-- Logo ---->

سیر سقوط سرکردگی بورژوازی غرب آغاز شده است

قسمت اول

ثریا شهابی

سرکردگی بورژوازی غرب به رهبری آمریکا در تمام ابعاد اقتصادی، سیاسی، ایدئولوژیکی و فرهنگی،  سیر افول خود را آغاز کرده است. ورشکستگی موسسات مالی و بانکی در آمریکا،  بازار بورس در این کشور را به بحران کشانده  است. بحران مالی در آمریکا بلاواسطه به  بازارهای اروپا و خاوردور تسری پیدا کرده  و بحران موسسات مالی  در بریتانیا، آلمان، فرانسه، ایتالیا و ژاپن را تعمیق کرده است. متعاقبا سیر سقوط دلار تسریع شده است. این بحران  فی الحال توازن و تعادل اقتصاد در سراسر جهان را تغییر داده است. سه هفته گذشته روزهای شروع "ذوب اقتصاد"  آمریکا، آغاز پایان عصر "دلار طلایی"  بعنوان پول جهانی، شروع رقابت و تجدید آرایش در "اروپای واحد"  و  روزهای عروج دوفاکتو سرمایه رو به رشد متکی به کار ارزان و برده وار در چین بود.  

بحران مالی وال استریت (بازار بورس در آمریکا)، عظیم ترین موسسات مالی و بانکی آمریکا را  یکی پس از دیگری در معرض سقوط قرار داده و خطر ورشکستگی سرتاپای سیسم مالی آمریکا و اقتصاد بازار آزادش را تهدید میکند. این بحران، که خود را در کمبود سرمایه مالی و ذخائر ارزی در آمریکا نشان میدهد، بازار بورس و بازار "خرید و فروش پول" در سراسر جهان را پرطلاطم کرده است. پارادکس "منافع ملی" و "کشوری" با درهم تنیدگی سرمایه جهانی از چین تا آمریکا و اروپا و آسیا، صف بندی ها و دوری نزدیکی های سیاسی و اقتصادی در سطح جهان را تغییر میدهد.

دولت آمریکا و چهار قدرت اقتصادی اروپا، برای نجات سرمایه در کشورهایشان به مقابل صحنه رانده شده اند و رسما برای "دخالت  دولت  در اقتصاد" تجهیز میشوند. دولت آمریکا  در تدارک  تصرف یک شبه بازار آزاد است و حزب جمهوریخواه در قدرت، در حمایت اپوزیسیونش در حزب دمکرات و در اتحاد با سنا و کنگره، در قدم اول 700 میلیارد دلار از بودجه دولت را برای خرید قروض بانکها و موسسات مالی آمریکا، به مالکین بانکها و موسسات مالی  تقدیم کرده است، و "مفسرین" معتقدند که این مبلغ هنوز کافی نیست!  

دول اروپایی اعتراف میکنند که باید به سیاست بوش در "دولتی کردن اقتصاد بازار آزاد"  بپیوندند، اما محظورات سیاسی و اقتصادیشان از دولت آمریکا برای اتخاذ ضربتی سیاست دخالت دولت در اقتصاد، بیشتر است. "اروپای متحد" و در صدرش دول بریتانیا، آلمان، ایتالیا و فرانسه،  برای جلوگیری از "فرار پول" و ورشکستگی بیشتر بانکهایشان، دو روند متناقض را دنبال میکنند. این دولتها هم  پیمان "همبستگی" و فعالیت "هماهنگ" و مشترک میبندند و هم در عین حال "کشوری" و "تک رو" عمل میکنند. پیمان همبستدگی شان موجب  فلج موقت آنها شده است و عملیات "تک روانه" میتواند خودکشی اقتصادی زودرس باشد. نشانه های دوری و تفرقه و رقابت میان کشور های "اروپای واحد"  آشکار میشود. نه میتوانند به اقدامی متحدانه در تضمین امنیت سرمایه مالی در اروپا دست بزنند و نه می توانند با فراغ بال به راه حل های کشوری و "تک رو" روی آورند. تا امروز دول آلمان و ایرلند مستقلا اقدام کرده اند وخزانه دولت، یعنی پول مردم را پشتوانه حمایت از بانکهای در معرض ورشکستگی قرار داده اند. دولت ايرلند اعلام کرده است که "همه سپرده های بزرگترين بانک اين کشور را به طور نامحدود ضمانت می کند" و دولت آلمان در یک اقدام بی سابقه و تاریخی "سپرده های کلیه بانک های غیر دولتی این کشور را تضمین کرده است". و البته دول بریتانیا و آلمان خشم خود از "تک روی" دولت ایرلند را اعلام کرده اند، اقدام دولت ایرلند در تضمین امنیت سرمایه مالی در کشورش را اقدامی که منجر به فرار سرمایه از بریتانیا به ایرلند و موجب ورشکستگی بانکها درسایر کشورهای اروپایی میشود، خوانده اند! اتحاد اروپا شکننده شده است.

از طرف دیگر در طلاطم کمبود سرمایه مالی و ذخائر ارزی در غرب، ذخائر عظیم انباشت شده از کار برده وار و ارزان در چین، خودنمایی میکند و به جلوی صحنه رانده میشود. تلاشهای "مالی" دولت بوش و کشورهای اتحاد اروپا در مقایسه با بنیه مالی چین مینیاتوری بنظر میرسد. دخالت دولتهای آمریکا و اروپا برای "دولتی کردن اقتصاد"، در مقابل "سرمایه فی الحال دولتی" و "پررونق" موجود در چین که با اتکا به دخالت تاریخی دولت و دسترسی آن به بازار میلیونی کار ارزان و برده وار این کشور فی الحال "بازارهای مصرفی" در غرب را تسخیر کرده است، اقدامات عقیمی بنظر میرسد.

رشد سرمایه مالی چین و قدرت مالی اش در به ورشکستگی کشاندن آمریکا و اروپا، روندهای اقتصاد سرمایه در سطح جهان  را متاثر کرده است. دیگر همچون دهه گذشته نمی توان با هیچ مقررات مالیاتی و موانع صادرت و وارداتی جلو نفوذ و تسلط آن بر"بازار های مالی"  آمریکا و اروپا را گرفت.  منطق کارکرد سرمایه، چین با طبقه کارگر بی حقوق، ارزان و برده وار و دولت توتالیتر و سرکوب گر را در بستر سقوط بازار آزاد بورژوازی در غرب، به صدر پرتاب میکند. سیر سقوط سرکردگی بورژوازی بازار آزاد به رهبری آمریکا،  شروع عروج سرمایه هار تر و افسار گسیخته تر چینی است.

در حالی که اقتصادهای  بازار آزاد در  اروپا و  آمریکا از کمبود ذخئر ارزی کمر خم میکنند، ذخایر ارزی چین متجاوز از یک تریلیون دلار و از هر کشوری دیگری در  جهان بیشتر است. بعلاوه دولت بوش خود زیر فشار وام های دولت چین است و دولت چین میتواند آن را به ورشکستگی بکشاند. چین بخش اعظم ذخیره ارزی خود را صرف خرید اوراق قرضه دولتی امریکا کرده است. قرضه های دولتی که وامی به دولت جورج بوش محسوب می شود. و امروز چین تهدید میکند که چنانچه آمریکا تحریمی علیه چین به اجرا درآورد، این کشور ممکن است سهام قرضه دولتی آمریکا را که در اختیار دارد  حراج کند و "برای فروش عرضه کند"!  بعلاوه دولت چین با تاسیس یک شرکت سرمایه گذاری بین المللی دولتی با سرمایه اولیه دویست میلیارد دلار، هم به میدان آمده است. گفته میشود که تصمیمات این شرکت می تواند در تعیین ارزش دلار در برابر یوآن، واحد پول چین،  تأثیر بگذارد.  در این شرایط و در بطن التهاب سقوط سرمایه های بانکی در آمریکا و اروپا، نخست وزیر چین میگوید، بانک های چین قوی تر شده اند و در سیستم کنونی هیچ خطری متوجه آنها نیست. واقعیت این است که دولت آمریکا نه میخواهد و نه  میتواند به هیچ "روش مسالمت آمیز" و "راه حل اقتصادی – مالی"، مانع ورد  سرمایه چین  به آمریکا شود. هر مانعی در این راه عملا به  دلار بعنوان پول جهانی بیش از پیش اسیب میزند .

در تقابل با وعده های دولتهای غربی برای به بیکاری کشاندن طبقه کارگر و مردم کارکن و خطر خواباندن صنایع، چین اعلام میکند که آماده است با تاسیس شرکت سرمایه گذاری دولتی در کشورهای خارجی، موجب اشتغال در این کشورها شود و به این ترتیب " بدبینی نسبت به ثروت و قدرت فزاینده این کشور را کاهش دهد"!

صف بندی ها در سطح جهان به حکم قوانین پایه ای اقتصاد سرمایه داری، تغییر میکند. سرکردگان دیروز موقعیت شان را از دست میدهند، رقبا و مدعیان جدید پا به میدان میگذارند و بر این بستر اصلی ترین منبع زندگی و  سود آوری سرمایه،  یعنی مردم کارکن و طبقه کارگر در سراسر جهان به مصافی سرنوشت ساز فراخوانده میشوند.

دولت و مردم

سیاستمدران و ژورنالیست های نان به نرخ روز خور و رسانه های رسمی حاکم در غرب، مردم را هر لحظه در طپش های تند بالا و پائین رفتن بازار بورس و "پول"، شریک میکنند. دولت آمریکا و دول اروپایی خطر سقوط خدایشان، سود و سرمایه، را نشان میدهند و مردم و کارکنان جامعه را به "کمک" میطلبند! مردم را مرعوب میکنند و می هراسانند! به بحرانهای قبلی و آخرین آن پیش از جنگ جهانی دوم رجوع میدهند. رو به مردم، پتانسیل شان در به فقر، بیکاری، بی دارویی و به خانه خرابی کشانده طبقه کارگر و کارکنان جامعه را به یاد میآورند، آن را با عدد و رقم نشان میدهند و از آنها برای مشروعیت دادن به سیاست هایشان، باز هم  "یاری" میطلبند! ظرفیت دست بردن به انواع سیاست های فاشیستی، توان براه انداختن انواع جنگ ها و جنگ جهانی دیگر، خصلت درنده خویی در رقابت در صفوف سرمایه برای احیا اوضاع سابق و یا شکل دادن به وضعیت جدید در سراسر جهان را به همدیگر خاطر نشان میکنند، آن را در مقابل چشمان مردم، همان قربانیان بحرانهای قبلی، قرار میدهند و مرعوب میکنند! تاریخ خونبار بحران های قبلی را بیاد میآورند و آن را ماتریال "حفظ تعادل نسبی" در صفوف خودشان، در صفوف سرمایه جهانی،  میکنند. ترس از عواقب بحران را وثیقه مطیع و فرمانبردار کردن بیشتر طبقه کارگر و مردم میکنند. مردم را میترسانند و از آنها میخواهند نظاره گری ساکت  بمانند، تسلیم سرنوشت رقابت در صفوف سرمایه شوند و به انتظار راه حل های دولتهای سرمایه بنشینند!

سیاستمدران، رسانه ها و ژورنالیسم نان به نرخ روز خور،  سقوط بازار بورس و ورشکستگی بانکها را "بحران مالی"، "بحران اقتصادی" ، "بحران ملی"، "گناه سرمایه سوداگر" و "بی گناهی سرمایه صنتعی"، "بحران کمبود سرمایه" مینامند. اما فشار واقعیات و سرعت کنار رفتن رنگ و لعابهای فریبکاری آرایش سرمایه در مهد تمدنش، همه را ناچار کرده است که بپذیرند که این بحران از هر بخش از سرمایه و در هر کشوری که آغاز شده باشد، "بحران سرمایه" در یک دهکده جهانی است. این بحران از سرمایه مالی و"پول"  به صنعت و از صنعت به مالی، از آمریکا به اروپا و به سراسر جهان، تسری پیدا خواهد کرد. صحت این حکم امروز بسرعت در مقابل چشمان جهانیان، با اعداد و ارقام و لیست موسسات بانکی در انتظار ورشکستگی و صنایع در مخاطره تعطیلی و کشورهای متاثر از آن، خود را نشان میدهد.

حقایق مربوط به نظام اقتصادی سرمایه، روبنا و دولت و سیستم های حکومتی شان، دیگر پشت هیچ دستگاه تبلیغات هالیوودی و مراسم و مضحکه های اجرای "دمکراسی" قابل استتار نیست. سرمایه چینی با کار ارزان و کارگر خاموشش، در مقابل سرمایه بازار آزاد با طبقه کارگر متوقع، متشکل، و با دستاوردهای دو قرن مبارزه این طبقه، بعنوان ناجی قدم پیش میگذارد و مردم در چهره این "پیغمبر" جدید  چهره منحوس و استاندارد و توقع نازل از زندگی را، می بینند. در دل رقابت میان دشمنان مردم رد پای مارکس و حقانیت سیاست مقابله مارکس و کمونیسم ش برجسته میشود.  مارکس حقانیت اش در نقد به  سرمایه در ابعاد جهانی را باز  بر افکار عمومی تحمیل میکند. ایدئولوگها و مهندسین افتخارات مدل "اقتصادی بازار آزاد"  و "دمکراسی" ناچار میشوند که اعتراف کنند که این بحران سرمایه داری است. آن را با بحرانهای قبلی که دو جنگ جهانی منهدم کننده را به بشریت تحمیل کرد، مقایسه میکنند و باز اعتراف میکنند که مارکس درست میگفت!

در آمریکا این "مهد دمکراسی" و "بهشت رقابت آزاد سرمایه" پرده های فریب و ریا "دولت حافط منافع مردم"، پارلمان این" قبله دمکراسی" و محل شور و تصمیم گیری و" دخالت مردم"، به کناری میرود. ناچار میشوند  از زبان اصلی ترین ایدئولوگها، سیاستمداران، مبلغین و مفسرین نظام، واقعیت انکار ناپذیر سیستم اقتصادی، سیاسی و فرهنگی شان را اعتراف و اعلام کنند. باید علنا و به زبان خود اعلام کنند که دولت و پارلمان چه کسانی هستند، حافظ منافع چه طبقه ای هستند،  تا بتوانند در طرح های ضربتی که فرصت معماری افکار عمومی، فریبکاری و شستشوی مغزی نیست،  طبقه شان  را حفظ کنند!  و راه حل های "ظربتی" و "اعجاب انگیزشان" را به قبولانند. اعترافاتی که حتی اگر بتواند موقتا سیستم اقتصادیشان را نجات دهد، عظیم ترین ضربه را بر ایدئولوژی و فرهنگ سرتاپا ریاکار حاکم شان فی الحال زده است.

مردم، دولت و پارلمان و اقتصاد و سیاست را دست در دست هم در مقابل خود به وضوح می بینند، رابطه مردم با دولت و سیستم سیاسی  در آمریکا و اروپا تماما دگرگون خواهد شد. اذعان به اینکه این بحران مالی، یک بحران سرمایه است، از جنس بحران سالهای 1930 و آغاز جنگ جهانی دوم، عمومیت دارد. اعترافات شان شنیدنی است. بوش در مورد اختصاص 700 میلیارد دلار از بودجه دولت برای خرید قروض بانکها میگوید، این "برای احیای اعتماد به نفس بازار  لازم است" و در معرفی این چپاول از کیسه مردم میگوید،    

"من خود از معتقدان به اقتصاد آزاد هستم، بنابراین طبیعتا با مداخله دولت در اقتصاد کشور مخالفم. اما شرایط کنونی عادی نیست، بازار کارکرد درستی ندارد و عده زیادی اعتماد به نفس خود را از دست داده اند. بدون اقدام سریع کنگره، آمریکا می تواند به دام هراسی بزرگ بلغزد" و  "دولت تنها نهادی است که آن قدر شکیبایی دارد که این اموال را با این قیمت های پایین بخرد و آن قدر نگه دارد که قیمت شان به حد عادی برسد"! و مردم آمریکا متوجه میشوند که امروز تشخیص رئیس جمهور و دولت از مدیران و سهامدران کارتل های مالی دشوار است. یا در کنگره یکی از نمایندگان میگوید، "کنگره در حالی اين طرح نجات را تصويب کرد که يک اسلحه سياسی  نيز بالای سر نمايندگان مجلس قرار داشت" و مردم آمریکا کارکرد پارلمان و خانه "نمایندگان" دروغین شان را به وضوع می بیننند.

دیگر نمی توان با هیچ ترفند و شانتاژی مارکس، نقد و راه حلش را پنهان و از دسترس مردم دور کرد. دولت ابزار و اسلحه سیاسی طبقه حاکم، سرمایه و سرمایه دار، است. دولت طبقاتی است،  دولت غیر طبقاطی موجود نیست! امروز "دمکراسی" و پارلمان و بازی های انتخاباتی در "بهشت سرمایه" آمریکا رسما مورد تمسخر همان مفسرین و ژورنالیست های در خدمت خودشان است. همه میدانند که  ارتش و بانک و پول همه اجزا به هم پیوسته نظامی هستند که بقا آن با رشد و تعالی و سعادت بشر متناقض است. اعلام این واقعیت که  کارگران و زحمتکشان و سازندگان ثروت تنها با از کار انداختن این اسلحه سیاسی، تنها با به زیر کشیدن دولتهای بورژوایی و حافط منافع سرمایه است که میتوانند برای خود و نسل های بعد و برای بشریت جامعه ای آزاد و برابر بسازند، امروز بیش از هر زمانی ساده است.

سه هفته گذشته، مارکس بار دیگر حقایق سرمایه را در مقابل چشم همگان گذاشت. امروز از کشیشان و اسقف های کلیسای انگلوساکسون تا مفسرینی که دیروز فروپاشی شوروی و سرمایه داری دولتی را مرگ مارکس و کمونیسم خواندند، به مارکس استناد میکنند! همه میپذیرند که این بحران ذاتی نظام سرمایه است و اعتراف میکنند که همانطور که مارکس گفت پول که قرار بود "وسیله مبادله" و در خدمت "تسهیل معاملات" و رد و بدل شدن کالا ها در بازار بین مردم باشد، در نظام سرمایه داری که همه چیز حتی حرمت و کرامت انسان کالا است، در نظامی که تولید گسترده کالایی حاکم است، این وسیله مبادله خود به کالایی مافوق تمام کالاها تبدیل میشود و روانه بازار برای معامله میشود. شبح مارکس و کمونیسم باز برفراز اروپا و آمریکا در پرواز است!

 

ادامه دارد