مصاحبه پرتو با کوروش مدرسی

درباره ی پلنوم دهم کمیته ی مرکزی حزب حکمتیست

 

 

۱ - بحث در باره گزارش و جمعبندی فعالیت های حزب

پرتو: هفته ی گذشته پلنوم دهم کمیته ی مرکزی حزب حکمتیست برگزار شد.   با توجه به اطلاعیه ی پایانی پلنوم بحث گزارش، که خود شما ارئه دهنده ی آن بودید، بخش عمده ای از وقت پلنوم را به خود اختصاص داد.   لطفا" کمی در مورد موضوع  و اهمیت آن توضیح دهید. 

 

کوروش مدرسی: مباحث گزارش و جمع بندی ازفعالیت حزب در دوره ی اخیر هر دو، بخش مهمی از وقت پلنوم را به خود اختصاص دادند.   گزارش این دوره، همه عرصه ها را دربرداشت. عرصه های فعالیت حزب در حیطه فعالیت کمیته تشکیلات کل کشور، تشکیلات های  کردستان، خارج کشور، و همینطور در عرصه های تبلیغات، تشکیلات، مالی وغیره. این گزارش توسط مسئولین مختلف تقدیم پلنوم شد.   معرفی عمومی گزارش با من بود.  گزارش  یک دید عمومی از فعالیت حزب را مقابل پلنوم گذاشت و پلنوم راجع به آنها بحث کرد. 

برای کسی که تفاوت بین یک حزب سیاسی با یک جمع کوچک و یک محفل، و یا فرق حزبیت را با فعالیت غیرسازمانی و نا متشکل را نداند، پراتیک و دستاوردهای امروز حزب حکمتیست این تفاوت را نشان میدهد.  این حزبی است که تهران را به منچستر وصل می کند، سنندج را به کلن و لندن وصل می کند، بخش مهمی از فعالیت سیاسی چپ در ایران و حتی در خارج را با کمک این ساختمان و شبکه توانسته است بهم متصل نگه دارد و فعالیت سیاسی را واقعا به یک پروژه ی واحد برای خود تبدیل کند.  این حزبی است که یک سر فعالیت هایش در تورنتو و منچستر است، سر دیگرش در تهران، اصفهان، شیراز و سنندج.  حزب است که همه اینها را مقدور کرده است.   

 

این امر از دو طریق امکان پذیر شده است؛ اول خود موجودیت سازمانی حزب: اگر حزب نباشد این کارها انجام پذیر نیست.  دوم عروج چپ در جامعه و حزبی که محمل عروج چپ در جامعه ایران شده است.  بعد از دهه شصت، چپ در سیاست ایران هرگز با این ابعاد پا به میدان نگذاشته بود.  بخش زیادی از چپی که امروز به جلوی صحنه جامعه آمده است خود را کمونیست و مارکسیست میداند و خود را با این حزب تداعی می کند و آرمان خود را متعلق به آن می داند.  این حزب تا اندازه ای درآن جنبش نفوذ کلام دارد.  لذا این موقعیت کاملا جدیدی برای حزب ما است. 

ما قبلا در حزب کمونیست کارگری هم در چنین موقعیتی نبوده ایم.  حزب حکمتیست از محبوبیت علی العموم در میان چپ درآمده است.  امروز دیگر بخش زیادی از کانون های فکری و کمونیستی ایران، خود را با منصور حکمت و البته از کانال ما با منصور حکمت تداعی می کنند.  این که این تداعی کردن تا چه اندازه منطبق است با خط منصور حکمت یا ما، بحث دیگری است.  اما بطور واقعی این اتفاق افتاده است.  و این نقطه شروع مهمی برای کمونیسم در ایران است.   

 

این  واقعیت ها، مسائل کاملا جدید و عدیده ای را در مقابل حزب ما قرار می دهد که نمی توان منتظر بود تا خودبخود و در پروسه حل بشود باید برای این مسائل نقشه داشت.  باید به سوالات پیش رو پاسخ داد.  سوالاتی که برای ما مطرح اند و ممکن است برای دیگران یا مطرح نباشند و یا سوالاتی بشکل آکادمیک و کلی مطرح باشند.  در حالی که اینها برای ما به سوالات عملی و بلاواسطه ی روز تبدیل شده اند که پاسخ می طلب‌اند.   سوالاتی که بسیاری از آنها  برای ما آشنا نیستند.   پاسخ ها و تجربه هایی هم که وجود دارند مربوط به تجربه های قدیمی اند.  مثلا در این زمینه به تجربه بلشویک ها میتوان اشاره کرد که آن هم در دوره ای بود که چنین فعالیت هائی در روسیه و یا اروپا، از پایه با وضعیت دوران ما متفاوت بوده است.  و یا تجربیات خودمان در ایران و در مبارزه در کردستان که در مولفه های متعددی با شرایط امروز متفاوت است.  به هر حال این مسائل به فکر کردن، تمرکز قوا و تمرکز حواس رهبری حزب نیاز دارد. برگزاری این پلنوم برای یافتن راه حل مسائل پیش روی حزب ضروری بود.   

حزب ما قبل از پلنوم متوجه این واقعیت شده بود که به موقعیت قوی تری، نسبت به بقیه نیروهای چپ، دست یافته است. این بالا رفتن در عین حال حزب را در مقابل پرتگاه های سهمناک تری هم قرار داده است.  وقتی کسی در کف درّه ای در حال رانندگی باشد شاید تصادف و خارج شدن از جاده و خطرات جدّی مواجه اش نکند، اما یک اتفاق برای ما می تواند با سقوط همراه شود.  یک اشتباه می تواند به لطمات بیشتری منجر شود.   

در نتیجه رهبری حزب ما در این پلنوم به درجه ی زیادی روی همین بحث تمرکز کرد.  شاید از چهار روز زمان پلنوم، سه روز و نیم آن را رفقا به صورت فشرده به جنبه های مختلف این موقعیت جدید پرداختند، صحبت کردند، اظهار و تبادل نظر کردند. این بحث ها هنوز ادامه دارد و باید به یک سر انجام منطقی برسد. 

 

پرتو: اگر اجازه بدهید قبل از پرداختن به ادامه بحث پلنوم، به طرح یکی دو مورد بپردازم که شاید برای خیلی ها سوال باشد.  از جمله اینکه چرا حزب حکمتیست محمل عروج چپ شده است؟ چرا چپ های دیگر نه؟ حزب حکمتیست چه چیز ویژه ای داشته است؟ آیا این ادعا، ارزیابی جامعه نیز هست؟

 

کوروش مدرسی: این ادعای ما نیست.  اگر شما بروید یک چرخی در تهران بزنید و یا اخبار و اظهارات وزارت اطلاعات را تعقیب بکنید، در جمع چپ ها بگردید و سری به آنها بزنید، درجه نفوذ و درجه ی اعتبار حزب حکمتیست را خواهید دید.  این جای خوشحالی است. نه به سادگی بدست آمده و نه اتفاقی است. محصول تلاش است. گرچه کمونیسمی که منصور حکمت مبلغ آن بود در دوره های مختلف همیشه در کمونیسم ایران وزنه مهمی داشته است و در کانونهای فکری چپ ایران پدیده ی شناخته شده و مطرح بوده است، اما موقعیت امروز حزب حکمتیست محصول پراتیک خود حزب است، محصول خط آن است، محصول سیاست‌هائی است که در پیش گرفته و یا نگرفته است، محصول تلاش های  واقعا شبانه روزی، تلاش تا پای جان، زندان و شکنجه و رهبری، شجاعت و تلاش تعداد زیادی از کادرهای کمونیست در این حزب، از بندرعباس تا تورنتو و لس آنجلس بوده است. چه آنانی که در ایران تلاش و فعالیت و کار کرده اند و چه آنان که در خارج، چه آنان که تلویزیون راه انداختند، نشریه منتشر کردند، نوشتند و تحلیل و تبلیغ کردند، چه آنانی که از معاش‌شان زدند و به این حزب کمک مالی کردند. سه، چهار سال پیش که در آغاز این راه بودیم و حزب‌مان را دوباره ساختیم واقعا در سربالایی بسیار تند و در یک موقعیت بسیار نا مطلوب قرار داشتیم و میتوان گفت که از صفر شروع کردیم.

 

از این نظر موقعیت جدید حزب، محصول پراتیک خیلی آگاهانه خود این حزب است و هیچ تصادفی در کار نبوده است. اگر حاصل کار تماما مطابق نقشه ما نیست، اما در هر صورت حاصل چفت شدن سیاست و پراتیک این حزب با نیازهای یک جنبش چپ و کمونیستی در ایران است که دارد عروج می کند و به جلوی صحنه آمده است.  جنبشی که نگاه می کند ببیند با کدام یک از سنت ها و احزاب سیاسی خوانایی بیشتری دارد، با کدام جریان نزدیکتر است، با کدام جریان سوالات‌اش یکی است، جواب هایش و مشغله هایش یکی است.  می بینید و انتخاب می کند. بنظر من موقعیت ما حاصل این انتخاب است. 

این برای حزب ما نقطه شروع خوبی است. هر چند برای به انجام رساندن یک انقلاب سوسیالیستی در جامعه ایران مطلقا کافی نیست اما حزب تا همین اندازه هم به آن افتخار می کند. خیلی ها با امکانات بسیار بیشتر از ما نتوانسته اند به همین نقطه هم برسند.

 

پرتو: مورد دیگر خارج از بحث پلنوم این است که بعضا خطاب به حزب حکمتیست گفته میشود؛ شما قبل از اینکه سیاست روشنی داشته باشید که به مردم بگوئید چه بکنند، می گوئید چه نکنند! مثلا مردم در آذربایجان، زنجان، اردبیل و در جنوب ایران و.  .  .   به خیابان ها می آیند و علیه جمهوری اسلامی شعار می دهند و احزاب مختلف از چپ و راست هم پشت بسیاری از این تحرکات هستند و مردم را تشویق و تحسین میکنند.   آنوقت حزب شما به مردم پیام می دهد که با آنان همراه نشوید، اشتباه نکنید، این راه را نروید و.  .  .    نظر شما چیست؟

 

کوروش مدرسی: ببینید این بکنید و نکنید ها هر دو، دو روی یک سکه اند.  ما هر وقت خطاب به مردم گفته ایم  یک کار را نکنند، در عین حال آلترناتیو آن را هم گفته ایم و گفته ایم که چه کاری بکنند. این از منطق و منفعت طبقاتی ما ناشی می شود که حکم می کند لشکر طبقات دیگر نشویم. همین شاید یک نقطه تمایز ما با تمام اپوزیسیون باشد. ما قائل به وجود توده ی عظیمی بنام "مردم"  که همه با هم دارند کار واحدی را می کنند و همه با هم صف واحد انقلاب هستند، نیستیم و نبوده ایم.  یک زمانی جنبشی به میدان آمد که ما آن را جنبش سرنگونی خواندیم. در حالی که همه داشتند روی واقعیت ها خاک می پاشیدند و می گفتند گویا مردم همه با هم و مشترکا دارند علیه جمهوری اسلامی مبارزه می کنند، و حتی بعضی اعلام کردند که این خود سوسیالیسم است، ما تلاش کردیم به کمونیست ها و به طبقه کارگر بگوئیم که در این جنبش طبقات مختلف و جنبش های مختلف حضور دارند و هر کس دارد رنگ خودش را به آن می زند.  این جنبش ضمن اینکه خود چارچوبی دارد در عین حال هر کس در آن مشغول جمع کردن نیرو برای خود و مشغول پیش برد سیاست های خود است.  تلاش کردیم این را بگوییم که  منفعت ما با بقیه یکی نیست. برای مثال نه تنها با هخا و الاحواز و اعتراضات ناسیونالیست های ترک و غیره همراه نشدیم در مقابل آنها ایستادیم. اگر اینگونه به مسئله نگاه نمی کردیم لابد باید فکر میکردیم که این تحرکات هم بخشی از ما هستند. یا دست کم در یک چیزی با آنها شریک هستیم و با هم داریم کاری می کنیم.   

 

ما خطاب به طبقه کارگر گفته ایم که با اهدافی که این جریانات دارند نیستیم. مگر در اعتصابات کارگری چند نفر از آنها با ما می آیند؟ چند نفر از آنها اعتراض میکنند؟ آنها منفعت خودشان را می شناسند. در اینجا طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار هیچ منفعت واحدی ندارند. ما وظیفه خود دانسته ایم که تفاوت این منافع را برجسته کنیم و بر خصلت موقت، محدود و گذرای انطباق اهداف مان تاکید کنیم. این اهداف را تعریف کنیم.    

بنابراین در آن مقطع احزاب و نیروهایی که به اسم چپ و کمونیست فعالیت می کردند مطلقا منافع طبقه کارگر را نه تنها نماینده گی نمی کردند بلکه به چشم طبقه کارگر و کمونیستهای آن جامعه خاک می پاشیدند.   به این اعتبار من فکر می کنم یکی از پایه های مهم نفوذ ما همین خود آگاهی طبقاتی- جنبشی و منفعت کاملا متمایز ما از همه اقشار و طبقات دیگر بوده است. هویت ما در هم جهتی مشروط، موقت و بسیار گذرا با جریانات دیگر برای آماده کردن طبقه کارگر و بخش اعظم زحمت کشان و کمونیست ها برای سازمان دادن جنگ نهایی است. ما اگر این اختلافات را زیر ذّره بین نگذاریم نمی توانیم طبقه مان را برای نبردی که در پیش داریم آماده سازیم.   

 

۲ - مسائل و مصاف های جدید حزب حکمتیست

پرتو: شما به موقعیت جدید حزب حکمتیست اشاره کردید و اینکه سیاست ها و پراتیک حزب در دوره ی اخیر حزب را در موقعیت جدیدی در جامعه قرار داده است.   طبیعتا موقعیت جدید سوالات جدیدی را نیز مطرح می کند.   چه مسائل جدیدی پیش روی رهبری حزب قرار گرفته اند؟ 

 

کورش مدرسی: مسائل خیلی متنوع هستند. مسائلی که شاید برای ما جدید است و برای دیگران اینگونه نباشند.   هر چند که ما قبلا راجع به آنها حرف زده ایم اما اکنون آنها را در ابعاد جدیدی داریم تجربه می کنیم.   این مسائل آکادمیک و فرضی نیستند و راجع به ابعاد عملی آنها فکر می کنیم.   

موقعیت جدید ما یک بار دیگر این مسئله ی مهم را اکیدا پیش روی کمیته ی مرکزی گذاشت که حزب حکمتیست حق ندارد نسنجیده اقدامی بکند و یا حرفی بزند. چون اگر قرار باشد حرفش به پراتیک تبدیل شود، به همان اندازه که می تواند به پیروزی منتهی شود ممکن است به فاجعه بیانجامد. این آن موقعیت جدید است. به اصطلاح امروزی تصمیم غلط این حزب هزینه زیادی برای جامعه، طبقه کارگر و چپ دارد.   روی اینترنت و امواج ماهواره ای نمی ماند. کار و زندگی بعضی ها را تغییر میدهد. 

 

جریانات دیگر می توانند هر حرفی بزنند هر اندازه هم که نادرست و بی پایه و اساس باشد.  می توانند هر چیزی که به نظرشان میرسد را بگویند.   می توانند بلند بلند فکر کنند، میتوانند آزمون و خطا کنند و .  .  .   اما ما نمی توانیم اینطور باشیم.  امروز هر کدام از شخصیتها و یا کمیته های حزب ما حرفی بزنند می تواند مبارزه عده ای را پیش برده و مبارزه عده ای دیگر را خراب کند. این موقعیت جدید، روی تبلیغات ما تاثیر می گذارد. روی چارچوبی که رهبری حزب ما باید دخالت و اظهار نظر کند، حساسیت نشان دهد یا ندهد تاثیر می گذارد.   

اینها بخشی از مواردی بود که در پلنوم راجع به آن صحبت شد.  بخش دیگر از بحث های پلنوم  مسائلی عملی را پیش روی ما گذاشته است که تا حدودی برای ما تازگی دارد.   بعنوان مثال رابطه میان کار علنی و کار مخفی از آن موارد است.  لنین راجع به کار علنی و مخفی صحبت کرده است.  منصور حکمت هم در این رابطه بحثهایی دارد، ما هم حرف زده ایم.  اما  اینها پاسخ کافی نیستند. 

در شرایط  مختنق ایران، کار مخفی و علنی، فعالیت حزبی و غیر حزبی، رهبری حزبی و رهبری اجتماعی و .  .  .   اشکال بسیار دینامیک و متحولی به خود گرفته اند.  بعلاوه حزب ما در واقع دو حزب است.  یک حزب در تبعید و یک حزب در داخل ایران.  فعالیت هایی که پیش روی حزب ما قرار می گیرد هم فعالیت حزبی را شامل می شود  و هم فعالیت غیر حزبی، هم فعالیت علنی و هم فعالیت غیر علنی و مخفی. 

بخصوص باید توجه کنید که امروز یک مارکسیسم علنی در ایران موجود است که اساسا مارکسیسم اینترنتی است.  گروه ها، جمع ها و محافل اینترنتی ای  که هر چه بگویند و روی اینترنت بگذارند و یا با جریانات خارج کشور بحث و گفتگوی اینترنتی داشته باشند و .  .  .   برایشان هزینه ای ندارد.  کسی کاری به کارشان ندارد.  اما یک رهبر یا فعال حزبی، اجتماعی و یا سیاسی در آن جامعه هویت اجتماعی اش معلوم است نمی تواند هر حرفی بزند و هر کاری بکند.  در غیر اینصورت هم خود و هم سازمان‌اش و هم آن حرکتی را که شکل داده است را بر باد می دهد.   

برای بسیاری از احزاب و جریانات چپ تصور عمومی از سازمان حزبی در ایران یک سازمان منفصل و پخش است که و به رهبر جامعه تبدیل شدن به معنای اخص، که بدون یک حزب بشدت متمرکز و منضبط پشت آن ممکن نیست، مقوله ای مربوط به آینده ای دور است.  اما برای ما این مسئله روز است و باید برای تناقضات امنیتی این نوع کار از جمله مسئله ی رهبری اجتماعی و رهبری حزبی، سازمان یابی، فعالیت علنی و قانونی در شرایط به شدت مختنق جامعه ی ایران و .  .  .   راه حل مناسب پیدا کرد.   

 

امروز در اقصی نقاط ایران نیرویی پا به میدان نهاده که در بدترین شرایط استبداد مذهبی خودش را  چپ و مارکسیست میداند و حتی تا حدود زیادی خود را با حزب یا احزاب غیر قانونی تداعی می کند. این موجودیت جدید ممکن است بتواند برای مدت محدودی به همین صورت بماند اما نمی شود آن را در حالت کـُـما نگاه داشت. باید به پدیده تحزب یافته تبدیل شود که این به یک تئوری حزبی نیازمند است. پلنوم دهم حزب بر جایگاه تحزب لنینی در این دوره از فعالیت حزب تاکید شد،منظورم مبانی و اصول است و نه الزاما نسخه برداری. این پلنوم بحث هایی را شروع کرد که تا کنگره ی آتی باید به سرانجام برسد.   

در این رابطه و تا قبل از کنگره پیشنهاد داده شد که مجموعه ای سمینار در سطح کمیته ی مرکزی حزب ترتیب داده شود و همچنین کمیسیون هایی ایجاد شوند که در این شرایط پیچیده با ذهنی باز، منعطف، دینامیک و کمونیستی، سراغ حل مسائل جدیدی بروند که موقعیت جدید آنها را به مسئله ی روز تبدیل کرده است.   این مسائل دیگر تنها تئوریک نیستند. ما باید به سرعت برای آنها جواب پیدا کنیم. 

 

۳ - رهبری حزب از یک نگاه استراتژیک

 پرتو: موضوع دیگری که در اطلاعیه ی پایانی پلنوم به آن اشاره شده مسئله رهبری حزب از یک نگاه استراتژیک است. آیا این مسئله هم در نتیجه ی موقعیت جدید است که در مقابل حزب قرار گرفته است؟

 

کورش: این مسئله دو بعد اصلی دارد.  بعد اول و پایه ای آن رهبری حزب در دراز مدت است. این واقعیت است که امروز بخشی از حزب ما در ایران قرار دارد. این بخش بزرگتر از بخش تبعیدی آن است.  متوسط سن حزب ما در اپوزیسیون، شاید برعکس همه، دارد به سرعت پایین میاید.  در حال حاضر متوسط سن حزب ما چیزی حدود ٣٠ سال است که با متوسط سن بخش تبعیدی آن خوانایی ندارد.   

امروز وقتی راجع به رهبری حزب حرف میزنیم اتوماتیک آن بخش که در ایران قرار دارد بیرون می افتد.  بالاخره رهبری شامل رهبری ارگانها، نهادها و شبکه های حزبی است. ما اگر سازمان خود را در ایران متمرکز نکنیم، اگر نیروی ما از داخل ایران نتواند در رهبری حزب نقش بازی کند این رابطه وکالتی و ایدئولوژیک می شود. ما دیگر نمی توانیم کنگره ای بگیریم که تشکیلات داخل ما به دلایل امنیتی در آن نماینده ندارد و یا رای خود را وکالتی به کس دیگری واگذار کرده است.   

سوال این است که ١٥ سال آینده رهبری حزب ما چگونه است؟ چه کسانی در این رهبری قرار دارند؟ از کجا می آیند؟ کسانی که در ایران هستند با چه مکانیسمی در رهبری حزب دخیل خواهند بود؟ چگونه با در نظر گرفتن مسائل امنیتی پروسه جذب این رهبران صورت خواهد گرفت؟ انتقال کل تجربه ای  که امروز این رهبری دارد به چه شکلی صورت خواهد گرفت؟ و مسائلی از این قبیل.   

به نظر من رهبری امروز یکی از غنی ترین تجربیات کمونیستی دوران معاصر ایران را دارد.  پدیده ای که در آینده شکل میگیرد باید همه این خاصیت ها را هم داشته باشد. باید به چگونگی تحقق آن پروسه فکر کرد. نمی شود صبر کرد. اگر جمهوری تا شند سال آینده اسلامی سرنگون شود و ما به یک حزب علنی در ایران تبدیل نشویم، که اگر بشویم طبعا بسیاری از این مسائل حل خواهند شد، چه؟ سرنوشت آینده کمونیسم  را به قضا و قدر و اتفاقات می سپاریم؟ اگر این مبارزه طول کشید چه؟

 

این ها سوالات بسیار جدی اند. قبلا در کنگره دوم این استعاره را به کار برده ام که اگر به همین منوال پیش برویم کم کم به دَمبِِلی می مانیم که یک سرش در ایران و سر دیگرش در خارج کشور است. به تدریج سر در ایران بزرگتر می شوند و اگر این دو سر به سرعت با یک سیستم حساب شده و نه ایدئولوژیک و معاونتی و مشاورتی وصل نشود این دَمبـِل از وسط خواهد شکست و ادامه  کاری نخواهد داشت. پلنوم از این نقطه نظر متوجه شد که موقعیت کنونی ما در طولانی مدت ادامه کار نیست. و لذا باید برای آن راهی پیدا کرد. رهبری حزب ما به یک افق استراتژیک تری احتیاج دارد که در چند سال آینده بتواند روی این دره ی عظیمی که بین رهبری حزب در داخل و خارج بوجود آمده پُل بزند، مفاهیم جدید سازمانی، تشکیلاتی و کارکردی ای را که  نیاز داریم بوجود آورده و تعریف کند. ما در حال حاضر این مفاهیم را نداریم چرا که نه لنین با آن روبرو بود و نه منصور حکمت به آن شکل با آنها روبرو بوده است و نه هیچ کدام از ما این پدیده را با این ابعاد تجربه کرده ایم.   آنچه که روشن است این است که نمی تواند به همین شکل وضع را ادامه داد. حزب ما وزنه قوی در ایران دارد و حزب بزرگ تری است به معنی اخص کلمه شده است و باید برای مسائل پیش رو راه حل پیدا کند.    

 

پرتو: بعد میان مدت یا کوتاه مدت چیست؟ آیا استراتژی رهبری حزب در میان مدت متفاوت است و آیا طرح ویژه ای در این رابطه مد نظر است؟

 

کورش مدرسی: در پلنوم روی این  بعد هم صحبت کردیم. بعد میان مدت در امر رهبری حزب به مواقعیت کنونی رهبری کنونی حزب مربوط میشود. چیزی که به آن میگوییم دفتر سیاسی، کمیته رهبری و کمیته مرکزی. مسئله این است که عملکرد این نهاد ها به دلایل مختلف به موقعیت یک نفر، یعنی من گره خورده است. جایگاه من در این حزب به نوعی غیر قابل جایگزین شده است.  این مسئله حزب را به شدت آسیب پذیر کرده و اعتماد به نفس آن را پایین می آورد. برای اشخاص ممکن است هر اتفاقی بیافتد، برای منصور حکمت برای من و یا هر کس دیگری. وقتی حزب به یک نفر گره می خورد آن حزب آسیب پذیر می شود.   

مسئله دیگر در مورد رهبری فعلی حزب این است که این گره خوردن به یک نفر باعث می شود بقیه شخصیت های حزب آن نقشی را که باید بازی کنند را بازی نکنند و یا خود را در آن موقعیت قرار ندهند. در نتیجه این هم به سهم خود حزب را آسیب پذیر تر می سازد. در این حالت حزب با مکانیسم فکر یک نفر انطباق پیدا می کند و شخصیت های دیگر حزب در سایه قرار می گیرند.   در حالی که هر کدام از آنها می توانند نقش های بزرگی ایفا کنند. من معتقدم در رهبری این حزب کسان زیادی هستند که اگر بخواهند می توانند در این نقش ظاهر شوند. ما در یکی دو سال گذشته برای اینکه این امر را تسهیل کنیم مرتبا راجع به آن بحث کرده و تغییر آرایش داده ایم. امروز یک کمیته رهبری داریم که وزن زیادی از کارهای حزب را به عهده گرفته است. اما مشکل این است که اولا کماکان اعضای رهبری این حزب به ندرت نقشی که میتوانند و باید ایفا کنند را ایفا میکنند و در ثانی همین هم بین من و کمیته‌ رهبری حزب هم یک حالت دو مرکزی بوجود آورده است.  این وضع نه تنها ضروری نیست بلکه برای حزب مضر است و باعث می شود که حزب شکننده و رشد میان مدت آن خیلی آسیب پذیر شود.

در نتیجه من به پلنوم دهم اطلاع دادم که از کنگره سوم حزب نه کاندید دبیری کمیته مرکزی خواهم بود و نه کاندید رئیس دفتر سیاسی. آگاهانه راه را باز میگذارم تا رفقای دیگری جلو بیایند و این مسئولیت را به عهده گرفته و حزب را از این حالت یک نفره در بیاورند. ما در حال حاضر مشکل مان مطلقا سازمانی نیست. مطابق اصول و طرح سازمانی، ما کمیته رهبری داریم و لیدر حزب هیچ حق ویژه ای ندارد. لیدر حزب، مثل دیگر اعضای کمیته رهبری یا دفتر سیاسی، دارای یک رای است و حق ویژه ای ندارد. 

 

پرتو: به نظر شما این مسئله به لحاظ اعتماد و اتوریته روی صفوف پائین تر حزب تاثیر منفی نمی گذارد؟

 

کورش مدرسی: من اینطور فکر نمی کنم.   چرا که من نقشم را در حزب کم نخواهم کرد بلکه فونکسیونی که در آن عمل خواهم کرد تغییر می کند. این مسئله اجازه می دهد که تعداد دیگری از رفقا در این رودخانه شنا کنند و من مطمئنم که می توانند. این مصافی است که بهر حال رهبری جدید حزب دیر یا زود با آن روبرو خواهد شد و باید به آن پاسخ دهد. نباید از چیزی ترسید. ما از اول گفته ایم که حزب تعدد نظر و وحدت اراده هستیم. حزب تعدد نظر و وحدت اراده بسیار قوی تر از حزبی است که در آن فقط یک نفر حرف می زند و بقیه تایید می کنند.

 

۴ - مسائل استراتژیک مقابل حزب

پرتو: مصاف‌های دور آتی حزب حکمتیست یکی دیگر از مباحث پلنوم بود. قبلا شما به مصاف های میان مدت و دراز مدت در رهبری حزب اشاره کردید. در یک نگاه استراتژیک، مصاف های پایدارتر، کدام ها هستند؟

 

کورش مدرسی: پلنوم راجع به ابعاد مختلف مسائلی که روبروی ما است صحبت کرد. بخشی از آن مسائل سازمانی و عملی بود که چنان که قبلا اشاره کردم در دوره اخیر برای ما مطرح شد و پلنوم راجع به زوایای مختلف آنها بحث کرد. از جمله این مسائل، سازمان دهی حزبی در این دوره، کار علنی و مخفی، هدایت تشکیلات بعنوان یک تشکل  یا حرکت علنی یا نیمه علنی در بطن ارتجاع سیا ه اسلامی و ... اینها مسائل نسبتا جدیدی بودند که راجع به آنها صحبت شد.

مسائل  پایدارتری هم هست که از گذشته مطرح بوده اند. ما در کنگره اول حزب سندی به نام "مصافهای حزب حکمتیست" را تصویب کردیم که در کنگره دوم حزب مجددا به تصویب رسید. این سند مسائل پایدارتر و اساسی تری را که حزب ما بعنوان یک حزب کمونیستی در این دوره با آنها روبروست، مورد اشاره قرارداده است. این همیشه مشغله ما بوده است که در جدالهای موجود و در مصافها و کشمکش هایی که روبروی ما هست بتوانیم درست عمل کرده و بر آنها فائق آییم. از جمله اینکه در وهله اول یک حزب باز سیاسی مدرن و بشدت منضبط را سازمان دهیم. بدون چنین مشخصاتی به ماشین تبلیغ و ترویجی تبدیل میشویم که موجودیت آن از خارج کشور و یا  روی  اینترنت است.

 

مسئله دیگر این است که کمونیسم امروز ایران علیرغم  نفوذ علی العموم در طبقه کارگر، هنوز از یک نفوذ سازمانی، معنوی، رهبری کننده و متشکل کننده در درون طبقه کارگر بی بهره است. ما در همه پلنوم ها و کنگره ها یکی از دغدغه هایمان این بوده است. رفقای مختلف راجع به آن بحث کرده اند، با هم تبادل نظر کرده ایم، به مصاف ها و جبهه های اصلی که بتوان مسیر این نفوذ را باز کرد فکر کرده ایم. این مشغله ها در دوره های مختلف متفاوت بوده است. هیچ فرمول از پیش تعیین شده ای هم ندارد. با این وجود ما جهت ها و ابزارهای عمومی ای را از سنت مارکسیستی در اختیار داریم که باید به آن ها توجه کنیم. تلاش چند سال اخیر ما این بوده که این راه باز شود و کمونیسم درون طبقه ی کارگر جایگاه واقعی خود را یافته و به محمل اتحاد، پیشرفت و مبارزه‌ طبقه ی کارگر تبدیل شود.

در رابطه با استراتژی پایدارتر حزب، یکی از بحث های مهم پلنوم بحث "افق استراتژیک حزب" بود که توسط رفیق مظفر محمدی ارائه شد. در این مبحث اهمیت داشتن تصویر، افق، و اهمیت دنباله روی نکردن، که هسته اساسی مارکسیسم است مطرح گردید. این مبنای لنینیسم و اساس آن چیزی است که ما از حکمت گرفته ایم. اینکه رهبری باید نقشه داشته باشد. یک رهبری که افق و تصویر روشنی دارد منتظر نمی ماند و دنباله رو اوضاع نمیشود. بلکه در تغییر نقشی فعال دارد. با حرافی، گفتن و انشاء نوشتن چیزی تغییر نمیکند. باید با یک رهبری با افق، روشن و با تصویری زمان بندی شده از فعالیت خود و معطوف به نیروهای اجتماعی را سازمان داد. بطوری که معلوم باشد هر تغییر و اتفاقی چه وقت و از کجا شروع میشود. در مقابل این تصویر یک افق  پاسفیستی در چپ جود دارد که معلوم نیست چه چیزی، چه وقت و به چه وسیله ای متحقق می شود. در این مبحث بر سر افق مارکسیستی و پراتیسیسم انقلابی که جزو لایتجزای یک افق انقلابی است بحث های مفصلی صورت گرفت.

 

پرتو: شما به این اشاره کردید که کمونیسم باید به خواستگاه واقعی خود یعنی طبقه ی کارگر گره بخورد. مسئله ای که امروز بعنوان یک انتقاد از سوی جریاناتی مطرح است این است که مرکز جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی دانشگاه است و نه طبقه کارگر و نه مراکز صنعتی ایران. این در حالی است که جنبش های دیگر که در دوره های گذشته سر برآوردند، همچون دوم خرداد، پرچم داران شان اساسا در دانشگاه بودند. اما وقتی به چپ جامعه می رسیم  این ایرادات گرفته می شود. نظر شما در این باره چیست؟

 

کورش مدرسی: ببینید، در میان چپ همیشه سنت فُول گیری رایج بوده است. مثل داور جایی نشسته اند، منتظراند کسی کاری بکند و آنها کارت زرد یا قرمزشان را نشان بدهند. اینها هیچ تاثیری در دنیای پیرامون خود ندارند. اینها وقتی با یک سیاست معین مخالف اند به جای اینکه خیلی سر راست با مسئله درگیر شده و بحث کنند، بهانه می گیرند. حتی اگر به جای دانشجو پای کارگر هم در میان باشد باز می گویند این ها بخش های عقب مانده  کارگر است. یادمان هست که بخش مهمی از رفقای ما پایه فعالیت در میان طبقه کارگر در کردستان بودند. تا جائی که در دهه ٧٠- ٦٠ شمسی هیچ کارگر کـُردی نبود که خودش را کمونیست و کومه‌له ایی نداند. آنوقت این ایراد ها را به ما می گرفتند که اینها پرولتر صنعتی نیستند، اینها کارگر بخش های عقب مانده اند. حتی اگر پرولتر صنعتی را هم بیاورید، می شود یک تئوری پیدا کرد که پرولتر صنعتی تنهایی نمیتواند کاری بکند. به هر صورت این ها باید بدانند که با کسانی طرف بحث هستند که پای مهمترین تحرک کمونیستی در طبقه کارگر ایران در آن سالها بوده اند. در نتیجه اگر بخواهند بحثشان جدی گرفته شود باید جدی بحث کنند. این روش به نظر من این یک سیستم منفی است که متاسفانه برای عده ای به یک  شغل تبدیل شده است. اینها همیشه در طول تاریخ هم وجود داشته اند.  یک عده آدم منفی، بی افق، و غرغرو هستند.

 

واقعیت این است که یک نیروی آزادیخواه و برابری طلب و یا بطور کلی یک نیروی چپ در چارچوب تناسب قوای معینی به صحنه آمده است. نباید این واقعیت را رقیق کرد. اما این واقعیت محدود به دانشگاه نبوده و نیست. کارگری که هر روز برای دستمزدش در حال مبارزه است، زنی که برای حقوق خود مبارزه می کند و... به وسعت جامعه است.

اتفاقی که در دانشگاه افتاده این است که این حرکت به درجه ای خود آگاه تر شده است. تا اندازه ای  متشکل تر شده است. خود را با آرمان ها و افق های کمونیستی بیشتری تداعی می کند. خوب، این برای کمونیسم در جامعه ایران دست آورد بزرگی است. منتها به طور واقعی در جامعه ای مانند جامعه اختناق زده ی ایران، این دانشگاه است که نقش گهواره به دنیا آمدن این جنبش ها را به این شکل ایفا میکند. در یک جامعه مختنق و استبداد زده، نه سندیکا هست، نه شورا هست، نه کلوپ آزاد هست، نه احزاب می توانند وجود داشته باشند. بنابراین دانشگاه جایی است که سنتا این مجال را پیدا میکند که  محمل بروز و بیرون زدن بینش های اجتماعی، سیاسی  و طبقاتی باشد. به همین خاطر در چنین جوامعی لیبرالیسم هم از دانشگاه سر در میاورد و کمونیسم و سایر جنبشها هم به همین صورت. دانشگاه نقش دهانه آتشفشانی را دارد که هنوز مسدود نشده است.

 

مسئله دیگر همان گونه که شما در سوالتان طرح کردید این است که جنبش کمونیستی در این دوره چگونه میتواند درون طبقه ی کارگر نفوذ کرده و به آن خودآگاهی بخشد.  چگونه می تواند همان نقشی را که در سایر محیط های فکری ایفا کرده در درون خود طبقه کارگر بازی کند.  بحث بر سر رفتن دانشجویان به میان کارگران و رفتن شعار آزادیخواهی و برابری طلبی دانشجویان به میان کارگران، نیست. بحث بر سر این است که دانشجویان چون در دانشگاه هستند و آنجا در حال مبارزه اند نه در کارخانه، بدهکار کسی نیستند. این دانشجویان تحت هژمونی فکری یک جریان کمونیستی کار خود را پیش می برند و به کسی هم بدهکار نیستند.. اینها دانشجویان کمونیست آن جامعه هستند که دانشگاه محل کار و مبارزه شان است. حال باید از موکلین خود گمارده کارگران عذر خواهی کنند که نرفتند با آنها پیوند بزنند؟ اینها تئوری هایی است که آگاهانه می خواهد این حرکت ها را متوقف کند. دانشجویان دارند کار خود را می کنند و به عنوان کمونیست کارشان همان است که دارند می کنند.

طبعا بین کمونیسمی که در دانشگاه است با کمونیسمی که درون کارخانه و طبقه کارگر است نه تنها امروز بلکه همیشه به اشکال مختلف پیوند وجود داشته است. مسئله گره زدن این دو با هم نیست. بلکه دامن زدن به کمونیسم در درون خود طبقه کارگر و رسیدن به یک خودآگاهی سازمان یافته است. شبکه کارگران کمونیست، رهبران عملی، شبکه های رهبران سوسیالیست در درون طبقه کارگر کم نیستند اما ظهور سازمان یافته و خود آگاهانه آن کمتر قابل مشاهده است. یکی از دلایل این مسئله، محدودیت امکانات طبقه ی کارگر و تفاوت نوع  فعالیت طبقه کارگر با فعالیت و مواضع دانشجویی است.

یک دلیل دیگر مربوط است به نقش بازی نکردن کمونیسم درآن جامعه. کمونیستی که فکر میکند اگر غم خور طبقه کارگر باشد و تصور کند که از این طریق کارگری میشود و می توان کارگر را متشکل کرد و از این راه کمونیسم را هر چه بیشتر کارگری کرد، کمونیستی که بیشتر از سر دلسوزی طبقه کارگر وارد می شود نه از سر سازماندهی، آگاه گری و متحد کردن آن، کمونیستی که کارگر را به یک صنف و خود را به یک سندیکالیست تنزل می دهد، کمونیستی که فکر می کند مسئله طبقه ی کارگر فقط اقتصادی است و سیاست به آن مربوط نیست و...  شاید بتواند تا حدودی کارگر را حول یک سری خواست  صنفی جمع کرده و یک مبارزه اقتصادی راه بیاندازد. اما قادر به تعمیق خود آگاهی طبقاتی و متشکل کردن طبقه ی کارگر در دنیای بیرون نیست. هیچگاه نبوده است.

 

مسئله صرفا نوشتن مقاله، تحقیق و اظهار نظر و خبرنگاری در مورد محیط های کارگری نیست. مسئله سازمان دادن آن حرکتی است که حاصلش، خود اگاهی و تشکل کمونیستی درون طبقه کارگر است. حرکتی که در آن کمونیسم محمل اتحاد و لولای درونی طبقه کارگر باشد. منظور من کمونیسم به طور عام نیست، بلکه منظور کمونیسم تحزب یافته است. منطق زمانه در هر صورت تعدادی از فعالین و رهبران کارگری را بدون اینکه کسی چیزی به آنها گفته باشد کمونیست میکند. ولی شکل تحزب یافته آن یکی از مصاف هایی است که پیشاروی کمونیسم ایران است.

 

کل کمونیسم ایران در این زمینه ناتوان بوده و از نظر من حزب حکمتیست امروز به یمن موقعیتی که در جامعه ایران پیدا کرده به نسبت دیگران از موقعیت مناسب تری برای عبور از این پل و از این شکل برخوردار است. حزب، قاعدتا باید مسائل زیادی را در دستور بگذارد و باید تغییراتی را بوجود بیاورد و طرح ها و نقشه های مشخصی را پیش ببرد. ولی ممکن است از کل این پدیده یک برداشت اکونومیستی شود. اینکه بیشتر راجع به بدبختی طبقه کارگر بنویسیم، بیشتر دل بسوزانیم، بیشتر اخبار پخش کنیم و... به نظر من آنهایی که این شیوه کار را به کار می بندند هیچ نفوذ مثبتی در طبقه کارگر پیدا نکرده اند.

بخشی از بحث پلنوم  در مورد آن دروازه های بزرگی در حصار دور سنت تحزب در طبقه کارگر است که باید با توپ آنها را باز کرد، بود. برای  اینکه بتوان در طبقه کارگر نفوذ کرد و آن دروازه ها را باز کرد  به کار بینشی، سازمانی، سیاسی و جنبشی احتیاج است. این یک جدال است باید با چیز هائی در طبقه کارگر تداعی شد، باید به جنگ سنت هائی رفت، باید پوپولیسم و اکونومیسم را افشا کرد و این بر میگردد به سازمان دادن پراکتیک عملی و سازمان گرانه فعالین کمونیست در محیط های کارگری. ترکیب این کارها با هم میتواند آن جهش را بوجود بیاورد. این یکی از مصاف های تعیین کننده حزب حکمتیست است. ما از کنگره اول روی آن تاکید و به برداشت بشدت عقب مانده و اکونومیستی از این مصاف اشاره کرده ایم و سعی کرده ایم که درهای بزرگتری را به روی این جهت گیری باز کنیم.

 

۵ - اوضاع سیاسی ایران

پرتو: موضوع دیگری که در اطلاعیه ی پایانی پلنوم آمده است بحث توازن قوای جدید بین جمهوری اسلامی و مردم و مؤلفه های جدید در فضای سیاسی ایران است. لطفا در این باره توضیح دهید.

 

کورش مدرسی: این بحث را رحمان حسین زاده معرفی کرد. من برداشت خودم از این بحث را میگویم. ببینید اوضاع جامعه ایران عوض شده است. هر انسان آگاه و هر حزب سیاسی جدی ای به این واقعیت واقف است.  میداند که اوضاع تغییر کرده است و در این رابطه می تواند مولفه‌های مختلفی را بر‌شمارد. البته جریاناتی هم هستند که سرشان را کرده اند زیر لحاف و تا تغییر در دنیای بیرون را نبینند و به همان کارهای تا کنونی خود ادامه میدهند. این کار ما نیست.

 

 به هر حال، این مؤلفه های جدید را میتوان آشکارا مشاهده کرد. رژیم حالت تعرضی تری به خود گرفته است، از میزان خوش بینی مردم نسبت به سرنگونی رژیم کم شده است، و امید آنها به اینکه جمهوری اسلامی به زودی می افتد به شدت کاهش پیدا کرده است. به نظر می رسد جمهوری اسلامی به لحاظ اقتصادی در موقعیت محکم تری به نسبت گذشته قرار دارد و به لحاظ  بین المللی در موقعیت مطمئن تری است. یکی از جنبه های سیاست خارجی باراک اوباما و هیلیری کلینتون مذاکره مستقیم با جمهوری اسلامی جهت حل و فصل مسائل موجود است. این فاکتورها موقعیت با ثبات تری در بازار جهانی سرمایه را در به جمهوری اسلامی وعده میدهد. کمک میکند که از وضعیت کنونی، که دنیای سرمایه داری همیشه آن را بی ثبات کرده، بیرون بیاید.

 

در پلنوم تبیین ها و نظرات  مختلفی از این تغییر اوضاع ارائه شد. این نظرات مختلف تا کنون به سیاستهای متفاوت منجر نشده است. اما  به هر حال تحلیل های گوناگونی از منطق تحولات جدید در پلنوم مطرح شد.

از نظر من، که یکی از نظرات مطرح است، اتفاقاتی که در جامعه ایران  رخ داده است یک زلزله عمیق سیاسی است که صف بندی جامعه را عوض میکند و صحنه جدیدی در مبارزه علیه جمهوری اسلامی را مقابل ما قرار داده و میدهد. این صحنه جدید فراز و نشیب های خاص خودش را دارد. این تغییر صحنه در نتیجه شکست  یکی از اصلی ترین جنبش های اجتماعی این دوره تاریخ ایران، جنبش ناسیونالیستی ایرانی بطور کلی و جنبش ناسیونالیسم عظمت طلب پر غرب بطور اخص، در مقابله با جمهوری اسلامی است. این جنبش در رابطه با جمهوری اسلامی  با شکست سیاسی، ایدئولوژیک، تاکتیکی و عملی مواجه شد و ما به ازاء این شکست باز شدن فضا برای سایر جنبش های موجود در جامعه است. باعث شد این بار صداهای دیگر، از جمله صدای جنبش ما، بیشتر شنیده شود.

فکر میکنم پدیده‌ی احمدی نژاد - سپاه پاسداران و خامنه ای، پدیده متفاوتی از  جریانات قبلی در جمهوری اسلامی را نمایندگی میکند. این جریان با جریان رفسنجانی متفاوت است. این ائتلاف یا اتحاد یا هرچه که هست، تلاش میکند جمهوری اسلامی را به سمت متعارف شدن اقتصاد سرمایه داری سوق دهد. این پروسه و مسیر ممکنی در مقابل جمهوری اسلامی است. اما اینکه این پروسه به نتیجه دلخواه اینها میرسد یا نه و تا چه حد عملی میشود به فاکتورهای زیادی بستگی دارد. اما در هر حال چرخ به گردش در آمده است و طی این مسیر آگاهانه در پیچ گرفته شده است.

ما، به عنوان کمونیست، اگر نتوانیم این واقعیت ها را دریابیم دچار اشتباه خواهیم شد و اتفاقات در حال وقوع، مثلا تعرض وسیع تر به معیشت طبقه کارگر، خصوصی سازی های از یک طرف و پاسیفیسم سیاسی بورژوازی و بخش های بالای خرده بورژوازی و غیره را نخواهیم دید.

 

در گفتگوهای قبلی گفتم که متعارف شدن اقتصاد ایران به معنی بهتر شدن وضع مردم و طبقه کارگر نیست. این وضعیت مصاف ها و جنگهای جدیدی را در مقابل جامعه و طبقه کارگر قرار می دهد. این سیر پروسه به اعتبار کردن سنت ها و جنبش های سیاسی مختلف بورژوازی در رهبری اعتراض مردم به جمهوری اسلامی را از این که هست وسیعتر میکند. هر کس مولفه های این بی اعتباری را نبیند بازنده است. چشم انداز یک رویارویی جدید بین نیروهای مختلف جامعه قابل مشاهده است که طبقه ی کارگر و کمونیسم در مرکز آن قرار دارند. بطور خلاصه، در شرایط بسیار پیچیده و حساسی قرار گرفته ایم.

علاوه بر اینها در نتیجه همین پروسه موقعیت ناسیونالیسم کرد هم به عنوان یکی از نیروهای دخیل در کردستان ایران تغییر کرده و این فضای جامعه کردستان را تحت تاثیر قرار می دهد، پرونده مجاهدین کاملا در حال بسته شدن است و غیره اینها فاکتور‌های مهمی هستند. رفقا در پلنوم از زوایای مختلفی تبیین های خود را ارائه دادند که طبعا در نشریات ما و بخصوص در نشریه کمونیست منعکس شده و خواهد شد

در هر صورت ما، در کنار تبیین های مختلف، باید نتیجه گیری های عملی، که مبنای سیاست عملی حزب است را، تا کنگره سوم، که در پائیز امسال برگزار میشود، روشن کنیم. باید به استقبال شرایط متفاوت و پیچیده ای  که در حال شکل گیری است برویم.

 

۶ - سیاست اصولی در برخورد به جمع ها و گروه هائی که متمایل پیوستن به حزب هستند

پرتو: سوال دیگر مربوط است به مبانی یک سیاست اصولی و عمومی در برخورد به احزاب، گروه ها و محافلی که تمایل دارند به حزب حکمتیست بپیوندند. به ویژه هم اکنون که حزب اتحاد کمونیسم کارگری  بحث اتحاد با حزب حکمتیست را طرح کرده است. آیا این بحث در پلنوم مطرح شد؟  بطور کلی سیاست شما در این باره چیست؟

 

کورش مدرسی: ببینید، موقعیت جدیدی که برای حزب حکمتیست به وجود آمده، باعث شده که توجه مثبت تعدادی از گروهها، نیروها، محافل و احزاب چپ که خود را کمونیست می دانند به حزب ما جلب شود. این فقط در خارج کشور و در مورد حزب اتحاد کمونیسم کارگری نیست. در داخل ایران هم در جمع ها، یک گروه بندی هایی هستند که به تدریج در حال نزدیک شدن به ما هستند. چنین چشم اندازی هست که اینها به ما بپیوندند و یا در سازمان حزبی ما ادغام شوند.

سوالی که ما در این پلنوم، البته با وقت خیلی محدودی که باقی مانده بود توانستیم به آن برسیم و در مورد آن بحث کنیم این بود که بطور کلی سیاست ما در قبال چنین پدیده چه باید باشد؟ شاید ذکر یک مثال قضیه را روشن تر کند. اگر در آینده بطور مثال محفل بزرگی از حزب توده بخواهد به حزب ما ملحق شود، بگوید که برنامه و اصول سازمانی ما را قبول دارد، در این صورت آیا ما باید آنها را به همین سادگی بپذیریم؟  آیا در این صورت این کار شکل و شمایل حزب را تغییر نمی دهد؟ آیا خاصیت فعلی حزب را از آن نمی گیرد؟ مرز تعدد نظر کجاست؟ هر کس هر نظری داشت را به صرف اعلام قبول برنامه یا اساسنامه باید پذیرفت؟

مسئله این است که در چنین صورتی با این کار اتفاق دیگری می افتد، این گروه یا موجودیت جمعی رنگ دیگری به حزب می زنند که با بیان اساسنامه ای و آیین نامه ای قابل توضیح نیست. بی تردید شرط عضویت در حزب این است که متقاضی بگوید در چارچوب برنامه های حزب می خواهد با آن کار کند و اصول سازمانی مربوطه را رعایت میکند. ولی در این رابطه یک سری سوالات اساسی‌تری مطرح است که ما در پلنوم راجع به آنها صحبت کردیم.

 

اصلی که ما در مورد آن اتفاق نظر داشتیم  این بود که هویت ما در مقابل جریانات دیگر، بعنوان مثال در مقابل حزب توده، حزب کمونیست کارگری، کومه‌له و غیره، و تمایز آنها با ما ناشی از بند های برنامه و اساسنامه نیست. همانطور که بلشویک‌ها و منشویک‌ها در حزب روسیه، هم برنامه و اساسنامه ی یکسان داشتند و هم حتی بخش زیادی از اسنادشان یکی بود، با این وجود دارای هویتی متفاوت بودند. این تفاوت به لحاظ جنبشی قابل تعریف است. ما یک تاریخ و یک هویتی داریم. این هویت متفاوت منشا تصویر متفاوت اجتماعی، پراتیک، قدرت و موفقیتی است که نظر مثبت دیگران را جلب کرده است.

بدون توجه به این واقعیت هر وحدتی به این معنی است که تصویر اجتماعی از ما، هویت پایه ای ما و خود آگاهی ما به سیاست و خط و جنبشی که داریم رقیق میشود و از دست میرود. با هر اتحاد یا پیوستنی ما به مخرج مشترک هر دو جریان متمایل میشویم. اگر ده جمع یا سازمان و گروه به این ترتیب به ما به پیوندند چیزی از این حزب خاص باقی نمی‌ماند. فرضا اگر فردا بخشی از حزب دمکرات، به عنوان یک جمع، بخواهد به سازمان کردستان ما بپیوندد، میتوانیم این را قبول کنیم؟

 

پیوستن به صورت فردی فرق میکند. بعنوان یک جمع، شما یک هویت جمعی را حمل میکنید که دیگر معرفه است. رنگی خاصی را به این تشکیلات میزند. چیزی را رقیق و چیز دیگری را پررنگ میکند.

اگر امروز از کسی بپرسید که مشخصات حزب حکمتیست کدام است؟ یک سری مشخصات را برای شما بر میشمارد که اتفاقا زیاد به تفاوت برنامه و اساسنامه ما با مثلا حزب کمونیست کارگری یا کومه‌له مربوط نیست. تصویری اجتماعی- سیاسی و جنبشی را که از حزب گرفته است بیان میکند. حزب ما با چیزهائی تداعی شده است. خواهد گفت که این حزب در دعوا‌های حزب کمونیست کارگری خط درست و کمونیستی را داشت، خواهد گفت مبنای کارش تحزب سیاسی است، این حزب علیه پوپولیسم چپ در قبال جنبش سرنگونی ایستاد، به همین دلیل درمورد هخا این حزب نظر متفاوتی از همه داشت. حزب حکمتیست مردم را از دنباله روی از ناسیونالیسم ترک نهی کرده و حرف متمایزی زده است. راجع به  الاحواز حرف متفاوتی زده است. راجع به لبنان حرف متفاوتی زده است. حزبی است پراتیک و زمینی و شعار نمی دهد. روی هوا حرف نمی زند. مسائل واقعی جنبش ها، حرکت مردم و طبقه کارگر را می بیند. دارد سعی میکند صاحب عرصه های مختلف اجتماعی شود و... بنابراین مجموعه اینها است که به این حزب یک هویت متمایز از بقیه جریانات و احزاب داده است.

سیاست ما تاکید بر همین جنبه هویتی جنبشی ما است. ما نمی خواهیم به خاطر هیچ جریان و هیچ حرکتی این هویت و این شناسنامه سیاسی و تشکیلاتی مان رقیق شود. موقعیت امروز ما محصول همین هویت متمایز و شناخته شده ما است.

یکی دیگر از ارکان هویت ما، تحزب سیاسی ما است. این مهمترین دلیل جدایی ما از حزب کمونیست کارگری بود. واقعیت این است که پروسه جدا شدن ما پروسه انشعاب نبود بلکه پروسه قیام علیه کودتای یک سنت دیگر بود. پروسه ساختن یک آلترناتیو و آنتی تز آنچه از در حزب کمونیست کارگری باقی ماند بود. همین ها چهره دیگری به ما داده است.

رابطه ما با حزب کمونیست کارگری و اختلاف ما فرقه ای و شخصی نیست. ما دو جریان نیستیم که به موازات هم شکل گرفته ایم. ما در مقابل آن جریان و در نقد آن شکل گرفتیم. کسی که به آن سنت تعلق دارد در این حزب جا نمیگیرد. حتی اگر برنامه‌ یک دنیای بهتر را هم قبول داشته باشد از همان فردای عضویت دچار تناقض میشود و ما هم با او دچار تناقض خواهیم شد. ما در حزب کمونیست کارگری در دفاع از یک سری ارزش ها جنگیدیم. از جمله برای اینکه اصول فعالیت سیاسی را باید رعایت کرد، اموال کسی را نمی شود مصادره کرد، انجمن ها و سازمان های غیر حزبی را نمی توان مالک شد، انتشار آثار مارکسیستی مثل داروی سرطان و پنیسیلین حق طبع و ثبت ندارد و... ما برای همه اینها جنگ کرده ایم. حتما طرف مقابل ما هم، فکر کرده که حق با اوست.

 

پرتو: با این توضیحات سیاست شما در مورد حزب اتحاد کمونیسم کارگری چیست؟

 

کورش مدرسی:  ببینید، بر سر راه هر عضوی از حزب اتحاد کمونیسم کارگری و یا هر کمونیست دیگری هیچ مانعی وجود ندارد که از حزب ما تقاضای عضویت کند. هر کدام از این رفقا میتوانند همین امروز این کار را انجام دهند. البته اگر ما را آن حزبی میداند که باید درآن فعالیت کمونیستی کنند. برای افراد هیچ مانعی وجود ندارد که همین حالا تقاضای عضویت کنند. و راستش من نمی دانم چه چیزی در حال حاضر مانع است که کسی بیاید و بگوید من میخواهم عضو این حزب بشوم و برود کارش را بکند؟

وقتی مانع بوجود میاید که عده ای اصرار داشته باشند به طور جمعی و با یک هویت جمعی به پیوندند. آنوقت ما باید ارزیابی مان را از این هویت جمعی و سازگاری و ناسازگاری آن با سنت حزب حکمتیست را روشن کنیم.

آنوقت مسئله بر سر ارزیابی ما از حزب اتحاد کمونیسم کارگری با ما است. ارزیابی ما از حزب اتحاد روشن است. همزمان با تاسیس این حزب آن را اعلام کردیم  و حزب اتحاد کمونیسم کارگری هم رسما به آن پاسخ داد. پلنوم دهم ما مجددا بر آن ارزیابی حزب تاکید کرد. هر کس که به ارزیابی ما و پاسخ آن حزب را نگاه کند متوجه میشود که این دو در حزبی نمی گنجند. پلنوم تاکید کرد که حزب اتحاد کمونیسم کارگری و فلسفه ای که بر مبنای آن تشکیل شده به لحاظ سنت با ما یکی نیست. سنت  دیگری است که در همان ارزیابی توضیح داده شده است.

درست به دلیل همین تفاوت در فلسفه وجودی و جنبشی است که ما حق نداریم به آنها بگوییم چه کار بکنند، منحل شوند یا نشوند، بپیوندند یا نپیوندند و... این در صلاحیت ما نیست که به حزب دیگری که فلسفه سازمانی و وجودی دیگری دارد چنین رهنمود‌هایی بدهیم. همانطور که به کومه‌له حق نداریم چنین رهنمود هائی بدهیم یا به حزب کمونیست کارگری یا به راه کارگر یا به چریک فدایی. ما به هیچ کس که فلسفه سیاسی و سازمانی متفاوتی از ما دارد نمی توانیم بگوییم شما خودت را منحل کن یا دستجمعی کاری را بکن. تا وقتی کسی هست که آن فلسفه سازمانی را دارد خوب باید ادامه بدهد.

کاری که می توانیم بکنیم  و حرفی که می توانیم بزنیم این است که فلسفه سازمانی حزب اتحاد کمونیست کارگری در درون حزب حکمتیست قابل ادغام نیست. در نتیجه ما سیاست پیوستن و اتحاد با حزب اتحاد کمونیسم کارگری را نداریم. نه پروژه ای برای اتحاد داریم و پیوستن و مستقیم و غیر مستقیم را داریم. همانطور که گفتم هیچ  "رهنمودی" برای آن حزب هم نداریم. آنها مثل هر حزب دیگری باید هر طور که خود صلاح میدانند عمل کنند.

 اما ما با هم خط های خودمان حرف داریم. ما به کسانی که با ما هم خط هستند و در تمایز با بقیه احزاب، حزب ما را کمونیست و حکمتیست می دانند میخواهیم هر چه زودتر بیایند و در این حزب تقاضای عضویت کنند. این فراخوانی به هم خط های خودمان است و نه به خط های دیگر و یا احزاب.

در نتیجه راجع به حزب اتحاد کمونیسم کارگری از نظر ما هم مسئله پیوستن و هم اتحاد منتفی است. اینها پروژه ی ما نیست. خیلی از پرنسیپ ها و ارزش های پایه ای که حزب در این چند سال برایشان جنگیده است و الان به داده های این حزب تبدیل شده است،  زیر سوال خواهد رفت. تاکید میکنم از هر کسی که خود را با ما هم خط می داند و خود را کمونیستی می داند که فکر می کند اینجا می تواند کار کند، فراخوان می دهیم که تقاضای عضویت بکند. طبعا عضویت  پروسه ای دارد. فرد تقاضا میکند، کمیته ای بررسی می کند و نهایتا تقاضا را قبول یا رد می کند.