-- Logo ---->

حسین مرادبیگی

آیا شغلها را میشود حفظ کرد، دستمزد ها را میتوان اضافه کرد؟

 

در حاشیه و به مناسبت اعتصاب یک روزه در فرانسه

دومین اعتصاب سراسری در فرانسه در ١٩ ماه مارس برگزار شد. این اعتصاب که در آن بین یک تا دو و نیم میلیون نفر شرکت کرده و به خیابان آمدند در دفاع از شغل ها و دستمزدها و در کل در اعتراض به اثرات مخرب بحران اقتصادی جهانی سرمایه بر زندگی طبقه کارگر و دیگر مزد بگیران این جامعه، صورت گرفت. هر ٨ اتحادیه بزرگ فرانسه این اعتصاب را فراخوان داده بودند. همانطور که انتظار میرفت این اعتصاب از حمایت توده ای بسیار بیشتری نسبت به اعتصاب قبلی که در ٢٩ ژانویه امسال انجام گرفت، برخوردار شد. در این اعتصاب، رانندگان و کارگران قطارها، کارگران پست، معلمان، استادان دانشگاهها، کارگران شهرداری ها، کارگران ماشین سازی ها، کارگران نفت، کارگران سوپرمارکتها و غیره و غیره شرکت داشتند. خواست این اعتصاب، متوقف کردن اخراجها بویژه در بخش عمومی، افزایش دستمزدها و به جای کاهش، افزایش مالیاتها برای ثروتمندان بود. بنا به آمارهای انجام گرفته در فرانسه، ٧٤ درصد از مردم فرانسه از این اعتصاب حمایت کردند. ٦ درصد بیشتر از اعتصاب ٢٩ ژانویه. در جریان این اعتصاب کارگران برای ابراز اعتراض خود روشهای مختلفی را در پیش گرفتند از جمله ربودن رئیس شرکت سونی بخش فرانسه به خاطر بستن این شرکت و نگاهداشتن او برای یک شب. همچنین در اعتراض به بستن کارخانه ڪنتينتال به طرف رئیس این کارخانه تخم مرغ پرتاب کردند. رئیس آن برای بازکردن این کارخانه با کارگران به توافق رسیده بود، برخلاف روش کاری کارگران فرانسه، که هر شبفت را به ٤٠ ساعت در هفته ارتقاء دهد! باوجود این زیر قول خود زده و از بازکردن کارخانه خودداری میکند. رویدادهای مربوط به این اعتصاب که در آن حدود دو و نیم میلیون نفر شرکت داشتند بسیار بیشتر از این نمونه ها بوده است که من به یکی دو مورد آن اشاره کرده ام. اینها مد نظر این نوشته نیست. آنچه که مد نظر این نوشته است به این مناسبت مطرح کردن مسائل دیگری در همین رابطه و در حول و حوش بحران اقتصادی فعلی است که همچنان ادامه دارد.

بحران اقتصادی اخیر سرمایه نتیجه فعلیت یافتن قانون گرایش نزولی نرخ سود است. قانون دولبه ای که مارکس بروشنی توضیح میدهد که کاهش نرخ سود سرمایه همگام است با افزایش سودآوری سرمایه، ارزش اضافه، که اقتصاد سیاسی ظاهرا از پی بردن به علت آن درمانده است! سرمایه با هر دور از گسترش بارآوری کار و رشد تکنولوژی که لازمه گسترش تولید و تنوع کاپیتالیستی است کار کمتری را بخدمت میگیرد، لذا کاهش نرخ سود و در نتیجه بحران بعدی را برای خود میخرد. کاهش نرخ سود در عین حال لازمه دور دیگری از انباشت سرمایه است، تناقضی که سرمایه داری را هر بار در بحران عمیق تری فرو می برد.

این فعل و انفعال در پروسه تولید، واضح است نه صرفا میان اشیاء، پول و ابزار تولید، که در آن پای عرق و خون کارگر در میان است، که با آن هر بار بحث بر سر کندن گوشت و پوست طبقه کارگر توسط سرمایه است. با هر دور از تعمیق بحران سرمایه، نسلی از کارگران و دیگر مردم زحمتکش به سمت فقر و فلاکت بیشتری سوق داده میشوند. سرمایه نه تنها در دوره رونق خود که در دوره بحرانش نیز بیش از هر زمانی ضدیت خود را با رفاه و آسایش و با نفس انسانیت انسان به نمایش میگذارد. دور دیگری از انباشت سرمایه تنها به قیمت تشدید استمثار طبقه کارگر و دیگر مردم فاقد مالکیت، با تحمیل کاهش دستمزدها به این طبقه و با اخراج و بیکارسازیهای وسیع کارگران و همگام با آن به اصطلاح با پالایش سرمایه یعنی بلعیدن سرمایه های کوچکتر توسط سرمایه های بزرگتر، صورت میگیرد.

ظاهرا دوره رونق سرمایه است از بیمه بیکاری کارگر و دیگر مزایای کاری او میزنند. وسایل تولید را که قرار است نیازهای انسانهای یک جامعه را تامین کنند عاطل و باطل نگاهداشته اند، کارگر را از راه اندازی آن مانع میشوند. .قتی هم کارگر می پرسد چرا بیمه بیکاریش را اضافه نمیکنند؟ چرا دستمزدش را اضافه نمیکنند؟ چرا  از روزهای بیماری و بیمه بهداشتی اش زده اند؟ جوب میدهند که پول نیست! اما وقتی که سرمایه به بحران می افتد و سرمایه داران دست "کمک" به سوی دولت شان دراز میکنند، ناگهان و در کمال "ناباوری" یک یا چند تریلون دلار در یک روز آنهم از درآمد همین مردم به کیسه کسانی که کارگر را از هستی ساقط کرده اند، میریزند. زیان سه ماهه یکی از بانکهای بریتانیا که حدود ٦٠ میلیارد دلار بود و آن را از مالیات مردم در بریتانیا تامین کردند با این پول به قول یکی از مفسران همین نظام میشد ١٥٠ هزار خانه مناسب خرید و با آن حدو ٤ تا ٥  میلیون انسان را در بریتانیا صاحبت مسکن مجانی کرد، یا مقدار بیمه کاری و درمانی و بهداشتی انسانهای این جامعه را چندین برابر کرد. با ١ تریلون دلار واضح است که میشود رفاه در سطح بسیار وسیعی را برای میلیونها انسان این یا آن جامعه تامین کرد که برآورد آن خود به نوشته جداگانه ای احتیاج دارد. برای حل فوری مساله گرسنگی ١ میلیارد انسان، مسئولین مربوطه گفتند که به ٢٠ میلیارد دلار یا کمی بیشتر احتیاج دارند. ٢٠ میلیارد دلار در مقایسه با ١ تریلون دلار که در مقابل چشمان ناباور ١ میلیارد انسان گرسنه به جیب صاحبان حریص سرمایه میریزند! به تنهایی حکم نابودی این نظام گندیده و دول مربوطه را صادر کرده است!   

در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی برای مثال، در همین سه سال گذشته، جمهوری اسلامی به اعتراف سران این رژیم تنها از فروش نفت بیش از ٢٥٠ میلیارد دلار درآمد داشته است. این که دوره رونق است دیگر. میتوان حدس زد که با این درآمد عظیم چه اقدامات رفاهی وسیعی در سطح جامعه برای انسانهای جامعه ایران میشد و میتوان انجام داد. با بخش کوچکی از این درآمد تامین بیمه بیکاری مکفی برای هر فرد آماه به کار در سراسر ایران، فردی که دولت موظف است خرج زندگی او و خانواده اش را تا یافتن کار تامین کند، فقط کار یک روز است. از این که خبری نیست هیچ ، در همین مدت و با همین درآمد عظیم از دادن حقوق معوقه هزاران کارگری که خود و فرزندانشان در دامن بی رحم فقر و فلاکت موجود قرار دارند خودداری کرده و هنوز هم خودداری میکنند. به دستمزد طبقه کارگر در ایران که خط فقر را خودشان میگویند در سطح ٨٠٠ هزار تومان در ماه است نه تنها چیزی نه افزوده اند که آن را کاهش هم داده اند. جمعیت دهها هزار نفری معلمان ایران را زیر خط فقر نگاهداشته اند و با هر اعتراضی که به این وضعیت میکنند آنان را به زندان میاندازند. پرستاران را به بهانه های واهی اخراج و بیکار میکنند. وضعیت بسیار پریشان بیمارستانها، بهداشت و درمان مردم و همچنین میزان فقر و آوارگی مردمی که با فقر و اعتیاد و تن فروشی دست به گریبانند قابل توصیف نیست. جوابگویی به این نیازهای ابتدائی میلیونها انسان در جامعه ایران در این درآمد هنگفت حکومت الهی  سرمایه منظور نمیشود. برای اینها ظاهرا پولی باقی نمی ماند! میگویند اول باید خرج دستگاه سرکوب شان از قبیل ارتش و سپاه پاسداران و بسیج و نیروهای انتظامی و نیروهای ضد شورس و لباس شخصی ها و صدها شکنجه گر و گله چماق بدستان حزب الله را بدهند، میگویند بعد باید جیب گشاد خیل اوباش اسلامی از "ولی فقیه" گرفته تا دیگر آیت الله ها و امام جمعه ها تا طلبه های خرد و ریز را پرکنند، بعد باید خرج حوزه های علمیه و صدها بنگاه تحمیق و جهل و خرافه اسلامی و غیره را در داخل و خارج ایران به پردازند اگر از آن چیزی ماند، که نمی ماند و همه آن را لفت و لیس میکنند، به طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش در ایران هم چیزی میرسد. این از دوره رونق حکومت اسلامی سرمایه، حالا که بحران شروع شده است میخواهند گوشت و پوست کارگر و مرم زحمتکش این جامعه را هم بکنند.

این واقعیت سرمایه داری است، هم در کشورهای پیشرفته و هم در حکومت الهی سرمایه. کارگر هرچه سرمایه را فربه تر کند آن را متمرکز تر به جان خود میاندازد، هروقت هم سرمایه دچار بحران میشود یک راست میرود سراغ کندن گوشت و پوست طبقه کارگر. آیا در این شرایط و در دل بحران فعلی میشود شغل ها را حفظ کرد؟ میتوان دستمزدها را اضافه کرد؟ تا چه مدت؟ چند بار؟ تا کی؟ تا سرمایه هست، این، وضعیت بخش عمده طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش است. کسی که در این شرایط بدون زیر سوال بردن حاکمیت سرمایه توسط طبقه کارگر این وعده را به کارگر میدهد از قبل تصمیم گرفته است که سر کارگر کلاه بگذارد. کارگران در فرانسه حاضر شده اند که به جای ٣٦ ساعت و نیم، ٤٠ ساعت در هفته کار کنند تا شغلهای خود را "حفظ" کنند. کارفرما از باز کردن کارخانه اش خودداری میکند. برای کمونیستها درهر حالت مبارزه اقتصادی طبقه کارگر از مبارزه برای انقلاب سوسیالیستی جدا نیست. برای ما مبارزه برای رفرم بخشی از مبارزه برای انقلاب سوسیالیستی است. طبقه کارگر بویژه در شرایط بحران اقتصادی سرمایه که کثافات این لجنزار بیشتر از هر زمانی رو میشوند، باید بین این دو پیوند ملموس تری را برقرار کند. طبقه کارگر در شرایط بحران سرمایه وقتی میتواند مطالبات اقتصادی خود را متحقق کند که حاکمیت سیاسی سرمایه داری را زیر سوال ببرد وگرنه در مبارزه اقتصادیش شکست میخورد. طبقه کارگر بویژه در مواقع بحران باید روی تناقضات ذاتی نظام سرمایه داری و ضدیتش با منافع طبقه کارگر و اکثریت مردم محروم جامعه انگشت بگذارد. باید کل این نظام گندیده را زیر سوال ببرد. باید جامعه را علیه نظام ضد انسانی ای که حتی صاحبان آن نیز قادر به دفاع از آن نیستند، بسیج کند. این گزینه ایست که بحران سرمایه جلو طبقه کارگر و پیشروان این طبفه میگذارد. راه میانه ای وجود ندارد. یا علیه حاکمیت سیاسی سرمایه و مالکیت خصوصی، یا شکست در عرصه مطالبات اقتصادی. واضح است این کار کار اتحادیه های کارگری نیست. اتحادیه های کارگری در کشورهای اروپائی برای مثال، حتی جوابی برای بیکاری و اخراج کارگران ندارند. بهبود جزئی شرایط بیمه بیکاری، دادن یک بار کمک ٥٠٠  یورویی به حقوق بگیران و کاهش مالیات ناچیزی برای افراد کم درآمد، همه آن چیزی بوده است که دولت فرانسه در توافق با اتحادیه ها قول آن را داده است آنهم در شرایطی که بیش از ١ میلیون و نیم نفر در ٢٩ ژانویه به خیابان میایند. اتحادیه ها در این کشورها کارگران را به امید پایان یافتن "خشکسالی" سرمایه در پیشگاه سرمایه قربانی میکنند. یکی از اتحادیه های کارگری در کشور سوئد رسما برای "حفظ" شغلها، کارگران را به قبول کاهش دستمزدها و دیگر مزایای کاری واداشته است.

طبقه کارگر برای پایان دادن به بردگی مزدی راهی جز به زیر کشیدن حاکمیت سرمایه و نابودی شرایط بردگی مزدی ندارد. این را خود سرمایه دهها بار به طبقه کارگر نشان داده است. اما چرا این اتفاق نمی افتد؟ این کار وقتی ممکن است که طبقه کارگر لااقل بخش تعیین کننده ای از کارگران پیشرو این طبقه از نظر دهنی آمادگی این کار را پیدا کرده باشند، که بخشی از رهبران و فعالین کارگری به معنای دقیق کلمه مارکسیست شده باشند، که رهایی طبقه کارگر و جامعه را بالفعل تنها در نابودی سرمایه داری جستجو کنند، که بدانند باید حاکمیت سرمایه و مالکیت خصوصی را هدف قرار دهند و بالاخره در هر سطحی که ممکن است بتوانند تحزب کمونیستی پیداکنند. بدون تبدیل شدن اینها به ذهنیت بخشی از رهبران و فعالین کارگری و تبدیل کردن آن به ذهنیت دیگر کارگران، وضعیت موجود با هر افت و خیزی همچنان ادامه خواهد یافت. بخش عمده کارگرانی که سرمایه داران و دولتهایشان در این دوره از مراکز کار خارج میکنند دیگر به کار سابق خود باز نمیگردند. بیشتر آنها یا تغییر شغل داده و یا روزگار را با کمک ناچیزی به نام بیمه بیکاری آنهم اگر در کشورهایی آن را به کارگر روا دارند، میگذارنند. شرکت نفتی فرانسوی توتال اعلام کرده است که در سه ماه گذشته ٣ میلیارد دلار سود برده است با این حال بخش زیادی از کارگران خود را اخراج و بیکار کرده است. دلایل(بهانه) برای این کار هم تا بخواهید میاورند. کل میدیای دروغ پرداز و صف دولتها و مفسران و سخنگویان این نظام همه و همه برای این کار بسیج شده و بسیج میشوند. میگویند بحران جهانی است و همه کشورها را شامل شده است. ظاهرا در این میان کسی مقصر نیست! اما این تنها طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش اند که باید جور آن را بکشند! میگویند بحران فعلی ناشی از "سوء مدیریت" صاحبان بانکهاست، در اینصورت  معلوم نیست چرا میلیاردها دلار از درآمد مردم را به جیب آنان میریزند اما از افزایش بیمه بیکاری و افزایش دستمزد کارگران در این شرایط خودداری میکنند؟ به شرطی حاضرند که کارخانجات ورشکسته را کمک کنند که رسما میزان دستمزد کارگران و دیگر مزایای آنان را کاهش دهند! اما در برابر چشمان هزاران کارگر بیکار شده میلیونها دلار را همین روزها بعنوان انعام و پاداش به کارمندان بالای این بانکها میدهند. نباید پرسید "ترکیدن حباب" پول و بحران ناشی از "سوء مدیریت" صاحبان بانکها چه ربطی به کاهش دستمزد کارگران و تشدید استثمار طبقه کارگر دارد؟ ظاهرا "سوء مدیریت" صاحبان بانکها مطابق آمار آی. ال. او، سازمان جهانی کار، به اخراج و بیکارسازی ٥٠ میلیون کارگر منجر شده است، دمکراسی پارلمانی اعتراضی به این کار ندارد که هیچ، این طبقه کارگر است که توسط همین دمکراسی باید مجازات شود و بیکاری و فقر و فلاکت را به جان او بیاندازند؟ در کشوری مانند ایران، حکومت الهی سرمایه دیوار کارخانه را سر کارگری که حقوق معوقه خود را که یک سال و بعضا بیشتر است دریافت نکرده است، خراب میکند تا صدای اعتراض او را خفه کند.

تنها اینها نیستند، طرفداران بورژوازی صنعتی نیز تقصیر این بحران را به گردن عدم سرمایه گذاری در بخش تولید می اندازند. میگویند اگر در تولید سرمایه گذاری میکردند این وضعیت پیش نمی آمد! می بینند که کارگر حاضر است به جای ٣٦ ساعت و نیم، ٤٠ ساعت در هفته نیز کار کند باوجود این صاحب رشته تولیدی از بازکردن کارخانه خود خودداری میکند. میدانند که سرمایه دار فقط به خاطر سود است که تولید میکند، سرمایه دار "عاشق و دلسوخته" تولید که نیست، با این حال تحت این نام کار تحمیق خود را به نفع سرمایه در میان طبقه کارگر به پیش می برند. در ایران به نام دفاع از کارگر، کارگر را با جمع کردن طومار برای افزایش دستمزدها دنبال نخود سیاه می فرستند.

در تقابل با دستگاه عظیم تبلیغ و دروغ پراکنی میدیای دول سرمایه داری که هر روز و هرساعت و هر دقیقه دروغ را به خورد طبقه کارگر و  دیگر مردم زحمتکش در سراسر جهان میدهند، در تقابل با انبوهی از دیگر تبلیغات بازدارنده حتی در صفوف خود طبقه کارگر که این وضعیت را برای سرمایه داران و دولتهایشان توجیه میکنند و یا سر کارگر را به نام دفاع از کارگر به امید روزهای "بهتری" در این نظام شیره می مالند، در تقابل با چپ ضد رژیمی ای که کارگر را صرفا در قامت نیروی ذخیره یک جنبش ضد رژیمی می بیند، خلاء بزرگی که مشاهده میشود حجم ناچیز نقد و جدل کمونیستی و مارکسیتی به این نظام و به این تبلیغات بورژوایی و به کلیه نیروهای عملا مدافع آن است. بدون این کار، ایراد چندانی به رهبران و فعالین کارگری کمونیست و رادیکال در میان کارگران نمیتوان گرفت. این واقعیت باید هر کمونیست مارکسیستی را بشدت تکان دهد. این سوال که مدتهاست دوره دوره انقلاب کارگری است و طبقه کارگر حتی با وجود آمادگی به اصطلاح شرایط عینی از تشکل توده ای کارگری گرفته تا حزب و سازمان کمونیستی این طبقه، پس چرا انقلاب کارگری صورت نگرفته و یا صورت نمیگیرد؟ جوابش را قبل از اینکه از کمبود در عرصه به اصطلاح تبلیغ و ترویج و سازماندهی، باید از عدم آمادگی ذهنی طبقه کارگر لااقل در سطح پیشروان این طبقه و از عدم حضور نقد و جدل دائمی کمونیسم کارگری در این رابطه بگیرد. در مقابل شبکه تبلیغی وسیع بورژوازی که به تحکیم نظام بورژوایی بر گرده طبقه کارگر و دیگر مردم محروم جهان شب و روز مشغول است، عدم حضور موثر کمونیسم کارگری در جدالهای مهم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، که مدام مارکسیسم، کمونیسم را در این تقابل میان کارگران ببرد و ذهنیت ضد سرمایه داری طبقه کارگر را در میان رهبران و فعالین کارگری رشد و گسترش دهد، طرف بورژوا همچنان برنده خواهد بود. با به میدان آمدن و در میدان بودن جمعیت دو میلیونی کارگری که چرخ تولید را خوابانده است میتوان و میشود مقتدرترین حکومت بورژوایی این دوره را به لرزه انداخت. اما در شرایط عدم رهبری کمونیستی بر آن آنان را به امید یک دو وعده ناچیز دولت بورژوای حاکم روانه خانه میکنند. جای این کمونیسم خالی است. کمونیسمی که نقطه رجوعش جامعه و طبقه کارگر و دیگر مردم زحمتکش است نه موج سواری "یک گانه" روی صفحه تلویزبون و یا در دنیای مجازی سایتها. کمونیسمی که از فرصت ها و از تحولات سیاسی، از بحرانهای اقتصادی سرمایه و از نقاط ضعف بورژوازی در هر جا که ممکن است به نفع قدرتمند کردن خود در دنیای واقعی و به نفع پیشبرد انقلاب سوسیالیستی استفاده کند. ایران یکی از آن معدود کشورهایی است که کمونیسم طبقه کارگر میتواند و باید در آن رشد کند و قدرت شود، میتواند و باید قدرت سیاسی را هدف قرار دهد، جمهوری اسلامی، دولت بورژوایی، حاکم را بزیر کشد و حاکمیت بورژوایی و مالکیت خصوصی را به مصاف به طلبد. بحران اخیر سرمایه به نوبه خود، علیرغم هر فشاری که بورژوازی در نقاط مختلف جهان با بیکارسازی ها و در نتیجه تحمیل فقر بیشتری به طبقه ما وارد میکند، همزمان به کمونیسم نیز امکان نقد و پیشروی و جلو آمدن در صحنه را میدهد. این بحران چهره ضد انسانی سرمایه داری و دول مربوطه اش را بیشتر و بهتر از هر زمانی به طبقه کارگر و افکار عمومی جهان نشان میدهد. این وضعیت، هم اکنون ما را در مصاف بزرگی قرار داده است. باید به پیشواز این مصاف رفت. تغییر در این وضعیت بیش از هر زمانی به اراده و پراتیک آگانه کمونیستهای طبقه کارگر، به ما حزب حکمتیست و کسانی مثل ما گره خورده است. اگر بخواهیم بشود باید اراده کنیم.     

٢٤ مارس ٢٠٠٩