افق استراتژيك ( دورنماي كار)
از مباحث پلنوم ١٠ كمیته مركزی حزب حكمتیست
مظفر محمدی
بحث من بر سر تعیین استراتژی حزب نیست. استراتژی حزب حكمتیست سازماندهی انقلاب كمونیستی و كارگری در ایران است. حزب برنامه عمل، اصول و شیوه كار رهبری كمونیستی، مصاف های دوره ای و سیاستها و تاكتیكهای مشخص برای رسیدن به این هدف را دارد.
بحث این است، چكار باید كرد كه استراتژی و افق دورتر، ناظر بر سیاست، تاكتیك و فعالیتهای روزمره باشد و در میان مشغله و كارهای روزمره و خرد گم نشود، چطور میتوان از دنباله روی از وقایع اجتناب كرد و نگذاشت طبقه كارگر و جنبشهای اجتماعی دنباله رو سیاستهای بورژوایی گردند. چكار باید كرد و چطور باید كاركرد كه افق كارگری و كمونیستی در میان افق های گوناگون گم و فراموش نشود.
بی افقی و یا گم شدن افق، دنباله روی، جنبش همه چیز و استراتژی هیچ، تاكتیك پروسه و یا تبدیل شدن استراتژی و افق به آرزو و...، در سنت چپ پس از شكست انقلاب اكتبر، رایج، معمول و حتی مسلط بوده است.
برای طیفی از چپ بی افقی و محدودنگری خود یك افق است. و برای بخشی دیگر اگر افق و دورنمایی هم روی كاغذ وجود داشته باشد، بیشتر بیان آرزوها و اهدافی دست نیافتنی است. برای آینده دور است.
نمونه های هر دو مود زیاد اند.
برای مثال وقتي منشور چريكها را ميخواني مبارزه مسلحانه براي آنها هم استراتژي و هم تاكتيك است . اگر از آنها ميپرسيدي كه مبارزه مسلحانه براي چه و در خدمت چه؟ ميگفتند: مبارزه مسلحانه ميكنيم تا مردم فقير و محروم و مظلوم شورش كنند و رژيم را بیاندازند و بعد هر كس ديگری هم آمد و بد بود باز مبارزه مسلحانه ميكنيم. مبارزه مسلحانه هم استراتژي است وهم تاكتيك. این بی افقی محض و مبارزه مسلحانه تا مردن است، چون پيروزي اي تعريف نشده و پيروزي در كار نيست.
براي احزاب دیگری از طیف چپ كه برنامه هم دارند همين است. ظاهرا بخش حداكثر برنامه، استراتژي عمومي و غیره وجود دارد اما در عمل كارهای دیگری انجام میشوند. حزب تبليغات ميكند، آكسيون ميكند، باز هم آكسيون ميكند، كمپین ها و مراسم های به مناسبت های مختلف دارد، كارگر و جوان و زن هم اعتراض و مبارزه ميكنند و همينطور تاكتیك پروسه ادامه دارد. گاهي اوج ميگيرد و گاهي حضيض. به اين ترتيب چند ده سال ميگذرد و باز همه چيز سر جايش است. استثمار، كار مزدي، فرودستي زن، كار كودكان ، فقر و بيكاري و فحشا و اعتياد و استبداد...، و باز حزب آكسيون ميكند و كارگر هم اعتراض ميكند و دستگير ميشود و كتك ميخورد و بيكار ميگردد و ميميرد... اين سرنوشت محتوم همگان است ظاهرا. بی افقی و یا وقتی افق و ا ستراتژی آرزو است، دیگر دخالت برای تغییر چیزی و نقشه پیروزی داشتن در این سنت معنای عملی ندارد.
برای بورژوازی مساله متفاوت است. استراتژي براي بورژوازي یعنی قدرت سياسي همین امروز، همین حالا. حفظ قدرت، انباشت سرمايه، و نظم سرمايه داري در همه ابعاد اقتصادي، فكري ، سياسي، فرهنگي و غيره. اين شاخص و محك همه چيز است. در كريدورهاي كاخ سفيد و كرملين و اليزه و پنتاگون و غيره روزمره استراتژيسين هاي بورژوازي براي طبقه خود در كشورشان و در جهان افق، استراتژي و سياست تعيين ميكنند. مواظبش هستند. بر متن وقايع جديد اين افق را سيقل ميدهند و آپديت ميكنند و راه نشان ميدهند. فرصت را دريابيم نيكسون گوشه كوچكي از نگاه استراتژيك كاخ سفيد و پنتاگون به سرنوشت جهان است.
استراتژي براي بورژوايي امري مربوط به آينده نيست. امري است مربوط به امروز. بورژوازی به رهبری امريكا ميخواهد نظم نوين برقرار كند براین اساس، سر و ته اين نظم را به لحاظ اقتصادي، سياسي، نظامي و فرهنگي تعيين میكند. از محلات و كارخانه ها و مدارس و مهد كودكهاي كشور خودش كه چقدر مالياتها را بالا ببرد و سوبسيدها را كم كند تا تعیین تكلیف و جابجایی قدرت های حكومتی هر جا لازم شد و یا نیاز به تجدید تقسیم جهان و غیره را مد نظر داشته و برایش نقشه عمل تعیین میكند..
به عنوان مثال، برای تحقق اين استراتژي امريكا بايد طالبان را بردارد، صدام را بيندازد، اگر بتواند به ايران حمله نظامی بكند یا محاصره اقتصادی به عمل آورد...، اينكه چقدر اين استراتژي به ثمر مينشيند و نظم مورد نظر را متحقق كند به جاي خود، اما در ظرف چند سال همه اين كارها انجام ميشود و همه موانع بين المللي را دور ميزند و حاشيه اي ميكند.
اما در سنت چپ پس از شكست انقلاب اكتبر تا كنون دنباله روی از افقهای سیاسی طبقات دیگر و از بورژوازی بطوركلی، جای تلاش برای تغییر و تامین آزادی و برابری و لغو كارمزدی را ولو در گوشه ای از جهان گرفته است.
چپ غیر كارگری و غیركمونیستی كه انقلاب كارگری و كمونیستی را از دستور خارج ویا موكول به محال كرده است، چپی كه قرار گرفتن در حاشیه جوامع و حاشیه قدرتهای بورژوایی را پیشه كرده و به آن قانع است، چپی كه جناج چپ بورژوازی برای اصلاح و روتوش آن میشود و یا سرگرم كارهای خرد و ریز و نامربوط به جامعه و سرنوشت بشر است، چپی كه تخیلات خودش را به جای واقعیات جامعه میگذارد و هپروتی و مریخی میشود...، این چپ به افق استراتژیك، به دورنما و در نتیجه به پیروزی نیاز ندارد. پیروزی برای این چپ یا در دستور نیست و یا آرزویی دست نیافتنی است.
مساله اين نيست كه این احزاب و بدنه آن بویژه كار نمیكنند و خسته نمیشوند. اما افق ناظر بر این كار دستیابی به پيروزي نيست. اگر جنگی و جدالی هم در كار است، جنگ جنگ تا مردن است . آكسيون پشت آكسيون است و از اين اعتراض تا اعتراض ديگر و از اين اطلاعيه تا اطلاعيه بعدی و اين مطلب نوشتن تا مطلب ديگر... گويا استراتژي امري مربوط به آينده است. آينده دور و حالا حالا ها كار ميخوا هد و شايد هم اصلا نشود. اين اصل ماجرا است. مهم نيست چقدر در مورد انقلاب كمونيستي و سوسياليسم و طبقه كارگر و غيره گفته ميشود، كه اين هم گفته نميشود، اما تحقق آن امري است دور و دور از دسترس..
مساله اين است كه حزبي با رهبري و آدمهايش چه چيزي را براي خود و جامعه در نظر دارد. چه ابعادي از كار و چه ظرفيتي و به چه قانع است يا نيست. چقدر مدعي است و چقدر بلندپرواز است. در جبهه اي كه ميجنگد چقدر حواسش به دشمن مقابل وجناحها و پشت سر است. چگونه پیروزی را در جنگ ها و مصاف های معین معنی میكند و جلو روی جامعه میگیرد و چگونه خوشبینی و امید مردم به پیروزی را نمایندگی میكند...
چپ جامعه ما را نگاه كنيد. به او ميگويي امريكا اگر ايران را بزند همه چيز بهم ميريزد و سناريوي سياه ميشود. يكي ميگويد نه، نميزند و ديگري ميگويد اگر بزند ما به نفع انقلاب از آن استفاده میكنیم. اين بی افقی و یا افق انتظار است. چون خودشان قرار نيست كاري بكنند. حتي اگر كسي هم سرنگوني جمهوري اسلامي را در نقشه اش گنجانده باشد اما در عمل صد تا اما و اگر دارد. فعلا همينقدر زورمان ميرسد، خاتمی سر مردم كلاه گذاشته، یك عده مردم را منتظر حمله امریكا نگه داشته اند، عده ای پرچم رفراندوم و فدرالیسم و كسانی هم از زاویه دیگر پرچم یك میلیون امضا و از این قبیل دارند و مردم هم دنبال این و آن تقسیم شده اند، این دوره هم دوره قدرت جمهوری اسلامی است و ... پس باید صبر كرد ببینیم اوضاع چه میشود. این متد وروش كار، آينده نگر نيست و به استقبال مسايل آتي جنبش نميرود، بگذار ببينيم چه ميشود است!
گفتم، براي بخشي از اين چپ استراتژي بيان آرزوها است. براي فردا است، نه افقي ناظر بركار همين امروز. امروز كار ديگري ميكنم، نه يك سري كارهاي به هم پيوسته در خدمت يك افق و استراتژي معين. و معيار اينكه چقدر پيش رفتم يا نه اين است كه چقدر به آن افق و استراتژي نزديك شدم يا دور. پيروزيهاي كوچك اگر حاصل شوند، در خدمت یك پيروزي بزرگ نیست. پيروزيهاي كوچك اهميت دارند و لازم اند. بدون اين پيروزيهاي كوچك، پيروزي بزرگ به دست نمي آيد اما به شرطي كه اين پيروزيها مانند جويبارهاي بهم پيوسته به رودخانه و درياچه برسند و الا هر كدام چند صد متر آنورتر خشک می شوند و به زمين ميروند.
بدون افق استراتژيك كار كردن جنگ كور است. در بهترين حالت براي روز و هفته و شاید ماه نقشه داري. امروز آن تپه را ميگيرم، فردا آن دره را تا ببينم چه ميشود. حالا بگذار بهر قیمت ، جمهوري اسلامي سرنگون شود شايد ما هم دستمان جايي بند شد!
افق استراتژيك داشتن يعني چند گام جلوتر از وقايع بودن. يعني بخشي از آينده را ديدن. اما نفس چند گام جلوتر وقايع را ديدن هنوز كافي نيست. اين آينده را بايد ساخت. اگر اتفاق بدي ميافتد بايد جلوش را از همين حالا گرفت. اگر كار مهمي بايد انجام بشود بايد انجام داد... نفس جلوتر از وقايع صرفا نظري نيست. بدوا نظري است. اما من گفتم و نشد نيست. بايد گفت و انجام داد. فال بيني و پيشگويي بلايا نيست . حتی بشر توانانایی پیش بینی بلاياي طبیعی و مقابله با آن را دارد، اگر واقعا زندگی بشر مبنا باشد نه منافع سرمایه وسود مشتی بورژوای ضد انسان.
كمونيست ها بگويند نتيجه حمله امريكا به عراق سناريوي سياه است و بعد خودشان بنشينند و تماشا كنند و بگويند نگفتيم سناريوي سياه ميشود! بالاخره يكي پیدا میشود بگوید، خوب، كاري ميكردي يا كاري بكن!
اگر بخواهم در یك كلام بگویم آنچه كه ماركس گفته است آینه كار و زندگي ما است. "كار كمونيستها تفسير جهان نيست، تغيير آن است." بايد ملزومات و شرايط تغيير را فراهم كرد. نه اين كه منتظر شد فراهم شود، بايد فراهم كرد.
بهر حال توافق بر سر اين مساله خود يك افق است.
اجازه بدهید در همین رابطه و تا آنجا كه به حزب حكمتیست مربوط میشود نكاتی را كه فكر میكنم كلیدی اند خاطرنشان كنم.
در حال حاضر اولین تحول و پدیده ای كه با آن روبرو هستیم موقعیت جدید حزب حكمتیست و رابطه اش با جامعه است كه به سطح دیگری ارتقا یافته است. در این رابطه مسایل متعدد و خطیری از قبیل، مساله رهبری، انطباق فعالیت حزب با واقعیات جدید، تامین رهبری جنبشهای اعتراضی مردم، رهبری "نه" مردم به جمهوری اسلامی، مبارزه سیاسی و اقتصادی طبقه كارگر، وظایف انترناسیونالیستی حزب و سوال ها و مصاف های متعدد دیگری كه پیش پای حزب حكمتیست قرار گرفته است.
اسناد "مصاف های حزب حكمتیست" مصوب كنگره های اول و دوم و"اصول و شیوه كار رهبری كمونیستی" را كه افق استراتژیك ودورتر حزب را ترسیم میكنند، اگر در متن تحولات جدید و موقعیت كنونی حزب و جامعه قرار دهیم، متوجه خواهیم شد كه چقدر به آنها نزدیك شده یا هنوز دوریم.
حزب حكمتیست اكنون یك حزب كمونیستی و كارگری جدی و دخیل در تحولات جامعه و تنها حزب چپ اجتماعی كمونیست است. این یك حزب حاشیه ای ، فرقه ای و یا حزب محافل مخفی و زیر زمینی نیست. یك جنبش كمونیستی علنی و خود آگاه حد اقل در بخشی از جامعه است. بر این اساس حزب مصاف های جدیدی در مقابلش قرار گرفته است و سوالات جدیدی كه باید پاسخ داشته باشند.
در این رابطه رهبری حزب معنی و جایگاه دیگری دارد. سازمان حزب از كمونیستهای منفرد و پراكنده به شخصیتها و كمیته های كمونیستی اجتماعی ارتقا و گسترش پیدا كرده است. رابطه حزب وجامعه و حزب و قدرت ابعاد اجتماعی و فراسازمانی یافته است، توقعات از حزب به سطح دیگری رسیده است... بر آوردن این توقع بدوا در گرو تغییر و تحول جدی در رهبری كنونی حزب و گسترش آن به رهبران كمونیست جامعه است. رهبرانی كه هم اكنون در عمل و در محل، درجامعه و در متن جنبشهای اجتماعی سرنوشت كمونیسم و آزادی و برابری را رقم میزنند. دخالت مستقیم این رهبران وانتقال بخش عمده رهبری حزب به آن ها، به رابطه حزب و جامعه و حزب و قدرت معنای واقعی و عملی می بخشد.
جامعه از یك حزب حاشیه ای و فرقه ای و غیر دخیل توقعی ندارد. كسی درب اینگونه احزاب را نمیزند. مهم نیست حزب حاشیه ای در مورد خودش چه میگوید. مساله این است كه جامعه به اینگونه احزاب عطف توجه نمیكند.
در خاتمه میخواهم بر عرصه ها و مصاف ها یی كه افق استراتژیك حزب را تشكیل میدهند و بخشا در اسناد تا كنونی حزب آمده اند، مختصرا تاكید كنم و سوالات و مصافهای جدید را خاطر نشان سازم:
- با شكست جنبش اصلاحات و عروج جمهوري اسلامي به عنوان قدرت منطقه ای به دليل شكست استراتژي امريكا و تبديل رژيم اسلامي به نماينده و سخنگوي ناسيوناليسم ايراني...، جبهه ناسيوناليسم و رفرميسم اپوزيسيون جمهوري اسلامي در درون و بيرون آن، خلع سلاح شده، به استيصال كشانده شده و يا مرعوب گشته است. استراتژي انتظار شكست خورده است.
پرچم آزادی و برابری اكنون در درست كمونيسم و چـپ در ايران است. اين چپ و كمونيسم همچنين رفرم به معناي اصلاحات و بهبود در زندگي طبقه كارگر و حقوق زن و كودك و حرمت انسان و آزادي و سكولاريسم و ... را نمايندگي ميكند. در تداوم، گسترش و اعتلاي اين جنبش، جنبش توده اي براي سرنگوني آغاز ميشود.
جنبشهاي اجتماعي، كارگران، زنان، جوانان و اقشار محروم جامعه به شعار آزادي ، برابري روي آورده و مي آورند. جدال امروز در ايران بين بورژوازي و دولتش از طرفي و طبقه كارگر و حزب سياسي اش در راس جنبشهاي اجتماعي، بر سر مضمون آزادي و برابري است. نيروهاي بينابيني جايگاه خود را در اين دو قطب تعيين ميكنند. اين شعار و پرچم بايد به نقشه و راه حل پيروزمند در همه عرصه ها معني شود.
سازماندهی، تحكیم و گسترش جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی بویژه در میان كارگران سوسیالیست و كمونیست صفوف طبقه كارگر و محیط های بزرگ كارگری، در صدر اولویت های حزب حكمتیست قرار گرفته است
سرنگوني جمهوري اسلامي با يك انقلاب سازمانيافته و تحت پرچم كمونيستي و كارگري، آلترناتيو انتظار سرنگوني از خارج، كودتا، استحاله، انقلاب مخملي، شلوغي و شورشهاي كور... است.
حزب حكمتيست بايد اعتبار و صلاحيت سياسي و سازماني براي رهبري پروسه سرنگوني جمهوري اسلامي تحت پرچم كمونيسم كارگري را داشته باشد.
- حزب حكمتيست، رهبر عقيدتي، ايدئولوژيكي و يا تئوريكي طبقه كارگر نيست. حزب محافل فلسفي نيست. حزب دخيل در مبارزه اقتصادي و مبارزه براي اصلاحات است و قابلييت سازماندهي كار علني ـ توده اي را دارد. بدون ايجاد سلولهاي قوي كمونيستي در كارخانه ها و مراكز بزرگ كارگري این قابليت به انجام نمیرسد.
بهم بافتن رهبران سوسیالیست و كمونیست جنبش اعتراضي و اقتصادي كارگران، نقد اجتماعي گرايشات غيركارگري، سازماندهي مجامع عمومي و شوراهاي كارگري به مثابه تشكل توده اي طبقه كارگر، سازماندهي یك اتحاد كارگري عليه بيكاري، راههای تضمين پيروزي طبقه كارگر در مبارزات اقتصادي و وارد شدن در جدالهاي سياسي حول حزب سياسي خود است.
كارگر با احزاب كارگري ، چه اصلاح طلب و چه انقلابي در جدال سياسي شركت ميكند. كارگران بدون سازمانيابي حول حزب سياسي خود از مبارزه اقتصادي پا فراتر نميگذارند.
حزب حكمتيست حزب كارگران سوسياليست و گرايشي در درون طبقه كارگراست كه هم در تمام دقايق مبارزه و اعتراض طبقه حضور یافته و مبارزه اقتصادي و سياسي طبقه كارگر را سازمان ميدهد وهم انتقاد بنيادي و جامعي در مقابل نظام سرمايه داري قرارداده و افق سراسري و فراگير طبقه كارگر را در همه مراحل آن دنبال و نمايندگي ميكند.
- تاريخ اين دوره بیشتر از همیشه تاريخ مبارزه طبقاتي است، جدالهای اساسی این دوره حول فشار بیشتر بر طبقه كارگر و براي كار ارزان می چرخد، تا حول جدالهای درونی طبقات جاكم. تاریخ كنونی دوره اي است كه طبقه كارگر به نام خود حرف بزند و دنباله رو و نيروي ذخيره جدالها و احزاب و جنبشهاي بورژوایی كه طبقه كارگر را براي دنباله روي سازمان دهد، نيست. رقيب اصلي كنوني كمونيسم كارگري، ناسيوناليسم و دمكراسي طلبي است كه الان ديگر لباس چپ به تن ندارند و به آن نياز ندارند.
كمونيسم كارگري ـ حكمتيست بايد جواب مادي، نظري، تحليلي، سياسي و پراتيكي اين دوره از مبارزه طبقاتي را در ابعاد جهاني و بويژه براي انقلاب كارگري و كمونيستي در ايران بدهد.
- در غياب احزاب كمونيستي كارگري كه يك آلترناتيو طبقاتي را در برابر كل بورژوازي و طبقات حاكم قرار دهد، فعاليت كانونها ، محافل و عناصر سوسياليست در همه عرصه هاي فكري وسياسي جامعه چه در داخل يك كشور و چه در سطح جهاني، تاثيرات پايداري نخواهند داشت و در جامعه بورژوايي هضم ميشوند.
حزب حكمتيست همه فعالين، كانونها، محافل و عناصر سوسياليست را در ايران به تحزب و پيوستن به حزب كمونيست كارگري حكمتيست و در سطح جهان و در همه كشورها به ايجاد احزاب كمونيستي كارگري فرا ميخواند. و براي فراهم كردن ملزومات فكري، سياسي و مادي و عملي اين كار تلاش میكند.
- بخشي از افق استراتژيك احزاب در تبليغات جاري و منعكس ميشود. در سنت چپ، بين تبليغ بر سر مبارزات جاري واصلاحات و غيره با تبليغ بر سر سوسياليسم تناقضي وجود دارد. در اين سنت گويا سوسياليسم را بايد آموزش داد نه تبليغ كرد. حزب كارگري سوسياليستي را از روي اين ميشود شناخت كه چطور سوسياليسم را تبليغ و تهييج ميكند.
حزب حكمتيست در تبليغاتش از انقلاب كارگري حرف ميزند. مستقيما براي انقلاب كمونيستي فراخوان ميدهد. فراخوان به انقلاب كمونيستي بايد يك امر معمول باشد و تاكتيك هم به عنوان تاكتيك سر جاي خودش قرار بگيرد.
- سرنوشت جوامع امروز اساسا در مقياس جهاني تعيين ميشود. راه حل و استراتژي حزب بايد خصلت جهاني داشته باشد. دوره كنوني مجموعه اي از مصاف ها ي فكري وسياسي را در دستور قرار ميدهد. بايد به استقبال اين جدال ها رفت. در مقابل تعرض بورژوازي به كمونيسم و مصافهاي گوناگوني كه سخنگويان اصلي بورژوايي جلو سوسياليسم و كمونيسم كارگري قرار ميدهند، بايد صف و سدي بسته شود. تحقق اين امربدوا در گرو يك جدال فكري وسياسي دايمي عليه تعرض فكري بورژوازي به ماركسيسم و در دفاع از آن و عليه خرافات فاشيستي، ناسيوناليسم، ليبراليسم و مذهب و افشاي پوشالي بودن دمكراسي و دفاع از بشريت است. در اين پروسه جهاني، كارگر بار ديگر به كمونيسم و تحزب كمونيستي دست ميبرد. اين دورنمايي است كه كمونيسم كارگري در ايران و جهان دارد.
با سپری شدن نزدیك به یك قرن مصادره و ملی كردن كمونیسم، اين دوره به دوران ماركس و ايجاد انترناسيونال كارگري و كمونيستي و كمون پاريس شباهت دارد. حتي امكان در آوردن بخشهايي از اتحاديه هاي كارگري راديكال از زير پر و بال بورژوازي و سوسيال دمكراسي و كمونيسم اروپايي وجود دارد. ايجاد مركزي بين المللي كارگري و كمونيستي دردستور قرار گرفته است.
ممكن است این بلند پروازی یا غیرواقعی و غیرعملی تلقی شود، اما از نظر من این یك جنبه مهم افق استراتژیك و دورنمای كار حزب حكمتیست است.
بی ربط نیست اگر در این رابطه مثالی بزنم: اگر با این نگاه استراتژیك و با این دورنما سراغ طبقه كارگر بین المللی بروی و همبستگی كارگری بخواهی باید كار دیگری بكنی و طور دیگری حرف بزنی. امروزه وقتی برای دفاع از طبقه كارگر ایران و یا برای آزادی كارگران زندانی سراغ طبقه كارگر كشورهای دیگر گرفته میشود، معمولا از اهمیت و ضرورت همبستگی بین المللی كارگری حرف به میان می آید نه از طبقه كارگر به عنوان یك طبقه هم سرنوشت جهانی در مقابل سرمایه داری جهانی شده. بحث از استثمار و كار مزدی و لغو آن و صحبت از حكومت كارگری نیست. از ضرورت ایجاد احزاب كمونیستی كارگری حرف زده نمیشود و از حیاتی بودن مركزی بین المللی برای هدایت مبارزه طبقاتی كارگر علیه بورژوازی صحبتی به میان نمی آید. انگار بخشی از طبقه كارگر مثلا در ایران به بخش دیگر در كشورهای دیگر به كمك و یا ترحم نیاز پیدا كرده است، انگار همبستگی كارگری را باید گدایی كرد. این گونه كارهای به اصطلاح كمپینی در همه عرصه ها رایج است و دردی از طبقه كارگر و یا دیگر اقشار تحت ستم وسركوب و استثمار هیچ كشوری درمان نمیكند.
طبقه كارگر به مثابه طبقه ای جهانی، مثل نان شب به تشكیل احزاب كمونیستی كارگری در هر كشور و ایجاد مركزی بین المللی كارگری وكمونیستی نیاز دارد.