-- Logo ---->

رضا پهلوی سر میز  شام با خاتمی واحمدی نژاد!

جمال  کمانگر

اپوزسیون پرو غرب در حال تطبیق خود با شرایط و اوضاع جهانی بعد از شکست سیاستهای نئو محافظه کاران آمریکا است.سیاستهای این بخش از اپوزسیون همیشه تابعی از سیاست آمریکا در قبال ایران و سایر مناقشات جهانی بوده است.نمونه متاخر این همراهی حمله اسرائیل به نواره غزه بود. که با بیشرمانه ترین شیوه از کشتار مردم بی دفاع توسط اسرائیل دفاع میکردند!

اپوزسیون راست  زمانی افق "رژیم چنج" و حمله احتمالی آمریکا به ایران کور شد برای مدتی دچار سرگیجه  شدند.و در جریان انتخابات آمریکا پنهان نکردند که تمایل به انتخاب "جان مکین" کاندید جمهوریخواهان  دارند چون وی موضعی سرسختانه تر در مقابل ایران داشت! اما شکست "مکین" و انتخاب "اوباما"به معنی شیفت جدید در سیاست کل بورژوازی آمریکا بود.سوت پایان "ریگانیسم" و" تاچریسم" بود. پایان نظم نوین آمریکا و جهان تک قطبی بود.پایان رقص و پایکوبی برلاشه " کمونیسم ارودگاهی" بود!
 بحران اقتصادی کنونی و چشم انداز تیر وتار برون رفت از آن و سهم خواهی قدرتهای دیگر، "تقسیم مجدد جهان" را دستور کل بورژوازی قرار داده است. بنابراین طبیعی است احزاب و جریاناتی که دل به تغییر وفشار آمریکا بسته اند همزمان با این تغییر ریل در سیاست آمریکا آنها نیز افتضاحات سیاسی خود را زیر فرش کنند. خود را با موج جدید  همراه کنند تا شاید به گوشه ای از قدرت دست پیدا کنند.

نمونه اخیر در همراه شدن با سیاست جدید آمریکا را باید در سخنان رضا پهلوی دید.ایشان اخیرا در یک مصاحبه با بخش فارسی تلویزیون بی بی سی  اظهار داشت: (1)" حاضر است که سر میز شام با خاتمی یا احمدی نژاد بنشیند منوط بر اینکه آنها "حق انتخاب" را برای شهروندان به رسمیت بشناسند. و در ادامه گفت:" ممکن است  دریچه دیالوگ واقعی باز شود." این اظهار نظر را در کنار سخنان "اوباما" بگذارید که خواهان مذاکره مستقیم با ایران است، تا تغییردر سیاست اپوزسیون پرو غرب بهتر نمایان شود. رضا پهلوی سهوا خواهان مذاکره با جمهوری اسلامی نیست یا به قول انگلیسی دچار" لغزش زبان" نشده است.بلکه تحولات جاری، کل راست پرو غرب ، ناسیونالیست قومی و بخشی از چپ را به سمت مماشات با جمهوری اسلامی میبرد.رژیم راهی در پیش گرفته که خود را با دم و باز دم نظام سرمایه داری هماهنگ کند این رویای بورژوازی ایران چه در قدرت و چه در اپوزسیون است.اینکه چقدر در این راه موفق خواهد بود بستگی به مولفه های زیادی دارد که موضوع این مطلب نیست.

رضا پهلوی برای  توجیه جهت گیری تازه اش در قبال جمهوری اسلامی " انقلاب مخملی" و " نافرمانی مدنی" را "مشروعترین و کم هزینه ترین راه برای تغییر" میداند. این درحالی است که تاکید میکند اگر غرب بجای" دیپلماسی" و تهدید به خشونت" روی پروژه "انقلاب مخملی" و "نافرمانی مدنی" سرمایه گذاری نکند.  "با سناریو های مختلفی سرو کار داریم!"
در مورد سناریوهای مختلف اما سخنی به میان نمی آورد.تردید دارم که منظورش حمله  یا اشغال نظامی باشد.چون بر بی ثمر بودن این روش اذعان دارد. در این دوره سیاست تهدید نظامی در دستور هیئت حاکمه آمریکا نیست. پس منظور از سناریوهای دیگر  قاعدتدا باید "انقلاب قهر آمیز"طبقه کارگر برای به زیر کشیدن رژِیم باشد که کل بورژاوزی و حامیان بین المللی شان  چه در قدرت و چه در اپوزسیون از آن وحشت دارند.

برای تغیر بنیادین  در ایران اتفاقا کم درسردترین راه،  انقلاب طبقه کارگر و خلع ید از بورژوازی است. رضا پهلوی از نمونه اروپای شرقی و انقلابات مخملی یاد میکند و دیکتاتوریهای آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی را نام میبرد که   بدون خشونت تغیر کرده اند! این مقایسه خیلی کمیک به نظر میرسد. نه ایران آفریقای جنوبی است و نه رضا پهلوی نلسون ماندلا و لخ والنسا!
 ترم انقلاب مخملی و آنچه اخیرا "بر اندازی نرم" تعبیر میشود یک خاصیت مشترک برای راست در اپوزسیون و حاکمیت دارد. مردم حق ندارند به بنیادهای سرمایه دست ببرند. رویای رضا پهلوی دست به دست شدن قدرت در ایران است بدون اینکه حتی یک خشت از نظام سرمایه داری حاکم کم شود.این برای  بورژوازی ایران که انقلابات دیگری را دیده و تجربه انقلاب 57 را دارد ایده ال است. اما آیا این ایدال مردم است؟

هر کدام ازاین راهها با فرض  وصول شدن قرار نیست که مسائل عمده مردم از قبیل اقتصاد ، سیاست و فرهنگ حاکم  را به نفع طبقه کارگر و مردم زحمت کش تغییر دهد. قرارنیست دست آخوندها را از زندگی مردم کوتاه کند! قرار است جابجایی در هیئت حاکمه صورت بگیرد. ارزش مصرف حضور مردم  برای این طیف همین است.
در همین مصاحبه وی اولویت خود را متحد کردن اپوزسیون زیر پرچم یک "پروژه ملی،فرامسلکی، فراحزبی و فرا عقیده تی" میداند. این یک دروغ بزرگ و یک عوام فریبی آشکار است. وقتی پروژه اسمش "ملی"است. هم عقیده تی است و هم ایدولوژیک است. چون "ملت و ملیت" اسم رمز حفظ چهارچوب اصلی نظام است. با تقدس رابطه کا و سرمایه،  با فرهنگش، با زبانش ، با سنن ارتجاعیش!  فردا با همین حربه "منافع ملی"،  طبقه کارگر را ازتشکل و دخالت در سرنوشت سیاسی جامعه منع میکنند. کمونیستها را با همین حربه از دم تیغ میگذرانند.

روند اوضاع سیاسی به سمت تقابل حادتر طبقه کارگر با کل بورژوازی سیر میکند.اپوزسیون راست  هر شعار یا طرحی داشته باشد دیر یا زود مجبور است برای حفظ نظام سرمایه داری در مقابل خواست طبقه کارگر برای تغییرات بنیادي بیاستد.