-- Logo ---->

 طبقه کارگر و بورژوازي ايران هر دو پخته  و آگاهند

 (در حاشيه سخنان داريوش همايون در ڪنگره هفتم مشروطه خواهان ايران)

خالد حاج محمدی

 

داريوش همايون چهره اصلي  مشروطه خواهان ايران در مطلبی تحت عنوان "زمینه واقعی همرائی ملی" که اخیرا پیرامون ڪنگره حزب مشروطه ایران منتشر کرده، مسائلی را مطرح کرده اند، که جاي تأمل بسیار دارد.  آقای همایون به درست بر اتمام دوره همه با هم بودن و به قول خودشان ناڪافي بودن چه نميخواهيم ها و اهميت گفتن چه ميخواهيم ها تاڪيد دارد. داريوش همايون بر عڪس امثال رضا پهلوي ڪه ساز همه با هم بودن و همه ايراني هستيم و فعلا اساس ڪنار گذاشتن جمهوري اسلامي است ميزند٬ بسيار صريح و روشن بر پايان اين دوره و توهمات همه با هم بودن انگشت ميگذارد. اين صراحت و روشني در بيان سياست از طرفي نشانه وضع واقعي سياست در ايران و پولاريزاسيون صورت گرفته در جامعه و از طرف ديگر نشانه بلوغ سياسي نيروهاي درگير و از جمله جبهه راست اپوزيسيون جمهوري اسلامي ايران است.

 

داريوش همايون تلاش ميڪند ڪل جبهه راست از مشروطه خواه تا جمهوري خواه و طرفداران مشروطه در اپوزيسيون را متوجه واقعياتي در جامعه ايران ڪرده و آنها را حول سياست جريان خود متحد ڪند. ايشان در سخنان خود اهداف اصلي و تخطي ناپذير جريان مشروطه را چنين بيان ميڪند: "استقلال و تماميت ارضی و يگانگی ملی ايران برای ما از همه بالاتر است و به هر قيمت و در هر وضعی از آن دفاع می‌ کنيم." و باز در سخنان خود در مورد حقوق مردم ميگويد: "ما برای هیچ فرد و گروهی حقی بیش از آنچه در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های آن آمده است نمی شناسیم".

در همين بحث اشاره دارند ڪه با فدراليسم مخالف هستند و آن را عامل از هم گسيختگي ايران ميدانند.

اينجا تامل بر چند نڪته ضروري است. اينڪه فدراليسم پرچم قومي و تراشيدن هويتهاي ڪاذب براي مردم و اشاعه نفرت و انشقاق ميان آنهاست شڪي نيست. اما شير و تير ڪشيدن داريوش همايون زير نام تمامیت ارضی و خدشه ناپذیر بودن مرزهاي ايران جدا از اينڪه خود يڪي از ارڪان اصلي رشد نفرت قومي در جامعه است٬ همزمان مهر تائيد گذاشتن به تمام قتل عامهايي است ڪه در جمهوري اسلامي به همين بهانه صورت گرفته و بيان پايبندي طيف مشروطه به همين اعمال عليه مردم در صورت بدست گرفتن قدرت است.

مسئله ديگر اين است ڪه عليرغم تاڪيد درست داريوش همايون بر اتمام دوره همه با هم بودن٬ خود از بيان روشن جواب مشروطه خواهان به مردم محروم٬ به ڪارگر و زن و جوان اين جامعه و خواست و مطالبات آنها طفره ميرود. اعلام پايبندي مشروطه خواهان به اعلاميه جهاني حقوق بشر در اين اوضاع هيچ حقيقت روشني را در مورد جواب اين جريان به خواست و اميال مردم ايران نميدهد. ڪما اينڪه بسياري از حکومتهای ديڪتاتور در دنياي امروز زير همين اعلاميه را نيز امضا ڪرده اند و پایمال کردن حقوق اولیه مردم و گرسنگي و فقر و محروميت از سروڪول مردم بالا ميرود. بالاخره داريوش همايون و جريانش بايد به روشني بيان ڪنند٬ ڪه در مقابل خواست مردم محروم مبني بر آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فردی و بيمه بيڪاري مڪفي٬ طب رايگان٬ آموزش و پرورش رايگان٬ آزادي تحصن و اعتصاب٬ حق تشڪل و تحزب ٬ برابري ڪامل زن و مرد و لغو ڪليه قوانيني ڪه اين حقوق را زير سئوال ميبرد و دهها خواست انساني ديگر چه خواهند گفت؟ آيا در حڪومت مورد نظر آنها نيز حڪم اعدام لغو خواهد شد؟ آيا زير نام بي احترامي به مقدسات مردم٬ مخالفان خود را به بند نخواهند ڪشيد؟ آيا ڪماڪان صرف "داشتن مرام اشتراکی" چون زمان حڪومت پهلوي جرمش زندان و اعدام و شڪنجه نخواهد بود؟

اينها و دهها سئوال ديگر در مقابل هر جريان جدي سياسي قرار دارد و نميتوان با بيان کلی برسميت شناختن اعلاميه حقوق بشر از جواب به آنها طفره رفت. جواب به اين مسائل اتفاقا براي داريوش همايون و ڪل طيف مشروطه خواه و جمهوري خواه و ... بيش از ديگران ضروري است. اينها دوره اي در حڪومت بوده اند٬ ڪارگر و مردم محروم را در زمان خود به جرم عدالتخواهي زنداني و شڪنجه و اعدام ڪرده اند. مردم عليه اينها به ميدان آمده اند٬ تاج و تخت و سلطنت آنها را به زير ڪشيده اند. بي دلیل نيست اڪنون هم داريوش همايون از آن دوره خاطره تلخ دارند و از آن به عنوان "نڪبت" انقلاب نام ميبرد. مردم در آن دوران در دفاع از آزادي و عليه بي عدالتي به ميدان آمدند و در نيمه راه توسط ضد انقلاب اسلامي شڪست خوردند.  جمهوري اسلامي دقيقا در نتيجه  شڪست انقلاب مردم سرڪار آمد ڪه داريوش همايون آن را نتيجه انقلاب اعلام ميڪند.

 سي سال حاڪميت ارتجاعي جمهوري اسلامي و جنايت و توحشي ڪه به اين جامعه تحميل ڪرد٬ امروز چنان جهنمي را ايجاد ڪرده است٬ ڪه حاڪمين به زير ڪشيده ديروز با توهم به همان شعارها و همان نوع حڪومت گذشته دوباره اميد پيدا ڪرده اند  و عليه ڪارگر و مردم محروم تير و نشان ميڪشند.

داريوش همايون در مقابل عدالتخواهي مردم ايران بازار آزاد را به عنوان برنامه خود اعلام ميڪنند. درست در زماني ڪه اقتصاد بازار آزاد نه در ايران جمهوري اسلامي٬ بلڪه در مهد دمڪراسي در غرب به بن بست رسيده و هر روز شاهد تناقضات و نتايج زيانبار و ضد انساني اين سيستم بر زندگي مردم جهان هستيم٬ اعلام طرفداري از بازار آزاد تنها اعلام جنگ اين جريان به ڪارگر و مردم محروم است ڪه چيزي جز بردگي و محروميت در انتظار آنها نخواهد بود.

 

در سخنان داريوش همايون يڪ نگراني واقعي و در عين حال تشخيص درستي بيان ميشود و آن رشد مارڪسيستها در جامعه است. داريوش همايون به روشني در دو نوشته خود به سربلند ڪردن ڪمونيستها و رشد آنها اشاره دارند و همزمان اعلام ميڪند ڪه ميدان نبردشان با مارڪسيستها و اسلاميها ميباشد. رشد ڪمونيستها در جامعه ايران تنها نگراني داريوش همايون نيست، ڪل جبهه راست از حاڪم تا اپوزيسيون دارند عليه آن هشدار ميدهند وخط و نشان مي ڪشند. اين هشدار را قبل از داريوش همايون ڪيهان جمهوري اسلامي و مرڪز اطلاعات آنها داده اند.  امروز در هر اعتراض و مبارزه ڪارگر و زن و نسل جوان در اين جامعه ميتوان به روشني جاي پاي اين چپ و اين جبهه عدالتخواه و برابري طلب را ديد. نگراني داريوش همايون از اين جبهه قابل درڪ است. جمهوري اسلامي ايران با هر اختلافي ڪه ڪل جبهه راست با آن داشته باشند٬ يڪ خدمت بزرگ به ڪل  جبهه بورژوازی در سي سال گذشته ڪرده است و آن قتل و اعدام و ڪشتار يڪ نسل ڪامل از مارڪسيست ها و برابري طلبان در اين جامعه بوده است.

 

اما يڪ حقيقت را ڪل اين جبهه و از جمله داريوش همايون بايد بدانند٬ و آن اينڪه جبهه آزادیخواهی و برابری طلبی و چپ مارڪسيست نيز در اين دوران بالغ شده است. مارکسیست امروز برخلاف گذشته دقيقا آن چپي است ڪه مدعي قدرت است و زندگي انساني را حق مردم ميداند و خود را بدهڪار هيچ جرياني نميداند و منتظر وعده های قبل از قدرت طبقات دیگر نمی نشیند. اين نسل و اين چپ دقيقا وارثان واقعي انقلاب اڪتبري هستند ڪه داريوش همايون آن را ڪودتاي ١٩١٧ نام ميگذارد و با واژه هاي جنگ سردي آن را پايه رشد استالينيسم ميخواند وعليه آن شمشير ميڪشد. عقب ماندگی راست ایران در این است که متوجه نیست که امروز ديگر در هيچ جاي دنيا نميتوان با شمشيرداموکلس استالينيسم به جنگ چپ رفت و اين ابزار  سالهاست زنگ زده است.

 

اين چپ همان چپ مارڪسي است ڪه عليه استالينيسم و ڪل جريانات پرو روس و در نقد آنها ڪمونيسم لنين و مارڪس را از زير آوار بيرون ڪشيد و امروز تمام قد در هر اعتراض و مبارزه روزانه مردم به عنوان عامل اتحاد آنها حضور دارد و نقش ايفا ميڪند. تشبيه ڪردن اين چپ با اسلاميها از جانب داريوش همايون تنها نشانه تنفر و نگراني جبهه راست از رشد آزاديخواهي زير پرچم اين چپ است. مقايسه اين چپ با اسلاميها از جانب داريوش همايوني ڪه هرچند گاهی به بهانه ای اعلام میکند که ظرفیت ایستادن و همگامی با  جمهوري اسلامي دارد، تنها موجب بی اعتباری خود، تنفر بیشتر و عمیق تر مردم از راست و مشروطه خواهانی است که کوله باری از احکام اعدام و بگیر و ببندهای خاندان پهلوی از مارکسیست ها را بردوش میکشند. کوله باری از احکام تفتیش عقاید جوانان و دانشجویان و مبارزین کارگری که جرم شان تنها و تنها  "اعتقاد به مرام اشتراکی" بود، فی الحال در پرونده سلسله پهلوی است. آقای همایون بيهوده بر فراموشڪاري مردم ايران سرمايه گذاري ميڪند. امروز چپ و ڪمونيسم خوشنام تر از آن است ڪه با سلاح زنگ زده دوره سلطنت عليه آن به جنگ رفت.

***