرست  گفت که مبارزه اقتصادی کارگر اولین جایی است که کارگر در آن آگاه ومتحد ومتشکل  میشوند و می تواند خودش راسازمان بدهد . شما به قطعنامه کنگره دوم خودمان از این سر نگاه کنید، کمبود جدی دارد. به هر حال من موقعی که از غیاب این سیاست سوسیالیستی صحبت می کنم  خودمان را هم جزوش میگذارم.  در نتیجه من فکر می کنم که باید نگرشمان را تغییر بدهیم و تغییراتی را در تبلیغاتمان ودر سیاست گذاری هایمان ایجاد بکنیم.

حسین مرادبیگی: من هم فکر می کنم که این شروع خوبی است. شروعی است برای دخالت بیشتر و بیشتر بحث کردن در مورد  جنبش کارگری و وضعیت طبقه کارگر در ایران. به نظر من بهرام نکات خیلی خوبی را  مطرح کرد اما من یک ایرادی را که دیدم و ملاحظه ای را که به نظرم رسیده مطرح می کنم. بهرام در بحث خود به نظر من هم روی نکات بسیار درستی تکیه کرد اما می بایست بخش بیشتر بحث خود را روی خود وضعیت فعلی طبقه کارگر در ایران متمرکز می کرد. این آن جایی است که بحث باید بیشتر روی آن متمرکز میشد و در مورد آن روشن تر صحبت میشد. یعنی وضعیت طبقه کارگر در ایران. و از اینجا دیگر به آن مشکل و معضل واقعی، آن حلقه اصلی و گره ای که الان در جنبش کارگری هست بیشتر اشاره میشد. بهرام در بحث خود از عدم وجود آلترناتیو کمونیستی در جنبش کارگری صحبت کرد که به نظر من هم درست است. سوال من در این مورد این است که وقتی از عدم حضور آلترناتیو کمونیستی در جنبش کارگری صحبت میشود، بطور روشن تر منظور چی است؟

مساله دیگر وضعیت خود کارگران سوسیالیست و رادیکال در این دوره است. آنها اکنون با چه معضلاتی درگیر  هستند. ابهاماتشان ، مشکلاتشان ، مسائلشان در این دوره چیست یا کدام ها هستند؟ ما باید چه خلائی را در این موارد برای آنها پر کنیم؟ میدانم مدتهاست ما در این موارد کمتر درگیر شده ایم به این معنا که گرایشات مختلف ، تاثیراتی که جنبشهای دیگر ، جنبشهای بورژوایی و کلا تاثیراتی که رگه هایی غیر کمونیستی در جنبش طبقه کارگر بر جای میگذارند را مورد نقد همه جانبه ای قرار نداده ایم، با اینحال باید مشخص تر روی تاثیر گرایشات مختلف درون جنبش کارگری صحبت کرد. این نکته مورد نظر من در این بحث بود اینکه باید بیشتر روی خود وضعیت طبقه کارگر و جنبش کارگری در ایران و آن معضل یا معضلات گرهی که اکنون این جنبش با آن روبرو است بحث را متمرکز کرد.

 ملاحظه ام هم این هست ، به نظر من درست نیست که ما الان با سندیکا درگیر شویم، بی آنکه آلترناتیو ما مجامع عمومی وسیعا شکل گرفته باشد. در ایران حتی با سندیکالیسم هم باید با احتیاط درگیر شد که معنی تقابل با حرکت کارگران برای ایجاد سندیکا یا تشکل مورد نظرشان از آن استنباط نشود. برای اینکه معضل اصلی اکنون در ایران سندیکالیسم نسیت، معضل قبل از سندیکالیسم خود جمهوری اسلامی است که مانع اصلی بر سر پیشروی مبارزه طبقه کارگر در ایران است. بدون جمهوری اسلامی و شروع صرف از سر سندیکالیسم به نظر من تاثیر منفی می گذارد و خط ما را در این مورد از دیگران بروشنی جدا نمیکند. آن نیرویی که به طور واقعی کمر طبقه کارگر در ایران را شکسته است جمهوری اسلامی است. نه اجازه تشکل به کارگران را میدهد، نه حتی اجازه اعتراض و اعتصاب به  آنها را می دهد. کارگری که اعتراض می کند و حقوق معوقه خودش را می خواهد ، دیوار کارخانه را خراب می کنند که بروند آنجا و مورد ضرب و شتم قرارش بدهند. اینها مسائل و مشکلاتی است که طبقه کارگر در ایران اکنون با آن روبرو است. طبقه کارگر با ضد کارگر ترین حکومت سرمایه داری در جهان امروز روبرو است. سندیکا را حتی وقتی تشکیل میدهند خود به نفی آن میرسند، برای اینکه سندیکا نمی تواند در سیاست در ایران دخالت نکند، برای اینکه جمهوری اسلامی سیاست را به امر همه مردم ایران تبدیل کرده است. هر اعتراضی به جمهوری اسلامی حتی برای حقوق معوقه و گرفتن دستکش هنگام کار به جمهوری اسلامی گره میخورد. سندیکا اگر در سیاست دخالت نکند، جمهوری اسلامی سر سوزنی از آن حساب نمی برد. این واقعیت جامعه و حکومتی است که طبقه کارگر با آن اکنون درگیر است.

یک نکته دیگر خارج از اینها از نظر من این است، اینکه خود ما برویم به عنوان آلترناتیوسوسیالیستی، برویم در جدلهای فعلی میان کارگران و فعالین کارگری و رادیکال -  کمونیست دخالت بکنیم که خیلی مهم است و خیلی هم لازم و ضروری است. اما میدانیم، جذب ، متحد کردن یا قدرتمند کردن خود جنبش کارگری و اتحاد خود رهبران و فعالین کارگری صرفا از دخالت ما و یا صرفا از نقد گرایشات سندیکالیستی و کارگر کارگر و غیره در درون طبقه کارگر، ممکن نیست. اینها لازم و ضروری است. اما اگر خود آلترناتیو کمونیستی در جامعه قدرتی نباشد ، قدرتمند نباشد، لولای اتصال قدرتی در جامعه نباشد، ما هر چقدر هم این کار را بکنیم کارگر و فعال و رهبر کارگری و کارگر رادیکال - کمونیست در سطح وسیعی زیر پرچم ما بسیج نخواهند شد. یک سر قدرتمند شدن جنبش کارگری باز هم به خود این آلترناتیو کمونیستی که در جامعه همه میدانند و می بینند قدرتی است، گره خورده است. این کجای این بحث ما قرار می گیرد و ما این را چطوری با دخالت آلترناتیو کمونیستی در سرنوشت طبقه و جنبش طبقه کارگر در  تحولات سیاسی آینده ایران، ربط میدهیم؟  

امان کفا :  من هم خواستم بگویم که بحث  خیلی خوبی بود بهرام خسته نباشید فقط یکی دوتا نکته بود که گفتم شاید خوب است یک تاکیدی روی ان بکنید، در بحث بهرام در رابطه با سندیکا و سندیکالیسم که داشت صحبت می کرد اشاره داشت به سابقه و سنتی که سندیکالیسم دارد و همچنین عدم پاسخگویی اش، در انقلاب 1979 در ایران، و اشاره ای داشت به  انقلاب اکتبر در روسیه. شاید من درست متوجه نشدم یا این نکته اش به نظرم آمد که درست نبود خواستم یک اشاره ای کنم به اینکه ، تا آنجایی که به سنت طبقه کارگر برمیگردد سندیکالیسم در دوره انقلاب هم بود و قبل از ان هم در ایران بود و سنت کمی ندارد سنت اش قدیمی است ولی اتفاقاتی که افتاد در دوره انقلاب و حتی بعد از آن کل طبقه کارگر از درس و تجربه آخرین خودش که مربوط به انقلاب اکتبر بود بیشتر استفاده کرد. فکر کنم آنجا بود که شورا دست بالاتر پیدا کرد نه اینکه کل کارگران رفتند سراغ شورا و آن شورا توانست جواب بدهد. شاید این تاکید، از این زاویه کم بود. یک نکته دیگر این نکته بهرام بود  در رابطه با فرم کارکرد اتحادیه های کارگری، بخصوص در غرب، که فکر کنم به آن شکل نباشد. شاید تاکیدی زیادی روی آن داشت. تا انجا که به غرب برمیگردد اتحادیه های کارگری تصمیم شان اعمال فشار به دولت و به سرمایه بوده است، و  خواهان این هم بوده اند که دست به قدرت سیاسی هم ببرند، به این معنا که درون هیئت حاکمه حضور به هم برسانند. و این تصمیم را گرفتند و برای این حضور داشتن، احزب جداگانه ای هم ساختند. برای مثال در انگلیس، که در تفاوت با مثلأ فرانسه و یا آلمان، احزابی نطیر حزب کارگر را خود اتحادیه کارگری تشکیل دادند نه برعکس. در انگلیس لااقل به این شکل بود. به عبارتی اینطور نبوده که الزاما اتحادیه ها نمی خواستند در هیأت حاکمه باشند، بلکه تصمیم گرفتند به این شکل (با احزاب پارلمانی) این حضور را به هم رسانند. البته از اینجا هم می شود رفرمیسمشان را نتیجه گرفت؛ مارکس و لنین هم حتی در رابطه با اتحادیه حرف می زند همین اشاره را به آنها دارد که تصمیم می گیرند قدرت سیاسی را از طریق احزاب بیرونی بگیرند و عامل مستقیم نباشند در صورتی که شورا این امکان اعمال اراده مستقیم را یکباره فراهم میکند به همین خاطر خیلی پیشروتر است و کامل تراست.

 به این خاطر تصمیم جنبش سندیکایی در ایران هم در بهترین حالت آن این می شود که اگر از قدرت سیاسی صحبتی بکند و اعمال فشاری بخواهد بکند اگر همین سنت را بخواهد جلو ببرند، در بهترین حالت میروند یک حزب جداگانه ای برای آن امر بسازند. قصدم این بود که بگویم اگر روی این نکته را در نظر نگیریم، به نظر میرسد که اتحادیه کارگری قصد دخالتگری سیاسی، دولتی،  را ندارند، تنها تصمیم دارد کار اقتصادی اش را بکند. منتهی این بهترین تصویراتحادیه کارگری از دخالت سیاسی  و شکل آن با آن تصویر و شکلی که شورا کار میکند بسیار متفاوت است. عقب تر است چون غیر مستقیم است و به همین اعتبار در یک شرایط مشخصی چون اعتلای انقلابی در جامعه، حتما نسبت به شورا عقب می ماند.

در پایان نکته ای هم کوتاه می خواهم بگویم که در صحبتهای رحمان بود.  رحمان اشاره کرد که ما در این دوره و بخصوص مشخصا در ایران باید ببینیم دلیل پراکندگی چیست و یک لیست را آنجا معرفی کرد. تصویری داده میشد که گویی خود ما با حضورمان آنجا،درمیان کارگران، میتوانیم  این تغییر را به وجود بیاوریم. من فکر میکنم این تغییر (فایق آمدن بر پراکندگی) را بایستی به مسئله مطرح بودن درسطح جامعه ایران، و حتی وسیع تر از آن، گره زد. در ایران چون که حضور چپ و کمونیست را درون آن می بینید میتوان این تصویر را عملی کرد. امکان تغییر و تحول را باید کارگر به شکل عمومی تر در جامعه ببیند، و خود همین تصویر به همان درجه به عدم پراکندگی می انجامد. ما نمی توانیم فقط به خاطر جمهوری اسلامی بگوییم پراکندگی وجود دارد. تصویر درستی به ما نمی دهد. همان طور که بهرام هم اشاره داشت، ترکیه هم دیکتاتوری است وتشکلاتی مثل آنجا در ایران نیست. برای فایق آمدن بر پراکندگی، فراتراز بررسی درجه عدم سنت تشکلات کارگری مشخص به خود در ایران، بسته به همان تصویری است که کل جامعه، چه در سطح ایران و چه در سطح بین المللی، دارد یعنی این که چقدر قدرت می شود دست چپ بیافتد. یعنی آن بالانس معین. و اگر آن تصویررا دربحثمان در نظر نگیریم، به نظر می رسد که ما خودمان، علی العموم و به تنهایی در جامعه ایران، با اراده مان کل کار را میتوانیم انجام بدهیم و بر پراکندگی فایق آییم. فکر کنم این منطقی نیست..

آرام فرهمند:  اول تشکر میکنم از رفیق بهرام که ارائه  دهنده بحث بودند و دیگر رفقایی که در جلسه حضور دارند و فکر میکنم این جلسات سنت خوبی است  که باید ادامه پیدا کند.

 در ادامه صحبتهایی که رفیق مظفر در جلسه قبل داشتند و صحبت هایی که رفیق بهرام در این جلسه داشتند. من  فکر میکنم مقدمات و اطلاعات موجود در صحبت رفیق بهرام خیلی خوب بود اما آنجایی که باید  روی بحث ایران آنطور که باید زوم میکرد و نکات بحث را و نتایج آن را استنتاج میکرد به اندازه کافی بحث را باز نکردند.  در ادامه بحث رفیق بهرام چند نکته داشتم که در ادامه صحبت ها  نکات خودم را  می گویم.

  رفقا مارکسیسم اگر  خاصیتی داشته باشد و یک توانایی ویژه  در مقابل تئوری ها و ایدئولوژیهای بورژوایی داشته باشد این  نکته است که واقعیت و آن چیزهایی از واقعیت که تاثیر گذار هستند و عوامل اصلی تعین کننده چهری پدیده مورد بررسی می باشند، از دل موضوع مورد بررسی بیرون می کشد و با این مکانیسم امکان تغییر را در خود همان پدیده آشکار می کند و به این ترتیب است که امکان  و ابزار تغییر آن را در دست ما قرار می دهد.

ببینید در بحثی که رفیق بهرام راجع به سندیکالیسم داشت یک ابهامی وجود دارد که باعث می شود که تفاوت بین تشکلی که  کارگران خود به عنوان امکان و ظرف در دسترس تشکیل دهند و یا  ظرفهای مختلفی از قبیل شورای اسلامی کار یک کارخانه که ممکن است سنگری باشد که کارگر در آن پناه بگیرد، با سندیکالیسم همچنان گنگ باقی بماند.

 به نظر من رفیق بهرام مشکل  سندیکالیسم را به درستی تشخیص داده است. اما بحث و معنای سندیکالیسم را  در مبارزه طبقاتی امروز ایران باید به دقت معنی کنیم. معنا کردن آن هم مشخص کردن این مطلب است  که بورژوازی و طبقه سرمایه دار منفعت اش، خط اش و سیاستش درون  طبقه کارگر ایران چیست؟ چه خط مشی و چه برخوردی دارد با مسئله کارگر، خط بورژوایی در مقابله با طبقه کارگر این است که طبقه کارگر را به مثابه صنف به رسمیت بشناسد و از نظر سیاسی نیز در بهترین حالت به عنوان دنبالچه جنبش دمکراسی خواهی به دنبال خودش درون سیاست ایران  بکشاند.

به عبارت دیگر یک اینکه طبقه کارگر را به عنوان یک صنف یعنی همان گونه که از معلم اسم میبرد و از زن اسم میبرد از کارگر هم حاضر است اسم ببرد و به رسمیت بشناسد. این را شما در رسانه هایی این خط از صدای آمریکا(VOA) تا روزنامه هایی مثل کیهان که صفحه کارگری دارند می بینید که اخبار کارگری را به مثابه یک صنف پوشش میدهند. یا فعالینشان که می روند به زندان را به عنوان فعالی در کناریکی از فعالین جنبش زنان  و از نظر سیاسی به عنوان دنبالچه جنبش دمکراسی خواهی در نظر میگیرند که کارگر یک سری مطالبات صنفی دارد یا نسبت به بد بودن شرایط اش اعتراض دارد.

 

 در مقابل این سیاست جنبش کمونیستی را سلبی در نظر بگیریم این است و با توجه به همه حملاتی که بعد از فروپاشی شوروی  به بحث مارکسیزم و به طبقه کارگر در همه ابعاد وجودی اش شده کار اصلی ما این است که یک بار دیگر طبقه کارگر را به مصابه یک طبقه سازمان دادن و آوردن در صحنه سیاست روز ایران تبدیل می شود.

 این به نظر من خط تمایز گر اصلی درون جنبش کارگری بین خط پرولتری و خط بورژوایی است. به عبارت بهتر تمایز خط راست و خط چپ است. شما ببینید این به نظر من این دوتا خط اصلی که هست همه گرایشات دیگری که هست از شیر بی یال و دم جنبش ضد سرمایه داری تا الی آخر درون جنبش کارگری  چه معنای پراتیکی و سیاسی برای این طبقه دارد ؟ به این معنی است که وقتی آلترناتیو مشخصی دست کارگر نمی دهد که این ضد سرمایه داری بودن شما به چه معنا است؟! و آن را در مبارزه سیاسی و طبقاتی  امروز جامعه بی افق میکند آن را دقیقا در سطح مبارزات صنفی  و اقتصادی اش باقی نگاه میدارد.

و در نهایت سندیکالیسم که به نظر من اگر بخواهیم بحث رفیق بهرام را مشخص بکنیم داخل پرانتز هر کجا بگذاریم "صنفی گرایی"   یک نکته فقط ترجمه ای نیست به نظر من یک نکته سیاسی است. سندیکالیسم در ایران امروز مشکل و نقد اصلی به آن این است که کارگر را از طبقه به صنف و در سیاست دنبالچه جنبش دموکراسی خواهی که اسم رمز سیاست بورژوازی ایران است، بدل می کند و خیلی از این مباحث دیگری که عملا شما میبینید که مقابل جنبش کارگر و به عبارت دیگر طبقه کارگر را مقابل بورژوازی خلع سلاح میکند.

 می گویند کارگر باید برود کنترل کارگری بکند. میگویند کارگر باید سندیکا تشکیل بدهد، کدام بهتر است،..... در حالی که اینها اصلا صورت مسئله  نیست. وقتی  صورت مسئله ای در یک مبارزه مشخص و شرایط مشخص مطرح نشود بی معنی است،.....در یک کلام!

و دقیقا توهین و اتهامی هم که به ما میزنند بسیار جالب است ، می گویند این حزب می خواهد مبارزه طبقه کارگر را رنگ سیاسی بزند. بله  دقیقا ما می خواهیم همین کار را بکنیم چون دقیقا مشکل همین جا است. ( این بحث که این به چه معناست، احتیاج به تفصیل دارد)

این چپ پا در هواست که با مباحث و صورت مسئله هایی که عینیت ندارند، بحث کنترل کارگری  یا بحث ضد سرمایه داری  یا غیره یک جور دارند طبقه کارگر را دنبال نخود سیاه می فرستند و خلع سلاح سیاسی اش می کنند. این یک نکته بحث  من بود  در رابطه با همین سندیکالیسم که اگر بخواهیم معنای مشخص آن را بیان کنیم پسوند صنفی گرایی را باید در نظر بگیریم و اینکه خط بورژواژی و خط راست درون جنبش کارگری چیست؛ به نظر من آن خط سیاسی درست و آن خط کشی درست را درون جنبش کارگری ایران انجام دادیم و می توانیم نیروهای سیاسی و صحبتهایی که می شود مشخصا معنی دار کنیم و به هر گروه سیاسی بگوییم که حرف شما در کدام کاتاگوری قرار میگیرد و دارد طبقه کارگر را از چه چیزی محروم میکند و کجای این مبارزه می برد.

 و یک صحبتی می خواستم بکنم در رابطه با این بحث که حزب ما روی طبقه کارگر باید خم بشود و اینکه بتوانیم مبارزات کارگری را سازمان بدهیم من این نکته ام را در سخنرانی رفیق مظفر هم گفتم. و الان هم به نظرم درست تر این است که اشاره بکنم و آن هم این است که این یک بحث پروژه ای نیست. اگر دقت کنیم از مباحث حزب کمونیست ایران به بعد از بحث تشکیل فراکسیون کمونیست کارگری ایران به بعد، از مباحث درون کمونیسم کارگری این نکات و این بحث ها را همیشه داشتیم. در هر دوره ای هم خطوط مختلفی حول آن شکل گرفته است. به خاطر این است که یک نکته خیلی اساسی  هست  که اگر ما بتوانیم این کار را بکنیم به این معنی است که این حزب را دارای سنتی کرده ایم و در جایگاهی ایستاده ایم که می توانیم بگوییم که یکی از قدرتهای اصلی درون سیاست در ایران هستیم. و یا اینکه می توانیم درون یک انقلاب یا تحول سیاسی جدی در ایران نقش عمده ای بازی کنیم. همانطور که حزب توده در دهه بیست شمسی تبدیل می شود به حزبی که درون طبقه کارگر ایران آن دوره نفوذ گسترده ای دارد. می بینید که همین الان هم نفوذ سیاسی اش را به واسطه همان نفوذی که در آن دوره در این طبقه داشته است، دارد و در دوره تحولات 30 ایران هم که خیلی نقش عمده ای دارد. بنا بر این یک بحث کوچک و پروژه ای نیست که ما بتوانیم بگوییم که ما این را امروز انجام میدهیم به عنوان یک پروژه ای مقابل کمیته سازمانده و بعد پروژه بعدی.... به نظر من این نکته را توجه داشته باشید این مسئله، مباحثی است که خود نادر می کرد و می گفت چه حزبی کارگری است ؟ و خودش پاسخ می داد حزبی که کارگر راحت تر بتواند عضو تشکیلات آن بشود کارگر راحت تر بتواند در سمت های تشکیلاتی اش رشد کند. این که کارگر احساس کند این حرف و ادبیات خودش است.

این در تلویزیون ما  باید دیده بشود، کارگر باید بتواند ادبیات درون تلویزیون ما را بهتر بفهمد. کارگر باید احساس بکند نشریه ما نشریه خودش است. معضلات امروزاش است و معضلات کارگر چه چیزهایی هست؟ معضلاتی است که همین امروز جامعه  درون عرصه های مختلف دارد و حزب ما به درستی اینها را در برنامه های مختلف اش تشخیص داده .

برای مثال مسئله ملی گرایی و قوم گرایی در ایران هست، معضل طبقه کارگر ما در کردستان ایران دقیقا همین ها است.  طبقه کارگر احتیاج دارد در کردستان که نسبت به پژاک بداند. ماهیت پژاک چیست و یک کارگر اینطوری نیست که معضلش در کردستان این است که فقط لزوما چه نوع تشکلی باید شکل بدهد. یا در رابطه با مسائل اقتصادی اش یا اینکه کارگر دختر دارد و دختراش در جامعه با پلیس ارشاد و این وضعیت حجاب و این فشارها روبه رو است. یا کارگر با تمام ابعاد وجودی اش  این سیاستهای اقتصادی و این فشار اقتصادی کمرشکنی که روش هست مواجه است.

 به نظر من  در یک کلمه بگویم،  اول این کارکل حزب و کار کل نهادهایش است و دوم اینکه شامل همه ابعاد سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و تشکیلاتی می شود. الان معضل اصلی طبقه کارگر و ان کاری که حزب ما باید بکند این است که در ادبیاتی که دارد ترویج میکند و در تبلیغاتی که دارد میکند و در مباحثی که داریم باید دقیقا به طبقه کارگر این اعتماد به نفس و این آگاهی را حزب ما باید محمل آن باشد که طبقه کارگر سازمانگر و تولید کننده و بازتولید کننده اصلی این جامعه است.

و این او است که اتفاقا اقتصاد این جامعه را می تواند نجات دهد و این جامعه را از این بحران و رکود و فلاکت دربیاورد. کارگر را از آن موقعیت آدم بدبختی که دستهایش پینه بسته و یک کسی باید به او کمک کند را باید در آوریم. این موقعیت را و این تصویر را حزب ما از ذهن طبقه کارگر باید پاک کند. تصویری که از جریانات پوپولیست تا ناسیونالیست و چپ سنتی ایران در ذهن کارگر کرده اند که کارگر یک موجود مفلوکی است که احتیاج دارد به کمک!!!!  تا وقتی هم که این تصویر را کارگر داشته باشد که یک موجود مفلوکی است اصلا به عنوان یک جنبش سیاسی و آن ابعادی که احتیاج دارد برای سازمان دادن مبارزه اش جلو نمی آید. این تصویر و این آگاهی را ما با ابزارهای مختلف بحث کمیته سازمانده مان از دیدگاهی که به کادر هایمان در داخل کشور تزریق میکنیم تا تبلیغاتمان و تا سیاست سازماندهی که به هرحال تبلیغ میکنیم و ترویج میکنیم باید داشته باشیم.

خالد حاج محمدی : می شود از زوایای مختلفی صحبت کرد من هم سعی میکنم حداقل نکات اصلی ام را بگویم.  نکاتی اینجا مطرح گردید در رابطه با سندیکالیسم نکات خوبی مطرح شد ولی نکاتی در  طول بحثها مطرح شده است که گویا جمهوری اسلامی عامل اصلی است. خوب این درست، جمهوری اسلامی در جامعه ایران جدا از پیچیدگی هایش یک نسل از چپ و کمونیسم را در این جامعه قتل عام کرد و تاثیر گذاشت روی مبارزه کارگر و کمونیسم و موقعیت اش در جامعه یا  مثلا نکاتی در بحث رفقا  که حضور کمونیزم و دخالتگری کمونیستی و خط کمونیستی و گرایش کمونیستی در جنبش کارگری ضعیف است و این ضعف اصلی جنبش کارگری است. من فکر میکنم این هم درست است. نقش گرایش کمونیستی در جنبش کارگری و در مبارزه  کارگر کم رنگ است. نقش خود ما و تاثیر و نقشمان هم از همین قرار است در نتیجه روشن است که میدان میدهد به گرایشات دیگر. ولی فکر میکنم از این سر اگر برویم هنوز جواب مشکلاتی که هست را نمی دهیم . بحث من هم این است که نتیجه عملی و اقدام عملی که باید کمونیزم و کارگر برای ابراز این نقش اش در جنبش کارگری و مبارزه کارگری انجام بدهد چه چیزی است؟  در نتیجه  ابزار آن نقد گرایشات دیگر است. بنابراین اگر از اینجا وارد بشوید، به نظر من نقد گرایشات غیر کارگری و غیر مارکسیستی درون طبقه کارگر و درون مبارزات کارگری را محور میبینید. درنتیجه به نظر من در این صورت چیزهای دیگری برجسته می شود، در عین حال اما موقعیت جمهوری اسلامی و نقشی که بعنوان سرکوبگر داشته است را فراموش نمیکنیم. اگر بخواهید عدم دخالت جدی کمونیستها یا گرایش کمونیستی را تامین بکنید، باز هم باید رفت و نقد گرایشات دیگر را کرد. وقتی از این سر وارد مسلد بشویم، آنوقت  به نظر من نکاتی که هم در بحثهای بهرام بود و هم در بحث آرام  نکات درستی هستند.

من هم فکر می کنم یکی از مسائل جدی در مبارزه طبقه کارگر در ایران سندیکالیسم است و به قول آرام  صنفی گری است که کارگر را از دخالت در سیاست منع میکند.  کارگر را به عنوان یک طبقه ای که صاحب جامعه است به رسمیت نمی شناسد، صنف است و خودش راهم به عنوان صنف نگاه میکند نه بعنوان یک طبقه مجزا. این را در صحبت های برجسته ترین شخصیتهایی که در اعتراضات کارگری فعال  هستند میتوانید ببینید. در مبارزات روزمره به همین عنوان قد علم میکنند. و کلا ضد سیاسی بودن و ضد سیاسی گری و غیر سیاسی گری در جنبش کارگری و در کارگران داده شده این گرایش و نقش و تاثیراش تاریخا باعث شده که سیاست را کلا امر کارگر نمیداند.  این را از زوایای دیگر رفقا توضیح دادند درنتیجه اگر بخواهیم نقش کمونیسم را درجنبش اعتراض کارگری و در مبارزات کارگری برجسته کنیم باید ابزار نقد گرایشات دیگر را دست فعال  کارگری سوسیالیست داد.

کارگر سوسیالیستی که مسلح بشود به نقد کمونیستی و سوسیالیستی از گرایشات غیر کارگری درون جنبش کارگری، از سندیکالیسم تا صنفی گری تا رفرمیسم، آن وقت است که می تواند نقش واقعی خود را ایفا و ابراز وجود بکند و به ابزار عروج جنبش خودش مسلح بشود.

نکته ای که رحمان  در  رابطه با جنبش دانشجویی و نقش کمونیستها گفت هم به همین صورت بوده است. ابزار نقد دست دانشجوی سوسیالیست داده می شود نقد گرایشات دیگر را به دست می گیرد و مسلح می شود و قدعلم می کند. در جنبش کارگری هم به نظر من راه آن همین است .

بهرام  مدرسی:  جمعبندی

رفیق رحمان به یک نکته  اشاره کرد سر این که مشکل اصلی نبودن سیاست  کمونیستی درون طبقه ی کارگر است که این  را من هم تاکید کردم و موافقم اما این را همینجوری و علی العموم گفتن معلوم نیست سر از کجا در می آورد. می گوید سندیکالیسم  اگر مهم نیست چرا این تا این اندازه سر سندیکالیسم بحث می کنید. یا فرض کنید  رفیق حسین مرادبیگی (حمه سور) در یک جنبه ای دیگری در همین  فضا می گوید که بحث خیلی روی وضع طبقه ی کارگر درایران نرفت. مشکل اصلی چیست؟ حلقه ی اصلی چیست؟  منظور از عدم وجود آلترناتیو کمونیستی چیست؟ کارگر سوسیالیست چه مشکلاتی دارد؟ می گوید این درست نیست همه اش ازسندیکالیسم بگوییم.

 ببینید رفقا من فکر می کنم ما چه به عنوان یک حزب کمونیستی و  چه  حتی  به عنوان آدم های منفرد کمونیست که علاقه دارند به طبقه ی کارگر، نمی توانیم مستقلا تصمیم بگیریم که طبقه کارگردر چه عرصه ای مبارزه بکند یا نکند. ما مستقلا نمی توانیم تصمیم بگیریم که فرض کنید به نظر ما امروز مبارزه ی طبقه ی کارگر باید برود سر چیز دیگری. بالاخره مبارزه ای موجود است و اتفاقی دارد می افتد. اعتراضات کارگری وسیعی هستند و نیروهای معینی که به نظر من نیروهای نئوتوده ایستی،  نیروهایی  که سنتا در سنت حزب توده قرارمی گیرند، نیروهای رفرمیستی و بورژوایی دارند آلترناتیو خودشان را به این اعتراضات کارگری می دهند.

 این که گره اصلی کجاست؟ آن اعتراضات کارگری را باید دید و آلترناتیو سوسیالیستی در مقابل آن قرار داد. جریانات دیگر را نقد کرد. گفت و جواب سوسیالیستی برای این قضایا گذاشت. و به این اعتبار کمک کرد به شکل گرفتن یک طیف فعالان سوسیالیست  جنبش طبقه ی کارگر.

این حلقه اصلی است و من به این خاطربحثم را از تقابل بین مجمع عمومی و سندیکا شروع کردم که از نظر من الان جواب هائی که  در مقابل اعتراض کارگری قرار گرقته اینها است. نه به این خاطر که این ها سنت هستند. به نظر من جنبش شورایی هم در اعتراض کارگری در ایران سنت نیست. به همان درجه که جنبش سندیکایی هم نیست. منتها این ها جواب هایی هستند که در دوره های میعنی  تجربه شده اند و این حلقه ای است که به نظر من رفقا رحمان و حسین مرادبیگی(حمه سور) به آن اشاره نمی کنند.

این که رفیق رحمان می گوید کدام سیاست می تواند طبقه کارگر را جلو ببرد و متحد کند؟ به نظر من سیاست کمونیستی که امروز راه جلو رفتن مبارزه ی فی الحال موجود طبقه ی کارگر را نشان بدهد، امروز برای مثال مبارزه علیه بیکاری، سر دستمزدها و سراخراج ها در جریان است و ما نمی توانیم تصمیم بگیریم سر یک چیز دیگر مبارزه راه بندازیم! در حالی که آن طرف طبقه  کارگر کار خودش را میکند. بالاخره فعال سوسیالیست درون جنبش طبقه ی کارگر دارد به نیاز های امروزش جواب می دهد و حزب کمونیستی باید کمک کند که همین امروز جواب کمونیستی را مقابل اش بگذارد. علی رغم سرکوب جهوری اسلامی و بورژوازی  که به این هم می پردازم. به هر حال من از ب[ص رفیق رحمان استقبال می کنم و امیدوارم که بحثش را مفصلتر اراﺌه بدهد.

درجایی صحبت شد که  سندیکای غیردولتی میتواند وجود داشته  و یا  گفته شد که سندیکا اگر غیر دولتی است نقش سرکوب رژیم است که فراموش می کنیم و گفته شد که این طور نیست که سندیکا حتما باید دولتی باشد و اگر سرکوب نباشد این سندیکا ها به سرعت سیاسی می شوند و غیره  یا این که چرا سندیکا مخفی می شود دلیل اش سرکوب و خفقان است. دلیلش جمهوری اسلامی است.

 به نظر من اینطور نیست! فکر کنم رفیق  خالد هم به آن اشاره کرد. من می گویم آن کسی که طرفدار سندیکا است این که  چرا سندیکاش مخفی می شود را بگذاریم خودش توضیح بدهد. من خودم را فعال سندیکالیست نمی دانم. فکر نمی کنم کسی هم این جا خودش را طرفدار جنبش سندیکالیستی بداند. این که طرف چرا مخفی می شود را بگذاریم خودش توضیح بدهد. ما طرفدار جنبش شورایی هستیم. طرفدار مجمع عمومی هستیم. طرف تعریفی از سندیکا دست می دهد و به اعتبار آن تعریف فعال کارگری را قانع می کند که باید برویم درشرکت واحد یا هفت تپه بجای مجمع عمومی مثلا سندیکا درست کنیم و بعد هم می رود مخفی می شود. خوب این مشکل اواست. من کمونیست هم میگویم آقا آلترناتیو شما غلط است. اولا سندیکای مخفی  نداریم. شما سندیکا را در مقابل مجمع عمومی میگذارید و مدعی هستید که سندیکا امکان بیشتری برای توده ای شدن دارد و امکان بیشتری برای جمع کردن کارگران را بدست میدهد و به اعتبار همه ی اینها فعال اعتراض  طبقه ی کارگر را قانع می کنید بیاید پشت سر آلترناتیو شما. در انتخابات هفت تپه چند صد تا رای  بدهد به نماینده ای که دستش را بلند کرده. تعداد آرا را چاپ کرده اند و بعدا می روید مخفی می شوید؟! دلیل فقط سرکوب رژیم نیست دلیل آن این است که راه شما غلط بوده، همه را به خفقان نمیشود توضیح داد و حواله کرد. من می گویم مای سوسیالیست  مای کمونیست  مای حزب حکمتیست  راه داریم.

ما می گوییم مجمع عمومی را بجای سندیکا تشکیل دهید. ما می گوییم شما اگر مجمع عمومی تشکیل بدهید از زیر فشار جمهموری اسلامی هم سهل تر رد می شوید. فاکتور سرکوب جمهوری اسلامی معلومه که وجود دارد، من دربحثهایم هم گفتم،  منتها این دلیل این نمی شود.  مگرآن موقع که ما بحث در مقابل دوم خرداد می کردیم با همین  استدلال سرکوب از طرف طرفداران دوم خرداد مواجه نشدیم؟ مگر نگفتند که آقا جان رژیم میزند و تنها راه ممکن اعتراض، حمایت از دوم خرداد است؟  اگر آن وقت این استدلال سرکوب را بعنوان تنها فاکتور قبول میکردیم که در برابر جنبش دوم خرداد و تحکیم وحدت آچمز می شدیم!  طرف دارد می گوید الان وقتش نیست. دارند ما را سرکوب می کنند.  من میگویم اتفاقا درست به همین دلیل سرکوب، آلترناتیو شما غلط است و ملت را مقابل دستگاه سرکوب تنها میگذارید! مگه الان سندیکای شرکت واحد چقدر نیرو دارد؟ همه اش تقصیر سرکوب است؟ من می گویم  سرکوب بعنوان یک فاکتور درست است ولی دلیل درستی آلترناتیو سندیکا نیست!

سندیکا تاریخچه و تعریفی دارد و این تعریفی که می گویند که سندیکا  می تواند غیر دولتی هم باشد جزء همان تعریف های وطنی است. من میگویم این را قبول نکنیم. این تعریف را در مقابل  ما می گذارند و ما باید با چشمان باز به استدلالات آن ها نگاه کنیم. گفتم ما فعال جنبش شورایی هستیم اینکه چرا مخفی میشوند و چرا غیر دولتی اش ممکن است را بگذاریم خودشان توضیح دهند و نشان دهند.  این استدلالات را مقابل مایی که داریم از مجمع عمومی دفاع می کنیم مایی که سندیکالیسم را داریم نقد می کنیم می گذارند و میگویند که سندیکا حتما نباید دولتی باشد. طرف امر اولش برسمیت شناسی از طرف دولت است و کلی مبارزه خود کارگران شرکت واحد را برای نمونه علاف این به رسمیت شناسی کرد و حالا میگه سندیکا لازم نیست حتما دولتی باشه! آنها هستند که رفته اند و  سندیکای مخفی را درست کرده اند.  به همین اعتبار آن بحثی که رفیق حسین مرادبیگی (حمه سور) می کند که شما مشکل را جمهوری اسلامی نمی بینید که اجازه ی تشکل اعتراضی را نمی دهد به نظرمن غلط است. ما در یک دنیای مجهول صحبت نمی کنیم. من گفتم که بحث مبارزه ی اقتصادی طبقه ی کارگر جائی است  که  طبقه ی کارگر می تواند تصویراش را از جامعه ی سوسیالیستی، از اینکه  "ازهرکس به اندازه ی احتیاجش و به هر کس به اندازه ی توانش" را کسب بکند و به عنوان یکی از پایه های  جامعه ی سوسیالیستی تحکیم کند. این ازطریق مبارزه سندیکالیستی ممکن نیست! ازاین سر رفیق حمه سور به نظر من خیلی سیاسی وارد همین مبارزه ی اقتصادی می شود خیلی از سر سیاست وارد مبارزه ی اقتصادی می شود که این به نظر من غلط است.

ما یک جائی باید بالاخره به خود مبارزه ی اقتصادی به عنوان مبارزه ی اقتصادی بپردازیم. نمی شود همه اش  فاکتور سیاست را مستقل از مبارزات اقتصادی وارد مسله بکنیم. بالاخره مبارزه ی اقتصادی طبقه ی کارگر مبارزه ای است که باید راه پیشروی و موفقیتش را نشان بدهیم. باید نشان بدهیم که کدام آلترناتیو غلط است و کدام آلترناتیو درست است و همه ی اینها باید کمک بکند به این که طیف سوسیالیست و کمونیست را درون طبقه ی کارگر متشکل و خودآگاه کند. این قدر فقط از سر سیاست  وارد شدن ما را دور می کند از مبارزات اقتصادی جاری. ازهمین جا اتفاقا  همان جریانات رفرمیستی استفاده می کنند که فعال سوسیالیست درون جنبش طبقه ی کارگر را قانع بکنند که راه آنها درست است چرا که ما راه خودمان و جواب خودمان را دقیقا نشان نمیدهیم. رفیق حمه سور بحث درستی میکند که  می گوید  این بحثی که ما در رابطه با جنبش طبقه ی کارگر  می کنیم کجای آن آلترناتیو کمونیستی که باید منشا قدرت و به اصطلاح لولای قدرت و لولای اتحاد مردم باشد، قرار میگیرد؟  من می گویم جوابش  شبکه های وسیع کارگران سوسیالیست، جوابش جنبش عمومی مجمع عمومی و قبول سیاست های ما از طرف این جریان است. این راه لولای قدرت بودن است.

دانشگاه را مثال آوردند و نقش سیاست چپ و کمونیستی را نشان دادند منتها فراموش نکنیم  که این چپ در دانشگاه فقط در مقابل جمهوری اسلامی قرار نگرفته بود. این چپ  در دانشگاه آلترناتیو های رفرمیستی و همه وجود آنها را نقد کرد و راه خودش را نشان داد وهزینه هم درمقابلش داد. نشان داد و توانست به اصطلاح این پرچم را نمایندگی کند. من مسئله ام این است که ما یک حزب سیاسی هستیم هر حرفی که این حزب سیاسی و کمونیستی بزند حرف مبارزه و جنبش طبقه ی کارگر است و به این اعتبار خیلی خوب آن جنبه سیاسی مسله پوشیده شده است. بحث ما در نقد این جریانات رفرمیست بورژوایی در جنبش کارگری در کنار نقد ما از کومله از حزب دموکرات، در کنار بحث گارد آزادی  و سایر جنبش های اجتماعی دیگر قرار میگیرد.

طرف اگر کارگری بودن ما را با معیارهای تعداد کارگر های عضو این حزب هم ببیند، ما باز هم از هر سری کارگری تر از همه این ها هستیم که معلوم نیست از کجا نمایندگی تام و تمام جنبش کارگری را عهده دار شده اند و بعنوان ولی فقیه در جنبش کارگری صحبت میکنند؟ اما مستقل از این همانطور که گفتم سیاست کارگری به این اعتبار از طرف حزب ما نمایندگی میشود و تامین است. چیزی که دراین حزب کم داریم به نظر من توجه واقعی به جنبش اقتصادی طبقه ی کارگر و به مباررزات اقتصادی طبقه ی کارگر و نشان دادن راه است. این آن پاشنه آشیلی است که  "نمایندگان" تام الاختیار طبقه کارگر، این جریانات راست بورژوایی در جنبش کارگری از آن استفاده میکند!

در مورد صحبتهای رفیق امان،  من نمی دانم در انگلیس پروسه ی تشکیل احزاب سوسیال دموکرات و سندیکا ها چطور بوده  به هر حال از هر سری که بوده باشد بحث همان است که رفیق امان هم اشاره کرد که اتحادیه های کارگری  پایشان در جنبش سوسیال دموکراسی است. حالا چه این اول درست شده باشد چه آن یکی ، بدون احزاب رفرمیست بورژوایی و بدون احزاب سوسیال دموکراسی جنبش اتحادیه ای نداریم. رفیق امان گفت که من گفتم این ها تصمیم ندارند به دولت فشار بیاورند، من اینها را نگفتم بلکه گفتم اینها نمی خواهند وارد سیاست رادیکال بشوند  اینها در چهارچوب رفرمیسم بورژوایی وارد سیاست می شوند. و از طریق احزاب سوسیال دمکرات وارد میشوند.  سوسیال دموکراسی آلمان هر وقت سر  کار می آید اتحادیه فلز آلمان گل از گلش می شکفد چرا که خودشان هم  بخشی از سیستم دولتی هستند.

بحث در رابطه با جنبش کارگری وسیع است. من سعی کردم از یک جایی وارد قضیه بشوم  و بگویم که راه وارد شدن حزب ما الان این است که در مبارزات موجود دخالت بیشتر و هدفمندتری بکند و آلترناتیو برای مبارزات موجود بدهد. ما نمی توانیم مستقلا یک مبارزه  سرمطالبات دیگری را سازمان دهیم.  الان قدرت این را نداریم اگر آن قدرتی را داشته باشیم که جاهای دیگر داریم می توانیستیم شاید این کار را بکنیم.  حلقه  اصلی به همین دلیل به نظر من این است که به مبارزات موجودی که وجود دارد، بر مبارزات اقتصادی حاضر تمرکز کنیم وجریانات دیگر را نقد بکنیم و راه خودمان و تشکل خودمان به همان اعتبار وجود آن طیف کارگران کمونیست را تشکیل دهیم. در همین رابطه  نکاتی که رفیق آرام درمورد  این جریانات بورژوایی و آلترناتیو آنها گفت کاملا نکات درستی است آنجائی که می گوید سندیکالیسم برابربا صنفی گرایی است من می گویم هم اینطوراست هم اینطور نیست.

سندیکالیسم هم  آنجائی که طبقه ی کارگر را منحرف می کند و عمل آن را محدود میکند چهارچوب تنگ صنفی را نگه میدارد و هم اینطور نیست به این جهت که  اگر تا این درجه این ها را یکی بگیریم و  به جای سندیکالیسم بگوییم صنفی گرایی، یک جنبش دیگر را فراموش کرده ایم، آن جنبشی که اتفاقا بدوا از مراکز پراکنده کارگری و به این اعتبار صنفی شروع میشود و درنتیجه دنبال جواب دادن به آن و اراﺌه آلترناتیو خودمان و درست کردن تشکل خودمان هم نمیشویم. آرام راست می گوید که فرق قضیه این است که کمونیست ها آلترناتیوشان در برابر بورژوازی چه چیز است؟ خود جمهوری اسلامی هم صنفی گرایی را مقابل طبقه ی کارگر گذاشته که  این البته کاملا درست است منتها واقعیت دیگر این است که آنجایی که اعتراض کارگری دارد در جامعه صورت میگیرد  از ارگان های رسمی به اصطلاح کارگری جمهوری اسلامی مانند شورای اسلامی کار و خانه کارگر بیرون زده است. کارگران امروز دیگربه  خیابان میایند،  می روند جلوی استانداری را می گیرد میرود فلان میدان را می گیرند. گفتم که از این قالب های داده شده از طرف رژیم بیرون آمده است. بحث آخری که ارام گفت این دخالت در زندگی طبقه ی کارگره کاری پروژه ای نیست بلکه کار هویتی ما است  کاملا درست است.

خلاصه  بحثم این است که سوال باید از کجا شروع کرد؟ باشد. گفتم که حلقه  اصلی برای حزب ما چیست؟ من فکر می کنم توجه فعالین سوسیالیست طبقه ی کارگر به  حزب ما وجود دارد و دقیقا به خاطر این که  این حزب درجامعه  نیرو جابه جا میکند و می تواند تاثیر روی رویدادهای سیاسی جامعه بگذارد و این را هم نشان داده شده است.  این حزب، عقلش، سیاستش، درآیتش، حساسیتش و روشنی اش باعث شده که اعتماد زیادی به این حزب وجود داشته باشد. خلا این است که این حزب نیامده مستقیما خطاب به این فعالین سوسیالیست درون جنبش کارگری و آن طیف کمونیست جنبش کارگری حرف بزند و تلاش بکند که جنبش خودش به معنی جنبش کارگران کمونیست، همان طیفی که از آن صحبت کردم  را سازمان بدهد. نقد کند و راه نشان دهد و این طیف کارگران سوسیالیست را کمک کند. امروز شاهد اعتراضات کارگری در جامعه هستیم و روزانه احزاب راست، رفرمیست بورژوایی آلترناتیو خودشان را برای این اعتراضات میدهند. ما صحنه را نباید خالی کنیم. کارگرسوسیالیست صحنه را خالی نکرده است و بخشی از این که این آلترناتیو سندیکالیستی،  این آلترناتیو رفرمیستی که عمیقا سرآن به جنبش شکست خورده ی دو خردادی هم وصل است، نتوانست کل جنبش کارگری و مراکز بزرگ را بپوشاند، دلیلش همین وجود این طیف سوسیالیست است. اینکه با اقبال روبرو نشد به  نظر من این را مدیون فعال سوسیالیست  در جنبش کارگری هستیم.  اگر ادبیات این ها  را تعقیب بکنید، میبینید که جنبش مجامع عمومی قبل از سر کار آمدن دو خرداد تبدیل به یک داده ی علی السویه بود، بعد از اینکه دو خرداد سرکار می آید و ما به همان شدتی که رفرمیسم را در جنبش های اجتماعی دیگر نقد کردیم، یخه این رفرمیسم در جنبش کارگری را نگرفتیم و سلاح نقد و جواب را در اختیار فعالین سوسیالیست در جنبش اعتراضی طبقه کارگر قرار ندادیم، عملا میدان برای پیشروی این ها باز شد و آن چپ رفرمیست  هم افتاده دنبال این جریان. تاکید من این است که  این سلاح  نقد رفرمیسم در جنبش کارگری را ما همان وقت دست فعال سوسیالیست ندادیم و امروز باید کار نکرده یا تا آأ درجه لازم نشده را انجام بدهیم.

کار ما سازمان دادن جنبش خودمان است و نقطه اول حرکت به نظر من باید کمک به تشکل و خودآگاهی این طیف کارگران سوسیالیست باشد. این کارگران حتی اگر عضو حزب هم نباشند، خوآگاهیشان و اجرای آلترناتیو جنبش مجامع عمومی شان، ما و کل مبارزه کمونیستی طبقه کارگر را قدمها به جلو میبرد.

مظفر  محمدي:  با توجه به اينكه آخر وقت رسيدم و بحثها را نشنيدم. اينجا فقط روي يك نكته تاكيد ميگذارم. و آن اين است كه مبارزه اقتصادي كارگر را كسي منكرش نيست. اين مبارزه اقتصادي ميشود و طبقه كارگر با چنگ و دندان از دستمزدش و از شغلش و از حقوقش دفاع ميكند. اما اين مبارزه كمتر ثمر ميدهد. چرا؟ يك جواب اين است كه اختناق است و اين هست. اما اين كل ماجرا و مانع نيست. موانع ديگري هستند كه كمتر از اختناق تاثير نميگذارند

مبارزه اقتصادي طبقه كارگر در ايران يكدوره در چارچوب شوراهاي اسلامي و خانه كارگر و حالا در چارچوب سنديكاليسم و سنديكاها ا ست. و اين مشاهده ساده اي است و تحليل بردار نيست.

بنا بر اين بحث بر سر اين كه  تحليلا مبارزه اقتصادي در چه وضعي است قوي است يا ضعيف است و يا دفاعي است يا تعرضي  و غيره، نيست. كارگر مبارزه اقتصادي اش را كرده و ميكند، با چنگ ودندان. منتهي يك دوره توي آن قالب و حالا در اين قالب. صرفنظر از اينكه اين سنديكاها مستقل از دولت تشكيل ميشوند اما در واقع هردوي اين قاليها از يك سياست پيروي ميكنند. هردوي اينها سياستند در كليتشان و تا اينجا همه شان كارگر را به مثابه صنف، به مثابه مستضعف، مزدبگير و بدبخت و بيچاره  برسميت ميشناسند و هيچ كس نه سنديكاليستها و نه شوراي اسلامي و خانه كارگر و... از اين ابايي ندارند. بنابر اين سنديكاليسم فقط شكلش سنديكا است و قبل از آن يك سياست است. يك سياست راست و بورژوايي  در جنبش طبقه كارگر. با اين سياست طبقه كارگر تحرك راديكال كارگري و يا اتحاد طبقاتي و يا حزب طبقاتيش را نمي خواهد. اصناف جدا از هم و بيچاره اي هستند كه بايد با هزار بدبختي و خواهش تمنا و استغاثه بر درگاه اين و ان نهاد و مقام دولتي حقش را كه دستمزد ناچيزش است بگيرد. اين نهايت افق اين سياست راست در طبقه كارگر است.

يك راه برون رفت طبقه كارگر از اين وضعيت موجود، نقد كارگري و كمونيستي سياست سنديكاليست در جنبش طبقه كارگر است.  اگر كسي بخواهد كارگر را متوجه سياست بكند، اگر كسي بخواهد مبارزه اقتصادي كارگر را همين حالا به ثمر برساند. بايد، اولا تكليفش را با سنديكاليسم  روشن كند. و دوم جنبش مجامع عمومي كارگري را دامن بزند. بنا بر اين وقتي گفته ميشود،  سياست كمونيستي در طبقه كارگر غايب است ، اين سياست ايده و تئوري آسماني نيست. از نظر من بخش عمده اين سياست امروز جنبش مجامع عمومي كارگري است. اگر اين اتفاق بيفتد. اگر اين تحرك شروع بشود در ميان طبقه كارگر، آنوقت صنفي گري جايش را  به قدرت متحد طبقاتي توده كارگر ميدهد، غيرسياسي گري بي معني ميشود، كارگر كمونيست و سوسياليست در مجامع عمومي كارگري شيوه هاي مبارزه راديكال كارگري را تمرين و تجربه ميكنند. هرتك كارگري در اين جنبش به قدرت طبقاتي خود آگاه ميشود. زمينه اتحاد كارگر شاغل و بيكار فراهم ميگردد، كارگر كمونيست و سوسياليست فراكسيون خودش را در شوراهاي كارگري تشكيل ميدهد. كارگر صاحب حزب ميشود در درون خودش، سياست برايش روزمره ميشود از طريق حزبش و كارگر خودش را طبقه نگاه ميكند و مبارزه اش را طبقاتي مي بيند نه صنفي...

 بنابر اين از نظر من اينكه سياست كمونيستي در جنبش طبقه كارگر غايب است معني عمليش يعني اين. امروز يعني اين و فوري يعني اين. فوري يعني اين نقد، نقد سنديكاليسم، نقد صنفي گري سنديكاليستي و نقد سياست راست و بورژوايي در جنبش طبقه كارگر. و الا علي العموم بگوييم كارگر نمي آيد سياست بكند. چرا بايد بيايد سياست بكند در حاليكه نانش را نميتواند بگيرد. دستمزدش را نميتواند بگيرد. و چرا نميتواند بگيرد براي اينكه در تمام طول اين دوره سه دهه در دام و زنجير اين سنتها و سياستهاي غير كارگري گرفتار شده است. بايد اين زنجير را و اين سنت و سياست را  بدوا از دست و پايش برداشت. اين عمده ترين سياست كمونيستي و كارگري ايندوره است.

فعالين راديكال و سوسياليست كارگري، نصف وقتي را كه صرف ايجاد اين و آن كميته و جلسات و جر و بحثها  و انشعابات و قهر و آشتي هاي درون خود كه بيشتر جنگ فرقه اي است، ميكنند، اگر صرف تلاش براي دامن زدن به جنبش مجامع عمومي كارگري در كارخانه ها و مراكز پرقدرت كارگري بكنند، حالا طبقه كارگر موقعيت ديگري داشت و وزنه طبقاتي و اجتماعي و سياسيش صد برابر امروز ميبود.