مولفه جدید اوضاع سیاسی

(سخنرانی در پلنوم دهم حزب حکمتیست )

رحمان حسین زاده

 

قرار نیست یک بحث علی العموم در مورد اوضاع سیاسی داشته باشیم. بلکه موضوع اینست مولفه یا مولفه های جدید اوضاع سیاسی چیست؟

ابتدا باید از خود پرسید مولفه جدید نسبت به چی؟ نسبت به چه دوره ای؟ و یا چه روندی؟ آیا منظور اتفاقات جدید است؟ مثلا همین مورد اخیر انتخابات مجلس اسلامی و دست بالا پیدا کردن مجدد جناح خامنه ای - احمدی نژاد مولفه جدید است؟ یا تحریم اقتصادی سوم ایران؟ ویا موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی و افزایش نقش او در تحولات منطقه؟. ما قبلا این اتفاقات را پیش بینی کردیم ، به نظرم اینها مولفه شاخص و جدید این دوره نیستند.کسی میتواند اینها را روندهای جدید بنامد و استدلال هم بکند. من فکر میکنم در این مقطع و این پلنوم مشخص  باید بر روند و یا روندهای جدید بعد از کنگره دوم فوکوس کند.  چون اوضاع قبلتررا در کنگره دوم ارزیابی کردیم و جهت و تشخیص درستی داشتیم.

در این دوره ٦ ماهه بعد از کنگره من فکر میکنم مهمترین مولفه جدید اوضاع سیاسی ایران، عروج جنبش دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و به این اعتبار عروج جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در فضای سیاست ایران  است. در نتیجه  این پلنوم باید بر این واقعیت تمرکز کند.

اما عروج جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی به قول معروف رعد و برقی در آسمان بی ابر نبوده است. این واقعه مهم خود در بطن تغییر و تحولات سیاسی  وسیعتر بازیگران فضای  سیاسی ایران جلو آمده است.

بازیگران صحنه سیاست ایران عبارتند از خود جمهوری اسلامی و در مقابل آن مردم معترض و سرنگونی طلب، صف بندی راست و چپ و نقش آنها، نقش و تاثیر گذاری سیاستهای آمریکا و غرب درآرایش سیاسی ایران. فکر میکنم در این اشتراک نظر داشته باشیم که موقعیت تک تک این نیروها و جریانات حتی نسبت به ٦ ماه قبل تغییر کرده و سرجای قبلی خود نمانده است. تغییراتی در  تناسب قوای بین نیروهای بازیگر صحنه بوجود آمده است. به این معنا یک مولفه مهم  نفس تغییر آرایش سیاسی فضای سیاسی ایران است. به جنبه های اصلی این تغییرات کوتاه اشاره میکنم.

 ما قبلا گفتیم در کشمکش منطقه ای و در تقابل با سیاستهای آمریکا در خاورمیانه، جمهوری اسلامی موقعیت محکمتری پیدا کرده است.رژیم تلاش کرده و میکند این موقعیت را به فشار بیشتر علیه مردم ترجمه کند. تناسب قوای بین خود و مردم را به نفع خود تغییر دهد. به نظرم به این دلیل و دلایل دیگر که در اینجا اشاره میکنم ، جمهوری اسلامی به درجه ای در این هدف موفق بوده است.

علاوه بردست بالا پیدا کردن جمهوری اسلامی در معادلات منطقه ای و بخشا تحت تاثیر آن جنبش معینی که با ١٨ تیر ١٣٧٨ شروع شد و در مقاطعی مثل ٢٠ خرداد تا ١٨ تیر چهارسال بعد تکرار شد و  به درست به نام جنبش سرنگونی از آن اسم بردیم، علیرغم ابعاد وسیع سرنگونی طلبی موجود ، اما آن جنبش  معین  سرنگونی  با مختصات ویژه ای که داشت کنار رفته است  است. علت آن هم به طور خلاصه اینها است.

الف – آن جنبش نتوانست افق و تصویر و رهبری و سازمان موثر اجتماعی و هژمونیک به جامعه ارائه کند. نه راست جامعه و نه چپ جامعه این موقعیت رهبری کننده اجتماعی را پیدا نکردند. راست نتوانست چون :

- اولا  خود جمهوری اسلامی و احمدی نژاد پرچم ناسیونالیستی را از دست آن ربود. و به این معنا زیرپای ناسیونالیسم ایرانی را جارو کرد.

دوما : افق و تصویر اتکا ء به آمریکا و غرب دخالت و فشار نظامی و اقتصادی و.... شکست خورد. به این ترتیب بخش مهمی از جنبش سرنگونی متاثر از  ناسیونالیسم  پرو غربی و فدرالیستی و چپ های منتظر اتفاقات و انقلاب در پیچ بعدی به گل نشستند.

جریان چپ هم نتوانست موقعیت هژمونیک و رهبری کننده در جنبش سرنگونی به دست بیاورد. به این دلایل :

در آغاز جنبش سرنگونی ١٣٧٨ چپ نقش مهم و عملی نداشت. آماده ترین جریان چپ برای به عهده گرفتن این موقعیت ، کمونیسم کارگری بود که هنوز این موقعیت را نداشتیم. در اتفاقات بعدی از جمله ٢٠ خرداد تا ١٨ تیر ١٣٨٢ توانستیم نقش سیاسی ایفا کنیم و از همان زمان کمک کنیم به شکل گیری نطفه های سیاست و جنبش متمایز، اما موقعیت عملی و واجتماعی موثر نداشتیم. هنوز فاقد پلاتفرم و نقشه خاصی برای آن بودیم. به دنبال شکست رسمی و کامل دوم خرداد حزب کمونیست کارگری بعد از منصور حکمت با نا آمادگی سیاسی و سازمانی و حتی سردرگمی ناشی از کشمکشهای درونی نتوانست این خلاء را پرکند. تازه بعد از جدایی و با گذشت ٦ سال از آغاز جنبش سرنگونی ما حکمتیستها توانستیم پلاتفرمی به این جنبش ارائه کنیم و منشور سرنگونی را ارئه کردیم که بسیار دیر بود. یک واقعیت دیگر ایندوره خود را نشان داد وآن هم این واقعیت، همانطور که انقلاب علی العموم و رنگین کمانی به جایی نمی رسد. جنبش سرنگونی علی العموم و از همه طیف به جایی نمی رسد. مسئله  اینست یک جنبش و حزب اجتماعی و موثر و قدرتمند باید رهبری سرنگونی جمهوری اسلامی را به عهده بگیرد و بقیه را به دنبال خود بکشد.

خلاصه کنم آن جنبش موسوم به سرنگونی فروکش کرد، در حالی که تبعیض، استثمار، استبداد و ایضا اعتراض، تنفر و مبارزه علیه جمهوری اسلامی به قوت خود باقی است و ابعاد گسترده ای دارد. بر این زمینه و در این بطن است که جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی به عنوان پرچم اعتراض علیه تبعیض و ستم و استثمار، تنفر و اعتراض مردم را حول خواست آزادی و برابری نمایندگی میکند. در این فضا است که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب  پرچم جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی را به عهده میگیرند.

در مورد جنبش ازادیخواهی و برابری طلبی عروج کرده این دوره به چند فاکتور اساسی باید توجه کرد.

١- جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی فقط محدود به دانشجویان نیست. یک جنبش وسیعتر و گسترده در کانونهای مبارزه رادیکال جامعه ایران است. دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب بخش پیشرو و خود آگاهتر و سازمانیافته تر این جنبش رادیکال هستند.  

٢- اشتباه است که این جنبش را ادامه رادیکالتر جنبش سرنگونی و یا جناح میلیتانت آن جنبش نامید. این جنبش بنیاد متمایز و کلا متفاتی دارد. ریشه در عمیقترین اعتراض انسان علیه ستم و استثمار و استبداد نظم سرمایه دارد. در واقع دست به ریشه برده است. جنبشی محدود به سرنگونی نیست. اتفاقا در تمایز با اهداف مبهم و محدود امثال جنبش ١٨ تیرها شکل گرفته است. شما در مباحث دست اندرکارانش دقیق شوید، آنجا که دیده اند امثال جنبش ١٨ تیر چپ را نمایندگی نمیکند، حرکتی دیگر و اعتراض عمیق تر و طبقاتی تر را شروع کرده اند.

- این جنبش به روشنی علیه افق و انتظارات ناسیونالیستی و علیه ایده آلهای جریان راست است.

- علیه جنگ و دخالت آمریکا است.

- علیه سیاست انتظار و دنباله روی از اتفاقات تحت نام "انقلاب" است.

-علیه جمهوری اسلامی است و میخواهد سربه تن آن نباشد، اما افقش محدود به سرنگونی نیست.

-این جنبش  ریشه ای ترین اعتراض کارگر و انسان تحت استثمار رانمایندگی میکند، چون اعتراض در جامعه ایران ریشه ای ترو ضد کاپیتالیستی تر است.

 

٣- علیرغم تغییر تناسب قوا به نفع جمهوری اسلامی، اما این رژیم نتوانسته است اعتراض رادیکال و جنبش آزادی و برابری را پس بزند. ما شاهد صف آرایی  قدرتمند جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی در مقابل جمهوری اسلامی هستیم . پیشروی و آینده این جنبش در گرو حرکت اجتماعی تر و هدفمندتر و کارکرد درست رهبری این جریان است.

 

٤- و بالاخره حزب ما به عنوان یک نیروی چپ آگاه و روشن بین در هم تنیده با جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی بوده است. در تقویت این جنبش نقش ایفا کرده و از موقعیت مساعدی برای کمک به پیشرویها ی آتی بهره مند است. این هم فاکتور بسیار تعیین کننده مبارزه سیاسی هدفمند و متشکل در جامعه است.

بر اساس این واقعیات ها  نتیجه میگیرم : فضای سیاست ایران تغییر کرده است. در طول بحث به جنبه های مختلف آن اشاره کردم. اما تاکید من اینست که در این میان مولفه جدید اوضاع سیاسی ایران یعنی عروج جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی را باید به روشنی دید. منفعت جمهوری اسلا می و حتی راست در جامعه این است که موقعیت این جنبش را انکار کنند، تا بتوانند آسانتر محوش کنند و شکستش دهند. 

پلنوم ما باید این واقعیت بزرگ را بییند. این واقعیت پدیده بسیارمهم و تعیین کننده ای برای پیشروی چپ و جنبش ما است. به نظرم دوره متفاوت و جدیدی در فضای سیاست ایران بوجود آمده که بسیاری از مختصات آن با فاکتورهای سیاسی یک دهه اخیر متفاوت است و در فرصت دیگر به جنبه های مختلف این تفاوت اوضاع باید پرداخت. در پرتو این وضعیت جدید پلنوم لازمست، آینده سیاسی ایران و نفش جریانات و جنبشها و خود ما را بررسی و تحلیل بررسی کند. به نظرم اتفاق شورانگیز اینست که رابطه چپ و جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی با جامعه محکمتر شده است. بر اساس این موقعیت جدید باید راه پیشروی جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی را ترسیم کرد. قدرتمند شدن اجتماعی ، جنبشی و سازمانی آن را  در جامعه ممکن کرد. همچنین رابطه حزب ما  با جامعه و با مردم محکم شده است. سرها بیشتر به طرف ما چرخیده است. بر اساس این واقعیت باید باردیگر نقشه مان را در جنبش اعتراضی مردم، در جنبش کارگری، در جنبش زنان، در مبارزات دانشجویان، در هدایت اعتراض مردم علیه سرنگونی و در نبردهای اصلی مبارزه اجتماعی و طبقاتی مرور کنیم. مجموعه این مسائل روی میز رهبری منتخب این پلنوم است و ما موظف به جوابگویی به نیازهای ایندوره هستیم.

***