کمونیسم، حزب و طبقه کارگر

تلخیص یک گفتگو با منصور حکمت

 

بايد حرف انقلاب کمونيستى را زد. ديگر دارد قرن بيست و يکم ميشود.
اين پروسه "چنگ انداختن" به کمونیسم يک ضرورت اجتناب ناپذير تاريخى است.  اين يک پروسه جهانى است.  کارگر مجددا به کمونيسم و تحزب کمونيستى دست ميبرد. پرچم سوسياليسم کارگرى اين بار به اسم مارکسيسم بلند ميشود. اين يک روند جهانى است.

 

ميخواهم بگويم سوسياليسم بورژوائى پرچمش را از دست داده و يک معنى آن اينست که بورژوازى ميخواهد بطور کلى از مارکس دست بکشد و رسما اينرا اعلام ميکنند. نشريات رسمى بورژوائى اينرا ميگويند که مارکس دوره اش سرآمده است. اين يعنى اينکه بورژوازى ميتواند اين مقوله و اين جهت گيرى را کنار بگذارد.

 

اينها موانع است، ولى عوامل مثبت خيلى برجسته تر هستند. قبلا هم گفته ام  که استفاده از آن عوامل مثبت به پراتيک آگاهانه اى احتياج دارد. اما عوامل منفى خودبخود فردا اتفاق ميافتد. هر روز دارد اتفاق ميافتد. ولى تبديل کردن  شکست سوسياليسم بورژوائى به پيروزى مارکسيسم کارگرى مبارزه ميبرد، کار و فعاليت زياد ميخواهد. اين دورنمائى است که کمونيسم کارگرى در ايران و جهان دارد حتى طرح مبحث کمونيسم کارگرى و پيدايشش در حزب ما، بنظر من انعکاس يک واقعيت اجتماعى بيرون از خودش است. فشار ديگرى را دارد نمايندگى ميکند. جنبش طبقه کارگر که تا امروز قدرتش را به بخشهاى مختلف بورژوازى وام داده و دنبال امر اجتماعى بخشهايى از طبقه حاکم کشيده شده است، اکنون دارد ميرود که قدرت مستقل خود را نشان بدهد. طرح پيشروى کمونيسم کارگرى ، کمپينى است که بر مبناى اين واقعيت اجتماعى دارد صورت ميگيرد. و جلوى آن نميشود ايستاد. از اين روست که من فکر ميکنم براى کمونيستى که خواهان پيروزى کمونيسم، کمونيسم مارکس، است و دنبال راه پيشروى ميگردد، گريزى از پيوستن به کمونيسم کارگرى نيست.

موقعيت عينى براى  ايده هاى کمونيستى مناسب است. تاريخا مناسب است و نه بعنوان يک امر فورى و روزمره. تاريخا، دوره دوره اى است که انتظارات مارکس از مبارزه طبقاتى ميتواند واقعا عملى بشود

مارکسيسم قبل از اينکه يک سلسله احکام و پيش بينى ها باشد، يک نقد است. نقد جامعه سرمايه دارى. واضح است که اين نقد خود به تحليل اثباتى اى از بنيادهاى اين نظام و تناقضات درونى آن متکى است. بنظر من جدايى از مارکسيسم جدايى از حقيقت است. هزار شوروى بيايد و برود تغييرى در انتقاد من بعنوان يک مارکسيست نسبت به جامعه موجود، تبيينى که از جامعه شايسته انسان آزاد دارم و نيروى اجتماعى اى که براى تحقق اين جامعه نوين در متن جامعه فعلى سراغ ميکنم داده نميشود.

 

اساس سوسياليسم انسان است، چه در ظرفيت جمعى و چه فردى. سوسياليسم جنبش بازگرداندن اختيار به انسان است. جنبشى است براى خلاص کردن انسانها از اجبار اقتصادى و از اسارت در قالبهاى از پيش تعيين شده توليدى. جنبشى است براى از بين بردن طبقات و طبقه بندى انسانها. اين شرط حياتى شکوفايى فردى است...

 

فراخوان به كمونيستها و محافل ماركسيستي و سوسياليستي!

اما حتى براى کسى که فعاليت نظرى مارکسيستى و کار پايه کارگرى مورد نظرش باشد فاصله گرفتن از تحزب يک اشتباه اساسى است. جاى خالى احزاب سياسى را کانونها و محافل و مکاتب و شخصيتها نميتوانند پر کنند. بنظر من در غياب احزاب کمونيستى کارگرى که بتوانند کل يک آلترناتيو طبقاتى را در جامعيت آن در برابر طبقه حاکم قرار بدهند، در غياب احزابى که مرتبط کردن تلاشهاى کمونيستى در عرصه هاى مختلف را وظيفه خودشان بدانند و به مبارزه کمونيستى چهره يک حرکت همه جانبه را بدهند که کل حاکميت سرمايه دارى را مورد تعرض قرار ميدهد، فعاليتهاى کانونها و عناصر سوسياليست در اين يا آن عرصه در جامعه تاثيرات ديرپايى نخواهد داشت. بخصوص فکر ميکنم در غياب ابراز وجود کمونيسم کارگرى در شکل احزاب سياسى، تلاشهاى محفلى و کانونى سوسياليستها راديکال و منتقد باقى نميماند. جامعه بورژوايى اينها را هضم ميکند و برنگ خودش درمياورد. دنيا پر از محافل و کانونها و عناصر سوسياليستى است که در عرصه هاى مختلف دست به "فعاليت آلترناتيو" زدند و بعد از چندى همان فعاليت آلترناتيو به يک ستون سنت رسمى تبديل شده است. راديکاليسم در جامعه تابعى از موقعيت طبقه کارگر در مبارزه ميان طبقات است. اين ديگر قلمروى است که در درجه اول وجود احزاب کمونيستى کارگرى را ايجاب ميکند.

... در مجموع فکر ميکنم دوره حاضر دوره ناسيوناليسم نيست. دوره زوال آنهم نيست.  ناسيوناليسم نه پاسخ خاصى به مسائل سرمايه دارى امروز دارد و نه بطور ويژه اى زير فشار است. آنچه دارد تغيير ميکند آرايش ملى جهان سرمايه دارى است و نه جايگاه ملى گرايى در آن.

... در شرايطى که بورژوازى الگوهاى خود را در اقتصاد و سياست و فرهنگ در اشکال مختلف ازناسيوناليسم و مذهب تا فاشيسم و نژادپرستى مقابل جامعه قرار ميدهد، طبقه کارگر مشغول دفاع از خود در محدوده اقتصادى است. اين يک واقعيت ملموس و شديدا نگران کننده است. ابراز وجود طبقه کارگر در قلمرو سياسى امتداد خشک مبارزه اقتصادى نيست. "کارگران" به همين معنى جامعه شناسانه کلمه تاکنون کمتر در سياست دخالت کرده اند. کارگر با احزاب کارگرى، چه اصلاح طلب و چه انقلابى، در جدال سياسى شرکت ميکند. اکنون شرايطى بوجود آمده که همه سنتهاى سياسى و حزبى اى که بهر نوع ظرفى براى دخالت سياسى کارگر در جامعه بوده اند، نظير سوسيال دموکراسى و شاخه هاى مختلف کمونيسم، در حضيض بسر ميبرند.

 

 اين انتظار که کارگران بدون سازمانيابى حول احزاب سياسى ميتوانند از قلمرو اقتصادى زياد پا بيرون بگذارند انتظار پوچ و از نظر تاريخى بدون مبنايى است. شخصا تصور نميکنم سوسيال دموکراسى حتى راغب باشد که از اين پس بعنوان انعکاس سياسى جنبش اتحاديه اى در جامعه تصوير شود. اين جريان بنظر من بدرجه زيادى از کارگران دست کشيده و چشم به اقشار ميانى جامعه دوخته است. از اين گذشته سوسيال دموکراسى حتى فاقد يک برنامه اجتماعى و اقتصادى روشن است. مساله به اين ترتيب به سرنوشت کمونيسم کارگرى گره ميخورد. اينجاست که فکر ميکنم بدون وجود تلاش جدى براى اولا، دفع هجوم ضد کمونيستى امروز و ثانيا، ايجاد احزاب کمونيستى درگير در سازماندهى طبقاتى کارگران و دخيل در مبارزات سياسى، کارگران حتى اگر بتوانند در قلمرو اقتصادى سنگرهاى معينى را حفظ کنند، بهرحال با يک نقطه تعادل سياسى و ايدئولوژيکى به مراتب ضد کارگرى تر از اوضاع تاکنونى مواجه خواهند شد.

 

بنظر من دوره اى که به آن پا گذاشته ايم از نقطه نظر تحرک اعتراضى طبقه کارگر کمبودى نخواهد داشت. اما اينکه اين مبارزات به چه سرانجامى ميرسد و بطور مشخص در موقعيت عمومى کارگر در جامعه، اقتدار و حرمت او، چه تاثيرى ميگذارد سوال ديگرى است. اين دومى ديگر به وجود يک تحرک کمونيستى در سطح جامعه و در متن حرکت کارگرى گره ميخورد.

براى کمونيسمى که در آرمان برابرى و آزادى انسانها تجديد نظر نکرده است، براى کمونيسمى که جنبش انتقادى - پراتيکى کارگر براى دگرگون کردن کل نظم عقب مانده و ضد انسانى بورژوايى است، براى کمونيسمى که تعرض امروزى به مارکسيسم و انديشه‌ها و جنبش‌هاى کارگرى را شاهد است، دوره حاضر مجموعه وسيعى از مصافهاى فکرى و سياسى را در دستور ميگذارد. بايد به استقبال اين جدالها رفت و همه چيز بر امکان پيروزى کارگر و کمونيسم در همين دوره دلالت ميکند. جهان دستخوش يک تجديد نظر اساسى در بنيادهاى سياسى و اقتصادى و فکرى خود است و کمونيسم کارگرى، اينبار بدون آنکه با بلوکها و اردوگاههاى سوسياليسم بورژوايى روبرو باشد، امکان وسيعى براى طرح مستقيم و شفاف نگرش انتقادى و آلترناتيو اجتماعى خود دارد. جهانى شدن سرمايه و توليد صنعتى، طبقه کارگر مدرن را به طبقه‌اى براستى جهانى تبديل کرده است. اعتراضات کارگرى براى بهبود اوضاع طبقه و عليه سياستهاى دولتها و کارفرمايان بدون وقفه در کشورهاى مختلف در جريان است. گرايشات سنتى در جنبش کارگرى، بويژه جنبش اتحاديه‌اى و حرکتهاى سوسيال دموکراتيک، ناتوانى‌شان را در گسترش سازمانيابى کارگرى و به پيروزى رساندن اعتراضات کارگرى به نمايش گذاشته‌اند. عليرغم کل تحريکات و تبليغات ضد کمونيستى کنونى، حرکت سوسياليستى راديکال در جنبش طبقاتى دامنه عمل وسيع‌ترى براى جلب طبقه کارگر به سازمانيابى و سياست راديکال کارگرى يافته است.

... بعنوان کمونيست کارهاى زيادى بايد کرد. کارهاى زيادى ميشود کرد. کل پيروزى و يا کل شکست هر دو ممکن و محتملند. جدالهاى اساسى جهانى‌اند و خصلت کشورى خاصى ندارند، هرچند استنتاجات روشنى در مورد وظايف کمونيستى در هر کشور ميتوان از اين وضعيت به عمل آورد.
بعنوان
کمونيست بايد در سنگربندى‌هاى معلومى حضور يافت. کمونيسم امروز فقط با حضور در اين سنگرها مشخص خواهد شد. نه فقط بايد جلوى تعرض فکرى بورژوازى به مارکسيسم ايستاد، بلکه بايد انتقاد زير و روکننده مارکسيستى، انتقاد کارگر به جهان سرمايه‌دارى را با قدرت و کوبندگى به مراتب بيشتر در سطح جامعه طرح کرد. بايد خرافات دموکراتيک، ناسيوناليستى، ليبرالى، مذهبى و انتقادات نيمبند ناراضيان بورژوا به حاشيه‌هاى نظام موجود را از صحنه جارو کرد. بايد صف سوسياليستى کارگر را به ميدان جدالهاى اقتصادى و سياسى تعيين کننده امروز کشاند. بايد آلترناتيو کارگرى را در برابر جهان امروز قرار داد. بايد اشکال و قالبهاى مبارزه راديکال توده کارگران را تعريف کرد و گسترش داد. بايد احزاب سياسى روشن‌بين، راديکال و کمونيست کارگرى ايجاد کرد. بايد ايجاد وحدت طبقاتى کارگر در سطح بين المللى را بعنوان يک امر عاجل عملى در دستور قرار داد
 شرکت در همه سنگر هاى مبارزه
کارگرى اعم از دفاعى و تعرضى در برابر بورژوازى و مبارزه براى رفع تبعيض و ستم از اقشار فرودست جامعه. دفاع از انسان در تمام وجوه در مقابل نظم ضد انسانى موجود و دفاع از هر ذره آزادى و برابرى.
هر يک از اينها طبعا به يک سلسله فعاليتهاى متنوع ترجمه ميشود و مضمون اصلى فعاليت کمونيستى کارگرى را تشکيل ميدهد.