جناب آقای شهرام بینش مدیر مسئول محترم روزنامه ایران استار!

با سلام

بدینوسیله پاسخ به سوالهای باقیمانده شما را که وعده داده بودم، خدمتتان ارسال میکنم.

 با آرزوی بهترین ها

ایرج فرزاد

۲۵ ژوئیه ۲۰۰۵

 

 

 

۷- فعالیت های تئوریک شما در خاک ایران چگونه است؟

 

فکر میکنم در مجموع منظورتان از فعالیتهای تئوریک، فعالیتهای تبلیغاتی ما و عموما شیوه تبلیغات ما  در داخل ایران در راستای اشاعه نظرات و سیاستهای ما است که البته جوانب تئوریک مساله را هم در برمیگیرد.

طبعا میدانید که برای یک جریان اپوزیسیون رادیکال و سوسیالیست که صراحتا اعلام کرده است که  میخواهد جمهوری اسلامی را بزیر بکشد، استفاده از امکانات "قانونی" و یا فعالیت در راستای اپوزیسیون مجاز رژیم ممکن نیست. در تمام طول حاکمیت رژیم اسلامی،اختناق و سرکوب  و قلع و قمع مخالفین و نسل کشی و کشتارهای سیاسی، جزء پایدار  خصوصیت رژیم اسلامی برای بقا و ادامه سلطه سیاسی اش  بوده است.این شرایط به ناچار اپوزیسیون رژیم و در میان آنها اپوزیسیون چپ و کمونیست را به در پیش گرفتن شیوه های دیگری از مبارزه و پیشبرد فعالیتهای تبلیغاتی سوق داده است. تلاش ما همواره این بوده است که از همه امکانات از جمله اینترنت برای تبلیغ سیاستهایمان در داخل ایران و در دسترس گذاشتن خود برای مردم استفاده کنیم. اما واقعیت این است که اساس فعالیت ما این بوده است تا از طریق ایجاد شبکه های چاپ و تکثیر، مطالب و کتابها و نوشته های خود را از طریق رابطه مستقیم و نه صرفا اینترنتی در ایران انتشار دهیم. ایجاد سازمان و شبکه متکی به فعالیت های واقعی متشکل از سمپاتها و هواداران ما رکن اساسی تر فعالیتهای تبلیغی ماست. طبعا به دلیل مسائل امنیتی و مشکلاتی که ممکن است برای فعالینی که در شرایط اختناق جمهوری اسلامی مبارزه میکنند، پیش بیاید از ذکر جزئیات بیشتر معذورم. بعلاوه اگر در جریان فعایتهای گارد آزادی قرار گرفته باشید، متوجه خواهید شد که یکی از مهمترین فعالیتهای این واحدها پخش و توزیع ادبیات ما در تماسهای مستقیم با مردم است.

یک نکته دیگر را هم در این رابطه توضیح بدهم:

میدانید که رهبری جدید حزب کمونیست کارگری منشا یک انشقاق در جنبش کمونیسم کارگری بودند. ما حکمتیستها در مقطع جدائی وپس از آن نیز تا مدتها از نظر مالی در یک موازنه بشدت منفی بودیم. تمام امکانات ما، حتی تمام وامهائی را که رفقا و کادرهای ما برای حزب کمونیست کارگری تقبل کرده بودند، روی دست ما ماندند و رهبری جدید حزب کمونیست کارگری حتی پس از جدائی ما، با امکانات ما کارهایشان را ادامه دادند. ما متحمل هزینه های سنگین و ناخواسته ای شدیم. با اینحال ما به همت تلاشهای شبانه روزی جمع زیادی از اعضا و کادرها و هواداران کمونیسم منصور حکمت، ارگانهای حزبی را راه اندازی کردیم و امکانات تبلیغی زیادی را فراهم ساختیم. همانطور که در جریان هستید ما دست اندر کار یک کمپین بزرگ برای جمع آوری هزینه راه اندازی یک تلویزیون ۲۴ ساعته هستیم که بخش مهمی از آنرا تاکنون تامین کرده ایم. امید داریم که به همت همه انسانهای آزاده و دلسوز و دوستداران حزب حکمتیست هرچه سریعتر کانال تلویزیونی را که وسیله مهمی در ارتباط مستقیم با مردم و در دسترس گذاشتن حزب برای مردم است راه اندزی کنیم. ما همراه با این چترهای تبلیغی، تلویزیون و فعالیتهای گارد آزدی و ایجاد سازمان و شبکه های توزیع ادبیات حزب، کار تهیه و تکثیر جزوات و نشریات و مطالب و ادبیات مان را، از جمله به شکل cd و dvd حاوی تکست و تصویر، نیز تسریع میکنیم. 

    

۸- اگر قدرت را به دست بگیرید آیا در تشکیلات شما جائی برای دگراندیشان وجود دارد؟

 

بگذارید این سوال را در سطحی عمومی تر پاسخ بدهم. ما چه قبل از گرفتن قدرت سیاسی و چه بعد از آن در اصول و مبانی سازمانی مان دارای پرنسیپهائی هستیم و به آنها متعهدیم. طبق این پرنسیپها و اصول، عضو حزب ما به صرف عضویت در حزب از حقوق مدنی ویژه ای فراتر از آنچه که حق همه شهروندان جامعه میدانیم، برخوردار نیست. به عبارت دیگر یک عضو و یا کادر حزب ما، با پیوستن به حزب ما و یا قبول مسئولیت در حزب، فقط مسئولیت بیشتری بر عهده میگیرد و نه حقوق و مزایا و امتیاز بیشتری. بعلاوه عضویت و کناره گیری از عضویت در حزب ما کاملا  داوطلبانه است. بنابراین کسی که به قول شما "دگراندیش" باشد، لابد قبل از آن نخواسته است که داوطلبانه به عضویت حزب درآید  و یا دگر اندیش شدن خود را با عضویت در حزب در تناقض یافته است. اگر هم بعد از پروسه عضویت، کسی "دگراندیش" بشود، و متوجه بشود که دیگر نمیتواند از سیاستهای حزب دفاع کند، مختار است که صف حزب را ترک کند. اگر هم منظورتان این است که عضو حزب از سیاست دیگری که با برنامه و سیاستها و اصول سازمانی حزب مغایر است دفاع کند، شرط اولیه عضویت یعنی پیوستن داوطلبانه به حزب و دفاع از سیاستهای حزب را نقض کرده است و بنابراین ادامه عضویت او در حالی که نه تنها حزب و سیاستهای آنرا رد میکند، بلکه از سیاست و متد و پرنسیپهای مغایر و متباین با سیاست و برنامه حزب دفاع میکند، منتفی است. در عین حال بر این نکته هم تاکید کنم که عضویت در حزب متضمن نقض هیچیک از حقوق مدنی او نیست و اگر هر کسی بهر دلیلی صف حزب را ترک کند، نه بازخواست میشود، نه تفتیش عقاید و نه از هیچ حق مدنی محروم میشود. اما اگر منظورتان این است که در چهارچوب سیاستهای حزب کس یا کسانی ممکن است تعبیر و یا سیاست متمایزی از سیاستهای مصوب  در مراجع قانونی حزب، مثل کنگره و پلنوم و غیره، داشته باشند و "دگر اندیش" را با این تعبیر به کار میبرید، متمم اصول سازمانی حزب، پرنسیپها و موازین تشکیل فراکسیون و شیوه های پیش بردن مبارزه برای تبدیل کردن سیاستهائی مغایر و یا مخالف با سیاستهای رسمی، به عنوان سیاست عمومی حزب را روشن کرده است. با این تعبیر تشکیل فراکسیون نه تنها مجاز است بلکه مبانی سازمانی حزب ما راه کاملا باز و علنی تبدیل سیاستهای هر اقلیت و یا فراکسیونی به سیاستهای حزب را نیز نشان داده است. متاسفانه در اینجا نیز باید با تاثیرات مخربی که کمونیسم بورژوائی از خود به جای گذاشته است، مبارزه ای جدی کرد. اذعان صریح به داشتن سیاستی متفاوت از سیاستهای رسمی حزب و حتی تشکیل فراکسیون بر آن مبنا نه تنها ممنوع و تابو نیست، بلکه کاملا برعکس متمم اصول سازمانی حزب به روشنی  نشان داده است که چه راههای اصولی با برخورداری از همه امکانات قانونی حزب برای طرح و پیشبرد اختلافات سیاسی، وجود دارند. بدین ترتیب راه روی آوری به دوروئی سیاسی و تشکیل دسته بندیهای  محفلی و مخفی و حرکات ناسالم و توطئه آمیز و حذفی و روی آوری به روانکاوی و تفتیش عقاید که آنهم از میراثهای سنن سازمانی کمونیسم بورژوائی و سکتاریسم ناشی از آنست، بسته میشود. و اگر انشقاق و جدائیهائی هم صورت بگیرد، پلاتفرمها و سیاستهای متمایز به روشنی خود را در یک پروسه کاملا قانونی و مبتنی بر سیاستهای اصولی و مورد توافق عمومی و در جدلهائی که در کانالهای رسمی  مورد توافق حزبی پیش برده شده اند، نشان داده اند. در غیر این صورت خطر قرار گرفتن بر بستر شیوه ها و سنن کمونیسم بورژوائی و سکتاریسم و دسته بندیهای محفلی و پشت پرده و غیر صریح و شیوه های توطئه آمیز و ناسالم ناشی از آن وجود خواهد داشت. نمونه مجسم سر برآوردن سنن سازمانی چپ غیر اجتماعی و فرقه ای و کمونیسم بورژوائی را ما  متاسفانه در روشهای رهبری جدید حزب کمونیست کارگری در پروسه اختلافات درونی که پس از مرگ منصور حکمت شدت گرفت، به وضوح شاهد بودیم.  

من متوجهم که کمونیسم بورژوائی، آنچه که استالینیسم  فقط یکی از جلوه های آنست، تصویری از عضویت دریک حزب کمونیستی بدست داده است که با مبانی اومانیستی و بشدت انسان دوستانه کمونیسم مارکس و منصور حکمت و پذیرش داوطلبانه و آگاهانه دیسیپلین حاکم بر یک حزب انقلابی و غیر قانونی و غیر مجاز،  مغایر است. میدانیم که این نوع کمونیسم بورژوائی، چه تصاویر مخوفی را از کمونیسم طور کلی و مناسبلت درونی یک حزب کمونیستی، بطور مشخص، به جای گذاشته است و میدانیم که چگونه آثار این میراث بر چپ غیر اجتماعی مدام بازسازی شده اند.  میدانیم که در طول دوران جنگ سرد و بعد از آن، بلوک سرمایه داری غرب و بازار آزاد، چه سرمایه گذاری عظیمی کرد تا در افکار عمومی نشان دهد که بلوک سرمایه داری دولتی و بلوک سوسیالیسم بورژوائی اردوگاه شوروی، عین کمونیسم است. میدانیم که در آن نوع "کمونیسم" تفتیش عقاید انجام میگرفت، میدانیم که حتی "تفسیر" متفاوت از سیاستهای حاکم، کارش به محاکمات میکشید و پاپوش دوزی و انگیزه شناسی و حربه تحریک توسط "اجانب" و یا "دشمنان میهن سوسیالیستی" بکار گرفته میشد، و مجازات کسی که در بدترین حالت حتی سیاستهای حاکم را رد میکرد، زندان، اعدام، تبعید به مناطق دورافتاده، اردوگاههای کار اجباری و در یک کلام محروم کردن از تمامی حقوق مدنی فرد مخالف بود. میدانیم که در پس آن تصفیه ها و تفتیش عقایدها، مناصب و مقام و صندلی و جایگاه در بوروکراسی قدرت نقش داشتند. همانطور که گفتم این ها را متاسفانه به عنوان سنن کمونیستها و موازین روابط درونی آنها  قالب کرده اند. ما مجبوریم که با تصویری که کمونیسم بورژوائی، سرمایه داری دولتی به نام سوسیالیسم و از جمله آن استالینیسم از کمونیسم ارائه داده است، یک مبارزه همه جانبه انجام دهیم و نشان دهیم که اینها سنن و روشهای غیر کمونیستی و حتی ضد کمونیستی هستند. باید مدلل کنیم که آنچه که به نام سوسیالیسم بلوک شوروی سابق و بقیه ورژنهای متاثر از آن بویژه در کشورهای "جهان سوم" به میدان آمد، در حقیقت پدیده دیگری جز ناسیونالیسم روس و ناسیونالیسم "ملل شرق" نبودند. در همان حال ما باید یک تصویر همه جانبه ای از کمونیسم مارکس و منصور حکمت و اصول و پرنسیپهای حاکم بر مناسبات درونی کمونیستها ارائه دهیم. اصول سازمانی حزب ما و متمم آن، مبانی تمایز بنیادی ما را از میراثهای نواع کمونیسمهای بورژوائی و خرده بورژوائی و دهقانی و ملی نشان میدهد. ما در این مورد باید بیشتر خود را و کمونیسم واقعی را بشناسیم و بشناسانیم. در این زمینه خصلت انقلابی و انتقادی کمونیسم مارکس و منصور حکمت هنوز باید سنتها و روشهای خود را بازتعریف و بازشناسی کند. در این زمینه به نظر من ما باید با عواقب و عوارض ویرانه ای که کمونیسم بورژوائی بر سرمان تخریب کرده است بشدت مبارزه کنیم و اصول و مبانی سازمانی و موازین حاکم بر مناسبات بین اعضا و فعالین یک حزب واقعا کمونیستی را  از گرد و خاکها و رسوبات انواع کمونیسمهای بورژوائی و خرده بورژوائی و سنتهای فرقه ای و سکتاریستی پاک کنیم.

 

۹- اگر حزب شما در یک رفرندام به قدرت برسد با قدرتمداران فعلی حکومت چگونه برخورد می کنید؟

ما در هر پروسه ای به قدرت برسیم، و حتی در شرایطی که به عنوان یکی از معادلات قدرت در سرنوشت سیاسی جامعه موثرباشیم و هنوز قدرت دولتی را هم بدست نیاورده باشیم، مخالف مجازات اعدام هستیم. اما واقعیت این است که سران رژیم اسلامی در ساختن تاریخی از جنایت و کشتار در مملکتی به نام ایران، متهم اند. سران رژیم اسلامی قطعا باید محاکمه و مجازات شوند. فکر میکنم در محاکمه سران رژیم، شاهدان و یا  وکلای قربانیان آن جنایات کم سابقه بسیار خواهند بود. طبعا محاکمات و موازین دادگاهها باید مبتی بر پیشروترین و مدرن ترین و متمدنانه ترین استاندارهای قضائی و حقوقی باشند. ما خطوط این موازین و اصول را در برنامه حزب خود، برنامه یک دنیای بهتر، فی الحال تدوین شده در دسترس داریم. این درست است که سران رژیم اسلامی واقعا جنایتکارند، اما ما باید فوق العاده مراقب باشیم که صحنه های دستگیری و محاکمه سران رژیم اسلامی، تسلیم به فضای خود بخودی  و انتقامجوئیهای شخصی و فردی نشود. خشم و نفرت مردم ایران از سران رژیمی که یک روز را بدون جنایت نتوانسته است حکومت کند، برحق است. اما ما، ما کمونیستها، ما مردم مدافع مدنیت جامعه ایران، نه باید اجازه بدهیم که صحنه های دادگاههای "انقلاب اسلامی" تکرار شوند و نه اجازه بدهیم که موجی از انتقامجوئیهای خودسر، حتی اگر هم با انگیزه قابل توجیهی هم صورت گرفته باشند، راه بیفتد. به نظر من بزیر کشیدن جمهوری اسلامی و دادگاههای محاکمه سران رژیم باید به مدارسی آموزشی برای کل جامعه و حتی بشریت و مرزبندی کردن با اعدام و تیرباران وآویزان کردن در ملا عام و مقابله با ارعاب جامعه تبدیل شوند.  محاکمه سران رژیم اسلامی در عین حال باید عرصه ای باشد که در آن تاریخ عروج و افول و شکست اسلام سیاسی، فاکچوال و از زبان سازندگان آشویستهای اسلامی ثبت میشود و برای همیشه در کنار گورستان مرتجعین تاریخ دفن میشود. در یک نکته نباید شک داشت: سران رژیم اسلامی را باید دستگیر، محاکمه و به جرم جنایت علیه مردم ایران و بشریت مجازات کرد. اما این واقعیت را هم نباید از نظر دور نگاه داریم، که موازین محاکمات بر مدارک و و اسناد و ادله و حضور شهود استوار است و هر متهمی را بر اساس جرائمی که مرتکب شده است و بر اساس وجود اسناد و مدارک و شهادت شاکی و شاکیان و وکلای آنان و نه جمعی، محاکمه و مجازات و یا تبرئه میکنند. 

  

۱۰- برنامه های اقتصادی شما برای گرداندن یک مملکت ثروتمندی همانند ایران و رابطه ی جهانی شما با بازار چگونه است؟

 

من فکر میکنم حتی اگر فرض کنیم که کشور ایران، یک کشور ثروتمندی هم نباشد، با در پیش گرفتن سیاستهای اقتصادی ای که محور آن بالابردن رفاه و امنیت اجتماعی شهروندان باشد، جامعه بسرعت پیشرفت میکند. من فکر میکنم مردمی که احساس کنند و تضمین داشته باشند که حاصل تلاشهایشان و کار و فعالیت شان منجر به رفاه بیشتر آنها میشود، کودکانشان آینده سالم تر و بهتر و مدرن تری دارند، وضعیت مسکن و بهداشت و طب و رفت و آمد و ترافیک عمومی بهتر خواهد شد، پیران و سالمندان به حاشیه فراموشخانه جامعه سپرده نمیشوند و حرمت و کرامت و حق ابراز عقیده و بیان و ایجاد تشکل و انجمنهای مختلف همه شهروندان قانونا ضمانت میشود، چنین جامعه ای بسرعت پیشرفت میکند. نمونه های زیادی در همین کشورهای هنوز تحت سیطره سرمایه داری هم می بینیم که به هر درجه خدمات عمومی به مردم بیشتر شده است، تحصیل و آموزش و پرورش و بعضا طب و مراقبتهای پزشکی رایگان شده است، شهروندان در پیشرفت جامعه نقش خلاق تری بازی کرده اند. سیاست اقتصادی ما رو به درون جامعه ایران بر مبنای اصول سوسیالیستی قرار دارند. ما تعهد کرده ایم که به محض به قدرت رسیدنمان از همان روز اول مبانی برنامه یک دنیای بهتر را به عنوان پایه قانون اساسی کشور به اجرا درخواهیم آورد.  تا آنجا به زمینه اقتصاد و سیاست اقتصادی داخلی مربوط است ما عرصه های مهم زندگی مردم  و کلیه شهروندان جامعه ایران را از حیطه تولید کالائی و کسب سود و از سیطره مکانیسمهای بازار خارج خواهیم کرد و آموزش و پرورش، طب و بهداشت، و رفت و آمد و ترافیک عمومی را رایگان اعلام میکنیم. همانطور که تاکید کردم، یک جامعه که شهروندان آن احساس امنیت اجتماعی و اقتصادی داشته باشند بیشترین مسئولیتها را برای پیشرفت جامعه به شکلی کاملا داوطلبانه و خود آگاه بر عهده میگیرند. اگر در یک جامعه سرمایه داری که اکثریت قریب به اتفاق شهروندان میبینند و میدانند که برای اقلیتی صاحب و مالک سرمایه و پول و ابزار تولید دارند کار میکنند و با اینحال صنعت و تکنیک و اقتصاد تکامل و پیشرفت میکند، به طریق اولی در یک جامعه که مردم آن دیگر برای اقلیتی صاحب سرمایه و پول کار نمیکنند، بلکه برای خود و فرزندان و هم نوعان و هم شهروندی های خود در یک رابطه کاملا برابر و عاری از استثمار، کار و فعالیت میکنند،  صنعت و تکنیک و علم و دانش جهش وار حرکت خواهد کرد. من فکر میکنم بخش اعظم ناهنجاریهای اجتماعی و جرائم، بسرعت در یک جامعه مرفه و سوسیالیستی رخت بر می بندند. معضل اعتیاد و تن فروشی و پدیده هائی مثل کودک خیابانی و کارتون خوابی و بی مسکنی، از دو زمینه تغذیه میکنند. نیاز به زندگی و امرار معاش و محرومیت از امکانات زندگی از یک طرف و وجود باندها و کانگسترهائی که از بستر این معضلات و مصائب ثروت و پول به هم میزنند. اگر جامعه، زندگی و حرمت کودک را مستقل از اینکه از کدام پدر و مادر، مشروع و یا نامشروع، به دنیا آمده است به عنوان شاخص معرفی خود و پرنسیپ خود برسمیت بشناسد، اگر معیار آزادیخواهی و انساندوستی هر جامعه میزان دفاع از حرمت و شخصیت و امنیت کودک باشد و ما تضمین این حمایت از کودک را در مرکز قوانین جامعه قرار دهیم، کودک خیابانی، کودک مشروع و نامشروع و این تحقیر و اهانتی که نتیجه سالیان سلطه اختناق قوانین اسلامی و سنن مردسالارانه و رسوم قبیله ای است را به تاریخ سپرده ایم. اگر جامعه ای داشته باشیم که در آن حس ناامنی و تبعیض و محرومیت بر اساس پول و سرمایه اقلیتی ناچیز، شهروند را دیپرس و دچار معضلات روانی و فکری و حتی هویتی نکند، دلیلی برای روی آوری به مواد تسکین دهنده و مخدر و عوارض دیگری مثل خودکشی و خودسوزی، آنهم در این مقیاس وحشتناک، باقی نمیماند. اگر جامعه و دولت به عنوان مسئول عمومی شهروندان امر مراقبت و مداوا و اعاده حرمت معتادین به مواد مخدر را بر عهده بگیرد، زمینه برای حضور و فعالیت باندهای قاچاق مواد مخدر و پخش آن خشک میشود. اگر حرمت زن از زیر دست وپای قرنها سنت ارتجاعی و اسلامی بیرون کشیده شود و زن و مرد به حکم و ضمانت قانون از حقوق مدنی برابر برخوردار باشند، دلیلی بر ادامه پدیده ای به نام تن فروشی برای امرار معاش باقی نمیماند. در هر حال خلاصه کنم، خارج کردن زندگی مردم از حیطه سودآوری و بازار کالا و سرمایه، بزرگترین امکانات جهش های عظیم اقتصادی و پیشرفتهای برق آسای علمی و صنعتی و تکنیکی است.

بخش دوم سوال که رابطه کشور ایران با جهان سرمایه داری و "بازار بین المللی" چگونه خواهد بود؟ به نظرم زیاد پیچیده نیست. مادام و تازمانی که مناسبات در بخش اعظم بازار جهان سرمایه داری بماند، مراوده خارجی ما به ناچار قوانین آنرا رعایت میکند. به این معنی فرضا اگر ما بخواهیم با فلان شرکت صنعتی، فلان انحصار مسکن سازی و یا جاده و مترو سازی قرار دادی ببندیم، با نرخ بازار و طبق قوانین عرضه و تقاضا و نرخ سود و غیره، به ارز هزینه ها و تعهدات مالی و یا در مواعد سررسیدها، اقساط را پرداخت میکنیم. این یک رابطه خارجی جامعه ایران با دنیای سرمایه داری و بازار بیرون از خودش است، بدون اینکه این رابطه به این معنی باشد که مثلا در کار ساختمان سازی و یا مترو سازی و یا فلان شبکه الکتریکی و الکترونیک، رابطه جامعه با شهروندانی که در آنجا کار میکنند بر اساس بازار و سود و سرمایه باشد. اینها پروژه های اقتصادی عمومیاند که شهروندان جامعه برای پیش بردن آن سازمان می یابند. شهروندانی که در بخش اول گفتم، بخش اعظم زندگی شان از حیطه بازار و تولید کالائی خارج شده است. شهروندانی که مسکن مناسب و مدرن و رایگان دارند، طب و آموزش و پرورش شان مجانی است و از ترفیک و رفت و آمد رایگان بهره منداند. به نظرم چنین رابطه ای ممکن است. مگر اینکه در مواردی مثل طرحهای بانک جهانی و یا صندوق بین المللی پول که حتی به عنوان پیش شرط اعطای وام تعیین میکنند که کدام پروژه ها و در چه مناطقی باید راه اندازی شوند. در چنین صورتی به نظرم شرط رعایت چگونی کالا و خدمات خریداری شده را نباید پذیرفت. من فکر میکنم اگر سیاستهای اقتصادی ای که ما پیش میبریم، قبل از آن به سد تقابل سیاسی و دخالتگری نظامی برنخورده باشند، ما با ایجاد یک جامعه باز و بدون بلوک بندی و کشیدن دیوار به دور جامعه ایران، آزادترین روابط اقتصادی و اجتماعی را با جهان بیرون خواهیم داشت. مردم جهان بالاخره در یک فضای بدور از تشنج و بحران، متوجه خواهند شد که در یک کشور معین مثل ایران، با همه منابع طبیعی و مناظر آن، رفاه و امنیت اجتماعی شهروندان آن در سطحی بالاتر و فراتر از استانداردهای تمدن اروپائی است. به نظرم جهان با برخورد به جامعه ای با چنین مناسبات اقتصادی که من خطوط آنرا در عمومی ترین سطح برشمردم، متوجه خواهند شد که مدنیت نیمه ناتمام غرب و دستاوردهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی که مردم در غرب با آن زندگی کرده اند و آنهم موضوع جدال و در معرض باز پس گیری است، به تمامی در ایران به پیروزی رسیده است. 

 

۱۱- بعد از فروپاشی قطعی سوسیالیسم – چگونه می توان به آرمان های شما اعتقاد داشت؟

 

من در سوالهای قبلی سعی کردم نشان بدهم که آنچه که فروپاشید، سوسیالیسم نبود بلکه شکلی از اقتصاد سرمایه داری تحت کنترل و اداره دولت بود. من گفتم که از نظر سیاسی، اردوگاه و قطب "سوسیالیستی" شوروی سابق در واقع میدان و عرصه پیروزی ناسیونالیسم روس و پایگاه جنبشهای ناسیونالیستی و ملی بود که زیر شعار تا آنوقت خوشنام و مورد علاقه سوسیالیسم به عمل درآمد. واقعیت نشان داد که حتی نمیتوان بر قوانین تحرک آزاد سرمایه وپول و کالا و بازار زنجیر و کنترل دولتی بست. قوانین سرمایه داری مادام و تا زمانی که بر اساس رابطه سرمایه با استثمار نیروی کارمزدی استوار است، هر سد و مانع و کنترل "برنامه" ای را درهم میشکند. فروپاشی شوروی به نحو برجسته ای نشان داد که سرمایه داری از طریق دولت نمیتواند مهار و هدایت شود. بنابراین آنچه که فروپاشید و "بطور قطع" هم فروپاشید، زنجیر دولتی و کنترل دولتی بر دست و پای اقتصادی بود که خود در ماهیت سرمایه داری بود. همراه با آن فروپاشی، ناسیونالیسمی که چه به عنوان اردوگاه سوسیالیسم و یا پوشش ناسیونالیستی"اقتصاد ملی و خودکفا"ی کشورهای کمتر پیشرفته ای مثل آلبانی و رومانی  شناخته میشدند، نیز فروپاشید. به نظر من به این اعتبار آری "آرمان" ناسیونالیستی و توهمات ملی "اقتصاد ملی و مستقل" سرمایه داری "خودی" فروپاشید و معلوم شد که سوسیالیسم را نمیتوان بر آرمانهای شرقی و ملی و اسطوره بورژوازی مستقل و یا آرزوهای دیرین تر و فروکوفته سرمایه داری ملی میهنی برای ایجاد کشورهای تحت سیطره سرمایه داران "ملت خود" بنا کرد. همه ما میدانیم که دنیای مهندسی افکار غرب بیش از همه، این کشورها و بلوک سرمایه داری دولتی و حتی رژیمی مثل رژیم قذافی را کمونیستی جا زدند و در اذهان فرو کردند. واقعیت این بود که تحت سرمایه داری دولتی و در طول دوران استیلای آن، برخی عوارض تولید سرمایه داری، مثل خصوصی بودن طب و آموزش و پرورش و رفاه شهروندان قدری مهار و کنترل شد. همین وزش نسیمی از سوسیالیسم کافی بود تا از طرفی در اذهان مردم در معرض ستم عریان سرمایه داری و دیکتاتوری بازار و پول و سرمایه، این بلوک در فقدان یک مرکز واقعی سوسیالیسم، به عنوان سوسیالیسم شناخته شود و از طرف دیگر فقدان آزادی فرد، بسته بودن جوامع بلوک شوروی سابق و برتری بوروکراسی دولتی و اشرافیت حزبی و قدرقدرتی  دستگاه ارتش و پیمان ورشو و ک گ ب و سایر سازمانهای جاسوسی و امنیتی، به عنوان عین سوسیالیسم و چون فاکتوری منفی در جنگ روانی و تبلیغاتی علیه خود آرمان سوسیالیسم مارکس بدست گرفته شود. نتیجه میگیرم که آنچه فروپاشید نه سوسیالیسم بود و نه آرمان سوسیالیسم و نه آرمان ما. ما سالها قبل از فروپاشی شوروی سابق، در دوره حیات منصور حکمت و آنگاه که او در رهبری حزب کمونیست ایران بود، در یک سری از کتب تئوریک، به نام بولتن مباحثات شوروی، تشریح کردیم که چگونه بر متن شکست انقلاب اکتبر، ناسیونالیسم روس، زیر پرچم سوسیالیسم آرمانهای دیرین روسیه بزرگ را به پیش برد. ما از همان موقع تلاش کرده ایم چه در زمینه پایه های تئوریک و چه مبانی کمونیسم مارکسی و چه اصول سازمانی و چه بنیادها و ملزومات پیروزی یک کمونیسم واقعی، تفاوتهای جنبشی خود را با این جنبش و گرایش اجتماعی ناسیونالیسمی که بزیر پرچم سوسیالیسم خزیده بود، بیان کنیم. به این اعتبار آرمان سوسیالیسم ما سر جای خود است و فروپاشی شوروی سابق، فاکتی بود دال بر صحت کمونیسم انتقادی و سوسیالیسم متمایز ما. من فکر میکنم اگر چه فروپاشی شوروی واقعا یک زلزله عظیم سیاسی بود که دنیا را تکان داد و تبلیغات عظیم تر دنیای سیاست غرب و ژورنالیسم رسمی غرب همه تلاش اش را بکار برد که پایان سوسیالیسم و حتی پایان تاریخ را با ریزش شوروی اعلام کند، اما گرایش واقعی سوسیالیسم و کمونیسم منصور حکمت، که چکامه خود را از مارکس گرفته است، زمینه هائی برای معرفی خود یافته است. اکنون از دوران تبلیغات کر کننده شکست کمونیسم و پیروزی بازار آزاد و پوشش سیاسی آن، دمکراسی، فاصله گرفته ایم، مردم جهان به عینه "دستاورد"های دمکراسی و آزادی بازار سرمایه و پول و کالا را در گوشه و کنار جهان و در مهد همین دمکراسی میبینند. این جهان جنگ و بمب انتحاری و تعرض و دخالتگری و اشغال نظامی، و این مردم که شاهد بی گناه صحنه های جنگ و کشتار و تروریسم اند، کارگران کشورهای منادی دمکراسی که به خیابان میریزند تا بیکارشان نکنند و از بیمه بیکاری شان نزنند و به سطح دستمزدهایشان تعرض نکنند، مشتاق دنیائی عادلانه و مرفه و امن اند. جهان این مردم میلیونی و آرمانشان سوسیالیسم است. سوسیالیسمی که دیگر معلوم شده است با سوسیالیسم اردوگاه کار اجباری و خفه کردن آزادی فرد و بردگی عریانی که در چین با کارگر روزی یک دلار در جریان است، از بنیاد متفاوت است. به نظرم اوضاع عینی جهان و زندگی میلیاردها مردم جهان سوسیالیسم را می طلبد. چه، مضافا، آرمان سوسیالیسمهای دروغین، پرچم ناسیونالیسم و شرق زدگی و بردگی عریان به نام سوسیالیسم و اسارت فرد و حرمت شخصی شهروند با توجیه فداکاری برای "میهن" بزیر افتاده است.  

   

۱۲- محبوبیت خود را در جمع افکار عمومی و کشور مذهبی ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟

 

من نمیتوانم خودمان را قاضی چنین همه پرسی فرضی تصور کنم. اما اگر در یک جامعه آزاد زندگی کنیم و همه احزاب چپ و راست بدون ترس از دستگیری و شلاق و قمه و چاقو و بمب انتحاری زندگی و فعالیت کنیم، مردم در شرایطی که با وجدان راحت و آسوده بخواهند افراد و احزاب را به محک قضاوت بگذارند، به برنامه و سیاستهای آنان و طرز صحبت کردن و نحوه ایجاد رابطه آنها با خود مراجعه میکنند. فکر میکنم در یک شرایط ریلکس و آزاد، انسانهائی که استرس زندگی ندارند، از فشار تحقیر و بی حرمتی و بی حقوقی مطلق در معرض انواع پیشداوریها  نیستند، به حزبی که میگوید ملاک پیشرفت هر جامعه حرمتی است که به کودک میگذارد، به حزبی که برابری بی چون و چرای حقوق مدنی زن و مرد را در برنامه خود گنجانده است، به حزبی که اعلام کرده است مذهب رسمی نداریم و همه شهروندان مستقل از اینکه در کجا به دنیا آدمده و به چه زبانی تکلم میکنند و ریشه در کدام قوم و ملیت دارند، حقوق برابر دارند و همه شهروندان محترم جامعه هستند، نظر مثبت خواهند داشت. فکر نمیکنم این مردم که در شرایط روحی و روانی آرام و بی دغدغه زندگی میکنند، به فراغ بال حزب و یا جریانی را محبوب خود بدانند که وعده پاکسازی قومی را در صدر برنامه هایش گذاشته است و یا اعتقاد به برتری مردم منتسب به قومی بر قومیت دیگری دارد. فکر نمیکنم چنین مردمی آرزو بکنند که جریان و گرایش و یا حزبی به قدرت سیاسی دست یابد که باور دارد که جامعه ایران باید مذهب رسمی داشته باشد، فکر نمیکنم جریانی که حق کودک را با هزار و یک تبصره مشروط و محدود میکند، از محبوبیت زیادی برخوردار شود. فکر نمیکنم محبوبیت حزب ما و افراد و کادرهای ما که سرسختانه مخالف بردگی مزدی و سیستم کار ارزان و کارگر خاموش هستیم و رفاه و سعادت و خوشبختی شهروند را در اولویت زندگی سیاسی خود گذاشته ایم، از جریاناتی که صراحتا وعده ادامه بردگی را میدهند و آزادی بی قید و شرط بیان و اندیشه را با هزار اما و اگر به حلقه های مقدسات و خرافات ملی و اسلامی و پیشداریهای قومی زنجیر میکنند، کمتر باشد. من فکر میکنم به این اعتبار اکثریت جامعه ایران در صف ما و همراه ما هستند. مستدل کردن این ادعا منوط به ایجاد شریطی آزاد است که مردم بتوانند با رای و نظر و آمارو ارقام، بر حکم من تاییدی دوباره بگذارند.

 

اما در مورد قسمت دوم سوالتان، اجازه میخواهم بگویم با تعبیرتان موافق نیستم. جامعه ایران مذهبی نیست. دلیل اش صاف وساده این است که رژیم اسلامی حتی یک روز بدون ارعاب و سرکوب و تهدید شلاق و چاقو و قمه و سنگسار و کشتار نتوانسته است، قوانین اسلامی را در هیچ عرصه عمومی به پیش ببرد. مردم دور از دسترس نهادهای رژیم اسلامی، دور از پشت نیمکت مدرسه، دور از خیابانهائی که عوامل و نهادهای رژیم حضور چشمگیر دارند، اسلامی زندگی نمیکنند و قوانین اسلامی را زیر پا میگذارند. مردم درمراسم خانوادگیشان، در عروسیها و جشن تولدهها و پارتی ها و میهمانیها و پارکها، آنجا که کوچکترین فرصتی دور از چشم رژیم گیر می آورند، اسلامی نیستند. به نظر من برعکس، خصلت مخالفت و آشتی ناپذیری ما با مذهب و بویژه اسلام و قوانین اسلامی و سیاست ما برای بزیر کشیدن حکومت اسلام از قدرت و کوتاه کردن دست آخوند و خواهر زینب و بسیج و حزب الله از جامعه ایران و روانه کردن خیل طفیلیها و جنایتکاران اسلامی به موزه تاریخ، یکی از بزرگترین نقطه تلاقی ما با میلیونها مردم ایران است. مردمی که تجربه خونین کشتارها توسط اسلامیون را نه تنها طی این سه دهه شاهد بوده اند و دهها و صدها خاوران و گور دسته جمعی بی نام و نشان از عزیزانشان را دیده ند، بلکه در منطقه و مشخصا عراق، سیمای هولناک اسلام سیاسی و دخالت مذهب در قدرت سیاسی را نیز میبینند، در ما، که عزم کرده ایم این جنایتکاران را در قفس کنیم و دستشان را از آموزش و پرورش و دخالت در زندگی مردم کوتاه کنیم، یک متحد واقعی و یک نیروی فوق العاده مورد اعتماد و امید بخش می بینند. به نظر من اشتباه است اگر سلطه رژیم اسلامی بر جامعه ایران و لبه تیز چاقو و قمه را زیر گلوی مردم ایران نبینیم و فکر کنیم که گویا مردم از روی اعتقادات "مذهبی" شان، چادر و مقنعه بسر میکنند و یا ریش و پشم اسلامی میگذارند. در فردای بزیر کشیدن رژیم اسلامی تعرض وسیعی برای لایروبی اسلام و مذهب از حیات جامعه ایران آغاز خواهد شد. در این شکی ندارم. اگر نگرانی هم داشته باشم، از آن سو است. نگرانیم این است که خشم انباشته مردم چنان منفجر شود که موجی از لت و پار کردن هر چه آخوند است چنان دامن بگیرد که فرصت یک محاکمه و مجازات خونسرد و مبتنی بر موازین مدنی سران رژیم اسلامی و بانیان اصلی کشتارهای سیاسی را دشوار کند. 

   

۱۳- فعالیت های برون مرزی شما مدتی است به شوری سابق نیست . چرا؟

 

تصور میکنم ابعاد ضربه ای را که انشقاق در حزب کمونیست کارگری موجب آن شد را هنوز همه نشناخته اند. ما مدتی طولانی نیست که از دل یک جدال درونی با رهبری جدید حزب کمونیست کارگری ایران که منجر به جدائی ما حکمتیستها شد، بیرون آمده ایم. این انشقاق واقعا عامل موثری در فعالیتهای خارج از کشور ما داشته است. ما داریم خود را از زیر عوارض این ضربه سخت بیرون می آوریم، تلاش کرده ایم به تشکیلات خارج کشور خود سرو سامانی بدهیم، برای حضور در عرصه کار با پناهندگان سازمان بوجود بیاوریم و کارهایمان را ازسر بگیریم. بعلاوه ما سعی کرده ایم که در راس حزب حکمتیست یک رهبری دائم و نشسته ایجاد کنیم که همه امور حزب و از جمله کار در خارج از کشور را هدایت و سازماندهی و نظارت کند. با اینحال میخواهم بر یک نکته تاکید کنم. ما حتی در دوران قبل از جدائی، کار و فعالیت در خارج کشور را هنوز بر مسیر درستی که تشخیص داده بودیم، قرار نداده بودیم. منصور حکمت در راس همان حزب قبل از جدائی، به شیوه غیر اجتماعی ما و بسنده کردن به آکسیونهای سازمانی به جای کار و فعالیت با انبوه ایرانیان خارج کشور و نیز مردم خود کشورهای خارج کشور انتقادات جدی داشت. ما تلاش کرده ایم و سعی میکنیم به این جنبه مهمتر کار در خارج کشور، یعنی تاثیر گذاری بر جمعیتی به مراتب فراتر از دایره اعضا و هواداران خود، و ارتباط و پیوند و برقراری دیالوگ با جامعه در مقیاس عمومی، خم بشویم. به این معنی میخواهم بگویم به نسبت سابق گرچه ممکن است فعالیت ما "شور" سابق را نداشته باشد، اما واقعیت این است که آن شور و شتاب هم به درجه زیادی هنوز محدود به ابعاد تشکیلات خود و طیف هواخواهان تشکیلات بود. از این نظر فکر نمیکنم بازگشت به آن دوران و از سر گیری آکسیونها در مقیاس سازمانی، مشکل ما را حل کند. گرچه در مواردی برخی آکسیونهای سازمانی میلیتنانت هم علیه رژیم و عوامل آن اهمیت خود را دارد، و ما حکمتیستها بویژه در جریان انتخابات احمدی نژاد فعالانه و میلیتانت عمل کردیم. این خوب است اما کافی نیست. برای گستردن یک فضای شورانگیز بر فعالیتهای ما، باید سعی کنیم در مقیاسی اجتماعی و ماکرو خود را با انبوه وسیع تری از انسانها، فراتر و بیشتر از ابعاد سازمانی خود و یا محدود ماندن به آکسیون سازمانی علیه رژیم، درگیر کنیم، مسائل را بشناسیم، به محیط های اجتماعی در متن سوخت و ساز انسانها در مقیاس بزرگ وارد شویم و خود را و سیاست و برنامه ها و نقشه و اهداف مختلفمان و آلترناتیو خود را در دسترس بگذاریم.

 

۱۴- جمع بندی بالا در چند جمله کوتاه و ساده.

 

موضوعات مختلف و بسیار متنوع بودند و جمع بندی آنها در چند جمله کوتاه تقریبا نا ممکن است. اما به عنوان موخره شاید بتوانم چند جمله ای بگویم. من فکر میکنم جامعه ایران آبستن حوادث مهمی است. تصورم این است که سیری که در عراق سال ۹۱ و یوگوسلاوی ۹۵ و عراق ۲۰۰۳ به بعد شروع شده است و اکنون در سکوت و بی خبری کامل در کشورهای شاخ آفریقا و وسط آفریقا تقریبا جائی از مدنیت را برای شهروندان آنجا باقی نگذاشته است، به این سادگی برگشت نمیخورد. لازمه پس زدن وقوع چنین احتمالات خوفناکی، هوشیاری و آگاهی و تشکل و اتحاد مردم است. اما ما تجربه سال ۵۷ را هم در حافظه خود داریم، بیش از هر چیز و قبل از هر چیز باید بر صف و برنامه و سیاستهای اپوزیسیون تمرکز کرد، اهداف و سیاستهای آنان را شناخت و انتخاب کرد. دوران "همه با هم" در شرایطی که در صف اپوزیسیون هستند نیروهائی که کمر به راه انداختن پاکسازی و انتقامجوئی قومی بسته اند، دیگر قطعا قابل تکرار نیست. مردم باید با هوشیاری، دقت و وسواس به اهداف و برنامه های اپوزیسیون بنگرند و آنها را مطالعه کنند و سپس  انتخاب کنند، صفی را انتخاب و تقویت کنند که با آن مبارزه برای رفاه، آزادی و امنیت اجتماعی بهتر و موثر تر پیش میرود.

من فراخوانم این است که ما حکمتیستها را بهتر بشناسید، ما را از هر نظر کمک کنید و به صف ما بپیوندید.

در پایان لازم میدانم یک بار دیگر از روزنامه ایران استار و از شما آقای شهرام بینش مدیر مسئول این روزنامه، صمیمانه تشکر کنم.  

 

۲۵ ژوئیه ۲۰۰۶